بايد كتاب هاي تاريخ را جور ديگري نوشت؛ ديگر ميان دو رود وجلگه سند تنها مهد پيدايش تمدن به شمار نمي آيد، آنچه راكه پيشتر كسي نمي دانست آن را گم كرده اند، پيدا كرده اند و از سرذوق زدگي به آن لقب«بهشت گمشده» دادند كه اين بهشت گمشده را هرچه بيشتر شناختند، بيشتر به شگفتي فرو رفتند، عظمت آن را بيشتر دريافتند و به جرات ادعاكردند بايد تاريخ را جور ديگري نوشت.
اينجا در جنوب شرق ايران در جيرفت همه معادلات تاريخ كلاسيك جهان از بين رفته و تمدني ديرپا كشف شده است؛ درست همپاي تمدن هايي كه درتاريخ همواره آنها را به عنوان پيش رو مي خوانديم و حتي احتمالا متمدن تر.
آن روزگار كه هليل رود شتابان به جازموريان پرتلاطم مي ريخت، سخت پرآب بود نه مانند امروز كه كم آب، به دشت خالي مي رسد و جازموريان باتلاق است. هليل رود به دور خود پديد آورنده تمدني عظيم بود. تمدني كه در اين جغرافياي مناسب و درميان راه ارتباطي تجاري، فرهنگي وصنعتي ميان حوزه رود سند و دو رود دجله و فرات بود و چه عجيب كه هر قدر تاريكي ها به روشني مي رسد، عيان مي شود كه اين تمدن متاثر از دو تمدن عظيم تاريخ كلاسيك نبوده است كه بر روي آن تاثير گذاشته است. اثبات اين ادعا: اشياي پيدا شده متعلق به حوزه هليل رود درجلگه دجله و فرات است.
آنچه كه يافت شده است
در كشفيات باستاني حوزه هليل رود، هرچيز شگفت آور است اما شگفت آورانه تر كشف سازه خشتي بسيار عظيمي است كه به گفته كارشناسان احتمالا يك «زيگورات» است و در سه طبقه ساخته شده است. اين زيگورات در ابعاد چهارصد متر در چهارصدمتر از قديمي ترين زيگورات ها كه در «اورغو» است ۱۵۰ سال ديرپاتر است.
خانه ها و سازه ها با معماري متكي بر خشت آن هم در ابعاد مختلف ساخته شدند كه امروز كاهگل بدنه آنها را مي پوشاند وقلوه سنگ هاي هليل رود زينت نماي ديوارها بوده است.
اشياي بدست آمده سخت متنوع است وشامل انواع ظروف سنگي از جنس سنگ صابون، سنگ مرمر و ظروف سفالي از نوع سفال هاي نخودي، پرتقالي، نارنجي، قرمز و خاكستري است كه بر روي خود نقش هاي حيواني، گياهي و هندسي داراست. سفال ها از نظر شكلي نيز بسيار متنوع و جذاب اند.
مهرهاي بسياري نيز يافت شده است با اشكال تخت و استوانه اي و بانقوش متنوع.
نقوش پيدا شده در اين منطقه بيشتر نقوش مار، درخت خرما، عقاب، ماده گاو و نقش هاي نمادين كوه و آب بيشتر به چشم مي خورد.
اين مهرهاي بسيار، نمايانگر تجارت گسترده منطقه با اطراف است كه آثار بازرگانان جيرفت را اكنون دريافته هاي بين النهرين ، مصر و عربستان باستان مي توان پيدا كرد.
عجيب تر اينكه از استخوان هاي مربوط به كوسه سانان و يك ماهي مركب و صدف هايي كه به عنوان تزئينات استفاده مي شده، رابطه جيرفت با خليج فارس را مي توان دريافت.
اما آنچه كه باستان شناسان را حيرت زده كرده است، كشف خط بر روي يك ظرف شكسته است؛ خطي شبيه خط «پروتوايدامي» كه اگر بتوان آن را ترجمه كرد خيلي از مبهمات براي پژوهشگران از بين مي رود، در صورتي كه پيشتر تصور مي شد خط براي بار اول دربين دو رود دجله و فرات كشف شده است حالا مطمئن شديم پاي جنوب شرق ايران هم به اين رقابت كشيده شده است.
نخستين مطالعات باستان شناسي اين منطقه با بررسي هاي سراورل استاين در اوايل قرن بيستم آغاز شد، حاصل اين بررسي ها شناخت ده ها محوطه استقراري مربوط به دوران پيش از تاريخ و ادوار تاريخي در ناحيه كرمان بود. در حد فاصل سال هاي ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ شمسي تئودور ورتايم، پرفسور اسميت و خانم ديكاردي مطالعات دامنه داري را در ناحيه كرمان و جنوب شرقي ايران انجام دادند كه حاصل آن شناخت محوطه هاي مهم دوره پارينه سنگي تا عصر مفرغ در اين منطقه بود، در سال ۱۳۴۳ پرفسور كالدول با كاوش در تل ابلبس موفق به شناخت يكي از مراكز اوليه و مهم پيش از تاريخ صنعت ذوب مس مربوط به اواخر هزاره پنجم قبل از ميلاد شد، پرفسور كالوفسكي ۴ سال بعد، در تپه ميچي بخش ديگري از تاريخ و فرهنگ شكوفاي اين ناحيه را از هزاره پنجم تا سوم قبل از ميلاد روشن كرد. در همين سال مرحوم علي حاكمي در شهداد، كاوش هايي را آغاز كرد كه نشان مي دهد از اواخر هزاره چهارم حاشيه لوت در زمينه اقتصادي، توليد كالاهاي صنعتي و صنايع ذوب فلز و توليد آلياژ به شكوفايي رسيده است.
|
|
به غير از اينها مدارك متعدد ديگر نشان مي دهد در طول تاريخ حيات اجتماعي و سياسي ايران اين منطقه پراهميت بوده است، زرنگ وكرمان در دوره هخامنشي از ساتراپ ها (استان ها)ي مهم امپراطوري بوده است و آثار دوره هاي اشكاني و ساساني در اين ناحيه وجود دارد و شهر بزرگ دقيانوس در جلگه جيرفت متعلق به دوره اسلامي نشانگر اهميت اين منطقه در ديگر دوره هاست كه اين اهميت تا دوره سلجوقي بر جا بود، حتي زمان اتابكان سلجوقي، جيرفت پايتخت زمستاني اين سلسله به شمار مي آمد. اما جنگ هاي طولاني ناشي از حمله مغول به اين سرزمين حاصلخيز لطمات بسياري وارد آورد.
كشف راز
خوشبختانه در نيمه دوم سال به همت آقاي دكتر يوسف مجيدزاده و سازمان ميراث فرهنگي تيمي متخصص از كارشناسان مجرب با تخصص هايي چون استخوان شناسي، گياه شناسي، مرمت آثار، باستان شناسي، انسان شناسي و علوم آزمايشگاهي به مديريت مجيدزاده فعاليت هاي خود را در منطقه آغاز كرده اند و بر دو تپه باستاني كار مي كنند تا به كمك كشفيات خود، رازهاي بهشت گمشده را فاش كنند.
فاجعه بزرگ در سال ۱۳۸۲
اما پيش تر از اين كاوش، وقتي كه در سال ۱۳۸۰ كلنگ يك روستايي به زمين مي خورد تا زمين را شخم بزند، ناگهان برق شيئي چشم او را گرفت و چشم ديگران را، حمله آنان با بيل و كلنگ به زمين كه يادگارها را به متانت در دل خود جاي داده بود، آغاز شد. با اين حمله همه گيرانه دل خاك دريده شد، اشياء به يغما رفت و چه دردآور به مفت فروخته شد تا در بازارهاي بيگانه به عنوان آثار باستاني آسيايي به حراج گذاشته شود!
يوسف مجيد زاده مي گويد: «حاضرم در هر دادگاهي شهادت بدهم كه همه اين اشيا متعلق به جيرفت است.»
اين غارت و يغما ي ميراث گذشتگان -اين به واقع ناموس ما - در سالي كه گذشت ادامه داشت گسترده شد تا يكي از تلخ ترين فجايع سال لقب گيرد، درحالي كه مي توانست بزرگ ترين و شيرين ترين واقعه سال باشد.
مي توانست كاوش هاي آگاهانه كمك كند كه تاريكي ها، روشن شود، «تاريخ» به گونه واقعي اش نوشته شد، اما اين اشيا كه تنها مدارك بازنويسي تاريخ است به لطف كاوش هاي ناآگاهانه، دستمايه سوداگران شد تا تاريخي نوشته نشود و فقط پول هاي كثيف جابه جا شود، به جيب طمعكاران برود، به اندازه فراخور ذهنياتشان، به اندازه اي كه مي توانند تصور كنند از دل اين خاك بيرون كشيده، پول بسازند.
مجيدزاده مي گويد: ...« اگر ميانگين قيمت هر شيء تاريخي در جيرفت را ۶۰ هزار يورو حساب كنيم و آن را در عدد ۱۰۰ هزار شيء ضرب كنيم مي شود ۶ ميليارد يورو... آيا به نظر شما اين مساله ، امنيت و ثروت ملي را به خطر نمي اندازد...؟ در حالي كه نيروهاي نظامي و انتظامي تنها به خاطر ۱۵- ۱۰ ميليون تومان از اين محوطه ها بيرون كشيده شده اند، مي دانم كه وضعيت اين نيروها در محوطه هاي تاريخي بسيار بد است، اما اين را مي خواهم بپرسم اگر ما در مقابل دشمن باشيم، درحالي كه دولت بودجه و امكانات را نمي تواند تامين كند، بايد نيروهاي امنيتي را خارج كنيم و خاك كشور را به دشمن بدهيم...»
«اين يك اشتباه است و همه ما مسوول هستيم.»
لااقل بيان اين كه هر شيء چه ارزشي دارد، به آنان كه با يك يا دو ميليون تومان اين آثار را به سوداگران ميراث و نواميس و فرهنگي ما مي فروشند هشدار خواهد داد كه به سادگي و ارزاني آنها را عرضه نكنند!
به هر حال، يكي از وقايع دردآور سال، كه اگر فاجعه غم آور بم نبود، مي توانست دردناك ترين باشد، اينگونه رخ داد، ماجرايي كه در طول سال درگير آن بوديم و متعلق به يك زمان خاص نبود كه از اين نظر متاسفانه «خاص ترين» است!
باز هم به خلاصه اخبار اين ماجرا كه بازتابي در رسانه ها نداشت (كه كمك مي كند به عجيب بودن آن بيشتر پي ببريم) در طول سال توجه مي كنيم، شايد پرسش هاي بسياري مطرح شود كه سخت بتوانيم براي آن پاسخ پيدا كنيم، بپرسيم چرا فاجعه رخ داد؟ چرا ادامه پيدا كرد؟ چرا جلوي آن نايستادند؟ چرا ابعادي جهاني پيدا كرد؟ چرا ما دم بر نياورديم؟ چرا وقتي اسم ۳۰ قاچاقچي بين المللي به مسوولان داده شد واكنشي نشان ندادند؟ چرا آن كسي را كه در بردسير با اشياي قاچاق شده دستگير كردند، يك شب بازداشت نشد؟ بپرسيم كه چرا ما اينقدر نسبت به ميراث نياكان خود بي تفاوتيم؟ چرا اصلا نسبت به آن حساس چه برسد «آگاه» نيستيم؟ چرا اجازه مي دهيم به ما دستبرد زده شود، به فرهنگ و ناموس مان و حتي به آنان كمك هم مي كنيم؟ و چرا و چراهاي ديگر.
مولفان: برديا افشين، دانشجوي معماري، دانشكده هنر و معماري (واحد مركز دانشگاه آزاد)
پدرام افشين، دانشجوي معماري، دانشكده هنر و معماري (واحد مركز دانشگاه آزاد)
اميرحسين تبريزي، دانشجوي مرمت آثار دانشگاه ميراث فرهنگي
اين گفته ها و مدارك همگي در منابع اصلي تاليف (خبرگزاري ميراث فرهنگي) موجود است.