روز اول نمايشگاه لباس در مصلاي تهران
فروش جين در غوغاي طاقهاي ضربي
غرفه ها كاملا ابتدايي هستند و هر كدام با حصير از هم جدا شده اند. اما داخل همين حصيرها آنقدر جنس تلنبار شده كه تصورش مشكل است
|
|
مسعود مير
پانزدهمين نمايشگاه فروش بهاره امسال علاوه بر نمايشگاه بين المللي، صحن ها و رواق هاي مصلاي بزرگ را هم قبضه كرده است. نمايشگاه از ۱۵ تا۲۲ بهمن ماه بر پاست و با اينكه روز ابتدايي خود را مي گذراند آنقدر شلوغ است كه خيابان هاي اطراف مصلي شبيه پاركينگ شده اند.
وارد سالن اصلي كه مي شوي پيش از اينكه بخواهي غرفه ها و جنس ها را بپايي، ميخكوب طراحي داخلي مصلا مي شوي.
تاكسي ها و ميني بوس ها باكرايه هاي دو برابر قيمت معمول، شما را به نمايشگاه مي رساند. براي وارد شدن به سالن ها بايد از يك محوطه بزرگ عبور كنيد. در اين محوطه كه يكي از صحن هاي مصلي به شمار مي رود جمعيت زيادي گوشه و كنار نشسته اند. بعضي خريد هايشان را چك مي كنند و بعضي مشغول استراحتند. فروشندگان دوره گرد بازار گرمي دارند. پسري جلو مردم را مي گيرد و مي خواهد هر طور شده بسته هاي سيگارت اش را به آنها قالب كند. نكته جالب توجه حضور كلي مامور نيروي انتظامي با ماشين و موتور است كه احتمالا براي برقراري نظم و امنيت اينجا ايستاده اند.
وارد سالن اصلي كه مي شوي پيش از اينكه بخواهي غرفه ها و جنس ها را بپايي، ميخكوب طراحي داخلي مصلا مي شوي. گچ كاري ها و مقرنس كاري هاي زيباي اسلامي و گوشه كاري هاي حيرت آور شما را هيجان زده مي كنند.
غرفه ها كاملا ابتدايي هستند كه هر كدام با حصير از هم جدا شده اند. اما داخل همين حصيرها آنقدر جنس تلنبار شده كه تصورش مشكل است. قبل از اينكه به غرفه لباس برسيم به يك غرفه ويژه كدبانوها مي رسيم با اجناسي مثل دم كني و كاور لوازم برقي.
كمي آن طرف تر لباس هاي جديد با بوي مخصوص توليد ي ها مثل موم همه را به دام مي اندازد. جلوي غرفه ها آنقدر شلوغ است كه كسي توجه نمي كند بعضي از آنها اتاق پرو ندارند. پسر جوان پيراهنش را جلو غرفه درآورده و مشغول امتحان كردن تي شرتش است.
قيمت اجناس آنقدر كه فكر مي كنيد استثنايي نيست و با قيمت هاي بازار تفاوت چنداني ندارد و تنها حسن نمايشگاه اين است كه از ميان اجناس بيشتري حق انتخاب داريد. كنار يكي از غرفه ها يك سكوي بزرگ است كه عده اي روي آن نشسته اند. مادري مشغول درست كردن شيرخشك براي دختر خردسالش است و يك خانواده هم مشغول خوردن ساندويچ هاي خانگي شان هستند. در گوشه اي از سالن يك تابلوي بزرگ نصب شده كه روي آن نوشته شده به طرف محل اطفال گمشده. رد پيكان كشيده شده روي تابلو را مي گيريم و مي رسيم به يك غرفه كه در آن چند زن و تعدادي بچه حضور دارند. مادرهاي بچه گم كرده و بچه هاي مادر گم كرده، زير يك سقف نشسته اند و البته بلندگوي سالن هم مدام مشخصات بچه هاي گم شده را مي خواند: آرين محمدي با شلوار نوك مدادي... نه بابا بورس ماشين نيست مشخصات كودك گمشده است.
زير يكي از ستون هاي قطور سالن آنقدر كارتن خالي جمع شده كه آدم در حسرت يكي از سطل هاي زباله يك متري داخل محوطه مي ماند. يكي از آنها اگر اينجا بود اتفاق بدي نمي افتاد. به طبقه بالا كه مي روي ديدن جماعت مشغول خريد از آن بالا واقعاً جالب است. يك خانم با پاي شكسته همراه شوهر و فرزندش با مصيبت راه مي رود. مشخص نيست اينهمه عجله براي آمدن به نمايشگاه آنهم در روز اول براي چيست؟ در طبقه پايين مردم مانند كساني هستند كه بايد از جلوي غرفه ها حقشان را بگيرند و آنهايي هم كه خريد نمي كنند انگار يك دين به گردنشان است و حتماً بايد به نمايشگاه بيايند. جلوي غرفه ها گريه زاري بچه ها و اصرار براي خريد لباس مورد علاقه شان هم جالب است.
دخترك اصلاً حرف هاي پدرش درمورد جنس خوب و قيمت و اينطور چيزها را نمي فهمد. پيراهن مورد علاقه اش را برمي دارد و با اسكوترش فرار مي كند. وقتي مطمئن مي شود كه پدرش به او نمي رسد سر فرصت پيراهن را جلو بدنش مي گيرد و آنرا ورانداز مي كند. يكي از درهاي خروجي را نشان مي كني و از ميان طاق هاي سنتي آن مي گذري كه عكس هاي كتاب تاريخ دروس تحصيل را به ياد مي آوري. وارد محوطه كه مي شوي دوروبرت با چمن و درخت تا ارتفاع ۱۰-۱۵ متر محصور شده است. در اين محوطه سرويس بهداشتي آقايان و خانم ها قرار دارد و پله هاي دور و بر محوطه كه شما را به بالاي اين فضاي سبز مي رساند توقفگاه عده اي از خريداران شده است. نمايشگاه تا ساعت ۱۱ شب باز است اما هنوز آنقدر جمعيت در نمايشگاه است كه اگر به صورت اضطراري هم خارج شوند، يك ساعت طول مي كشد. بيرون نمايشگاه بازار سواري ها و ميني بوس ها همچنان داغ است. پسرك سيگارت فروش هنوز محموله اش را كامل نفروخته و بدون توجه به حضور نيروي انتظامي حسابي صدايش را بالا برده و مي گويد: «سيگارت، همه رقم همه رنگ، خريد شب عيد كردي، خريد چهارشنبه سوري يادت نره.
|