شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۵
سربازهاي جمعه
ريشه  يابي آرامش
احمدرضا احمدي، شاعر مشهور و دوست دوران جواني كيميايي، مورد نظر كارگردان براي اين فيلم بود. اما او به دليل بيماري يا هرچيز ديگري نپذيرفت
002706.jpg
رفقا و هواداران كيميايي اعلام كردند كه اين بهترين فيلم او خواهد شد چون هم فيلمنامه قرص و محكمي دارد و هم كيميايي با حوصله و شكيبايي بيشتري آن را مي سازد
ياور ازغندي 
Top 10
نويسنده و كارگردان:.......................................... مسعود كيميايي 
مدير فيلمبرداري:............................................ محمود كلاري 
صدابرداري، صداگذاري و ميكس:...........................اسحاق خانزادي 
تدوين:.......................................................... آرش معيريان 
طراح صحنه و لباس:........................................ آيدين ظريف 
طراح چهره پردازي:............................................ محمدرضا قومي 
موسيقي:........................................................ پيمان يزدانيان 
بازيگران: محمدرضا فروتن، بهرام رادان، پولاد كيميايي، پژمان بازغي، بهزاد جوانبخش، كيانوش گرامي، سعيد پيردوست، فرزانه ارسطو، علي اصغر طبسي، داود عمادي، سعيد روحاني، بيژن امكانيان، مريلا زارعي، سياوش شاملو و انديشه فولادوند
تهيه كننده: .....................................................مرتضي شايسته 
محصول: .........................................................هدايت فيلم.
«سربازهاي جمعه» هر چه باشد در همين سطر اول از جا بر مي خيزيم و به احترام بازگشت فيلمساز شاپو بر سر سينماي ايران، كلاه از سر بر مي داريم. چون چه او و فيلم هايش را بپسنديم يا نه، سينماي ايران بدون مسعود كيميايي و فيلم هايش چيزي كم دارد حتي اگر آن چيز، فيلمي مثل «تجارت» باشد يا «فرياد» كه اگر ساخته هم نمي شدند هيچ حرف ناگفته اي باقي نمي ماند. شايد اين «حرف ناگفته» كه گفتم گزك بدهد دست برخي كه بگويند من هم هنوز مثل اسلاف منقرض شده تاريخي  ام در فيلم ها دنبال «حرف» و «پيام» مي گردم اما در دفاع از خود اين دو پرسش را مطرح مي كنم كه مگر كيميايي، فيلم نمي سازد كه با آن نثر گاه دل انگيز و خاطره انگيز، از زبان شخصيت هايش حرف بزند؟ و مگر هر فيلم او پر از حرف و حديثي در حاشيه ومتن نبوده است؟
عالم و آدم مي دانند كه«سربازهاي جمعه» درباره چهار سرباز است كه در يك آخر هفته، به همراه گروهبان شان به مرخصي مي آيند. چهار جوان از نسل جديد كه گرچه همه شان به زبان آرماني كيميايي سخن مي گويند (و هيچ ايرادي هم ندارد) اما هر كدام خاستگاه و پايگاه اجتماعي و فرهنگي خاصي دارند. يكي كه محمدرضا فروتن نقش اش را بازي مي كند «كيميايي وار»ترين شخصيت فيلم است، جنوب شهري است و ريشه در سنت ها دارد و در همان شب نخست با از دست دادن مادرش، خود و دوستانش را سياه پوش مي كند. ديگري كه بهرام رادان نقش اش را بازي مي كند، مستقيما از شمال شهر به پادگان آمده با ساكي پر از كالاهايي كه بو و رنگ شان چندان ربطي به دنياي پسر اول ندارد. او پرورش يافته طبقه تازه اي است و گرچه ميراث خوار آن طبقه است اما جوهره وجودي اش در پرسه زدن  هاي شبانه سرريز مي شود و مي شود يكي از آدم هاي آشناي فيلم هاي كيميايي، سومي كه پژمان بازغي بازيگرش است، مي خواهد خواننده شود به اميد نام و نان. كدهاي آشنايي دارد و جايي كيميايي از زبان يكي از آدم هايش به مسخره مي پرسد كه «پاپ مي خونه؟» و سرباز آخر، پولاد كيميايي است كه قرار است هميشه يادآور و يادگار پدرش باشد، در فيلم هاي او. جواني كه در «سلطان»، «مثل آهوي زنده مونده» بود و در «اعتراض» در كوي دانشگاه مضروب شده بود و با ماسك پشت پيانو مي نشست و مي نواخت تا هم باشد و بنوازد و هم با سكوت هايش بگويد كه چه هواي مسمومي است. او در فيلم تازه پدرش، وجهه روشنفكرانه نام خانوادگي اش را به دوش مي كشد، كتاب خوان است و روزنامه روشنفكران اصلاح طلب شرقي، عكس او را چاپ كرده است. مرد روشنفكر ديگري هم در «سربازهاي جمعه» هست. نقشي كه ابتدا به احمدرضا احمدي، شاعر و دوست دوران جواني كيميايي پيشنهاد شد و او به دليل بيماري يا هر چيز ديگري نقش را نپذيرفت و عاقبت به توصيه شاهرخ بحرالعلومي دستيار سابق كيميايي، نصيب سياوش شاملو، بزرگ ترين و شبيه ترين پسر شاملوي بزرگ به او، شد. سياوش شاملو كه پدرش ترانه بزرگ «پريا» را به او تقديم كرده، گرچه مثل برادر كوچك ترش سيروس كه اهل موسيقي و شعر و تحقيق و نمايش است چندان اهل هنر نيست اما چهره اش، شباهت بي نظيري به پدرش، يگانه ادبيات معاصر ايران دارد تا در فيلم مردي كه شاملو بسيار گرامي اش داشت يادآور وجهه روشنفكرانه پدر باشد. ديگر شخصيت محوري فيلم كه بهزاد جوانبخش نقش اش را بازي مي كند، گروهبان قصه است و از قلب فيلم هاي گذشته كيميايي به روزگار ما پرتاب شده؛ «مردي» كه يادآور گذشته ها و خوبي ها و رفاقت هاي فراموش شده است. انديشه فولادوند، بازيگر زن فيلم است. كسي كه از دو سال پيش در محافل سينمايي شناخته شد و وقتي ليلا حاتمي نقشي را كه به او پيشنهاد شده بود نپذيرفت، به جمع بازيگران فيلم پيوست. فيلم، دو بازيگر ديگر هم دارد؛ مريلا زارعي در نقش دختري زخم خورده و خسته و بيژن امكانيان كه يكي از سرمايه گذاران فيلم هم هست، نقش «آدم بده» فيلم را بازي مي كند. آنها كه چيزهايي از فيلم ديده اند مي گويند درخشان ترين بازي هاي فيلم، مال همين دو نفر است: مريلا زارعي و بيژن امكانيان.
«سربازاي جمعه» (نام قبلي فيلم) از همان نخستين روزهاي شروع فيلمبرداري با تبليغات رسانه اي خوبي روبه رو شد و تقريبا همه نشريات سينمايي عكس ها و گزارش هاي مفصلي از آن چاپ و منتشر كردند. اعضاي گروه و رفقا و هواداران كيميايي اعلام كردند كه اين بهترين فيلم او خواهد شد چون هم فيلمنامه قرص و محكمي دارد و هم كيميايي با حوصله و شكيبايي بيشتري آن را مي سازد. اين يعني رفع شدن دو ايراد عمده اي كه در سال هاي اخير منتقدان ازكارهاي كيميايي گرفته اند. مي گويند او كه هميشه ابتدا با دقت و وسواس فيلمبرداري فيلم هايش را آغاز مي كند ناگهان در ميانه راه كاسه صبرش لبريز مي شود و كار يك ماه را در دو هفته انجام مي دهد و به اين ترتيب است كه فيلم هايش دچار تشتت و به هم ريختگي مي شوند. اما گويا اين بار اين اتفاق نيفتاده است. شايد حضور آرامش بخش محمود كلاري با آن روحيه آرام و خونسردش در كنار كيميايي به اين دقت و وسواس كمك كرده باشد. كلاري از آن دسته مديران فيلمبرداري است كه به گفته بسياري از كارگردان هاي سينماي ايران، گروه در كنارش احساس آرامش مي كند. حالا در نظر بگيريد كه همين آدم در «سربازهاي جمعه» با دوربين تازه خريداري شده اي كار مي كرد كه از همان روزهاي اول او را سر ذوق آورده است. اين «ريشه يابي آرامش» در هر جاي ديگر جهان قطعا كاري مسخره است و كنايه به طنز مي زند اما باور كنيد كه همين عوامل كوچك در نتيجه فيلم ها تاثيرات حيرت انگيزي دارد.
اما جنجالي ترين و خبرسازترين حاشيه اين فيلم همان طور كه باز هم عالم و آدم مي دانند تيتراژ ساختن عباس كيارستمي براي «سربازهاي جمعه» است. او كه كارش را در سينما با ساختن تيتراژ «قيصر» و بعد «رضا موتوري» آغاز كرد حالا پس از ۳۵ سال هوس كرده اين تجربه را دوباره تكرار كند، همين. خود كيارستمي هم مي گويد ماجرا فقط همين است و نبايد فكر كرد كه قرار است كار عجيب و غريبي انجام شود. اين در حالي است كه جعفر پناهي و ماني حقيقي هم به كيارستمي پيوسته اند تا در انجام دادن اين كار «ساده غيرعجيب و غريب» به او كمك كنند. اين حاشيه هم هرچه باشد و ثمره اش هر چه از كار در بيايد به جذابيت هاي فيلم «افزوده» وحالا دو طيف كاملا متفاوت از دوستداران سينما تشنه ديدن «سربازهاي جمعه» هستند و ديدن آنها در صف هاي جلو سينماها در كنار هم واقعا جذاب است. از تماشاگران سنتي فيلم هاي كيميايي بگيريد تا هواداران فيلم هاي كيارستمي. به اين ترتيب دست كم تا پيش از پايان جشنواره، «سربازهاي جمعه» پديده بزرگ جشنواره بيست و دوم است.
اينها اما همه حاشيه است و پس از مدتي به كناري گذاشته مي شود وآنچه مي ماند خود فيلم است با فيلمسازش كه برهنه و بي دفاع روي پرده سفيد در معرض قضاوت قرار مي گيرند. آيا چهار سال دوري كيميايي از سينما و تجربه هاي به گفته خودش تلخ سفر و آوارگي در غربت، در ساخت «سربازهاي جمعه» به مدد او آمده است يا اين دوري - مثل آنچه درباره فيلمساز هم نسل اش بهرام بيضايي اتفاق افتاد - باعث سقوط بيشترش خواهد شد؟
«سربازهاي جمعه» هر چه باشد بازگشت سازنده «قيصر» و «گوزن ها» به خانه است. او بازگشته و همين كافي است تا جنس مان جور باشد.

كيارستمي، هيجان انگيز
عباس كيارستمي و آن عكس عچيبش كه كنار كيميايي  روي جلد روزنامه باني فيلم چاپ شده،جهه ديگري از جذابيت اين فيلم است قطعا كتمان نمي كنيد كه انتظار براي تماشاي تيتراژ كيارستمي، فيلمسازشهير چقدرهيجان انگيز است.
كسي كه وقتي تيتراژ قيصر را مي ساخت ، جوان نوپايي بود و حالا  كه تيتراژ سربازهاي جمعه را مي سازد،نامش حتي از كيميايي سنگين تر به نظر مي رسد. به هر حال... همكاري عچيبي است و... هيچان  انگيز.

نويسنده، كيميايي
اين كه چرا مسعود كيميايي كه البته نويسنده قابلي است، همواره داستان هاي خود را مي سازد، دليل كاملا مشخصي دارد. ظاهرا كسي جز خود او از دنياي آدم هايي كه قرار است آنها را روي پرده بيندازد، خبر ندارد. اين فيلم كه به دليل نام كيميايي از فيلم هاي پراهميت جشنواره است، سنگ محك ديگري است بر اين كارگردان نامي كه مدتها است از آخرين اثرشوق انگيزش مي گذرد. مجله فيلم درباره سربازهاي جمعه نوشته است: «درامي درباره تهران معاصر» و ما منتظريم فيلمسازي را ببينيم كه به اندازه يك روزنامه  نگار متخصص حوزه اجتماعي حرف دارد.

بيژن امكانيان
جوان نابيناي فيلم صدر عاملي در دهه ۶۰ در شرايطي بازيگري را بي خيال شد كه مي توانست چند سال به عنوان جوان اول فيلمها، در سينماي ايران بدرخشد. كم كم امكانيان از ذهن تماشاگران به عنوان بازيگر پاك مي شد و خبرهايي درباره مسووليت هاي ديگر او در سينما شنيده مي شد كه تهيه كنندگي، مهمترين آنها بود. حالا او دوباره به پرده بازگشته، آن هم با فيلم پر سروصداي كيميايي. نقش مردي كه باعث تباهي زندگي خواهر يكي از سربازهاي فيلم است، به عهده امكانيان است كه اولين حضور او در نقش هاي منفي به شمار مي رود. جوان خوش تيپ و درست حسابي فيلم هاي اوايل انقلاب را دوباره مي توانيد ببينيد البته: نه چندان جوان وحسابي.

پولاد كيميايي
پسر مسعود كيميايي بودن براي تعريف اين آدم بس است. جواني كه فقط براي فيلم هاي پدرش بازي مي كند. جواني كه پدرش را كشته اند و با سلطان زندگي مي كند و دانشجويي كه در كوي دانشگاه مضروب شده و در آسايشگاه بستري است، نقش هايي است كه پولاد در فيلم سلطان و اعتراض بازي كرده است. پولاد در كار اخير پدرش هم حضور دارد و نقش يكي از سربازهاي فيلم را بر عهده داشته است. در عكس هاي صحنه بيست و چهارمين فيلم كيميايي كه قرار است پلان هاي پروپيماني از تهران امروز و مشكلاتش را همراه داشته باشد، عكس پولاد كيميايي و روزنامه اي كه در دستش است، حسابي عجيب بود.

جشنواره ۳
جشنواره ۱
جشنواره ۲
جشنواره ۴
جشنواره ۵
جشنواره ۶
جشنواره ۷
جشنواره ۸
|  جشنواره ۱  |  جشنواره ۲  |  جشنواره ۳  |  جشنواره ۴  |  جشنواره ۵  |  جشنواره ۶  |  جشنواره ۷  |  جشنواره ۸  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |