يكشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۶
جشنواره ۳
Front Page

پژمان بازغي بعد از دوئل
سعي كردم خوب چاقو بخورم
پژمان بازغي پسر خوب و خوش حضوري است . در اين يكي دو ساعتي كه با او حرف زديم از خاكي بودنش لذت برديم و از اينكه آدم متفرعني نيست . بازي او در فيلم دوئل پسنديده شده و احتمال موفقيتش بسيار است .
002745.jpg
وقتي مي بينم توي حساب بانكي ام پول هست، مي توانم چند سالي تحمل بكنم كه دو تا كار بهتري بهم پيشنهاد بشود سعي مي كنم وقتي به من زنگ مي زنند، بگويم كه اين فيلمنامه را به اين دلايل قبول نمي كنم...
فيلمنامه را خواندم و ديدم نقش مشكلي است. آقاي درويش گفت: من يك آدمي مي خوام مثل تو كه لاكش سفت باشد! ما هم گفتيم: آقا بسم ا... .

عكس ها: ساتيار
محمد محمدپور - فرانك آرتا
چهره شما را در بيلبورد تبليغاتي ديده ايم، يك نفري  گفت خودتان را خرج مي كنيد
تبليغات بحثي است كه هميشه جا نيفتاده در حالي كه من فكر مي كنم در تمام دنيا اين اتفاق افتاده در حالي كه قاعدتا اگر ما داريم پيروي مي كنيم از سيستم دنيا، مساله اي نبايد باشد. مي گويند الان حسين رضا زاده تبليغ «بهران» را مي كند، كسي ايراد نمي گيرد اما به ما كه مي رسد....
در مورد آقاي مشايخي؟ ايراد گرفته اند...
چرا؟ جمشيد مشايخي كجا بيمه شده اگر فردا خداي نكرده پايش بشكند و يا اتفاقي برايش بيفتد، چه كسي به دادش مي رسد؟ مثلا كسي به داد مهري مهرنيا رسيد؟ ما بيمه درست و حسابي نداريم، من خودم الان جزو انجمن بازيگران خانه سينما نيستم.
البته مي دانيد كه انجمن منحل شده؟
آن موقع هم كه منحل نشده بود ما نبوديم ولي نه بيمه خدمات درماني داريم و نه بيمه بيكاري و نه بيمه بازنشستگي... به هرحال يك بازيگر مثل يك شهروند معمولي است..
پس دليلش انگيزه مالي بوده؟
يك بخش آن مالي هست، يك بخش آن هم اين است كه در حقيقت يك كار صنعتي است... يعني تلفيق صنعت و هنر. مثلا تلفيق صنعت و فوتبال، بهتر بگويم يا ورزش را، خيلي راحت پذيرفتيم. مثلا آرم تلويزيون پارس را روي، پرسپوليس و يا آيوا را بگذاريم روي استقلال... آنقدر هم هزينه مي شود و آن وقت همه هم پذيرفتند و حالا چه اتفاقي مي افتدبا اين اسپانسرهايي كه مي آيد.. پرسپوليس وقتي قدرت مالي اش مي رود بالاتر مي تواند بازيكن هاي بهتري را بخرد، مي تواند ليگ بهتري برگزار كند، مي تواند امكانات بيشتري در اختيار بگذارد و به نوعي باعث رشد و شكوفايي باشگاه مربوطه مي شود. حالا توي سينما مثلا مي بينيم به تعداد انگشتان دست، وقتي شركت هاي صنعتي سرمايه گذاري مي كنند، فيلم ها ناخودآگاه خوب مي شوند مثل «مرد عوضي» مثل «نان، عشق و موتورهزار...» مثل « مرباي شيرين...» و اين به نفع طرفين است وقتي يك پولي داشته باشي كه بخواهي فيلم بسازي، وقتي اندازه بودجه ات معلوم مي شود، ناخودآگاه فيلمنامه نويس و بازيگر بهتري مي آوري و... همين جور آدم ها بهتر مي شوند، در نتيجه كيفيت فيلم هم بالا مي رود. حالا مي خواهم برسم به اينكه چرا من اين كار را انجام مي دهم. خب، وقتي من در شرايط مالي بهتري قرار بگيرم، سعي مي كنم هر كاري را قبول نكنم... وقتي مي بينم توي حساب بانكي ام پول هست، مي توانم چند سالي تحمل بكنم كه دو تا كار بهتري بهم پيشنهاد بشود سعي مي كنم وقتي به من زنگ مي زنند، بگويم كه اين فيلمنامه را به اين دلايل قبول نمي كنم... يعني به دلايل متعدداين شخصيت را نمي خواهم بازي كنم چون پشتوانه  مالي ام هست و مي توانم سه ماه ديگر دوام بياورم و كار نكنم.
وقتي داري سيستم فيلمسازي اينجا را با سيستم خارج مقايسه مي كني... اين موضوع قابل بحث است چون در آنجا يك نظام منسجم وجود دارد ولي درايران اينطور نيست.
من لئوناردو دي كاپريو را براي شما مثال مي زنم، او در ۱۲ سالگي توسط رابرت دونيرو كشف شده، از ۱۲ سالگي تا ۲۱ سالگي يعني ۹ سال فرصت دارد تا مطبوعات رويش كار كند، سينما رويش كار مي كند. شركت هاي سينمايي مثل وارنروكلمبيا رويش كار مي كنند.
و بعد او را پرورش مي دهند و بعد در ۲۱ سالگي تايتانيك بازي مي كند و بعد اين فيلم مي فروشد، اصلا حضور اين آدمها در سينما اتفاقي نيست ولي ما اينجوري نيستيم، ما مي خواهيم «ستاره ها»ي اين جوري را توي خيابان پيدا بكنيم، بعد هم ستاره هاي ما هم نهايت حضورشان سه سال است.
پس شما با اين ديد پذيرفتيد در آن سنين حضور پيدا كنيد؟
اول اينكه مديرعامل آن شركت با من رفيق بود، خيلي از بازيگران جوان هم هستند كه هم معروف تر از من و هم خوش سيماتر از من هستند ولي ايشان به من گفت، پژمان من مي خواهم با تو شروع كنم... گفتم: بسم ا... رفتيم قرارداد نوشتيم و انجام داديم به من مي گفت: الان سه شيفت كارگر گذاشتم نمي توانم جواب بدهم.
چقدر دستمزد گرفتيد؟
پولش را نمي توانم بگويم! ولي آنقدر ارزش داشت...
به هر حال تبليغات برايم توفيق مالي داشت و دوست داشتم يكي از آن سه نفر آدمي باشم كه تبليغات كردند و يك جرياني را راه انداختند وبحث اين بود كه تامين شوند.
امسال ۳ فيلم در جشنواره داري، از كدامش بيشتر خوشت مي آيد؟
دوئل، البته.
از كجا شروع شد؟
من آقاي درويش را از سال ۷۷ مي شناسم. يك سريالي ساخت به نام «پسران آدم» در همان لوكيشني كه ما دوئل را كار كرديم به نام «رودشور» در ايستگاه راه آهن رودشور كه ۹۰ كيلومتري تهران است و نزديك ساوه من از همان جا با وسواس هاي درويش آشنا شدم.
وقتي زنگ زدند به من گفتند:  آقاي درويش، شما را انتخاب كرده. من هم فيلمنامه را خواندم و ديدم نقش مشكلي است. ايشان گفت: من يك آدمي مي خوام مثل تو كه لاكش سفت باشد! ما هم گفتيم: آقا بسم ا... .
اين بسم الله چند ماه قبل از توليد صورت گرفت؟
دو ماه... اينها بعد از عيد سال ۸۰ شروع كردند به فضاسازي و نامه نگاري امكانات و ... تا اينكه فكر مي كنم اواسط و اواخر مرداد بود كه مهرداد ميرفلاح زنگ زد و رفتم دفتر آقاي درويش و آقاي درويش گفت كار زياد داريم... بايد تمرين لهجه بكني و تست گريم و لباس بزني... بايد برويم صحنه و لوكيشن را ببينيم... من مي توانم اين ادعا را بكنم كه شايد خيلي از بازيگران جوان، اجازه ندهند كه يك سال تمام موهايش را مثل من بتراشند و آن ريش مصنوعي و كلاه گيس را بگذارند.
كي گريم را شروع مي كردي؟
من هر روز ۵/۴ صبح آفيش بودم، دو ساعتي مي نشستم زير گريم تا بقيه بازيگران بيايند و گريم بشوند، مي شد ساعت ۱۰، خيلي هم پر پرسوناژ بود ديگر. اولين نفر من مي رفتم سر صحنه... بعد مهرداد ميرفلاح (دستيار كارگردان) بود، مسعود ولدبيگي طراح گريم و داريوش صالحيان دستيار آقاي ولدبيگي بود و بچه هاي تداركات كه صبحانه مي دادند به ما... در اين بين بقيه گريم مي شدند و ...
چطور به «زينال» رسيدي؟
آن دو ماهي كه ما تمرين لهجه مي كرديم روزي ۸-۷ ساعت توي دفتر بودم.
چه كسي با شما تمرين لهجه مي كرد؟
دستياران درويش ، مهدي عفرادي و مهدي ساكي كه نقش اسد را بازي مي كرد... حرفم قطع نشود. زينال آدمي است كه ريخته اند خانه و زندگي اش را گرفته اند. نه عضو سپاه است و نه بسيجي است و نه ارتشي است و ... آدمي است كه مي گويد: «مو زينالوم، با يك عده پاپتي اهل حصين كه بنا دارند خونه اشون را از اين حرومي ها پس بگيرند.»اين زينال فرمانده هم هست. يعني ويژگي هايي داشته كه فرمانده شده. يعني جنم و جراتش زيادتر است...
چرا يحيي فرمانده نيست. يحيي به حكم وظيفه «ايستگاه» را حفظ مي كند ولي زينال فرمانده خط است. يعني زينال بخواهد همه سرشان را پايين مي آورند. اين آدم وقتي حرف مي زند، بايد خيلي قدرتمند باشد...
وقتي بازي مي كردم احساس مي كردم اين آدم مي تواند جلو اسكندر (سعيد راد) بايستد
بازي كنار پرويز پرستويي تجربه خوبي بود؟
ببين اولا سخت است جلو پرويز پرستويي بازي كردن. ناخودآگاه سايه  اسم و رسمش فشار مي آورد روي بازيگر... گرچه خودش آنقدر پرانرژي و افتاده و انسان است كه اصلا فراموش مي كني جلو كي بازي مي كني. نكته مهم اين است كه او در تمرين همه بازي اش را انجام مي داد. اين نهايت كمك بود.
و هديه تهراني؟
هديه تهراني، نقش هانيه نامزد زينال را بازي مي كند. در فيلم اشاره مي شود كه زينال عزادار هانيه است و اواسط فيلم است كه مي بينيم هانيه چطور مي ميرد. تيتراژ فيلم هم با هانيه شروع مي شود. البته در فيلمنامه تيتراژ مفصل تري پيش بيني شده بود.
يعني صحنه هاي دو نفره؟
قرار بود اين اتفاق بيفتد، اما بايد يك مدرسه را بازسازي و منفجر مي كردند. آقاي درويش ديد كه اين قضيه به اندازه كافي در فيلم خودش را نشان مي دهد و لازم نيست پيش زمينه بيشتري بدهيم.
يكي از صحنه هاي هيجان انگيز فيلم صحنه فينال بود.
اولا يك توضيح بدهم كه دوئل اسم بامسمايي براي اين فيلم است. يعني دوئل زينال با خودش... يعني زينال مال يك نسل ديگر است. ۲۰ سال اين وسطش وقفه بوده و حالا دوئل مي كند با خودش كه كجاي اين قصه است. دوئل زينال با سليمه، دوئل زينال با اسكندر، دوئل زينال با يحيي، دوئل زينال با همه فضاي فيلم. فقط دوئل پاياني نبود، درست است كه در نهايت به پايانش رسيديم و نتيجه را از آنجا گرفتيم.
آن لحظه چاقو خوردن هم خيلي مهم بود.
يك هفته فكر مي كردم چطور چاقو بخورم تا بيننده باور كند.زينال آدم بدبختي است از اول فيلم دارند مي زنند و مي برندش و حالا به جايي مي رسد كه واقعا بهش چاقو مي زنند. خيلي سعي كردم خوب چاقو بخورم چون بهترين چاقوخوردن  هاي سينماي ايران را غول هايي مثل بهروز وثوقي و فرامرز قريبيان بازي كرده اند.
رسيديم به كيميايي كه!
بهترين چاقو خوردن ها را در اين فيلم ها ديده ايم و بهتر از اينها نمي شود بازي كرد.
توي «سربازهاي جمعه» چاقو نخوردي؟
نه ولي «پولاد كيميايي» چاقو مي خورد. منتهي آنقدر هم روي چاقو تمركز وجود ندارد.
حالا اين صحنه چطور درآمده؟
من تمام اكران هاي دوئل را رفتم ديدم و تقريبا مي شود گفت واكنش مردم يكسان بود. حس مي كنم اين صحنه خوب درآمده.
كار كردن با درويش چطور بود؟
عالي. اولا مديريت او در صحنه فوق العاده است و ثانيا آدم بسيار تودار و عميقي است و صبور.
پس تجربه خوبي بود.
خيلي زياد.
جايزه برايت مهم است؟
نه.
چرا؟
خب فرصت زياد است براي جايزه گرفتن، حالا اول راهيم...
اولين بار كه فيلم دوئل را روي پرده ديدي چه احساسي داشتي؟
استرس شديد داشتم و مي لرزيدم!

سربازهاي جمعه
002751.jpg
« من يكي از چهار سرباز فيلم سربازان جمعه هستم. نقش من هم به اندازه سه سرباز ديگر فيلم است اما زودتر از آنها به مرخصي آمده ام. مادر يكي از سربازها كه مي ميرد، من در مراسم كفن و دفن به او كمك مي كنم.» اينها توصيفاتي هستند كه پژمان بازغي از فيلم كيميايي ارايه مي كند. او ستاره بالقوه جشنواره امسال است با ديدن فيلم هاي او مي توان گفت كه او واقعا به اين درجه از بازيگري رسيده است يا نه.
بازغي مي گويد كه سال ها علاقه داشته تا در فيلمي از كيميايي بازي كند.« اصولا بازي در فيلم هاي كيميايي جزو آرزوهاي حرفه اي هر بازيگري است چون بازي هاي فيلم هاي كيميايي هميشه در ذهن مخاطبانش مانده است. او بازيگرانش راخوب هدايت مي كند و در اين فيلم هم به من خيلي كمك كرد. هميشه شنيده بودم كه او از سنگ و چوب هم بازي مي گيرد. خب، طبيعي است كه كاركردن با او سرصحنه به آدم اعتماد به نفس مي بخشد. انعطاف فوق العاده اي دارد و همين امر به كيفيت بازيگري آدم خيلي كمك مي كند.»
بازغي تجربه كاركردن با كيميايي را متفاوت با ديگر تجربياتش مي داند. او در عين اينكه كاملا به دكوپاژ فيلم مسلط است؛ اما از آن جهت كه كيفيت كار بازيگري برايش اهميت زيادي دارد، حاضر است ميزانس ها رابخاطر بازيگرش تغيير دهد. او به كيفيت بازيگري خيلي اهميت مي دهد.
بازغي پنهان نمي كند كه نگران واكنش مردم به بازي هايش در جشنواره است «واكنش مخاطبان برايم خيلي مهم است. چون تعيين كننده آينده حرفه اي من است. اميدوارم كه مقبول نظر آنها بيفتم.»
بازغي درباره فيلم دوئل هم نظرات جالبي دارد: «دوئل مطمئنا مردم را با سينماي جنگ آشتي خواهد داد. من واقعيت هاي جنگ را از نزديك لمس كرده ام و فكر مي كنم كه دوئل در انتقال فضاي جنگ، بسيار موفق خواهد بود. فكر مي كنم مردم با تماشاي دوئل بار ديگر به فضاي جنگ بازخواهند گشت. اين فيلمي است كه صفحه اي تازه در سينماي جنگ را ورق خواهد زد.»
آقاي غواص!
در دوئل، او بايد در هيات يك غواص، زير آب برود. آيا نقشش را يك بدل كار بازي كرده؟
«نه، من براي اين صحنه ها آموزش ديدم، سه روز! روزي سه مرتبه غوص مي كرديم، غواص هاي آنجا مي گفتند شما چطوري اين كار را مي كنيد؟ ما خودمان روزي دو مرتبه بيشتر نمي توانيم غوص كنيم.» پژمان بازغي همانجا گواهينامه غواصي اش را گرفت، آنجا يعني كيش، مكاني كه ديگران مي گفتند درويش گروهش را برده براي تفريح، اما همه دست اندركاران و عوامل فيلم از ۷ صبح تا ۷ شب سرگرم كار بودند.
002754.jpg
سربازان جمعه پيش از اكران در سينما عصر جديد، يك نوبت ديگر هم نمايش داده شده بود؛ سينما فلسطين ساعت ۳۰ :۵عصر

خون نيامد
دوئل، پر است از صحنه هاي كشت و كشتار و جنگ و تيراندازي.جلوه هاي ويژه اين فيلم تاثيرگذار است، اما آيا كسي هم آسيب ديد؟
«نه، حتي يك نفر از ناخنش خون هم نيامد. به ما مي گفتند سه متر اينور و آنور نرويد. اما خود بچه هاي (تيم) جلوه هاي ويژه چند بار صدمه ديدند. تيرآهن افتاد روي پاي يكي از بچه ها و پايش شكست، يا از جايي افتادند. اما مجروحي از جلوه هاي ويژه نداشتيم.» خودش مي گويد كسي باور نمي كرد، بازيگر سريال هاي تلويزيوني بتواند در خاك و گل دوام بياورد اما... خب، او دوام آورد!
باز و بسته كردن اسلحه در ۱۷ ثانيه 
پژمان بازغي علاوه بر غواصي، باز و بسته كردن اسلحه در كوتاه ترين زمان ممكن را ياد گرفت. او در بيابان و كوير، سرگرمي نداشت بنابراين ناچار بود در اوقات بيكاري با هر چه دم و دستش بود خودش را سرگرم كند. «اسلحه را بر مي داشتم و با بچه ها مي بستيم و باز مي كرديم. همين الان كلاشينكف را در عرض ۱۷ ثانيه مي توانم باز كنم و ببندم.»
در صحنه هايي كه اسلحه را به دست مي گيرد، به نظر مي آيد يك مشاور نظامي او را راهنمايي كرده، اما او هيچ مشاوري نداشت.

نقطه عطف زندگي من
نقش زينال در فيلم دوئل مهمترين كار سينمايي پژمان بازغي است. او خيلي هيجان زده از اين كار حرف مي زند: لحظاتي بود كه جنگ را با تمام وجود حس كردم آن لحظه هايي كه مي رفتند و ديگر بر نگشتند
« ۱۸سالم بود. مهندسي معدن مي خواندم، دانشگاه آزاد لاهيجان. از جلوي كتابفروشي رد مي شدم كه يك كتاب توجه ام را جلب كرد. بررسي نقد فيلم هاي كيميايي بود. خواندم و خيلي خوشم آمد.»
جرقه زده شد. پژمان بازغي كه تئاتر كار مي كرد، وارد انجمن سينماي جوان رشت شد و سرانجام در فيلم اعتراف به عنوان بازيگر نقش اول بازي كرد. اعتراف اكرن نشد، اما پژمان بازغي را خيلي زود وارد سينما كرد.
«الان ۲۹ سالمه. تو اين مدت سعي كردم كار خوب انتخاب كنم. وارد سريال هاي تلويزيوني نشدم. سينما سال ۷۷ با من قهر كرد، من را گذاشتند كنار، چرايي اش بماند. ولي وقتي كه سه سال بعد، سينما متحول شد، من هم روآمدم.» او در جشنواره امسال ۳ فيلم دارد، دوئل، سربازان جمعه و تارا. جالب اينكه با كارگردان هاي ۳ نسل كار كرده، با كيميايي از نسل قديم، با درويش از نسل مياني و با سهيلي از نسل جديد. «درويش، كلامش سحر دارد، درست مثل كيميايي. دو كلوم مي گويند، ناخودآگاه پرتاب مي شوي توي نقش. من قبلا شنيده بودم كيميايي از سنگ و چوب هم بازي مي گيرد. فكر مي كردم كه او چه كارهايي مي كند و چه فشاري به بازيگر مي آورد، اما ديدم نه، مي گويد يك، دو، سه و بعد راهنمايي ات مي كند.»
بازغي درباره دوئل مي گويد: «نقطه عطف زندگي ام.» و بسياري بر اين باورند كه او يكي از نامزدها است، هرچند كه براي او، چيزهايي است كه از جايزه گرفتن اهميت بيشتري دارد. او دوست دارد تشويق شود، درست مثل ساير بازيگرها درست مثل همه آدمها. جايزه را نوعي تشويق مي داند و جشنواره فجر را مهمترين فستيوالي كه در داخل برپاست، اما وقتي كسي را مي بيند كه از ادامه داستان سريالي كه در آن بازي كرده مي پرسد و پيگير نقشش مي شود، احساسي به او دست مي دهد كه از احساس جايزه گرفتن، لذت بيشتري برايش دارد.
در «دوئل» او يك گريم دشوار دارد، ساعت ۳۰:۴ صبح روي صندلي مي نشست و «ولدبيگي» كارش را آغاز مي كرد: كلاه گيس، ريش مصنوعي و لنز، پژمان بازغي را از فيلم محو كرده و شخصيتي به نام «زينال» را آفريده بود. «موهايم را مي تراشيدم. نزديك به يك سال با سر تراشيده زندگي كردم. شايد از ميان بازيگرهاي همسن و سال من، تعداد كمي باشند كه اين كار را انجام دهند. ناهار نمي توانستم بخورم، چون ممكن بود ريش مصنوعي ام باز شود و گريمم به هم بخورد.»
همه اين سختي ها باعث شد تا در دوئل او دو نقش متفاوت ايفا كند، با لهجه اي آباداني، گاهي در قالب شخصيت جوان فيلم و گاهي در قالب كاراكتر سالخورده. درويش يك مشاور آباداني به مدت ۲ماه براي بازغي دست و پا كرد، اما از او نخواست كه صدايش را تغيير دهد: «مي گفت تيپ سازي شخصيت زينال طوري است كه نشان مي دهد او سالخورده شده. جاهايي از فيلم بايد صدايم را بلند مي كردم، مي گفت اگر صدايت را عوض كني، ممكن است لحنت عوض شود و صدايت بگيرد.»
پژمان با اين پيشنهاد موافقت كرد چون معتقد بود اگرچه عوض كردن صدا ممكن است باعث شود بازي قوي تري ارايه دهد اما اگر به مشكلات جزئي هم بخورد، كل بازي اش تحت تاثير قرار خواهد گرفت. پژمان بازغي هر چند در «دوئل» فشار سنگيني را متحمل شد و گريم متفاوتي را تجربه كرد، اما در سربازهاي جمعه او مجبور نبود به خودش فشار چنداني بياورد: «گريم اين دو تا فرق مي كرد. در سربازهاي جمعه نقش كاملا ملموس بود و گريم خاصي هم نداشت، در واقع خودم بودم.»
پژمان صحنه اي از دوئل را به خاطر مي آورد كه تاثير فراواني روي او گذاشت، آنجا كه «يارو گفت بريم... من يك لحظه فكر كردم كه چندتا از اين «بريم»ها در جبهه گفته شده و آنها رفتند و برنگشتند. نمي خواهم شعار بدهم، اما لحظاتي بود كه واقعا جنگ را با تمام وجود حس كردم.»
بازي در دوئل مي تواند موقعيت هاي تازه اي براي پژمان به وجود آورد، او براي ستاره شدن هنوز وقت دارد.

|  جشنواره ۱  |   جشنواره ۲  |   جشنواره ۳  |   جشنواره ۴  |   جشنواره ۵  |   جشنواره ۶  |
|  جشنواره ۷  |   جشنواره ۸  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |