گفت وگو با «حميد پورآذري» كارگردان نمايش «مادر بزرگ، يك مقدمه»
حذف مردها از صحنه
|
|
گفت وگو: بهار برهاني
«مادر بزرگ، يك مقدمه» در شش صحنه، با عدم حضور سه مرد كه تمام وقايع در سايه آن اتفاق مي افتد سعي دارد عكس العمل هاي سه نسل را به تقابل بكشد. سه نسل متفاوت اما با عقده مندي هاي يكسان، كينه ها و حسادت هايي كه همه آنها را به يك نقطه مشترك مي رساند و هم صدا مي كند.
«حميد پورآذري» در دو جشنواره آئين سنتي حضور مثبت و پررنگي به عنوان يك جوان فعال از خود نشان داد و «مادر بزرگ، يك مقدمه» دومين تجربه كارگرداني او با نمايشنامه هاي «حسين مهكام» است. تجربه اي كه شايد تشويق و تحسين هاي «آندرانيك» را براي او به همراه نداشته باشد اما يك امتياز ديگري است براي اين گروه كه همراه و همگام با هم فعاليت مي كنند.
پورآذري درباره اين تجربه گفت: «مادربزرگ، يك مقدمه» اولين تجربه من با اين گروه نيست. من نوشته هاي ديگري هم از «حسين مهكام» كار كرده بودم اما وقتي اين نمايشنامه را خواندم احساس كردم مي تواند يك تجربه ويژه و جديد باشد. خصيصه اي كه در اين اثر برايم جالب توجه بود اين بود كه اتفاق هاي اصلي يا فراز و نشيب هاي آن از قسمت اجرايي حذف شده بود. مثلاً داوود به عنوان محور و انسان كه خيلي از وقايع به خاطر او افتاده و مي افتد حضور ندارد پس اتفاق هاي اصلي هم حذف مي شوند. در اين داستان آنچه تماشاچي روي صحنه مي بيند پس لرزه هاي پس از يك اتفاق است. ويژگي جذاب ديگر متن فضاي سرد و ذات بي روح آن بود كه در طول كار حفظ مي شد.
*فكر نمي كنيد اين بي اتفاقي نمايش را به سمتي بكشاند كه تماشاگر را بمباران اطلاعاتي كند و به جاي نمايشنامه با قصه گويي و روايت درگير كند؟
- شايد. ولي همانطور كه گفتم كار يك سري عكس العمل نسبت به اتفاقات گذشته است پس راه ديگري جز اين شيوه باقي نمي ماند. البته قبول دارم كه با وجود اينكه زمان اجرا كمتر از يك ساعت است ولي كش دار و طولاني به نظر مي رسد و ممكن است تماشاچي را خسته كند كه اين اجرا هم براي همين است كه مشكلاتي از اين قبيل براي اجراي عمومي حذف شود.
* با اين ويژگي هايي كه گفتيد فكر نمي كنيد بعد از موفقيت سال گذشته در آندرانيك يا جشنواره آئيني سنتي دست به يك ريسك بزرگ زديد؟ چون نمايش «هرچه دلت بخواهد» يا «آندرانيك» با وجود زمان طولاني تر ريتم كار در دست شما بود اما اينجا اين يكنواختي و بي اتفاقي باعث شده ريتم كار كند باشد.
- من دوست دارم گونه هاي مختلف را تجربه كنم. دست زدن به اين ريسك كه به آن اشاره مي كنيد برايم بسيار جذاب است. اما باز به نظر خودم كند بودن هم در ذات اين كار است و بافت نمايشنامه با يك ريتم كند عجين است. البته فرصت كم هماهنگي و كار با دكور و سالن و زمان كوتاه بين دو اجرا امكان رتوش هاي نهايي را سلب مي كند كه حتماً اين موضوع بعد از چند اجرا برطرف خواهد شد.
* در مورد پايان بندي نمايش، به نظر مي رسد خواستيد هركس خودش پاياني براي آن در ذهنش تصور كند اما به طور كلي بي مقدمه و نيمه كاره رها مي شود.
- اسم كار، «مادربزرگ، يك مقدمه» است. يعني مقدمه اش امسال، جزئيات سال بعد. متناسب با اسم كار قرار است سؤال ايجاد شود كه سرانجام زهره و مادربزرگ چه مي شود؟ يلدا چه تصميمي مي گيرد و... ما در مقابل سرنوشت اينها هيچ مسئوليتي قبولي نكرديم. درست يا غلط، نمي دانم اما اين وظيفه را بر عهده مخاطب گذاشتيم و نتيجه آن پس از تجربه كردن و برخورد با مخاطب خاص و عام همچنين نگاه خبرنگار ها و منتقدها معني پيدا مي كند و همانطور كه گفتيد من اين ريسك را انجام دادم.
* ولي اين ريسك ممكن است نتيجه خوبي نداشته باشد و جايگاه شما را مثال سال قبل جزو كارهاي برتر قرار ندهد.
- آدم نبايد محافظه كار باشد. هميشه نمي شود بالا بود. بزرگترين آدم ها در هر رشته اي هميشه به دليل قدرت ريسك و جسارت جلو رفته اند. اين كار هم به دليل جنس روابط و بازي هايي كه گرفته و ارايه شده جايگاه خودش را پيدا مي كند.
* به جنس روابط اشاره كرديد، مي خواهم بدانم چقدر به ايراني بودن اين روابط فكر كرديد. مثلاً يك سري جملات كه به فضاسازي كمك مي كرد، از قبيل اسم خيابان ها؛ محله ها و... اگر اين ها حذف شود رابطه ها و بعضي حركات بازيگرها ايراني به نظر نمي رسيد.
- قضيه اي كه روي آن تأكيد داشتم اين بود كه قضيه را خاص تر ببينم. درست است كه شما يك كار رئال را روي صحنه مي بينيد ولي از ديد من جنس آن فرق مي كرد. زندگي روزمره نبود...
* اما يك برش از زندگي عادي هر كدام از آنها بود...
- درست است. ولي نه مثل زندگي. كدام مادر و دختر اين گونه حرف مي زنند؟ يا كجا مي شود كه زبان دستوري سه نسل شبيه به هم باشد كه ما به عمد اين طور نشان داده بوديم.
* آيا دليل اين تعهد اين نبود كه با وجود اين زبان يكسان باز هم از ارتباط برقرار كردن با هم عاجزند؟
- نه. اگر چنين چيزي القا شده ضعف كارگرداني بوده. اصول كار بر پايه تقابل سه نسل است، سه نسلي كه با هم و در كنار هم زندگي مي كنند اما حرف هم را نمي فهمند. در جامعه و دور و بر خودمان هم اين مورد كم نيست. فرزنداني كه با پدر و مادر خود زندگي مي كنند اما طرفين حرف هم را نمي فهمند.
* در طراحي صحنه سعي كرده بوديد يك خانه دو طبقه را نشان دهيد اما از اين دو طبقه دكور چندان استفاده نمي شد. يا استفاده از نور كارآمد نبود. مثلاً بازيگري كه در طبقه دوم فقط قرار بود صداي افراد پايين را بشنود نور به طور فيكس روي او بود و...
- امكانات مساعد نبود. مجبور بوديم با چند پروژكتور محدود سه فضاي متفاوت را پوشش دهيم.
* مثلاً چرا طراحي صحنه را متناسب با آن موقعيت رئاليستي كه اشاره كرديد انتخاب نكرديد؟
- فكر كردم كه سردي فضا با جنس دكور مناسب است. ابتدا من يك دكور ۴ متري در نظر گرفته بودم ولي با امكانات سالن شماره ۲ امكان اجراي آن نبود. اين كه مي خواستم دكور دو طبقه باشد به لحاظ ايجاد تنوع صحنه اي بود. مي خواستم از زير بالكن براي ارايه تصاوير و اتفاقات موازي استفاده كنم. شايد با تعدد موقعيت ها ريتم كندي كه در ذات آن است كمتر مي شد. استفاده از پرده سفيد براي تفكيك صحنه هم تصوير اوليه اي بود كه نمايشنامه در ذهنم ايجاد كرد. دو لكه كه در فضاي خالي دو طرف با هم ارتباط برقرار مي كنند.
* گويا در ابتدا مردها در نمايشنامه حضور داشتند. حذف مردها به دليل تجربه كردن يك نمايش زنانه بود؟
- فكر مي كنيد فضاي زنانه نمي تواند جذابيت داشته باشد؟
*اگر كه مردها اين فضا را درست شناخته باشند چرا. اما اينطوري فضا صرفاً تبديل شده به حرف هاي يك بعدي زنانه، بدون اين كه به ابعاد ديگر شخصيتي آنها پرداخته شود.
- پس از آن طرف بام افتاديم.
* چرا مردها حذف شدند؟
- نويسنده اين طور ترجيح داد. حذف مردها مسير كار را عوض مي كرد. افرادي كه به لحاظ فيزيكي نيستند ولي سايه اي از آنها هميشه هست.
|