يكشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۲ - شماره ۳۳۱۶
انديشه
Front Page

ماجراي من و آنتوني گيدنز
تحليل گيدنز از انقلاب اسلامي
هادي نيلي
002862.jpg

اشاره:
يكشنبه گذشته در صفحه انديشه روزنامه شرق مطلبي از آنتوني گيدنز در تحليل انقلاب اسلامي به چاپ رسيد. مطلب مورد اشاره توط آقاي هادي نيلي ترجمه و در اختيار روزنامه شرق قرار گرفته بود، مشروط بر آن كه بخش هايي از مقاله توسط مسئولان روزنامه شرق حذف گردد. به دنبال چاپ مقاله در روزنامه شرق، مترجم آن توضيحاتي پيرامون بخش هاي اهانت آميز مقاله ارائه داده است كه به دليل توقيف روزنامه شرق، از روزنامه همشهري چاپ آن را خواستار شد. مطلبي كه از پي مي آيد توضيحاتي است كه به قلم آقاي هادي نيلي در اين باره نوشته شده است.
«جامعه شناسي» آنتوني گيدنز را همه اگر نخوانده باشيم، حداقل يك بار در كتاب فروشي هاي خيابان انقلاب ديده ايم، كتابي با جلد سفيد كه در سال ۱۹۸۴ منتشر شده و به مدد محتواي نسبتا جامعش در زمينه علم مورد مطالعه اش و ترجمه روان و ساده منوچهر صبوري بارها به چاپ مجدد رسيده و سال هاست يكي از كتاب هاي منبع دانشجويان علوم اجتماعي و علوم انساني در دانشگاه هاي ايران است. خود گيدنز را هم اگر همه نشناسيم، دست كم يك بار نامش به عنوان يك جامعه شناس انگليسي به گوشمان خورده است؛ جامعه شناسي كه از تحصيل روان شناسي در دانشگاه به ناگاه از تدريس جامعه شناسي و كمي بعد رياست چندساله در مدرسه اقتصاد و سياست لندن (كه همان دانشكده جامعه شناسي و علوم سياسي و اقتصادي دانشگاه لندن است) سردرآورد.
آنتوني گيدنز (يا به گويشي خودماني تر توني گيدنز) را جور ديگري هم مي توان شناخت: جامعه شناسي - به سياق تاريخي اغلب متفكران علوم انساني و جامعه شناسان انگلستان - تجربه گرا كه با مطرح كردن نظريه راه سوم، راه را براي ظهور دوباره حزب چپ گراي كارگر انگلستان و متعاقبا صدارت هم نام خود، آنتوني بلر گشود. عده اي نيز گيدنز را كارگردان پشت پرده برنامه هاي دولت بلر و حتي برنامه هاي انگلستان براي حمله به افغانستان و عراق مي دانند. به ياد داشته باشيم اين جامعه شناس در يكي از آخرين مصاحبه هايش به شدت و با قوت تمام از حمله اخير ايالات متحده و انگلستان به عراق دفاع كرده بود و حتي آن را براي هزاره سوم ضروري و اجتناب ناپذير تلقي كرده بود!
اما من، هادي نيلي، دانشجوي جامعه شناسي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي تهران، شبي در ميان وبگردي هايم سر از سايت اينترنتي چهارمين ويرايش كتاب «جامعه شناسي» آنتوني گيدنز درآوردم. چنانكه در منابع اينترنتي خوانده بودم اين ويرايش اساسا متفاوت از سه ويرايش پيشين اين كتاب بود و گيدنز در آن به مباحث جديد پرداخته بود و در بعضي موارد نظريات و ديدگاه هاي خود را تصحيح و تعديل كرده بود. مشتاقانه نگاهي انداختم و به دنبال قيمت كتاب گشتم. مبلغي قريب به ۳۰ دلار چيزي نبود كه به اين راحتي از عهده جيب من دانشجوي ۲۰ساله برآيد. از سوي ديگر چنين كتابي حتي به قيمت دلار آزاد نيز در بازار كتاب تهران يافت نمي شد. چاره را در آن ديدم كه اي ميلي به آدرس آنتوني گيدنز بفرستم و با توضيح دادن اين كه دانشجويان جامعه شناسي در ايران هنوز دارند ديدگاه هاي قديمي او را مطالعه مي كنند و در بازار كتاب ايران نيز - حداقل تا آينده اي نزديك - اين كتاب وارد نخواهد شد، از او خواستم يك نسخه از كتاب خود را براي من بفرستد و آدرس پستي خود را نيز ذكر كردم. دو سه هفته اي از آن شب گذشت و من كه به كلي ماجراي گيدنز و ويرايش چهارم «جامعه شناسي »اش را فراموش كرده بودم، بسته اي به دستم رسيد كه با باز كردن آن به خوش قولي انگليسي ها - در كنار همه صفحات بد ديگرشان - ايمان آوردم. با اين حال روي كتاب يادداشتي بود كه با يادآوري بهاي ۳۰ دلاري كتاب، منت بر سرم گذاشته بود كه «ما اين مبلغ را از شما نمي خواهيم اما در عوض شما و دوستان ديگرتان كه دانشجوي جامعه شناسي هستند، نظرات اصلاحي و تكميلي خود را درباره اين كتاب برايمان بفرستيد.»
البته علت چنين بذل و بخششي هم از سر لطف و محبت نبود. براي ما دانشجويان جامعه شناسي مانند روز روشن است كه گرچه جامعه شناسان عمده غربي اغلب با نگاهي منصفانه، حقيقت جو و بي طرفانه به مطالعه جامعه خود مي پردازند و يقينا اين نگاه دردمندانه و دقيق آنان يكي از علت هاي اصلي پيشرفت و تكامل - هرچند مادي و ظاهري - اين كشورها بوده است، اما شايد به خاطر اطلاعات و دانسته هاي ناصحيح و گاه غرض ورزي ها و سوءنيت هاي همين آقايان جامعه شناس، آنان در برخورد با جوامعي مانند جامعه ايران به نحوي نادقيق، تاريك انگارانه و اغلب مغرضانه ظاهر شده اند و البته انتظاري جز اين نمي رود، زيرا اگر هم نگاه آنان به جامعه ايران عيني و حقيقي نيز باشد در خدمت اهداف استعماري آنان است.
وقتي سر فرصت به تورق كتاب نورسيده پرداختم بيش تر به  تازگي مطالب و مباحث مطرح شده در آن پي بردم، به ويژه زماني كه با مطالعه فصل «دين» آن حقيقتا دانستم چنان كه در يكي از ريويوهاي روي وب بر اين كتاب اشاره شده بود، گيدنز در ويرايش چهارم كتابش، برخي ديدگاه هاي خود را در ويرايش هاي قبلي اين كتاب، تصحيح و تعديل كرده است.
مثلا آنتوني گيدنز در نسخه قبلي «جامعه شناسي» اش، گروه خوارج را نخستين بروز بنيادگرايي در اسلام دانسته بود و سپس آسمان و ريسمان را به هم دوخته بود تا انقلاب اسلامي ايران را يك جورهايي ربط دهد به دشمنان اميرالمؤمنين علي(ع)، پيشواي انقلابي انقلابيون ايران! و بعد هم نتيجه بگيرد كه «بله! آن چه در ايران مي بينيم، همان بنيادگرايي است كه خوارج داشته اند!» با اطلاعاتي كه هر دانش آموز چهارم يا پنجم دبستان دارد، روشن است اين ريشه يابي حضرت گيدنز از بنيادگرايي مانند جست وجو كردن گل شقايق در شهر گودرز است و اساسا ماجرا چيز ديگر است. اما گيدنز در ويرايش اخير گامي به جلو برداشته است و ريشه هاي انقلاب اسلامي ايران را در آموزه هاي تشيع و در اين انديشه شيعيان كه عاقبت يكي از فرزندان اميرالمؤمنين علي(ع) قيام مي كند و ظلم و جور نظام هاي حاكم را برمي چيند، جست وجو كرده است. شايد تا اينجا آنتوني گيدنز با دركي نسبتا صحيح و واقعي درباره ريشه هاي انقلاب اسلامي نوشته است اما چند سطر آن سوتر به ناگاه حكم صادر كرده كه آن چه سرانجام به عنوان حكومت جمهوري اسلامي در ايران شكل گرفته، تنها در انديشه امام خميني(ره) وجود داشته و هيچ يك از مردم ايران كه همگي برعليه نظام شاهنشاهي پهلوي انقلاب كرده بودند و با اكثريت مطلق به جمهوري اسلامي رأي «آري» داده بودند، قصد نداشتند چنين حكومتي كه به زعم گيدنز «سركوبگر» است، برپا شود. البته آنتوني گيدنز به سبك عالم الكل هايي كه بسيار ديده ايم شان، هيچ توضيحي درباره شعارهاي مردم ايران در زمان انقلاب ۵۷ از جمله «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» و همين طور جمعيت انبوه افرادي كه هر سال در راهپيمايي سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ديده مي شوند، نداده بود. همان طور كه هيچ توضيحي درباره رژيم سركوبگري كه براي سرنگوني يك رژيم سركوبگر ديگر به زور متوسل شده و با گنجاندن يك ۴۵ دقيقه ناقابل در گزارش هاي اطلاعاتي، به بهانه دموكراسي و مبارزه با تروريسم و امحاء سلاح  هاي كشتار جمعي كه هيچ گاه پيدا نشدند، به روي مردم بيگناه آن كشور آتش مي گشايد و درنهايت كاري مي كند خبرنگاري كه در صحت اين گزارش شك كرده بود استعفا دهد، نداده بود. اساسا جامعه شناسان ناچار نيستند درباره چنين مسائل بي اهميتي توضيحي دهند. هرچند به طور قطع همه كساني كه در راهپيمايي هاي مختلف شركت مي كنند، به طور كامل از تمامي جنبه هاي حكومت فعلي ايران راضي نيستند و گاه انتقادهاي جدي به عملكرد بعضي قسمت هاي نظام وارد مي كنند، اما براي من نيز چون اغلب تحليل گران سياسي واقع بين و منصف، تحليل گيدنز درباره ميزان محبوبيت جمهوري اسلامي در ميان مردم ايران خالي از واقعيت و انصاف بود.
002859.jpg

از سوي ديگر آنتوني گيدنز در تحليلي كه از وضعيت دين در جهان معاصر و نقش آن در زندگي افراد ارائه كرده بود، تقريبا به كلي ديدگاه هاي خود را در ويرايش قبل كتاب خود رد كرده بود. او در ويرايش پيشين دين را در حال افول و ظهور آن را در همه عرصه هاي زندگي افراد رو به كاستي پيش بيني كرده بود و به گونه اي نتيجه گرفته بود كه گويي مردم جهان رفته رفته به كلي دين را به كناري مي گذارند (نقل قريب به مضمون). اما در ويرايش جديد آنتوني گيدنز با اشاره به انقلاب اسلامي و تجديد حيات مذهبي كه متعاقب آن، انقلاب در اغلب كشورهاي جهان اسلام شكل گرفته و همين طور جنبش هاي ديني نو يا NRM ها كه در غرب ظاهر شده اند، به گونه اي آكادميك و محترمانه سخن خود را پس گرفته و از حضور مجدد دين در زندگي هاي مدرن هزاره سوم گفته است. به اين ترتيب گيدنز نظريه پردازان سكولار را در برابر پرسشي اساسي قرار داده و آن احياي معنا دار دين و حيات ديني در زندگي هاي روزمره انسان قرن بيست ويكمي است.
با اين صحبت ها نمي شد نتيجه گيري آنتوني گيدنز به عنوان يكي از متفكران عمده جهان سكولار غرب ناديده گرفت كه دين در جوامع در حال گذار (كه او جامعه گذشته و حال آمريكا را مثال مي زند) مي تواند به عنوان يك عامل ثبات و پايداري حاضر شود. به اين ترتيب با اندك ذوقي كه در ترجمه داشتم قسمت هايي از فصل «دين» ويرايش جديد كتاب گيدنز را كه با ويرايش هاي قبلي فرق مي كرد، به فارسي برگرداندم تا در فرصت مقتضي آن را در اختيار چند تن از استادان و هم درس هاي خود بگذارم. طبعا به نيت امكان نقد همه جانبه و كامل كتاب، آن قسمت ها را به تمامي و بدون ملاحظه ترجمه كردم. تا اين كه يكي از دوستان من كه در سرويس انديشه روزنامه شرق فعاليتي داشت و گويي خيلي ما را مي خواست پيشنهاد كرد ترجمه ام را براي چاپ در روزنامه شرق به او بدهم. اين پيشنهاد از جهتي مغتنم بود. از آن رو كه روزنامه شرق مخاطبان خود را اغلب در ميان دانشجويان، استادان دانشگاه و به طور كلي قشر آكادميك مملكت مي يافت، مطرح شدن ديدگاه هاي جديد آنتوني گيدنز فرصت خوبي بود كه اين ديدگاه ها در محافل دانشگاهي ايران مطرح شوند و آنان كه مانند ميرزا ملكم خان فكر مي كنند براي پيشرفت و ترقي بايد از سر تا به پا فرنگي شويم و جامعه ايران به جامعه اي سكولاريزه تبديل شود قدري در صحت تصورات خود انديشه كنند. از اين رو پيشنهاد آن دوست را پذيرفتم. اما خواستم قبل از انتشار در روزنامه، باتوجه به اقتضائات ژورناليستي بخش هايي از آن ترجمه را كه فكر مي كردند انتشار آن در روزنامه مفيد نبوده و صرفاً مي تواند دست آويز برداشت هاي ناصحيح و حتي سوءاستفاده هاي ناميمون قرار گيرد، حذف يا اصلاح كنم. با اين حال دوست من لزوم اين كار را رد كرد و به من قول داد در حد اقتضاء، خود اين كار را انجام دهد. با تأكيد مجددم بر اين كار و تصريح من بر ناسره بودن برخي ديدگاه هاي گيدنز در اين يادداشت، اميدوار شدم آن چه نيت انتشارش را در روزنامه شرق ندارم، چنين سرنوشتي پيدا نكند.
القصه! چاپ دنباله دار آن ترجمه از شانزدهم دي ماه در صفحه انديشه شرق آغاز شد. اما روز يكشنبه گذشته قسمت ديگري از آن متن را در ستون حاشيه اي صفحه انديشه مشاهده كردم و متوجه شدم درست همان قسمتي كه به آن هيچ اعتقادي نداشتم و راضي به انتشار آن نيز نبودم، در ميانه ستون جاخوش كرده است. شگفت زده و در عين حال نگران از ناداني يا غفلت و يا شايد سوءنيت مسئولان روزنامه - از مسئول صفحه و نمونه خوان گرفته تا معاون سردبير و دبير تحريريه و سردبير و مديرمسئول آن - كه گويا صرفا از روي يك اشتباه هيچ يك متوجه اهانت موجود در متن ترجمه نشده بودند، از اشتباه خود متأثر گشتم و از اينكه مطلب را همان طور به صورت كامل و اورژينال و تنها با تأكيد بر اصلاح آن به روزنامه شرق سپردم پشيمان شدم.
من به عنوان يك جوان ايراني كه تمامي دوران حياتم را در زمان حاكميت جمهوري اسلامي گذرانده ام - مانند خيلي از جوانان ديگر هم سن و سالم - نه تنها همه برنامه ها و عملكردهاي بخش هاي مختلف نظام را نمي پسندم، بلكه نسبت به برخي از آنها در زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي انتقاد جدي دارم. اما - مانند خيلي از جوانان ديگر هم سن و سالم - اين نارضايتي ها را در كنار اعتقاد به اصول نظام جمهوري اسلامي و مسئولان آن دارم و هرگز به خود اجازه نداه ام چنان بي مهابا و كوته بينانه به ارزش هايي تعرض و جسارت كنم كه مردم ايران با وجود همه آن نابساماني هاي اجتماعي فراوان به آن اشاره كرده بودند.
من به عنوان يك جوان شيعه از پيشوايي كه اين روزها سياه پوش عزاي او هستيم آموخته ام در راه آرمانم اگر لازم باشد از خون خود نيز بگذرم و پاي آن بايستم. اما آن چه يكشنبه گذشته در روزنامه شرق منتشر شد، هيچ جايي در اعتقادات من ندارد. به گواه ديگر آثار من در نشريات مختلف و همين طور دوستانم كه عده اي از آنان در اين زمينه با من مخالف هستند، تاكنون هيچ گاه چنين اهانت هايي از زبان من شنيده نشده است.
حقايق عظيم انقلاب اسلامي آنچنان درخشان و بزرگ هستند كه كسي چون من حتي اگر بخواهد هم نمي تواند حتي ذره اي در بلندا و گستردگي آنها ترديد كند. دانشمندي چون گيدنز حق دارد در آن سوي دنيا براساس شنيده ها و ديده هاي خود از بي بي سي و سي ان ان نظريه پردازي كند و درباره ملت ما، انقلاب ما، نسل ما،كشور ما و مكتب ما هرچه فكر مي كند بنويسد و در همان حال كسي چون من نيز حق دارد آگاهانه و هوشيارانه با چشم و گوش باز و انديشه  پويا آنچه از واقعيت هاي جاري زندگي و جامعه مي بيند و لمس مي كند بپذيرد و براساس آنها تحليل كند و بفهمد.
كسي چون من كه در حوزه مطالعات اجتماعي قدم گذاشته است مگر مي تواند حقيقت هاي آشكاري را كه در اين برهه از زمان و در جامعه ديني ما هر روز پيش چشم حقيقت جويان است ببيند و منكر باشد. پيوستگي امت و امام، يكپارچگي ملت و رهبري، پايگاه حقيقي و واقعي حاكميت در ميان طبقات عمومي مردم و مشروعيت مردمي نظام اسلامي را چگونه مي توان ناديده گرفت و آسان از كنارش گذشت. من مي خواهم جامعه خودم را خودم بشناسم نه آن گونه كه مي خواهند به من تحميل كنند و من جامعه خود را آن گونه كه هست مي شناسم. من حضور ميليوني مردم را در راهپيمايي هايي چون ۲۲ بهمن مي بينم. من شركت مردم را در نماز جمعه ها شاهد هستم. من ابراز احساسات مردم را نسبت به حضور رهبرشان در ميان خرابه هاي بم، ميان جمعيت جوان ميان خانه ها و خيابان ها و زندگي خودشان به چشم خود مي بينم و نمي توانم منكر اين حقيقت هاي زيبا باشم كه همه جزئي از جامعه و زندگي است و اينها هم همه مردم هستند. مردم مگر غير از اينها هستند كه در كوچه و خيابانند. مردم مگر غير از اين ها هستند كه در عرصه ها حضور خود را نشان مي دهند و جامعه مگر چيزي غير از آن است كه به چشم مي بينيم و پويايي و تحرك آن را همان طور كه هست مشاهده مي كنيم. من نيز به عنوان عضوي از مجموعه عظيم ملت ايران، جامعه و مردم خودم را با همه حقيقت هاي زيبا و دلپذيرش چنان كه هست مي بينم و باور دارم و باز هم با تأكيد بر اين كه نه تنها به انتشار قسمت هاي اهانت آميز ترجمه كتاب جديد گيدنز مايل نبوده ام، كه دلم راضي به اين كار نبوده است، انتشار چنين اهانتي را صرفا ناشي از مسئولان روزنامه شرق دانسته و مسئوليت آن را - همان طور كه آن عزيزان خود اعتقاد دارند - متوجه ايشان مي دانم هرچند چنان كه ايشان نيز توضيح داده اند بي شك آنان نيز به چنين اهانت هايي به ارزش ها و اعتقادات جامعه مسلمان ايران و مردمي كه من نيز عضوي از آنان هستم، راضي نبوده اند. ان شاءا...

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |