ستون ما
درباره يك اتفاق ساده
شهرام فرهنگي
نامش استقلال است و استقلال يكي ازتيم هاي سرشناس فوتبال ايران. اين استقلال البته تنها يك كلمه است كه مفهوم رهايي بخشش را خوب درك مي كنيم اما هر بار كه سينما استقلال را مي بينيم پيش از فكر به مفهوم نامش در ذهنمان فوتبال نقش مي بندد. ما تيم استقلال را بيشتر ازسينما استقلال مي شناسيم.
سينما استقلال اين روزها اگر مهمترين سينماي ايران نباشد حداقل پاتوقي است براي قشري خاص و اين هم نكته اي است. صندلي هاي سينما استقلال در روزهاي برگزاري بيست و دومين جشنواره بين المللي فيلم فجر به مطبوعات اختصاص دارد. جايي براي اينكه منتقدان و نويسنده هاي سينمايي ايران، بدون دغدغه بنشينند و فيلم ها را در ذهن بجوند. اين پاتوق سينمايي، دوشنبه اي فراموش نشدني را پشت سر گذاشت. در قلب سينما استقلال، سينما تحت تاثير فوتبال قرار گرفت!
... به خودشان كه آمدند پرده سينما را رها كرده بودند و مقابل صفحه يك تلويزيون ۳۶ اينچ نشسته بودند. جذابيتي كه آنها را از جشنواره فيلم جدا كرد فوتبال بود، يك مسابقه معروف؛ استقلال- پرسپوليس ، اينبار درسينما استقلال. جذابيت هاي پنهان تماشاي يك مسابقه فوتبال كه يادآور عشق هاي دوران كودكي است جاي خود، اين اتفاق مفهومي فراتر از چشم دوختن به صفحه تلويزيون داشت. اهالي سينما در سينما نشستند و بين فوتبال و سينما، گزينه اول را انتخاب كردند. در ذهن آنها كه به عشق سينما قلم در دست گرفته اند چه اتفاقي رخ داد؟
در جايگاهي نيستيم كه عكس العمل اهالي سينما به فوتبال را تحليل كنيم و برايش پاسخي بيابيم. تنها براي اين سوال، پرسش هايي تازه مي سازيم. اين اتفاقي است كه گاهي براي نويسنده هاي ورزشي هم رخ مي دهد. مثلا شايد همين روز دوشنبه كه در سينما استقلال سينما به فوتبال فروخته شد، آنها در جايي دنبال يافتن راهي براي ورود به يكي از سالن هاي سينما بودند. شايد هم رها از دغدغه هاي فوتبال در گوشه اي تنها نشسته بودند و از تنهايي لذت مي بردند.
مسووليت، آفت لذت است. اتفاقي كه در سينما استقلال رخ داد تلخ نيست، اگر از اين زاويه به آن نگاه كنيم؛ اهالي سينما پاي تلويزيون نشستند كه بدون دغدغه لذت ببرند. كسي از آنها نمي خواست كه از مسابقه استقلال - پرسپوليس چيزي بنويسند. ناچار بودند وقتي توپ اين سو و آن سو مي رفت به نكته اي فكر كنند و نويسنده هاي ورزشي شايد به همين دليل ساده سينما و هر تفريح ديگري را به فوتبال ترجيح دادند.
بي رحم كه نباشيم براي هر قشري امكان دستيابي به نوستالژي را هم در نظر مي گيريم. در جامعه اي كه حتي نماينده هاي مجلس اش گاهي به بهانه فوتبال مشغله هاي فكري را به فراموشي مي سپارند حضور نويسنده هاي سينمايي پاي تلويزيون و تماشاي يك مسابقه فوتبال خيلي طبيعي است.
و بالاخره اينكه مي گويند روزگاري يك مار عاشق شد. مار بعد از عمري عاشقي فهميد كه «عشق اش مار نبوده، شيلنگ بوده.» البته اين مثال آخر را همينطوري نوشتيم، عشق به داربي كه دست خود آدم نيست.
|