عبدالسميع حامد روزنامه نگار افغانستاني به دليل فعاليتهاي گسترده اش، جايزه CPJ را دريافت كرد. متن زير مصاحبه اين روزنامه نگار با هفته نامه اقتدار ملي درافعانستان است كه برگردان آن با ترجمه نازي آذرمي از نظرتان مي گذرد.
* شما جايزه بين المللي آزادي مطبوعات را از كميته حمايت از روزنامه نگاران (CPJ) دريافت كرديد. آيا فكر مي كنيد آزادي بيان در كشورمان وجود دارد؟
- قبل از صحبت درباره آزادي بيان، بايد موضوعي را توضيح داد و آن اينكه ما مي توانيم نشانه هايي از آزادي بيان را در افغانستان ببينيم، اما بروز اين نشانه ها نياز به زمان دارد. اكنون، شاهد اوج فعاليت رسانه ها هستيم، هركس مي خواهد نشريه يا راديويي داشته باشد. برخي افراد دو يا سه نشريه دارند و سعي مي كنند بودجه اي براي شروع نشريه اي جديد تهيه كنند. سردمداران جنگ به وضوح در پشت برخي از رسانه هاي كاملاً آزاد هستند. بله! چرا مي خنديد. وقتي فردي نادرست رفتاري درست را آغاز مي كند، مردم ما مي گويند: «كاسه اي زير نيم كاسه است». و به همين دليل است كه مي توانيم ادعا كنيم كاسه بزرگي زير نيم كاسه است. تاجران سياسي مي خواهند رسانه هايي آزاد راه بيندازند و اين كار برايشان آسان است، چون جيبهايشان مثل سرهايشان خالي نيست.
* خالي؟
- سعي نكن راجع به دوستم نظر بدهي، در غير اين صورت سرم به باد خواهد رفت. مي گفتم كه الان با خيل عظيمي از رسانه ها روبرو هستيم و شكر خدا هيچكدام وابستگي به انجمن يا مؤسسه خاصي ندارند، تمام نشريه ها مشخصه مطبوعاتي يكساني دارند: آزاد و مستقل. درست است! همه آنها آزادند! اما آزاد از آزادي. از طرف ديگر، بيشتر نشريه ها مقالاتي درباره شرايط كنوني منتشر مي كنند كه اگر آنها را با دقت بخوانيم، مي توان وابستگي را مشاهده كرد. در افغانستان امروز مثلث قدرت وجود دارد: يك رأس آن مجاهدين اند كه برخي موقعيت هاي كليدي دولتي را به دست دارند، رأس بعدي حاميان شاه قبلي و در آخر طرفداران كرزاي. رسانه هاي وابسته عليه يكديگر مطلب مي نويسند و رسانه هايي با آزادي غلط را بوجود مي آورند. علاوه بر اين، هيچ كس شرايط اخير را به طور مستقل مورد نقد و بررسي قرار نمي دهد. هر روز نشريه اي نوپا و راديويي ناقص توليد مي شود و روي آنتن ها مي آيد. عناوين بيشتر اين نشريه ها با كلمات يا واژه هاي جديدي آغاز شده و تمام مي شوند، اما همانطور كه گفتم حرف تازه اي براي گفتن ندارند. فقط يك تفاوت در محتواي بيشتر نشريات وجود دارد و آن عنوان است!
بايد حرف جديدي براي گفتن پيدا كنيم و اين براي شرايط كنوني و آينده كشورمان بسيار مهم است. آنچه كه هست تنها هجوم كلمات در دنياست. متفكران افغان واژه نامه اي كاملاً ناقص دارند كه تنها واژه ها را در بردارد و نه معاني را.
* نظر شما درباره وظيفه متفكران در افغانستان چيست؟
- بسياري از متفكران در افغانستان از مردم مي خواهند كه در استخري خالي شيرجه بزنند. از جامعه مدني و دموكراسي سخن مي گويند. در حالي كه اين واژه ها هنوز براي خودشان هم چندان مفهوم نيست. در كشوري با پيشينه طولاني استبداد، حتي بيان واژه هايي مانند دموكراسي بيش از حد انتظار است. اما هدف اصلي صاحب نظران درك عميق و توضيح صريح از وقايع است. دموكراسي ماشين بستني سازي نيست كه بتوان آنرا از كشورهاي ديگر وارد كرد. مي توانيم مسيري را براي رسيدن به دموكراسي بپيماييم. اول از همه بايد اين استخر را پر كنيم! گام نهادن در اين مسير به منظور دستيابي به دموكراسي نياز به تلاش فرهنگي و اجتماعي دارد. در غير اين صورت «دموكراسي افغان» مانند پوشيدن شلوارك روي شلوار سنتي است. بحث هاي بسياري با متفكران افغان داشته ام، بيشتر آنها فقط برخي واژه هاي جديد مثل حقوق زنان را شنيده اند و بدون تأمل راجع به آنها مطلب مي نويسند كه مثلاً «حقوق زنان خوب است»... «زنان حق دارند»... «بايد حقوقشان را به دست گيرند»... بيشتر اين مقاله ها ستون شعرگونه و نوشته هاي احساسي ادبي در باب حقوق زنان است. بسيار خوب، اما چالش هاي اصلي كه زنان در افغانستان با آنها مواجهند چيست؟ چگونه مي توانند به حقوقشان دست يابند؟ راهنماي تغيير وضع فعلي چيست؟ اول بايد خودمان را تغيير دهيم. اكنون حقوق زنان همان چيزي است كه براي همسران ديگران مي خواهيم.
* ما افغان ها براي تغيير اين وضعيت بايد چه كار كنيم؟
- اول بايد ثابت كنيم كه «ما افغاني» هستيم. بايد «ما بودن بزرگ» را نشان دهيم. در اين جامعه، تمام گروههاي قومي با يكديگر زندگي مي كنند و با هم نسبت دارند و اين سياستمداران فريبكار هستند كه در پي ايجاد كشمكش نژادي در جهت دستيابي يا حفظ قدرت خود مي باشند. بعد از سقوط اول طالبان در مزار شريف در سال ۱۹۹۷، زماني كه حزب وحدت (كه بيشتر آنها از مردم هزاره هستند) شهر را به دست گرفتند، پشتوهاي محلي از كشته يا غارت شدن در هراس بودند. هزاره هاي محلي در خانه هايشان به آنها پناه دادند، وقتي كه طالبان شهر را به تصرف درآورد، پشتوهاي محلي بودند كه از هزاره دفاع مي كردند.
رهبران فاسد سياسي از كلمه «خواسته مردم» به عنوان سپري براي دفاع از خود و دستيابي به اهدافشان استفاده مي كنند. حداقل دو يا سه مغازه موسيقي در هر خياباني بود، اما اين رهبران مي گويند كه مردم موسيقي نمي خواهند.
* به نظر شما وظيفه ملي متفكران چيست؟
- در افغانستان افكار بسياري وجود دارد، اما انديشمنداني به چشم نمي خورند. بدون پرسش، پاسخ هايي داريم. پر از جوابيم. بنابراين، ديگران را تحمل نمي كنيم. پاسخ هايشان را مي دانيم و مي دانيم كه با جوابهاي ما همخواني ندارند. حاضر نيستيم كه از ما سؤال شود و حتي از خودمان هم سؤال نمي كنيم. پس افراد ديگر با پاسخ هاي متفاوت به عنوان دشمنانمان تلقي مي شوند و سعي داريم دشمنانمان را كنار بزنيم، نه اينكه دشمني كنيم. وقتي از انديشمندي افغان مي خواهيد كه فردي جديد را ملاقات كند، او راجع به پيشينه آن شخص مي پرسد، اگر آن فرد پيشينه اي متفاوت با آنها داشته باشد، حاضر نيستند با او ملاقات كنند. بنابراين، مشكل اصلي ما كمبود انديشمندان است و مهمترين وظيفه متفكران واقعي اين است كه از مردم بخواهند، فكر كنند.
* بعضي مردم مي گويند كه فضا براي تغيير مناسب نيست. نظر شما چيست؟
- چه كسي بايد اين فضا را بسازد؟ اين كار وظيفه ماست و زمان آن رسيده تا اين كار بزرگ را انجام دهيم. سياست كمونيسم و تاريك ترين گرايش سياسي بنياد گرايي را در افغانستان تجربه كرده ايم، اكنون، ملت ما آمده از جامعه بسته به سوي جامعه اي باز پيش رود. وقتي به روستاي دور افتاده اي مي روم، مردم مدرسه مي خواهند، حتي بسياري از فقرا حاضرند براي درس خواندن دخترهايشان شهريه بپردازند. اين تغيير بزرگي است! در واقع پيشرفت فوق العاده اي است. روشنفكر عزيزم كجايي؟
* نظرتان راجع به پلوراليزم (كثرت گرايي) چيست؟
- همانطور كه گفتم، ما انديشه هايي داريم ،اما از نبود فكر كردن رنج مي بريم. براي پلوراليزم انديشيدن لازم است. پلوراليزم در افغانستان به مفهوم «اتحاديه» سياستمداران شكست خورده «يا» چند حزب تحت كنترل يك حزب مي باشد و هيچ يك نمي توانند ديگري را تحمل كنند. بايد روي خودمان حساب كنيم. متأسفانه هميشه منتظريم ديگران برايمان تغييرات بياورند.
* راجع به نويسندگان چطور؟ وظايف آنها در شرايط كنوني چيست؟
- فكر مي كنم نويسندگان در افغانستان به عنوان «انديشمندان مضاعف» هستند، چون فرهنگ خلق مي كنند و نقش بسيار مهمي در باز كردن جامعه و هموار كردن راه به سوي جامعه مدني دارند و نبايد تنها طبل قدرت بنوازند.
* ممكن است درباره تجربه آزادي بيان در افغانستان توضيحاتي بدهيد؟
- در دو دهه گذشته، دو بار آزادي بيان را تجربه كرديم. زماني كه رئيس جمهور كمونيستهاي رژيم مستبد نجيب الله به مقام رياست جمهوري افغانستان رسيد، چند نشريه آزاد شروع به كار كردند و نويسندگان آزاد كتابها و مقاله هايشان را منتشر كردند. در طي درگيريهاي سياه و خونين خياباني، زمينه اي براي آزادي بيان بين پاره هاي قدرت وجود داشت و در بيست سال گذشته، اين براي سومين بار است كه سعي داريم آزادي بيان را عملي كنيم. لازم به ذكر است كه در كابل آزادي بيان را بيشتر به كار گرفته ايم. حتي حالا، آزادي بيان جزئي در كابل داريم! در بيشتر استانها هيچ گونه نشريه آزاد و رسانه هايي وابسته وجود ندارد. سال گذشته، روزي در شهري در شمال افغانستان در ماشيني نشسته بودم و روزنامه اي مي خواندم.پسر جواني آمد با كنجكاوي نگاهي به من كرد. روزنامه را نشانش دادم و پرسيدم: «آيا قبلاً اينجا چيزي مثل اين ديده اي؟» پاسخ داد: «بله، يك پاكت خريد كهنه است!» از طرف ديگر، درك كاملي از آزادي بيان حتي در بين نويسندگان و روزنامه نگاران وجود ندارد. در مقايسه با گذشته، وضعيت اخير براي نشريه آزاد بهتر است. اما فكر مي كنم پرونده هايي از سانسور خبري در افغانستان داشته ايم. همچنانكه با «سانسور نويسندگان» مواجه بوديم. اگر نويسنده اي بخاطر نوشتن مطالب به صورت مستقل معروف شود، او جايي نخواهد داشت. بنابراين، آزادي بيان را به عنوان «حق نوشتن و نشر نظرات مؤثر» مي دانم.اگر دولت به اين نوع آزادي ارج نهد، مي توان آنرا دولت دموكرات ناميد، چون دولت دموكرات اعتراضات و مبارزه طلبي را تحمل مي كند و اين براي ما رويايي است اما نبايد آنرا فراموش كرد. حتي در كشورهاي دموكراتيك، اين جامعه مدني است كه دموكراسي را تضمين مي كند. هركس در قدرت نباشد، حاضر به قبول چالش ها در افغانستان نخواهد بود. ديگر آنكه، فايده اي ندارد صبر كنيم ببينيم كه دولت رسانه هاي آزاد را خواهد پذيرفت يا نه. تنها با جامعه مدني زنده مي توانيم آينده را تضمين كنيم. از آنجا كه هنوز فرهنگ دموكراسي در كشورمان تجربه نشده است، در آينده با چالش هاي بسياري مواجه خواهيم شد. در عصر حاضر، قدرت تقسيم شده است و به اين علت مي توان مقاومتي هر چند اندك را ديد. فردا، تنها ضمانت براي كار آزاد ما تشويق نويسندگان و روزنامه نگاران و حمايت سازمانهاي مستقل بين المللي حقوق بشر و انجمن نويسندگان و روزنامه نگاران است، زيرا در اين كشور دو قدرت اصلي وجود داشته است؛ قدرت قومي و قدرت مذهبي. گرچه اين دو كشمكش هاي داخلي داشته اند، اما در صورت مواجه شدن با قدرت سوم، براي برانداختن آن با هم متحد مي شوند.
* شما در جهت دفاع از نشريات فعاليت مي كنيد. لطفاً درباره اين دسته از فعاليت ها توضيح دهيد؟
- سعي دارم از «حق نوشتن» و نه از «نوشتن» دفاع كنم. بسياري از روزنامه نگاران در افغانستان اين مسئله را عميقاً درك نمي كنند. وقتي از آنها مي خواهم اعتراض نامه اي به منظور دفاع از نويسنده اي را امضاء كنند، ابتدا چندين مسئله خصوصي درباره مسئوليت نويسنده عنوان كرده و سپس موافقت مي كنند. ما آنقدر عاقل نيستيم كه علايق مشترك اساسي مان را بفهميم و مجبوريم از حق آزادي بيان دفاع كنيم؛ كه كليد اصلي ما در باز كردن درها به آينده اي درخشان است.
* چگونه با وقايع و تغييرات جديد روبرو مي شويد؟
- مجبوريم بين خاكستري و سياه يكي را انتخاب كنيم و تلاش مي كنيم خاكستري را به سفيد تغيير دهيم. بيشتر فعالان سياسي افغان در اين فكرند كه تنها راه تغيير موقعيت اين است كه بخشي از قدرت حاكم باشند. مثلاً، فكر مي كنند همه چيز در «مراتب بالاتر» ترتيب يافته است. درست است كه برخي نابساماني ها در آن مراتب نظم و ترتيب مي گيرند، اما خودمان را نبايد دست كم بگيريم و فراموش كنيم.
اي ما - متفكران افغان هستيم- كه نقش اصلي را در هدايت آينده به عهده داريم. بياييد يك درجه پايين تر باشيم؛ سازمان بين المللي بودجه اي براي شروع مجله مي دهد، آنگاه اين نويسنده افغان است كه مجله را مي سازد و محتويات آنرا انتخاب مي كند. بيشتر سردبيران فقط سعي دارند ستون ها را پر كنند و به سرمايه گذاران نشان دهند، در كشوري با سطح بالاي بي سوادي، دست كم دو صفحه انگليسي در بيشتر نشريه ها وجود دارد!
* آيا تنها مشكل حكومت تفنگ است؟
- مشكل اصلي ما حكومت تفنگ نيست؛ مشكل ما سلطه عدم تحمل است. نمي توانيم ديگران را تحمل كنيم، حتي بچه هاي خودمان را. اصلاً آنها را تحمل نمي كنيم و فقط تهديدشان مي كنيم، كتكشان مي زنيم و فكر نمي كنيم كه آنها هم انسان هستند. نويسندگان يكديگر را تحمل نمي كنند. بايد تحمل كردن را ياد بگيريم و بايد مكانيسمي براي از بين بردن بحران نبود اطمينان در بين خودمان ايجاد نماييم. چرا روند خلع سلاح موفقيت آميز نبوده است؟ دلايل بسيار دارد، اما يكي از مهمترين علل آن فقر تحمل است.
انديشمندان بايد تحمل را اول از خودشان آغاز كنند، زيرا خود ما مسبب اصلي اين تراژدي هستيم.
* بعضي نويسندگان ادعا مي كنند كه در افغانستان متفكر نداريم. راجع به اين مسئله چه توضيحي داريد؟
- دليل زنده وجود متفكران در افغانستان خود همان ادعاست. زيرا تنها يك انديشمند مي تواند ادعا كند كه ما در افغانستان انديشمند نداريم! بله، اين نوع ادعاها بيشتر عذري است براي تنبلي و سستي خود ما. اين متفكران ما همان هنرپيشگان پشت پرده تراژدي كمدي در افغانستان بودند و وظيفه خود آنها است كه جبران كنند.
* آيا گرايش بنيان گذاري سردمداران جنگ چالشي بزرگ براي دموكراسي محسوب مي شود؟
- فكر مي كنم، سردمداران جنگ در افغانستان خود پايه گذار نيستند. لغت پايه گذار براي فردي به كار مي رود كه ديدگاه جهاني بسته اي دارد و مي خواهد جامعه اي را در آن چهارچوب بسازد و سردمداران جنگ در اينجا سعي نكردند كه جامعه اي بوجود آورند بلكه كشور را نابود كردند تا به قدرت برسند و مردم را غارت كنند. حتي اگر فردي ديدگاهي بسته داشته باشد به اين معناست كه او به ارزشي از ديدگاه خودش اعتقاد دارد و مي توان با او بحث كرد. از طرف ديگر، همه ما كمابيش بنيان گذار هستيم. گفتم كه پر از جوابيم. اندك متفكراني تصور مي كنند ممكن است در نظراتشان اشتباه كنند.
* سازمان هاي بين المللي بسياري در افغانستان مي بينيم. تفسير شما راجع به آنها چيست؟
- سازمان بين المللي؟ آنها اول بايد مشاوران كارآمد و عاقل تري پيدا كنند. بيشترشان سعي دارند فقط به راحتي انگليسي صحبت كنند. در واقع، حرافان سليس انگليسي و نه كارشناسان متخصص باشند. اگر سازمان بهداشت دكتر استخدام مي كند اولويت با پزشكي است كه بتواند انگليسي صحبت كند و پزشك خوبي كه نمي تواند انگليسي را درست صحبت كند، شانسي ندارد و اين فقط يك مثال است. از آنجا كه اين سازمانها نقش مهمي در تضمين دموكراسي دارند، لازم است كه همكاري مؤثري بين آنها و انديشمندان افغان باشد. درست است كه برخي از آنها اينجا در سرزمين ما گرايش هاي خاص سياسي دارند، اما بايد تلاش كنيم تا براي گرايش هاي كشورمان نهايت استفاده را ببريم و اين براي ما شانس بزرگي است. اما دوباره بايد بر ايجاد «يكپارچگي و ما شدن» تأكيد كنم. هميشه مي گويند ديگران سرنوشت كامل سياسي ما را رقم مي زنند و اين بهانه ديگري براي سستي ماست، چرا بايد چنين باشد؟ اين «ما» كجاست؟ اگر «ما» نباشد بديهي است كه ديگران سرنوشت كشور ما را تعيين مي كنند. به نظر من در هر برهه از تاريخ، هميشه ابر قدرتي مي خواسته ساير قدرتها را به دست گيرد. اولين كار داشتن نوكر و بعد داشتن حامي است كه به قدرت «ما» در كشور بستگي دارد.
* پس مي توانم بپرسم چه وقت افغانستان پيشرفت خواهد كرد؟
- وقتي روزنامه نگار از شاعر اين نوع سؤال ها را نپرسد! بله، درست است! مي توانم استبداد شعر را در افغانستان ببينم، حتي يك نشريه پزشكي هم دو صفحه شعر دارد. سياستمدار خوب كسي است كه بتواند به فصاحت سخن بگويد. اينجا، فضا را براي اظهار فضل و كلمات ادبي به كار مي برند. اگر فرد نتواند با كلمات بازي كند، حاضر نخواهد شد درباره مسائل عادي صحبت كند و اين مشكل بزرگي است.
* چگونه مي توانيم اين وضعيت را تغيير دهيم؟
- براي تغيير اين وضعيت افكار بايد تغيير كنند. شش سال پيش، زماني كه از مزار به پوليكو مري سفر كرديم، يك روز طول كشيد؛ دزدان مسلح زيادي در جاده ها بودند. دو نفر از دوستانم در بين راه كشته شدند. اما حالا، فقط دو ساعت و نيم راه از مزار به آنجاست. دليل اين تغيير چيست؟ آيا راهزنان مسلح ديگر آنجا نيستند؟ آيا از دولت باج گرفته اند؟ آيا دولت كابل در مناطق روستايي هم نفوذ دارد؟ به نظر من، جوابمان به اين سؤال «منفي» است. افكار دگرگون مي شوند و موضوع اصلي هم تغيير مي كند.
* «مسئله اصلي» رفتار سازي مي كند...
- بله، صحيح است. وقتي طالبان زني را سنگسار كرد و به هلاكت رساند، بسياري از مردم به تماشا رفتند و عده اي از آنها هم در سنگسار كردن آن زن شركت كردند. در آن موقع، مسئله داخلي چيزي شبيه آن بود. مردمي كه زماني حتي در پس پرده هاي سياه و تاريك خانه هايشان كانالهاي ماهواره تماشا مي كردند، آمدند تا در كشتن او شريك شوند و اين تأثير «مسئله اصلي» است، وضعيت كلي يا ترس و نگراني شديد باعث ايجاد «مسئله» مي شود. اگر انديشيدن نباشد، تغيير بزرگي نيز روي نخواهد داد. اكنون كه انتخابات در راه است، سياستمداران مي گويند كه به اين يكي يا به آن يكي رأي بدهيد، اما يك متفكر مي گويد: «رأي خودت را بده» و اين كار بزرگي است. انديشمندان از مردم مي خواهند كه فكر كنند و به اين ترتيب حرف و سخن هاي مختلف را از بين مي برند.
* شما هم در اروپا بوده ايد و هم در افغانستان، تفاوت مهم بين افغانها در اينجا و اروپا چيست؟
- جواب دادن به اين سؤال قدري مشكل است. افغانهايي را در شهر دور افتاده اي در افغانستان ديده ام كه دموكراسي را بهتر از افغاني هاي مقيم دانمارك مي فهمند. در مقابل، فرد دانماركي را ديدم كه جامعه ما را بهتر از خودمان كه در اينجا هستيم مي شناخت. از افغاني هاي خارج از كشور مي خواهم كه به ميهن خود برگردند، حتي شده براي مدت كوتاه. زيرا نقش روشني در شناخت يكديگر خواهند داشت.
* براي اتحاد قومي چه پيشنهادي داريد؟
- پيشنهادم راه سازي است. براي يكديگر مثل دشمن يا غريبه شده ايم، چون با هم رابطه اي نداريم و همديگر را نمي بينيم، همانطور كه پل هاي فرهنگي وجود دارند، بايد پلهاي واقعي نيز براي ارتباط شهرها وجود داشته باشد. داشتن پيشرفتهاي يكسان و متعادل بسيار اهميت دارد. همانطور كه قبلاً هم گفتم، در جاهايي كه چندين قبيله با هم زندگي مي كنند، مي توان يكپارچگي اجتماعي را مشاهده كرد... و براي نمونه شهر مزار را ذكر كردم.
* لطفاً نظرتان را درباره لويه جرگه قانوني بگوييد؟
- لويه جرگه مثل بازي فوتبال البته بدون توپ است. قانون اساسي به حل مسئله توپ كمك كرد. به اين ترتيب كه به هر بازيكن يك توپ داد!
* فعاليت هاي زيادي داريد، چگونه مي توانيد از پس همه آنها برآييد؛ شما دكتريد يا شاعر؟
- اگر فرد فعاليت هاي گوناگون داشته باشد، مي گوييم كه او يك سر و هزار سودا دارد. اما من يك سودا و هزار سر دارم و خدمتتان عرض كنم كه بنده دكتري هستم در بين شاعران و شاعري در بين پزشكان.