سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۱
ستاره هاي ۲۲
جناب سيب منتظر نيوتن بود
پرويز پرستويي سال هاي زيادي را در حسرت يك فيلم خوب ماند و وقتي فرصت به او رسيد خودش را نشان داد. او يك هنرمند واقعي است. با رفتارهاي عجيب انساني، كسي كه مي شود به شدت دوستش داشت
002535.jpg
پرستويي هنگامي كه جمشيد هاشم پور از بازي در روبان قرمز كنار كشيد و حاتمي كيا از او خواست كه جايش را بگيرد، به هاشم پور زنگ زد و از او كسب تكليف كرد
محمد محمد پور
شناسنامه 
تاريخ تولد: ۱۳۳۴
محل تولد: همدان 
مدرك:  ديپلم طبيعي و مدرك درجه سه هنري (معادل ليسانس) از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
فيلمشناسي 
ديار عاشقان (۱۳۶۲)
پيشتازان فتح (۱۳۶۲)
سازمان ۴ (۱۳۶۶)
شكار (مجيد جوانمرد ۱۳۶۶)
حكايت آن مرد خوشبخت (رضا حيدرنژاد ۱۳۶۹)
مار (محمد جوانمرد ۱۳۷۰)
امام علي (ع) (مجموعه - داوود ميرباقري ۱۳۷۰)
آدم برفي (داوود ميرباقري ۱۳۷۲)
ليلي با من است (كمال تبريزي ۱۳۷۴)
آواي فاخته (مجموعه - بهمن زرين پور ۱۳۷۵)
زير چتر خورشيد (مجموعه - بهمن زرين پور ۱۳۷۶)
مهر مادري (كمال تبريزي ۱۳۷۶)
رواني (داريوش فرهنگ ۱۳۷۶)
آژانس شيشه اي (ابراهيم حاتمي كيا ۱۳۷۶)
مرد عوضي (محمدرضا هنرمند ۱۳۷۷)
روبان قرمز (ابراهيم حاتمي كيا ۱۳۷۷)
شوخي (همايون اسديا ۱۳۷۸)
عشق شيشه اي (رضا حيدرنژاد ۱۳۷۸)
موميايي ۳ (محمدرضا هنرمند ۱۳۷۸)
موج مرده (ابراهيم حاتمي كيا ۷۹-۱۳۷۸)
آب و آتش (فريدون جيراني۷۹ -۱۳۷۸)
خاك سرخ (مجموعه - حاتمي كيا ۸۰-۱۳۷۹)
عزيزم من كوك نيستم (محمدرضا هنرمند ۱۳۸۰)
ديوانه اي از قفس پريد (احمدرضا معتمدي ۱۳۸۱)
دوئل (احمدرضا درويش ۱۳۸۱)
بانوي من (يدالله صمدي ۱۳۸۱)
كافه ترانزيت (كامبوزيا پوتوي ۱۳۸۲)
«آن زمان هر چقدر بيشتر تئاتر كار مي كرديم، بيشتر به اين نتيجه مي رسيديم كه نبايد وارد سينما شويم.» پرويز پرستويي اما بدجوري وارد سينما شده و حالا كمتر تئاتر كار مي كند و به اين نتيجه رسيده كه وقت خود را صرف سينما كند.
او سال ۴۸ به مركز رفاه نازي آباد مراجعه كرد تا تئاتر ياد بگيرد. اسمش را كه مي خواست بنويسد، يكي از مربي هاي مركز از او پرسيد كه براي چه مي خواهد به تئاتر بيايد، پرستويي پاسخ داد كه علاقه دارد، مربي دوباره از او پرسيد كه نهايتا جاي كدام يك از هنرپيشه ها را مي خواهد بگيرد، پرستويي گفت: «آنها بازيگر سينما هستند، من مي خواهم تئاتر كار كنم.» اكنون، پرستويي هم يك بازيگر سينما است، يك هنرپيشه... پرستويي جاي كسي را نگرفته و مكاني تحسين برانگيز براي خود دست و پا كرده است.
مربيان او را در مركز رفاه نازي آباد، گروهي تحصيلكرده كه در ميان آنان، مربياني از دانشگاه تهران نيز حضور داشتند، تشكيل مي دادند. بعد از چند سال، عذر پرستويي را از اين مركز خواستند، صرفا به دليل محدوديت هاي سني؛ و دوره تازه اي از زندگي اش با خروج از مركز آغاز شد.
او به همراه عده اي ديگر كه به سرنوشت مشابه اي دچار شده بودند، گروهي تشكيل دادند و نمايش هايي در كاخ جوانان اجرا كردند، اما كار جدي هنگامي گريبانش را گرفت كه بهزاد فراهاني را شناخت. درس خوانده اي از پاريس كه تئاتر را خوب «بلد» بود. پرستويي ۱۵ سال با فراهاني ماند، در گروهي به نام «كوچ» كه نمايش هاي بسياري اجرا كرد: عروس، معدن، كوچ، مريم، مرد آويج، پتك و... نمايش ها بيشتر اجتماعي بود و حرفهاي مردم عادي را مي زد. بنابراين چاقوي گروه، لبه تيزي داشت كه همواره خطرناك مي نمود. اين نمايش هاي اجتماعي بدون دردسر به روي صحنه نمي رفت و ديد انتقادي آنها، واكنش هايي را به همراه داشت. در يكي از شب هاي نمايش «در حلبي آباد» كه جمشيد مشايخي به فراهاني توصيه كرد آن را در «لاله زار» اجرا كند، يكي از تماشاچيان با چاقوي ضامن دار بالاي صحنه رفت كه بعدها، گروه متوجه شد او تحريك شده بود. پرستويي در اين نمايش هم راوي قصه بود و هم بازي مي كرد. يا در نمايش «كوچ» در اراك، شبانه عذر گروه را خواستند و اعضاي گروه مجبور شدند به روستاي فراهاني بروند. پرستويي، آن هنگام،تصميمش را گرفته بود: «فقط مي خواستم به تئاتر فكر كنم. خيلي جدي، تئاتر نه شهرت دارد و نه پول. مهم ارتباط با تماشاگر است. به هيچ وجه فكر نمي كردم وارد سينما شوم.» او به طور اتفاقي در سال ۱۳۶۲ وارد سينما شد. تا آن زمان فقط در يك فيلم شانزده ميليمتري به نام «سيدعبدالله» بازي كرده بود، آن هم تنها در دو سه نماي فيلم؛ و در فيلم ديگري به نام «چنگال» بر اساس يكي از داستان هاي كوتاه صادق هدايت. سازنده چنگال، اسدالله نيك نژاد، آن را به خاطر تز پايان تحصيلي اش ساخته بود. قرار بود فيلم در جشنواره جهاني تهران شركت كند كه مصادف شد با آتش زدن سينماها. سال ۶۲ حسين كاربخش براي ساخت فيلم «ديار عاشقان» به اتفاق گروهش سرپل ذهاب كار مي كرد. نقشي را كه بالاخره به پرستويي رسيد، ابتدا به يك فرمانده سپاه واگذار شد، حتي مقداري از فيلم هم گرفته شد. اما فرمانده تغيير عقيده داد و گفت چون فرمانده است، نمي خواهد تصويري از او گرفته شود. گروه به تهران آمد و كاربخش به دنبال بازيگر ديگري براي آن نقش بود و بالاخره از طريق يكي از دوستان مشترك، به سراغ پرستويي آمد.
«آن موقع به خاطر مسايلي از جمله شهادت برادرم علاقه داشتم به آن فضا بروم. با اين پيشنهاد خواستم با يك تير، دو نشان بزنم. هم منطقه را ببينم و هم سينما را تجربه كنم.»
فيلم ساخته شد و در جشنواره شركت كرد و جايزه اي به پرستويي تعلق گرفت. از آن پس نزديكانش به او اصرار مي كردند كه در فيلم هاي جنگي ايفاي نقش كند، اما او علاقه نداشت در يك قالب خاص به كارش ادامه بدهد. مدتي پس از «ديار عاشقان» در يك فيلم جنگي ديگر، به اسم «پيشتازان فتح» كار كرد كه اكران نشد و تلويزيون آن را يكي دو مرتبه نشان داد. پيشتازان فتح كار ضعيفي بود كه پرستويي بازي در آن را به دليل فقدان تجربه سينمايي پذيرفت و از اينكه اين فيلم اكران نشد ته دلش ناراضي نبود. حتي در فيلم هايي مثل شكار و مار كه خوب از آب درنيامدند، او علت را به ضعف فيلمنامه يا كارگرداني مرتبط مي كند و نه ضعف بازيگري. سال ۷۴، بعد از بازي در «آدم برفي» و «ليلي با من است» ۲۴ پيشنهاد سينمايي و تلويزيوني به او رسيد كه او تنها يكي از آنها را پذيرفت: «معتقدم كه كمتر كار كنم، اما نتيجه كار خوب باشد.» او آن زمان كه به اندازه سال هاي اخير پركار نبود، يكي از دلايل را رابطه كارگردانان با برخي از بازيگران مي دانست و اعتقاد داشت جوانترها و كساني كه سيماي زيبايي دارند، بيشتر مورد توجه قرار مي گيرند.
پس از مراسم اختتاميه سال ۷۴، يكي از دوستانش، نظرش را درباره جايزه پرسيد كه او پاسخ داد، قبلاً يك مرتبه جايزه گرفته و دو سال بيكار بوده و اميدوار است اينبار چنين اتفاقي نيفتد! همان زمان، اين ذهنيت را در خود ايجاد كرد كه هركاري مي كند، آخرين كار سينمايي اش است و از سوي ديگر غرورش به او اجازه نمي داد، سايرين هر كاري كه مي خواستند، با او انجام دهند. اين غرور، نشات گرفته از تجربه هاي تئاتري اش بود، بنابراين در انتخاب نقش، وسواس فراواني نشان مي داد. مي گويد: «وقتي جايزه اي مي گيرم، احساس مسووليتم بيشتر مي شود. توقع تماشاچي از من بالاتر مي رود، به همين دليل بايد از خيلي چيزها دل بكنم. براي ايجاد چنين شرايطي ممكن است بيكار شوم يا پيشنهاد كمتري را بپذيرم تا به آن نقطه مطلوب برسم. گرفتن جايزه، مسووليت را زيادتر مي كند ولي من از اينكه چنين مسووليتي بر دوشم گذاشته شده، ناراضي نيستم.»
در اغلب فيلم هايي كه بازي كرده، اولين كار سازندگانش بوده،  اما با داود ميرباقري بيشتر از ساير كارگردانان همكاري داشته.
اولين كار با او در مجموعه تلويزيوني رعنا بود و بعد، معركه در معركه، امام علي و آدم برفي، اين همكاري را تداوم داد «ميرباقري، صادق است و خلوص نيت دارد. فكر مي كنم اگر آدمي مثل من هرچند وقت يكبار با كارگرداني، مثل ميرباقري كار خوبي داشته باشد، برايش كافي و ارضاكننده است.»
پيشنهاد كمال تبريزي براي بازي در ليلي با من است كه رسيد، بي درنگ بازي در آنرا قبول كرد.نگاه متفاوتش به جنگ، برايش جالب بود با اين حال از «سوءتعبيرها» واهمه داشت. در آن فيلم، پرستويي في البداهه چيزهايي به فيلم اضافه كرد. مثلاً در صحنه اي كه «يدالله» خمپاره مي زد، او دست زدن را هم اضافه كرد، درحالي كه در فيلمنامه فقط «تكبير» بود و اعتقاد داشت در آن صحنه «صادق» كه نقشش را او بازي كرده، دوست دارد با دست زدن ابراز احساسات كند و بعد تكبير هم بگويد، چون جلوي يدالله بهتر است تكبير بگويد.
با كمال تبريزي در جشنواره امسال هم فيلمي جسورانه دارد. در مارمولك اونقش سارقي را بازي مي كند كه براي فرار از مهلكه، لباس روحانيت مي پوشد. براي ايفاي بهتر نقش هاي طنز، او تاثير برخي از فيلم هاي ايتاليايي بر خودش را نفي نمي كند اما بيشتر، سعي كرده از تجربه هاي بازيگري خودش استفاده كند و از تجربه هايي كه در تئاتر كسب كرده.
نقش هاي او بيشتر «اكتيو» هستند، او غالبا نقش آدم هاي پرخاشگر و برون گرا و عصيان زده را بازي مي كند. حتي برخي از نزديكانش به او گفته اند كه چرا در فيلمهايش اينقدر داد مي زند و حالت ستيزه جو دارد.
پرستويي اما در زندگي شخصي، آدم فوق العاده آرام و كم حرفي است، طوري كه اگر در يك جمع، ۲۴ ساعت بنشيند و مخاطب قرار نگيرد، ممكن است اصلاً صحبت هم نكند! با اين حال معتقد است مي تواند در نقش هاي متفاوتي بازي كند و اين ادعا را نيز به اثبات رسانده است.
پرستويي، مقيد به اصول اخلاقي خاصي است،  مثلاً هنگامي كه جمشيد هاشم پور از بازي در روبان قرمز كنار كشيد و حاتمي كيا از او خواست كه جايش را بگيرد، به هاشم پور زنگ زد و از او كسب تكليف كرد. جزو آن دسته از بازيگرهايي است كه تمرين را بسيار جدي مي گيرد،  شايد به خاطر تجربه تئاتري اش... معمولا ترجيح مي دهد زماني را كه بين ثبت قرارداد تا شروع فيلمبرداري وجود دارد براي تمرين كردن نقشي كه پذيرفته، صرف كند.
در زمان فيلمبرداري روبان قرمز، قبل از صبحانه، بي سيمي به دوش مي گرفت و به كوه مي رفت و بعدازظهر دوباره همين كار را انجام مي داد تا خيس عرق شود و براي ايفاي نقش آماده تر شود و حسي تر آنرا بازي كند. نوع صداي او در اين فيلم زبا نزد خاص و عام بود. پرستويي سعي نكرد صداسازي كند، بلكه بيشتر از حس خود كمك گرفت....
«هيچ وقت ادعا نداشته ام كه بازيگري كامل و بي نقص هستم، چون هيچ ضمانتي وجود ندارد كه اگر تابه حال خوب بوده ام، بعدها هم بتوانم خوب باشم. اين كه بازيگر چندتا فيلم پرفروش در كارنامه اش داشته باشد،  دليل بر موفقيت نيست. سعي من هميشه اين بوده كه از تكرار، پرهيز كنم و هربار بتوانم يك تجربه جديد داشته باشم. اينكه تا چه حد موفق بوده ام، بهتر است ديگران قضاوت كنند.

۱۰Top
مارمولك تبريزي
پس از «ليلي با من است» به همه ثابت شد كه هم مي شود با جنگ و جبهه و رزمنده شوخي كرد و هم حرمت آنها را بيش از هميشه نگاه داشت.
002538.jpg
چهره بازيگر اول فيلم كاملا  مناسب نقش به نظر مي رسد. اينطور نيست؟
ياور ازغندي 
اوايل امسال منوچهر محمدي تهيه كننده سينما، طرحي را كه براي فيلمنامه اي كمدي در ذهن داشت با ابراهيم حاتمي كيا كه هميشه وسوسه ساخت فيلم كمدي را در سر داشته است در ميان گذاشت. حاتمي كيا از طرح خوش اش آمد و قرار مدارها براي ساخته شدن اين طرح كه از همان اول اسمش «مارمولك» بود، گذاشته شد. محمدي و حاتمي كيا براي نوشتن فيلمنامه اين طرح نياز به يك همكار فيلمنامه نويس حرفه اي داشتند و طبعا اولين گزينه اي كه به ذهن هر كس مي رسيد، پيمان قاسم خاني فيلمنامه نويس جوان و مستعدي بود كه سال پيش نان و عشق وموتور هزار را روي پرده داشت و مجموعه پرطرفدار و موفق «پاورچين» هم با متن هايي كه او نوشته بود يا سرپرستي نوشتن شان را به عهده داشت، تبديل به يك پديده شده بود. پيمان قاسم خاني كار را روي طرحي كه منوچهر محمدي برايش تعريف كرده بود، آغاز كرد:« سارق خرده پايي براي فرار ازدست پليس كه در يك قدمي او در كمين نشسته ، در يك مكان عمومي لباس هاي يك روحاني را سرقت مي كند و مي پوشد تا از مهلكه جان سالم به در ببرد. اين شروع ماجرا ست.» ماجراها، بست و گسترش يافت، سارق روحاني نما با همان لباس در حال گريز وارد دهي مي شود كه روحاني اش را از دست داده است و او مجبور است براي حفظ ظاهر هم كه شده عجالتا در كسوت يك روحاني، مردم را نصيحت كند و باقي قضايا.
حاتمي كيا آن روزها درگير ساختن يا نساختن پروژه بين المللي اش «نت فالش» هم بود اما خيلي دوست داشت كه «مارمولك» را هم بسازد. فيلمنامه به طرز راضي كننده اي پيش مي رفت اما او مي ترسيد از وارد شدن به حيطه اي كه هيچ تجربه اي در آن نداشت. شايد هم نمي خواست بي گدار به آب بزند.
اين شد كه پس از صرف وقت زيادي بالاخره اعلام كرد كه فعلا آمادگي ساختن چنين فيلمي را ندارد. اولين نامي كه پس از حاتمي كيا به ذهن هر كس مي رسيد، كمال تبريزي بود. كارگرداني كه با ساخت «ليلي با من است» مقوله قبلا خطرناك شوخي با جنگ وجبهه را آ غاز كرده بود و بالاخره جسارتش راگرفت و تبديل شد به فيلمساز محبوب تماشاگران، منتقدان و مسوولان. «مارمولك» هم با سوژه  حساسي كه داشت، نياز به يكي از همان جسارت ها داشت. تبريزي فيلمنامه را خواند و با ميل و رغبت ساخت آن را پذيرفت.
همه چيز براي شروع كار آماده بود، حتي با پرويز پرستويي به عنوان بازيگر نقش مارمولك قرارداد بسته بودند و تبريزي هم كه قبلا در «ليلي با من است» تجربه موفق و خاطره انگيزي را با او انجام داده بود، از او خواست كه همچنان در پروژه حضور داشته باشد و به اين ترتيب فيلمبرداري در سكوت خبري آغاز شد.
كمال تبريزي در سال هاي اخير بسيار پركار بوده است. در سينما و تلويزيون فيلمساز محبوب تهيه كننده هاست و در اغلب دفاتر نام او براي همكاري شنيده مي شود. او امسال دو فيلم« فرش باد»و «گاهي به آسمان نگاه كن» را در سينما روي پرده داشت وسريال اجتماعي «دوران سركشي» او هم از شبكه پنج در حال پخش بود. او باوجود پركاري اش نشان داده  كه فيلمساز توانايي است و قادر است از سوژه سفارشي فيلم «فرش باد»، فيلمي گرم و تماشايي بسازد. او پيش از اين يك بار ديگر هم با پيمان قاسم خاني همكاري كرده بود منتها در آن وقت قاسم خاني در سريال «قصه هاي رودخانه سيماكيما» بازي كرده بود؛ سريالي كه ظاهرا به دليل بد بودن حجاب بازيگران خارجي، هنوز اجازه پخش پيدا نكرده است. تبريزي پس از كمدي موفق «ليلي با من است»، كمدي موفق ديگري نساخته است و به همين دليل حالا با احتياط درباره «مارمولك»، آن را فيلمي مي داند كه لحظات طنزي هم دارد تا اشتباهي كه درباره «گاهي به آسمان نگاه كن» رخ داد تكرار نشود. درباره اين فيلم گفته مي شد كه كمدي متفاوتي است و به همين دليل تماشاگران، انتظار ديدن فيلمي خنده دار را داشتند، مخصوصا اينكه پوسترها و تبليغات فيلم هم بر اين امر صحه مي گذاشت اما «گاهي به آسمان نگاه كن» هر چه بود، طنز نبود و به همين دليل هم لطمه خورد. با اين وجود سازندگان فيلم، اميدوارند كه «مارمولك» بتواند موفقيت هاي ديگر فيلم تابوشكن تبريزي، «ليلي با من است» را تكرار كند. آنها همچنين سعي كرده اند كه بي گدار به آب نزنند و با لو ندادن قصه و فضاي فيلم، اول از همه از جنجال و حاشيه سازي پيشگيري كنند و با در نظر گرفتن وجود نداشتن هيچ پيش زمينه ذهني تاييد شده اي، تماشاگران را غافلگير كنند.
پس از آنكه سيدرضا ميركريمي در «زير نور ماه» روحانيون را وارد سينماي ايران كرد، بسياري از فيلمسازان ايراني علاقه مند شدند كه فيلم هايي در اينباره بسازند يا دست كم نقش هايي از روحانيون را به بازيگران شناخته شده محول كنند. وقت چيدن گردوها (ايرج امامي) كه بيش از يك سال از ساخته شدنش مي گذرد و هنوز به نمايش در نيامده و پارسا پيروزفر در آن در نقش روحاني جواني ظاهر شده از اين دسته است.
خود كمال تبريزي هم در صحنه كوتاهي از «فرش باد» روحاني پير و بانمكي را وارد داستان كرد و سعي كرد خيلي محتاطانه ايجاد موقعيت طنز را با او تجربه كند. اما حالا وضعيت، متفاوت است؛ دزد خرده پايي در لباس «مقدس» روحانيون، پي مصونيت و فرار است. اين موقعيت وسوسه انگيز و جذاب، هر تماشاگري را براي ديدن، ترغيب مي كند.
«مارمولك» فيلم خوبي شده باشد يا نه، به هر حال از پديده هاي امسال جشنواره است و بعدها مي توان در باب موفقيت يا عدم موفقيت آن بسيار قلم فرسايي كرد چون آنچه بيش از هر چيز ديگر مهم است جسارت سازندگان فيلم براي وارد شدن به چنين محدوده اي است و البته همان طور كه بسياري مي گويند - و راست هم مي گويند - در سينماي ايران افراد زيادي نيستند كه اجازه ورود به چنين محدوده هايي را پيدا مي كنند. اينها مهم نيست، مهم اين است كه پس از «ليلي با من است» به همه ثابت شد كه هم مي شود با جنگ و جبهه و رزمنده شوخي كرد و هم حرمت آنها را بيش از هميشه نگاه داشت.

منوچهر محمدي
تهيه كننده فيلمي كه ممكن است تبديل به بحث انگيزترين فيلم جشنواره بشود. او بعد از تماشاي واكنش مردم درنمايش ديروز، سال را با اعتماد به نفس بيشتري تمام مي كند.
اينكه طرح اوليه متعلق به خود او بوده، اينكه حوزه هنري در اين فيلم با او مشاركت داشته است، اينكه در جريان ساخت فيلمنامه با حوزه علميه قم مشورت كرده و اين جور اخبار مهمتر از اين نكته نيستند كه اصولا آيا او آدم شجاعي است يا موقعيتي دارد كه به واسطه آن ناشدني ها را ممكن مي كند؟ محمدي مي گويد: «چشم ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.»

پيمان قاسم خاني
اگر او را نمي شناسيد آدرس بدهيم. جوان عاشق پيشه فيلم عاشقانه كه در تمام فيلم، با خسرو شكيبايي مي جنگد. گرچه پيمان در اين فيلم مورد توجه قرار گرفت، اما او استعداد خود را در نويسندگي مي ديد.
قاسم خاني در سالهاي اخير، نويسنده موفق ترين سريال هاي نود شبي تلويزيون بوده و مارمولك، بستري است كه درصورت موفقيت، او را وارد فاز جديدي خواهد كرد. او كه افتتاحيه جشنواره را با شوخي هاي خود در نمايش  ها جذابتر كرد، ممكن است اختتاميه را هم با حضورش روي سن با پاياني خوش تمام كند.

سانس هاي نمايش
اگر ديشب موفق نشديد فيلم مارمولك را ببينيد، براي روز ۱۹ بهمن (سالن كريستال ۲ ساعت ۱۵) خودتان را آماده كنيد.
قبل از اين، پنج شنبه ۱۶ بهمن سينما فرهنگ در دو سانس ۱۲ و ۱۸ فيلم را پخش مي كند. چهارشنبه ۱۵ بهمن ساعت ۳۰:۱۷، سالن عصر جديد ۱، بانمك ترين مارمولكي كه تا به حال خلق شده، منتظر ما است.
دوشنبه ۲۰ بهمن ساعت ۱۵:۱۱، سينما سپيده هم سانس ديگر نمايش فيلم است. اگر مارمولك به عنوان محبوب ترين يا بهترين انتخاب بشود، روز آخر در سه چهار سينما پخش مي شود.

پيش بيني
تهيه كننده فيلم - قاعدتا-تمام بازخورهاي احتمالي را پيش بيني كرده و سپس به ساخت فيلم اقدام كرده است. باتوجه به مهارتي كه در كارگرداني تبريزي و البته جذابيتي كه در بازي پرستويي وجود دارد، پيش بيني تكرار روزهاي خوش ليلي با من است، چندان عجيب نيست.
رقمي كه براي فروش اين فيلم پيش بيني مي شود، به باور آدم هاي خوشبين، ركورد فروش در سينماي ايران است و آدم هاي منطقي تر مي گويند: «پرفروش ترين فيلم سال.»
- البته بازار ايران،  بازار عجيبي است.

جشنواره ۴
جشنواره ۱
جشنواره ۲
جشنواره ۳
جشنواره ۵
جشنواره ۶
جشنواره ۷
جشنواره ۸
|  جشنواره ۱  |  جشنواره ۲  |  جشنواره ۳  |  جشنواره ۴  |  جشنواره ۵  |  جشنواره ۶  |  جشنواره ۷  |  جشنواره ۸  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |