چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۲
شهر زيبا و من و نگين ...
در جستجوي تعادل
امير قادري 
كارگردان هاي سينماي ايران، يكي دو روز پيش به چيزي احتياج داشتند كه اسمش بود »تعادل«. سيزده بهمن قرار بود اولين دشت امسال مان از جشنواره فجر: اشك سرما ساخته عزيزا... حميد نژاد باشد كه البته نرسيد و همه پيش بيني ها به هم خورد. اما تغيير و تحول بعدي در جدول جشنواره، شهر زيبا را جاي پرده عشق نشاند. اصغر فرهادي در اين فيلم هم زمينه آثارش را تغيير نداده است. براي قصه پردازي مثل او، مشكلات طبقه فرودست گنج عظيمي است كه حالا حالاها مي تواند از آن استفاده كند. فرهادي موقعيت هاي بسيار درگير كننده اي مي سازد و خيلي هم خوب از اين موقعيت ها استفاده مي كند. مثلا موقعيت پسري كه با مردي در حال نماز درباره بخشيدن قاتل دختر مرد صحبت مي كند يا جايي كه پسر با دختر بيمار در اتاق تنها مي ماند و نمي داند كه او را به عنوان خواستگار دختر در نظر گرفته اند، يا صحنه اي كه مرد با زن و دختر ناتني اش در اتاق نشسته اما حاضر نيست براي درمان دختر هم كه شده از قصاص جواني كه دختر تني اش را كشته، بگذرد. فرهادي هم چنين به خوبي از پس اجراي اين موقعيت هاي داستاني خوب برآمده است.
فرهادي پيش از اين در فيلم رقص در غبار هم توانسته بود توانايي هايش را در اين زمينه ها نشان دهد. اما اين فقط بخشي از ماجراست. چون در شهر زيبا، فرهادي بسيار بلندپروازتر به نظر مي رسد و برعكس داستان جمع و جور فيلم قبلي تلاش كرده به شبكه پيچيده اي از روابط بين انسان ها برسد. مشكل فيلم هم درست از همين جا آغاز مي شود. فيلمساز از طريق ارتباط برقرار كردن بين اين داستان هاي مختلف، يك موقعيت اخلاقي پيچيده مي سازد و مي خواهد به اين نتيجه برسد كه در چنين فضايي، فاصله بين عشق و نفرت، رحم و انتقام، خير و شر، چه قدر اندك است. اما آن قضيه تعادل كه پيش از اين درباره اش صحبت كرديم، اين جاست كه بايد رعايت مي شده. اما فرهادي در اين آزمايش سخت موفق نيست. عشق دختر و پسر اصلي قصه زيادي پر رنگ از كار درآمده و دو ضرب الاجل زماني داستان، يعني بخشيده شدن قاتل و رسيدن يا نرسيدن پسر و دختر به همديگر، انتظاراتي در تماشاگر بر مي انگيزند كه به دليل چند وجهي بودن روابط فيلم و ميل فيلمساز به تشكيل آن چندوجهي انساني، آسان تر از آن حل مي شوند كه تماشاگر مي خواهد. سواي اين حرف ها، ريتم دروني صحنه هاي فيلم و ريتم كلي تدوين كند تر از حد لازم است. نفس تماشاگر بند مي آيد تا وقتي سكانس هاي فيلم تمام مي شوند و اين حسرت وقتي بيشتر مي شود كه يادمان بيايد اغلب اين سكانس ها چه قدر خوب پرداخت شده اند.
با اين حال فرهادي هم چنان ما را به ادامه كارش اميدوار مي كند. فيلم بعدي او باز تماشاگران كنجكاو زيادي را به درون سالن خواهد كشاند. او هم چنان مي تواند بازي هاي خوبي از بازيگرانش بگيرد ( فرامرز قريبيان در شهر زيبا، يكي از بهترين بازي هاي دوران حرفه اي اش را انجام داده است ) و در ضمن سليقه خوبي در كار با لوكيشن هاي طبيعي و تغيير يافته دارد. ايده اخلاقي اصلي شهر زيبا هم خيلي معاصر و زنده است. موقعيت جوان سرگردان را در انتهاي فيلم درك مي كنيم.
اما جشنواره يك فيلم بي ادعا و كوچولو هم داشت كه مخاطب هاي كودك و نوجوان را در نظر گرفته بود و در عين حال سازندگانش اصلا دل شان نمي خواست به مخاطب هاي بزرگ تر فيلم شان بي احترامي كنند. آن هايي كه فيلم من و نگين دات كام را ديدند، متوجه تلاش كارگردانش در متعادل از كاردرآوردن داستان پيش پا افتاده اما پر از خطوط فرعي و شخصيت هاي متفاوتش، شدند. من و نگين دات كام شوخي درجه يكي نداشت. پاي ثابت سكانس هاي اوج داستان، يعني دخترك موتور سوار هم درنيامده بود، با اين وجود شوخي هاي كودكانه تكراري و شوخي هاي بزرگسالانه بهتر فيلم، به خوبي با هم چفت شده بودند و حسين قناعت به عنوان سازنده فيلم حواسش بود كه چه طور از اين شخصيت ها و موقعيت هاي داستاني متفاوت براي پيشبرد داستانش استفاده كند و در ضمن سر رشته كار را از دست ندهد.
فيلمنامه ايده درجه يكي نداشت اما ساختار محكمش، تماشاگر فيلم را كم و بيش راضي مي كرد.
شهر زيبا دست روي موضوعات دلخراش تري مي گذارد و به طور مجرد، اجراي چند تا از سكانس هاي فيلم عالي هستند. اما چون امروز تيتر مطلبم را گذاشته ام »تعادل« و مجبورم درباره ساختار متعادل يا نا متعادل فيلم هاي به نمايش درآمده در تاريخ سيزدهم بهمن در سينما مطبوعات صحبت كنم، پس مجبورم طرف من و نگين دات كام را بگيرم. هر چند كه فيلم حسين قناعت در بهترين حالت، يك سرگرمي مختصر و سبك بعد از شام بيشتر نيست.

درباره فيلم هاي «به من نگاه كن» و «پروانه اي در باد»
آرش بهداد
كنار رودخانه نشسته اي و چوب ماهيگيري در دست، چرت مي زني. تكان هاي گاه به گاه قلاب، چرتت را پاره مي كند. زنان محلي در آن سوي رودخانه، مشغول شستن ظرف يا لباس هستند. بلمي كه زني سياهپوش بر آن سوار است از روبه رويت مي گذرد. زن لحظه اي بعد گالن بنزين را روي سرش خالي مي كند و كبريت مي كشد. صحنه سورئالي است: زني شعله ور، سوار بر بلمي چوبي به آرامي بر رودخانه مي گذرد. بهت زده به خودسوزي او خيره مي ماني... اما ناگهان تلفن همراهت زنگ مي زند. پشت خط، كسي پيشنهاد به عهده گرفتن وكالت زن جواني را به تو مي دهد كه به قتل شوهر پير و بداخلاقش متهم شده است... عجب اتفاقي! اين از آن اتفاق هايي است كه منطق يك فيلم ظاهرا واقعگرا را بهم مي زند. باور كنيد!
وقت ديگر، شايد؛ آقاي بيات!
فصل افتتاحيه «به من نگاه كن»، جذاب از آب درآمده است. لادن مستوفي، خوب بازي مي كند. حركت هاي دوربين و ضرباهنگ، فضاي تعليق را به درستي ايجاد كرده است و موسيقي بابك بيات روي همه اينها به خوبي مي نشيند... فقط اي كاش «شايد وقتي ديگر» را نديده باشي! شباهت موسيقي خيلي زياد است. ميزانسن و حركت هاي دوربين، گاهي يادآور فيلم بيضايي است. در اين فصل، جنس بازي مستوفي هم در يادآوري «شايد وقتي ديگر» بي تاثير نيست. ياد سوسن تسليمي بخير.
موسيقي «شايد وقتي ديگر» شايد بهترين كار بابك بيات باشد. در سينماي ما، كم پيش مي آيد كسي فرصت هنرنمايي در يك فيلم «خيلي خوب» را پيدا كند. «شايد وقتي ديگر» براي بيات، چنين فرصتي بود. بگذريم كه مثل هر كار خوب ديگري، حرف و حديث هم زياد داشت. اين فرصت ها زياد پيش نمي آيد... وقت ديگر شايد، آقاي بيات!
يك پيشنهاد تازه 
لابد پيشنهاد كيومرث پوراحمد يادتان هست كه ده، پانزده سال پيش نوشت: نويسنده ها، كارگردان ها و هنرپيشه هاي محترم، هنگام كار حتما دفترچه بسيج خودشان را در جيبشان داشته باشند! منطق ساده اي داشت اين پيشنهاد. دل پوراحمد خوش بود كه اگر كسي دفترچه بسيج اش را توي جيبش داشته باشد، در فيلمش صحنه اي را نمي گذارد كه قهرمان از ماشين پياده شود، عين فيلم هاي خارجي در ماشين را به هم بزند و برود پي كارش؛ دفترچه بسيج باعث مي شود او به خاطر بياورد كه قفل پدال و قفل فرمان را ببندد، ضبط ماشين را توي صندوق عقب يا زير صندلي بگذارد، همه درها را قفل كند، هفت قل هوالله بخواند و فوت كند، بعد دنبال كارش برود. اما خدا را شكر، اهل سينما پيشنهاد پوراحمد را جدي نگرفتند و بنابراين فيلم ها هنوز پر است از صحنه هاي بي ربط كه خوراك ما مطبوعاتي ها را فراهم مي كند. اما از آنجا كه همه تماشاگران سينما دنبال بهانه براي گير دادن به فيلم ها نيستند و اين طور صحنه ها، اعصابشان را خرد مي كند، يك پيشنهاد تازه مطرح مي كنيم.
آقا! همه اين فيلمنامه نويس ها و كارگردان ها را از دم بگيريد، يك فصل محاكمه كنيد و چند روزي هم به زندان بفرستيد! محاكمه را هم علني و با حضور خبرنگاران بگذاريد! قول مي دهم ديگر در هيچ فيلمي، از اين دادگاه هاي عجيب و غريب كه هيچ دخلي به دادگاه هاي ما ندارد، نبينيد. نمي دانم اين چه حكايتي است كه در فيلم هاي ما، همه دادگاه ها مثل دادگاه هاي فيلمهاي آمريكايي از آب در مي آيد. بابا! ما تا همين شش ماه پيش اصلا چيزي به اسم دادستان در دادگاه نداشتيم. وكيل هاي دادگستري ما اجازه ندارند در طول محاكمه مدام از شاهدان سوال كنند. اساسا چون دادگاه هاي ما هيات منصفه ندارد، وكيلان ايراني، دنبال اين نيستند كه در دادگاه بر ذهن حاضران اثر بگذارند، مچ بگيرند، حاضر جوابي كنند و ... . مدام هم بلند نمي شوند كه «اعتراض دارم.»، عبارت هايي مثل «جايگاه متهم» يا «جايگاه شهود» در دادگاه هاي ما متداول نيست. خلاصه اينكه دادرسي ها در ايران اينقدر اتو كشيده نيست... يك نكته ديگر: اين فلاش هايي كه در فيلم ها روي دوربين عكاسان مطبوعات مي گذاريد، مال عهد بوق است. در واقع در همان عهد بوق هم، اين جور فلاش ها را خبرنگاران استفاده نمي كردند. لنزهايي كه عكاس هاي مطبوعات روي دوربينشان مي بندند هم اكثرا زوم است... آخ! بايد عكاس باشي تا از ديدن اين صحنه ها به اندازه كافي حرص بخوري... توصيف من فايده اي ندارد، فقط لطفا به پيشنهادم عمل كنيد.
و اما پروانه اي در باد
«پروانه اي در باد» هم يك صحنه آستين خوني خوب دارد! زني تنها، وسط بياباني برهوت خودش را به لانه دوست سابق شوهر نامردش رسانده است - فيلم را كه ببينيد، مي فهميد چرا مي نويسم لانه - دوست سابق، پاك از دنيا بريده و حاضر نمي شود زن را در يافتن شوهرش ياري دهد، او را از خود مي راند. زن ناچار، سوار يك ماشين عبوري مي شود تا بازگردد اما هنوز به راه نيفتاده صداي جيغش در مي آيد و با بدبختي خودش را از ماشين بيرون مي اندازد - يا بيرونش مي اندازند - دوست سابق، نگران بالاي سرش مي رود. صحنه بعد در درمانگاه مي گذرد كه مرد، زن را به بازگشتن و رها كردن ماجراي شوهر سفارش مي كند و بعد به چاك جاده مي زند اما او هنگام راندن، همزمان با تماشاگر متوجه لكه خون روي آستين لباسش مي شود. ظريف تر از اين نمي شد نشان بدهي كه او زن را براي سوار كردن به ماشينش كمك كرده است.
متاسفانه 
بهترين فصل «پروانه اي در باد» درست بلافاصله پس از بدترين فصلش مي آيد. در مجله فيلم در مورد صحنه توفان شن اين فيلم خوانده بودم وكنجكاو بودم ببينم چطور است. خب! ديدم. به نظر مي رسيد چند نفر ماشيني را كه ايستاده بود هي تكان تكان مي دادند و چند نفر ديگر هم با بيل به شيشه هاي آن شن مي پاشيدند - شايد هم ماجرا قدري پيچيده تر بوده است - عرب نيا و شقايق فراهاني هم در اين ماشيني كه زيادي معلوم است يك جايي ثابت ايستاده و ديگران آن را تكان مي دهند، بدترين بازي هايشان را ارايه مي دهند. فراهاني هي الكي جيغ مي كشد و عرب نيا هم در حالي كه شيشه جلو از شن پوشيده شده و حتي كاپوت ماشين هم پيدا نيست، به دوردست خيره شده و با تمركز ودقت، فرمان ماشين را بي خودي تكان مي دهد. صحنه نااميدكننده اي است اما ناگهان همه جا تاريك مي شود - يعني ماشين زير شن هاي روان دفن شده است - عرب نيا فندك مي زند و بعد چراغ سقف ماشين را روشن مي كند. از اينجا به بعد اوضاع عوض مي شود. شايد بتوان بازي شقايق فراهاني را در فصل دفن شدن در شن، «درخشان» توصيف كرد. بازي عرب نيا هم خوب است. اجرا و كارگرداني اين فصل برخلاف فصل قبلي كاملا اميدواركننده است. اين اميدواري البته، خيلي تداوم ندارد، متاسفانه!

خبرهاي كوتاه
عكس ها: ساتيار
بازگشت دات كام 
002631.jpg

عليرضا شجاع نوري، مرد مسيحي روز واقعه و يكي از تهيه كننده هاي باسابقه سينماي ما به همراه گروه سازنده فيلم «من و نگين دات كام» روي صحنه آمده اند. شجاع نوري همان اول تكليف همه را روشن مي كند: «فيلم يك دنباله خواهد داشت يعني طوري آن را ساخته ايم كه در آينده فيلم من و نگين دات كام ۲ را هم توليد كنيم.» حسين قناعت، كارگردان فيلم هم چندان از اينكه فيلمش را در بخش ميهمان جشنواره نمايش داده اند ناراحت نشده چون «اگر كساني كه به عنوان هيات انتخاب يا داوران حضور دارند،  عوض شوند، حتماً فيلم هاي جشنواره هم تغيير مي كنند.» شجاع نوري به همه قول مي دهد، سايت اختصاصي فيلم تا آخر جشنواره راه اندازي شود. شايد فيلم، موفقيت هاي اصلي اش را در جشنواره هاي ديگري جست وجو مي كند.
كنفرانس از بالا
002637.jpg

توي سالن مطبوعات، بخصوص موقع كنفرانس هاي مطبوعاتي، از هر فرصتي براي نوشتن بايد استفاده كرد. وقتي كه همه، آن پايين مشغول كنجكاوي و عكاسي و اينجور كارها هستند، آن بالا طبقه دوم، جاي دنجي است براي اينكه گوش كني و بنويسي؛ بدون مزاحمت ديگران و رفت و آمدهاي مداومي كه در سالن انجام مي گيرد.
گاهي بعد از تمام اين حرف ها، وقتي آدم فرصت مي كند چند لحظه به خودش و كاري كه دارد انجام مي دهد فكر كند، ممكن است با سوال هاي زيادي درگير شود. يكي اش هم اين است: اينهايي را كه ما مي نويسيم چه كساني مي خوانند؟
شيطنت دخترانه يا سيماي زني در دوردست 
002634.jpg

مجري براي جلسه مطبوعاتي فيلم آخر ديشب، يعني «شهر زيبا»، عوض مي شود؛ شيدفر مي رود و جايش غلامرضا موسوي، تهيه كننده نسبتاً مشهور سينما مي نشيند. عوامل فيلم «شهر زيبا» بالا مي آيند و ترانه عليدوستي با آن صورت معصوم و روسري قرمزرنگش. طبيعتاً در كانون توجه خبرنگارهايي است كه تا اين وقت شب (ساعت ۱۰) منتظر رسيدن اين لحظه بوده اند. اصغر فرهادي، آن قدرها تمايلي به صحبت كردن ندارد. شايد دليلش اين باشد كه اشتياقي براي شنيدن حرف هايش در آدم هاي حاضر در سينما استقلال نمي بيند. ترانه معقتد است اين نقش اش با نقش ترانه خيلي فرق داشته. آنجا او نقش دختري را داشته كه سرد و گرم روزگار را نچشيده بود. اما در شهر زيبا او بيشتر زمان فيلم در نقش يك زن جا افتاده و بالغ ظاهر مي شود.
شاه خلوت و خاموش 
امشب مجري، ديگر كامران ملكي نيست. جايش را علي شيدفر، منتقد قديمي سينما و تئاتر گرفته . اولين كنفرانس مطبوعاتي، مال فيلم «شاه خاموش» است. فيلمي كه همايون شهنواز ساخته و يك جور فيلم تاريخي است. محمدرضا فروتن، نقش احمدشاه را در اين فيلم بازي كرده اما امشب فروتن به سينما استقلال نيامده. علي نصيريان و مهتاب كرامتي و بقيه هم همين طور. فقط خود شهنواز رفته روي صحنه و تهيه كننده فيلمش. فيلمي كه در واقع، نسخه سينمايي دو قسمت از سريالي است كه قرار بوده شهنواز براي تلويزيون بسازد. سريالي به نام «روزهاي به يادماندني.» مثل هميشه كسي سوال درست و حسابي از او نمي پرسد. اصلا امسال چرا سوال ها اين جوري اند؟
ما شما را دوست داريم
تا پايان دومين روز جشنواره فيلم، مارمولك توانسته حسابي دل تماشاگران را بدست بياورد.
طبق آخرين نظرسنجي، فيلم كمال تبريزي با ۶۷/۹۶ درصد بهترين فيلم از نظر تماشاگران شناخته شده است. اگرچه هنوز تا پايان جشنواره زمان زيادي مانده اما با اين اكثريت آراء حتما بايد يك جايزه درست و حسابي براي فيلم كنار بگذاريم.
بعد از مارمولك فيلم « قدمگاه» با ۹۸/۷۷ درصد رتبه دوم را كسب كرده است. محمدمهدي عسگرپور بعد از كنار رفتن از پستش در فارابي با خيال راحت تري مشغول ساختن قدمگاه شد و گويا نتيجه كار هم بد از آب در نيامده است.
فيلم پخش شده در روز افتتاحيه هم در رتبه سوم است. هم نفس كه بازيگر نقش اول و كارگردانش فخيم زاده است اميد زيادي براي كسب سيمرغ هاي روز ۲۲بهمن دارد، هم نفس با ۴۸/۶۷ درصد آرا و تنها با يك درصد بيشتر رتبه سوم را كسب كرده و شهرزيبا را پشت سرگذاشته است، «شهرزيبا»ي اصغر فرهادي با ۴۰/۶۶ درصد بر انتخاب چهارم تماشاگران تكيه كرده است.
بازار گرمي؟
برخي اعتقاد دارند كه نرسيدن بعضي فيلم ها به جشنواره بيشتر جنبه بازارگرمي  دارد تا طي مراحل فني!
عده اي از هنرمندان و علاقه مندان سينما مي گويند: بعضي تهيه كنندگان دوست دارند مردم را مشتاق تماشاي فيلم نگه دارند وتاخير اين فيلم ها به علت اهمال عمدي تهيه كنندگان است.
بعضي پا را فراتر گذاشته، مي گويند كه اين كار اقدامي عمومي از سوي تهيه كنندگان است.
اميدواريم كه چنين نباشد چون اگر اين مساله باب شود، مي ترسيم در جشنواره بعدي براي افزايش اشتياق خيل علاقه مندان، در روزهاي اول جشنواره هيچ فيلمي براي اكران وجود نداشته باشد!
تب دالبي 
انگار طرفداران سيستم دالبي در بين سينماها روزبه روز بيشتر مي شود.
بعد از سينما فرهنگ و صحرا و عصر جديد۱ و...، سينما قدس هم تا اوايل سال آينده مجهز به سيستم دالبي مي شود.
خاموشي، مديرسينما قدس با اعلام اين خبر اضافه كرد:  دومين سالن سينما قدس هم به بهره برداري مي رسد، اين كار فعلا به صورت طرح، آماده شده است و انتظار مي رود تا پايان سال ديگر بتوانيم با ظرفيت ۲۵۰ صندلي، خدمات بيشتري به تماشاگران ارايه دهيم.
مديرسينما قدس افزود: دستگاه هاي الكترونيكي سينما كارت نيز خريداري شده اند و براي اوايل سال آينده انتظار مي رود با رفع مشكلات بتوانيم آنها را نصب و راه اندازي كنيم.
به اين ترتيب و با طرح شهرداري براي شست وشو و تزيين سينماها و نصب مظاهر تمدن و تكنولوژي به نظر مي رسد سال آينده با سينمايي كاملا متفاوت روبه رو شويم!
توفان سنجاقك 
به دنبال اسم اين فيلم در ميان فيلم هاي بلند سينمايي در بخش مسابقه و مهمان نگرديد. اين يك فيلم كوتاه است. تعجب نكنيد. بعضي وقت ها، ديدن يك فيلم كوتاه، به تماشاي چند فيلم بلند مي ارزد. «توفان سنجاقك» ساخته شهرام مكري هم جزو چنين فليم هايي به حساب مي آيد. يك فيلم هوشمندانه و مفرح كه كلي جزييات براي غافلگيري شما در مدت پانزده دقيقه در اختيار دارد. داستان فيلم، درباره روايت هاي مختلف از مرگ يك زن است. روايت هايي كه با ايده هاي جذابي همراه شده و يادآور سينماي بازيگوشانه تارانتينو و دار و دسته اوست. اين فيلم در هر جشنواره اي، نگاه ها را به سمت خود جلب كرده و البته اصلا از نوع فيلم هاي به اصطلاح «جشنواره اي» نيست. اگر مي خواهيد فرصت تماشاي اين فيلم را از دست ندهيد، امروز ساعت ۱۷ به سالن شماره ۳، سينما فلسطين برويد تا اين فيلم را به همراه چند فيلم كوتاه ديگر تماشا كنيد.
امروز با بچه  جاسوس ها
روبرت رودريگوئز از آن كارگردان هايي است كه حسابي براي تهيه كننده ها منفعت دارد چون متخصص اين است كه با كمترين افراد، بهترين كار را انجام دهد. و در بيشتر فيلم هايش خودش نويسنده، كارگردان و تدوينگر است. معروفترين فيلم رودريگوئز فيلم دسپرادو است كه سكوي پرتاب او هم به شمار مي رود.
تارانتينو را به عنوان كاشف اين فيلمساز مكزيكي مي شناسند كه براي ساخت دسپرادو حسابي به او كمك كرد و حتي در پلاني از فيلم هم بازي كرد.
رودريگوئز، دسپرادو ۲ را به نام ( روزي روزگاري در مكزيك) هم ساخته است كه در آن مجددا آنتونيو باندارس بازي كرده است. اين كارگردان مكزيكي امسال به جشنواره فجر، فيلم بچه هاي جاسوس ۲ را ارايه كرده است كه نسبت به قسمت اول آن، فيلم ضعيف تري محسوب مي شود.
رودريگوئز با فيلم هايش نشان داده كه يكي در ميان كار خوب انجام مي دهد و نمي  توان به يكدستي قدرت فيلم هايش اعتماد كرد. اما به هر حال ديدن يك فيلم ۲۰۰۲ با بازي آنتونيو باندراس و كارلاتي گينو به همراه كلي شلوغ كاري و حادثه، سوغات بچه هاي جاسوس ۲ است. سينما فرهنگ، ساعت۱۳، بچه هاي جاسوس ۲ را پخش مي كند.
تيم منتخب جهان 
مهمانان خارجي جشنواره يكي يكي از راه مي رسند. ديروز هم دومينك يانگ از هنگ كنگ وارد تهران شد تا به جمع پيتر مالونه و حسين كرمي براي ارزيابي  فيلم ها بپيوندد. حالا جمع داورهاي بخش بين المللي هم كامل شده است. تمام نام هايي كه حتي يك بار هم احتمالا به گوشتان نخورده دارند فيلم هاي بخش بين المللي را داوري مي كنند: يان تروئل (اين يكي استثنا است چون يك كارگردان سوئدي باسابقه است)، لئونه كورسلوند (رئيس جشنواره كپنهاك دانمارك)، كاتلين كوشته (برنامه ريز جشنواره هامبورگ آلمان)، دنيل كوشارد (نايب رئيس جشنواره مونترال)، ترزا كاونيا (دبير هنري جشنواره ملبورن استراليا) و شارن ستون (لطفا او را با شارون استون اشتباه نگيريد چون اين يكي سردبير سابق ماهنامه كايه دو سينما است). اين گروه يك تيم منتخب جهان واقعي اند.
نوربخش مي درخشد
سال گذشته، مهدي نوربخش با فيلم راي باز يكي از كشف هاي جشنواره بود. اين فيلم سياه و سفيد و ارزان قيمت كه ديجيتالي هم فيلمبرداي شده بود خبر از استعداد تازه اي در سينماي ايران مي داد. نوربخش، امسال با عاشق مترسك به جشنواره آمده و داستان و حال و هواي فيلم نشان از يك اتفاق تازه ديگر دارد.
فيلمنامه را خود نوربخش براساس رماني از فيليپ هيستينگز نوشته و محمود پاك نيت، يكتا ناصر، مجيد شيري و حميدرضاپگاه نقش هاي اصلي رابازي مي كنند. داستان درباره رابطه عاطفي دختري ساده دل و روستايي است با يك سرباز جوان كه از سياست فرار كرده. داستاني كه در دهه ۴۰ مي گذرد.
ديدن يكتا ناصر در چنين نقش عجيبي بايد جذاب باشد و مجيد مشيري هم كه تقريبا هميشه خوب بوده و اينجا هم كه نقش متفاوتي را بازي كرده است. عاشق مترسك را مي توانيد ساعت۱۳ در سينما كريستال ۲ تماشا كنيد. سينما فرهنگ ۲ هم ساعت ۲۱ فيلم را نشان مي دهد.

جشنواره ۷
جشنواره ۱
جشنواره ۲
جشنواره ۳
جشنواره ۴
جشنواره ۵
جشنواره ۶
جشنواره ۸
|  جشنواره ۱  |  جشنواره ۲  |  جشنواره ۳  |  جشنواره ۴  |  جشنواره ۵  |  جشنواره ۶  |  جشنواره ۷  |  جشنواره ۸  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |