شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۵
گزارش نشست دو فيلم چهارشنبه سينماي مطبوعات
بلندگو اگر نيست صداي من هست!
002727.jpg
باران كوثري با اعتماد به نفس وپخته. آيا او آنطور كه پيش بيني مي كنند در مراسم پاياني مي تواند؟
عكس: ساتيار
احمد جلا لي فراهاني 
مهدي صباغ زاده: مدت ها بود كه به افسردگي دچار شده بودم چون به عنوان كسي كه عاشق سينماست حس مي كردم توقعات من فيلمساز از شرايط فرهنگي جامعه برآورده نمي شود.
صباغ زاده: من فقط براي دلم فيلم مي سازم. كاري ندارم كسي خوشش بيايد يا نيايد. براي جشنواره ها هم فيلم نمي سازم.
الوند: فيلم «دست هاي آلوده» من راه فيلم هاي گنگستري را در سينماي ايران باز كرد و الان هم مثل دست هاي آلوده فيلم مي سازند.
اصغر رفيعي جم: در سينماي ايران، لوكيشن در اختيار سينماگران نيست بلكه ما هستيم كه در اختيار لوكيشن قرار داريم.
الوند: جامعه، اول به ما مي گويد كه مواظب كلاهت باش بعد ياد مي دهد كه چگونه كلاه ديگران را بردار.
از بدشانسي من است يا هر چيز ديگر، نمي دانم اما امشب نصيب ما «كودك شاعر» شد! قرار بود البته فيلم ديگري اكران شود كه مطابق معمول در آخرين ثانيه ها،برنامه عوض شده و «كودك شاعر» به ما رسيد. فيلمي كه آنقدر روشنفكرانه و سياه بود كه هيچ كس در سالن نيست، الا من و چند نفر ديگر. به همين دليل من اينقدر به راحتي وارد سينما مي شوم. نه كارت از من خواستند و نه هيچ چيز ديگر! نيم ساعت از بعدپايان فيلم صدايي مارا به جلسه مطبوعاتي فرا مي خواند.
بچه ها بريد تو! مصاحبه مطبوعاتي شروع شد. بلندگو اگر نيست صداي من كه هست!
«غلامرضا موسوي» مدير مسوول سابق سينما جهان و مدير برگزاري مراسم پرسش و پاسخ هاست كه فرياد مي زند.
صبحانه اي براي دو نفر
صباغ زاده كه رفت توي صحنه و پشت ميكروفون، هيچ كس به هيچ كس نبود. هر كسي كار خودش را مي كرد. عكاس ها، فيلمبردارهاي تلويزيوني، تماشاگراني كه خبرنگار بودند. خلاصه بلبشويي بود. آن ميان «زرين دست» با آن هيبت و شوكت، نوستالژي حسرت است. مصاحبه شروع شده و با اين حال هيچ كس گوشش بدهكار مصاحبه نيست. خبرنگارها هنوز دنبال كاغذند و صدايي از بلندگوها پخش نمي شود. صباغ زاده اول، چهلم درگذشتگان زلزله بم را تسليت مي گويد و هنوز جمله اش به آخر نرسيده كه خانمي فرياد مي زند: من صدا تونو نمي شنوم! صباغ زاده هم در جواب مي گويد: من چيزي ندارم كه بگويم. لحظه اي بعد هم زرين دست وقتي مي بيند كسي چيزي از او نمي پرسد، مي گويد: «من منتظرم! اگر شما سوال نداريد من از شما بپرسم!»
صباغ زاده: سال گذشته جلسه اي با اصغر عبداللهي داشتم. به او گفتم بعد از سالها مي خواهم فيلم دلم را بسازم. اصغر هم از سينما كشيده بود كنار و همين باعث به وجود آمدن فيلمنامه صبحانه اي براي دو نفر شد.
از گروه، فقط خود او اينجاست و زرين دست، اما كمال تبريزي ميان تماشاگران نشسته است. صباغ زاده از افتادگي تبريزي مي گويد.
- كار صبحانه اي براي دو نفر يك كار جمعي است. من بايد از زرين دست تشكر كنم. از آقاي شكيبايي كه جايش خيلي خالي است و حضور ندارد. اميدوارم شرمنده مردم، شكيبايي و زرين دست نشده باشم.
و اين در حالي است كه بر و بچه هاي تلويزيون با گذشت نيم ساعت هنوز پرژكتورها را نچسبانده اند ساكت و از بد شانسي پرژكتور برو بچه هاي سيما همچنان روي صحنه قطع و وصل مي شود و زرين دست هم درباه اينكه خود اثر بايد از خودش دفاع كند حرف مي زند و با پايان يافتن جملات او وصباغ زاده، مجري مي ماند كه چي بپرسد. لابد حالا نوبت خبرنگاران است اما باز هم صداي خانمي از اعماق شنيده مي شود كه: صدا نمي ياد!
صباغ زاده: مي گن نشنيدن!
مجري: گرفتيد كه سوال چيه؟
صباغ زاده: سوال مخدوش است و به حاشيه مي پردازد!
مجري: همكاران ياري كنيد! وگرنه خودم مجبورم سوال كنم!
مجري: همكاران مي پرسيدند، دليل افسردگي شما چيه؟ ما نگران شديم!
صباغ زاده: منظور من سينما بود! منظور من حق كشي هاي موجود در سينما بود!
مجري: آقاي زرين دست از بيكاري كه خسته نشديد؟ نظر شما چيست؟
زرين دست: نه! من فقط در جواب آن سوال كه آقاي صباغ زاده جواب ندادند بايدبگويم اينكه چرا مي گن دختران جوان عاشق پيرمردها مي شوند، اين در فيلم توضيح داده شده! اسكانسي كه عكس هاي جواني هاي شكيبايي را مي بينيد! آن سكانس يادتان هست؟ در واقع اين دختر عاشق جواني هاي شكيبايي مي شود، نه خود شكيبايي.
برگ برنده
موسوي روي صحنه مي آيد و مي  گويد «كمال تبريزي» در اروميه برايش برنامه پيش آمده و احتمال دارد كه مصاحبه مطبوعاتي فردايش لغو شود و لغو هم مي شود. باز هم گلي به جمال معرفت كمال تبريزي!
درباره برگ برنده و سيروس الوند بايد بگويم كه برگ برنده اين گروه، مجري آنهاست. حاجي مشهدي كه دايما توسط سيروس الوند «حاجي مشدي» خطاب مي شود. با روي صحنه آمدن سيروس الوند، ايرج رامين فر، اصغر رفيعي جم، باران كوثري و سعيد پيردوست، عكاس ها دوباره زنده مي شوند و به طرف صحنه هجوم مي آورند. هنوز الوند ب بسم الله را نگفته كه تلفن همراهش زنگ مي خورد. همه مي خندند وخودش نيز هم. قبل از همه حاجي مشهدي از خبرنگاران جواني كه فرق بين مضمون و وضوح فيلم را نمي دانند گله مي كند و سيروس الوند شروع مي كند:
- پيرارسال ميان من و دوستان، بحث بالا گرفت و سال بعد گفتند اگر به مصاحبه مطبوعاتي نيايي پنبه ات را مي زنيم كه زدند. من هميشه گفته ام ۱۶ تا فيلم ساخته و ۷۰ ۸۰، تا سناريو دارم و يكي از كساني بودم كه با افتخار زير ديپلم افتخاري كه منتقدان به مسعود كيميايي براي فيلم قيصر دادند را امضا كردم. همين جا لازم است از برادرم «خشايار الوند» و همچنين تهيه كننده فيلم، رسول صدرعاملي تشكر كنم و همچنين از آقاي رضا داد كه جواني هستند پرانرژي، خوش ذوق و دوست داشتني. تماشاگران، براي رضا داد دست مي زنند.
حاجي مشهدي: بهتر است كه ديگران هم درباره فيلم حرف بزنند، از آقاي رامين فر خواهش مي كنم.
ايرج رامين فر: سلام مي كنم. من بايد بگم كه داشتم تو خيابون رد مي شدم كه يكدفعه هوس كردم برم فيلم ببينم و مطابق معمول براي فيلم ديگري اومدم و فيلم يكي ديگر نصيبم شد كه البته در جشنواره هاي ما امري عادي است. حالا هم نمي  دانم چرا اينجام؟!
سعيد پيردوست: من ۴۰ سال است كه با آقاي الوند رفاقت صميمي دارم و در واقع آقاي الوند دست منو گرفته و ايشان در شكوفايي استعداد من نقش اصلي را داشته.
در همان اوضاع يكدفعه سيروس الوند مي گويد:«همين حالا برادرم خشايار هم آمده در سالن...» و هرچه او اصرار مي كند كه برادرش روي صحنه بيايد، خشايار انكار مي كند و بالاخره وقتي راضي مي شود كه بيايد روي صحنه، صندلي اضافي وجود ندارد و بعد هم كه صندلي پيدا مي شود و او مي آيد روي صحنه، تا آخر مصاحبه مطبوعاتي حتي يك كلمه هم حرف نمي زند. خشايار، خوش تيپ است و جوان و فاصله سني اش با برادر بزرگترش حكايت سال هاي طولاني تجربه و پختگي سيروس است وتازگي خشايار! و....
باران كوثري: راستش من زيادي هول شدم!(صدايش مي لرزد) وقتي آقاي الوند به من زنگ زدند، براي من بي تجربه، كار كردن با الوند پرتجربه، سعادتي بود. نقش بركت از آن نقش هاست كه آرزوي هربازيگري است كه سن و سال مرا دارد. براي من شانس بزرگي بود. خيلي كم پيش مي آيد از نقش خودم راضي باشم....
پيردوست: اينكه از من مي پرسند چرا اينقدر دستهايت را هنگام بازي حركت مي دهي بايد بگويم من از همان بچگي حرف هايم را با حركت دستهايم بيان مي كردم و تمام احساسات خودم را با دست هايم بيان مي كنم. بهر حال اگر حركت دستهايم شما را ناراحت مي كند. گناه من نيست، گناه، فيزيك من است.
بيرون از سالن سينما، غلغله اي است. خبرنگارها هرچند تا، چند نفري را دوره كرده اند و مصاحبه مي كنند و مي گويند و مي خندند و سيگار مي كشند. بيرون، هوا سردتراز مراسم نيست و چراغ هاي آويزان به آسمان يادم مي اندازد كه «راستي من در جشنواره بودم!»

امروز صبح تاشب
عصر جديد ۱: ترميناتور۳: بيدار شدن ماشين ها ( جوناتان موستو) ساعت۱۱/ بازيگران (كانورمك فرسون) ساعت۱۳/ بازگشت (آندر زويا گينتسف) ساعت۱۵/ خداحافظ رفيق (بهزاد بهزاد پور) ساعت۳۰/۱۷ / رسم عاشق كشي( خسرو معصومي) ساعت۳۰/۱۹ / روايت سه گانه (بني اعتماد / برزيده/ شيخ طادي) ساعت۳۰/۲۱.
عصر جديد۲: ترميناتور :۳ بيدار شدن ماشين ها ( جوناتان موستو) ساعت ۱۰ و ۱۸/ گوي و ضربه (ريچارد جك، دنيل گريوز) و راندن (سابو) ساعت ۱۲ و ۲۰/ خاكستر وخيال( مصطفي گودرزي) و كاشفان نفت ( هرمز امامي) ساعت ۱۴/ شهر من (مارك لچي) و اين زندگي شاد( جيانگ يو) ساعت۱۶.
عصر جديد۳: كودك شاعر( امير قاسم راضي) ساعت ۳۰/۱۱ ، ۳۰/۱۶ و ۳۰/۲۰ / بوتيك (حميد نعمت الله) ساعت۳۰/۱۴ و۳۰/۱۸.
فلسطين ۳: بازيگران (كانورمك فرسون) ساعت ۳۰/۱۰ و ۱۹/ عاشق مترسك (مهدي نوربخش) ساعت ۳۰/۱۲ و ۲۱/ بيل رابكش ( كوئنتين تارانتينو) ساعت ۱۵/ تختي براي هيچكس ، خانه متروك، ترانه سكوت، بوق زدن ممنوع، قربان، من و خودم، كشاورز،گاو، دومين روز خلقت وحفره ساعت۱۷.
سپيده : حربا( ويرجيني گوئرويك) و راهب كوچك( كيونگ- جونگ جو) ساعت ۱۱/ دختر ربوتي پيونگ يانگ (يوآني هوكانن) و شهر ساحلي (مايكل كاتون جونز) ساعت۱۳/ نيمه راه مرگ (مايكل پائول ) ساعت۱۵/ قناري (جواد اردكاني) ساعت ۱۷/ اشك سرما( عزيزالله حميد نژاد) ساعت۱۹/ قدمگاه ( محمد مهدي عسگرپور) ساعت۲۱.
پايتخت : ملاقات با طوطي (عليرضا داود نژاد) ساعت ۱۳ و ۱۹/ باج خور (فرزاد موتمن) ساعت ۱۵/ گاو خوني ( بهروز افخمي) ساعت۱۷/ پروانه اي درباد ( عباس رافعي) ساعت ۱۱ و۲۱.
سينما صحرا: مزرعه پدري (رسول ملاقلي پور) ساعت ۱۳ و ۳۰/۱۹ / سبكبال (اد سولومون) ساعت ۱۵ / عروس افغان (ابوالقاسم طالبي) ساعت ۳۰/۱۷/ شمعي در باد( پوران درخشنده) ساعت ۱۱ و ۳۰/۲۱.
كريستال ۱: محل جنايت ( دومينيك فورما) ساعت۱۰/ فيلم ۲ (كارلاگارسيا) و تطبيق (اسپايك جونز) ساعت۱۲/ ارباب حلقه ها۳- قسمت اول (پيتر جكسون ) ساعت۱۴/ بچه جاسوس ها -۳(رابرت رودريگوئز) ساعت۱۶/ سفر بخير (ژان پل راپينو) ساعت۱۸/ دشت باز (كوين كاستنر) ساعت۲۰.
كريستال ۲: سيزده گربه روي شيرواني (علي عبدالعلي زاده) ساعت۱۱ و ۲۲ / داستان نا تمام (حسن يكتاپور) ساعت ۱۳/ ساكنين سرزمين سكوت (سامان سالور) ساعت ۱۵/ شهر زيبا (اصغر فرهادي) ساعت۱۷/ معادله (ابراهيم وحيدزاده) ساعت ۱۹.
فرهنگ ۱۰: برنامه روز  شنبه ۱۸ بهمن صبحانه اي براي دو نفر (مهدي صباغ زاده) ساعت ۱۲ و ۱۸ / هم نفس ( مهدي فخيم زاده) ساعت ۱۴ و ۲۰ / سربازان جمعه ( مسعود كيميايي) ساعت۱۵/۱۶ و .۲۲
فرهنگ ۲: جرقه پرتاب (ايوسيمونه) ساعت ۱۱/ قهرمان (ژانگ ييمو) ساعت ۱۳/ هرآنچه ديده نبيند (آلن مي گلاس دوم ) و وعده ملاقات در بلويل ( سيلون شومه) ساعت۱۵/ آمريكايي آرام (فليپ نويس) ساعت۱۷/ گاهي يك ندا ( سايمون ديويد سون ) و اهميت ارنست بودن ( برادمان) ساعت ۱۹/ دوئل (احمدرضا درويش) ساعت۲۱.
فلسطين ۱: به من نگاه كن (شهرام اسدي) ساعت ۱۳ و۴۵/۱۷  / مارمولك (كمال تبريزي) ساعت ۴۵/۱۵ و ۲۰/ او (رهبر قنبري) ساعت ۱۱ و .۲۲
فلسطين ۲: عزم كشتار (مايكل ابلوتيز) ساعت ۱۰/ مبارز( رد لوري) ساعت۱۲/ بيل را بكش( كوئنتين تارانتينو) ساعت۱۴/ چشم انداز فيلم هاي كوتاه سينما لاتويا ساعت ۱۶/ من و نگين دات كام ( حسين قناعت) ساعت۳۰/۱۸ / كنار رودخانه( عليرضا اميني) ساعت ۲۰‎/۳۰.

جشنواره ۸
جشنواره ۱
جشنواره ۲
جشنواره ۳
جشنواره ۴
جشنواره ۵
جشنواره ۶
جشنواره ۷
|  جشنواره ۱  |  جشنواره ۲  |  جشنواره ۳  |  جشنواره ۴  |  جشنواره ۵  |  جشنواره ۶  |  جشنواره ۷  |  جشنواره ۸  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |