شاپور قريب فعاليت خويش را با تئاتر آغاز كرد. با نوشتن داستان و فيلمنامه به سينما راه يافت و با فيلم زيبا و خاطره انگيز هفت تيرهاي چوبي توانش را در سينما و به ويژه در سينماي كودك آشكار ساخت. او پس از سال ها با كارگرداني آخرين فيلمش «كفش هاي جيرجيرك دار» گريزي دوباره به اين سينما و دنياي معصوم كودكان زده است. با شاپور قريب در اين باره به گفت وگو نشسته ايم.
* درباره فعاليت تان در عرصه سينماي كودك بگوييد.
- زماني كه كانون از من دعوت كرد تا براي بچه ها فيلم بسازم، واقعيت اين است كه آن زمان اين مسئله را سرسري گرفتم.
* چرا، دليل خاصي داشت؟
- خب، چون به هر حال اسم بچه ها در ميان بود و كسي هم سينماي كودكان را جدي نمي گرفت. بعد اين كه قرار هم نبود كه از هنرپيشه هاي معروف استفاده كنيم و بعد جريان فروش هم بود. بنابراين در اولين كارم براي كانون بيشتر از آن كه با ميل و رغبت كار كنم همه چيز را با بي خيالي سپري كردم.
* و بعد فيلم «هفت تيرهاي چوبي» پيش آمد؟
- بله، هفت تيرهاي چوبي را ساختم و به فاصله اي خيلي كم فيلم «سه ماه تعطيلي» را. هفت تيرهاي چوبي هفت جايزه گرفت كه مهم ترين آن جايزه طلاي شيكاگو بود و «سه ماه تعطيلي» هم از جشنواره تهران جايزه گرفت.
* شما در كارنامه فيلمسازي تان دوره هاي پر افت وخيزي داشتيد و حالا به نظر مي رسد بعد از سال ها و بعد از فيلم خاطره انگيز «هفت تيرهاي چوبي» با ساخت فيلم «كفش هاي جيرجيرك دار» گريزي دوباره به سينماي كودك زده ايد.
- بله. واقعيت اين است زماني كه من اين فيلم ها را براي كانون ساختم دلم مي خواست آن جا ماندگار شوم، اما نمي دانم چه دست هايي در كار بود كه جلوي كارم را گرفتند و نگذاشتند من كارم را ادامه بدهم. حالا كه دوباره بعد از سي سال دارم «كفش هاي جيرجيرك دار» را مي سازم، اين همان طرحي بود كه در همان سال ها به كانون داده بودم ولي آن را رد كرده بودند. مثل طرح هاي ديگري كه داشتم و هنوز هم دارم و در قفسه خانه ام دارند خاك مي خورند.
* از ايده شكل گيري «كفش هاي جيرجيرك دار» و فيلمنامه اي كه نوشته ايد بگوييد.
- موضوع فيلم به دوران كودكي خودم برمي گردد. آن زمان هنوز تازه اسم فوتبال مد شده بود و ما كه رنگ فوتبال نديده بوديم، دستمال هاي كهنه را با هم جمع مي كرديم و با نخ جوراب به هم مي بستيم و از آن به عنوان توپ استفاده و بازي مي كرديم. يكي از بچه هايي كه با ما فوتبال بازي مي كرد، لباس ورزشي كامل فوتبال تنش مي كرد و كفش فوتبال هم پايش بود و اين براي ما حيرت آور بود و همه اش مي خواستيم اين كفش را يك جوري بپوشيم.
* احتمالاً پسر هم بايد خانواده ثروتمندي مي داشت؟
- بله و كفش را هم از مغازه اي در ميدان حسن آباد خريده بود و هر وقت هوس مي كرديم مي رفتيم ميدان حسن آباد و كفش ها را از پشت ويترين نگاه مي كرديم. اين كفش ها باعث شد كه به پدر خدابيامرزم اصرار كنم كه من هم از آن كفش ها مي خواهم.
* در واقع علي فيلم، خود شما هستيد؟
- بله، دقيقاً. آن روزي كه با پدرم به بازار رفتيم، يك روز باراني بود. كفش من پاره و كف آن سوراخ بود و جورابم نيز خيس شد. تمام بازار را زير پا گذاشتيم اما كفشي هم اندازه پاي من پيدا نكرديم، بالاخره به زور يك كفش ورزشي را، كه يك شماره هم از پاي من بزرگتر بود خريديم و حسرت اينكه با آن ها فوتبال بازي كنم به دلم ماند. آن قدر كفش گشاد بود كه عملاً نمي شد از آن استفاده كرد و نتوانستم مانند آن دوستم كه حس و ژست ورزشكارها را مي گرفت فوتبال بازي كنم و دنبال آن كهنه گردي كه نخ جوراب بسته بوديم بدوم. به هر حال اين همان انگيزه اي بود كه باعث شد كفش هاي جيرجير ك دار را بنويسم و بسازم و حالا پس از سي سال بالاخره به آرزويم رسيدم.
* آقاي قريب در اين سال ها كه سينماي ملودرام و سينماي اجتماعي مورد توجه شديد قرار دارد ،آيا ساختن فيلم براي سينماي كودك يك ريسك نيست؟
- نه، اصلاً به اين مسئله اعتقاد ندارم. نه تنها سينماي ما كه سينماي جهان نيز در حال حاضر تجارتي و دنباله رو است و همه تهيه كننده ها در دفترهايشان نشسته اند و به محض اين كه يك فيلم با استقبال مواجه مي شود، همه دنبال اين هستند كه شبيه آن فيلم را بسازند. من اعتقاد دارم اگر قصه يك فيلم قشنگ باشد، آن را مي توان در هر زماني ساخت و اعتقاد دارم اگر قصه اي براي بچه ها پيدا و ساخته و پرداخته شود هميشه پرفروش ترين فيلم است، چرا كه دنبال يك بچه حتماً پدر و مادر او نيز به سينما مي روند، حالا اگر آن خانواده بچه هاي آشناي ديگري نيز داشته باشند، آن ها نيز تمايل به ديدن فيلم پيدا مي كنند. اما در حال حاضر سينماي ما آن حالت سينماي گذشته را ندارد. يعني تلويزيون باعث ايجاد فاصله شده و بچه با زدن يك دكمه تلويزيون به هر حال فيلمي هم كه مورد علاقه اش نباشد به پاي تماشاي آن مي نشيند. اما آن زمان ما براي ديدن يك فيلم در سينما يك هفته پول توجيبي مان را جمع مي كرديم تا مگر بتوانيم بيائيم فيلم ببينيم و اين براي ما حسرت بود و خيلي زحمت مي كشيديم، اما حالا همه چيز در دسترس است. مسئله ديگر اين است كه حالا بليت سينما نيز هزينه سرسام آوري پيدا كرده. منظورم از بليت اين است كه وقتي پدر خانواده تصميم مي گيرد با عيال و خانواده اش به سينما بروند از خرج سينما و رفتن و برگشتن و حالا هزينه هايي كه بايد بكند كمرش خم مي شود. در كل يك سينما رفتن برابر مي شود با پانزده هزار تومان هزينه.
|
|
سينما رفتن براي خانواده هاي زير متوسط واقعاً كمرشكن است، اما به هر جهت اگر فيلم خوب باشد تماشاچيانش را از خانه بيرون مي كشد.
* اين استقبالي كه در جشنواره فيلم اصفهان و زمان اكران عمومي شد براي شما قابل پيش بيني بود؟
- من با توجه به فيلم هايي كه قبلاً براي كودكان ساخته بودم و استقبال مخاطب را به همراه داشت، براي اين فيلم هم وقتي براي ساختش با چند تهيه كننده صحبت مي كردم به آنها گفتم اگرچه فيلم براي كودكان است، اما فيلم نهايتاً پيام فرهنگي دارد. اما تأسف من در اين است كه نتوانستم آن چيز را كه در ذهنم بود باز كنم و بر پرده بياورم. به سبب كمبودهايي كه وجود داشت به قصه و فيلمنامه فيلم ضربه زيادي وارد شد. من واقعاً آرزويم اين است كه بتوانم زمان ساخت فيلم براي كودكان اقلاً دستم باز باشد تا فيلم دلخواهم را بسازم.
* در واقع «كفش هاي جيرجيرك دار» فيلم دلخواه تان نيست؟
- من اين فيلم را در ۱۹ روز ساخته ام و اگر بگويم ۱۶ ميليون تومان هزينه فيلم شده شايد باور نكنيد. مثلاً هنرپيشه هايم فقط در يك زمان محدود در اختيارم بودند. آقاي عبدي فقط سه روز، آقاي اسد زاده دو روز، زماني كه كار مي كردم به فاصله چند روز بعد قرار بود مدرسه ها باز شود، سريع سكانس كلاس ها و مدرسه را گرفتيم چون اگر مدرسه ها باز مي شد ديگر نمي شد از آن استفاده كرد. اين جور اين دلهره ها آن چنان به من فشار آورد كه وقتي به تهران آمدم دو ماه در خانه خوابيده بودم و اعصابم به شدت خراب بود.
* به نظر مي آيد در «كفش هاي جيرجيرك دار» هم مخاطب بزرگسال را در نظر داشته ايد و هم در عين حال براي كودكان است.
- زماني كه بار اول اين فيلمنامه را نوشتم در تايم چهل و پنج دقيقه بود، اما بعد به اين فكر افتادم ديدم اين كشش را دارد كه يك چاشني نيز براي بزرگسالان به آن اضافه كنم و تبديل به فيلم سينمايي كنم. بارها آن را بازنويسي كردم، به هر حال مي شد قصه را از اين قشنگ تر هم نوشت اما بايد به فكر بازگشت سرمايه نيز بود، پس بايد به فكر چاشني هايي مي بوديم كه قصه را شيرين تر كنيم.
* علي و فرهاد دو قطب اصلي فيلم هستند. علي كه وضعش معلوم است و فرهاد هم كه ثروتمند است بايد آدم شرور ماجرا باشد ولي اين طور نيست، آيا اين مسئله عمدي بوده، يعني بچه ها تا بچه هستند نبايد بين آن با خوب و بد تفاوت ايجاد كرد؟
- خب اين ويژگي كل فيلم است كه ما اصلاً آدم منفي نداريم و همه خوب هستند. اين دنياي پاك و خوب بچه ها است. حتي فرهاد هم كه ثروتمند است مي بينيم كه به علي كمك مي كند. حتي فراش هم آدم دل رحمي است. وقتي علي قضيه فروش شكلات را براي وي مي گويد و فراش دليل آن را مي فهمد ديگر دلخور نيست و بلافاصله به او مي گويد تو كه دنبال كفش ها هستي اگر شكلات نفروشي پول كفش ها را بايد از كجا بياوري. يعني آدم ها ته دلشان اگر چه حالا فرشته صفت هستند ولي بد و خبيث هم به دنيا نمي آيند. اين بد بودن را بعدها كسب مي كنند، نتيجه شرايط اجتماعي است. كفاش هم اگر چه گذشت ندارد اما نهايتاً آخر سر مي بينيم كه او كفش را هديه مي دهد. او از علي ياد گرفته كه گذشت چيز خوبي است و چقدر اين گذشت مي تواند آدم را به خدا نزديك كند. پس تمام آدم هاي داستان ما خوب هستند.
* اكبر عبدي در اين فيلم يكي از نقش هاي خوب چند سال اخيرش را بازي كرده اما به نظر مي آيد زياد هم قصد نداشتيد كه به او بپردازيد؟
- واقعيت اين است اصلاً فكر نمي كردم كه اكبر عبدي بيايد و اين فيلم را بازي كند، چون ما اصلاً بودجه پرداخت دستمزد او را نداشتيم، ولي به هر حال محبت كرد و آمد و ما فقط سه روز وقت داشتيم. به هر حال ما سكانس خانه را به سختي گرفتيم، آن سكانس قشنگي كه عبدي موهاي پدر علي را مي زند، عبدي بيشتر در مدرسه است ما حتي اتاق او را هم نشان نداديم. در واقع ما دستمان خيلي بسته بود، يعني مي شد از ايشان بهترين استفاده را كرد. به هر حال حضور اكبر عبدي خيلي تأثير گذار است و مخاطبان او را دوست دارند. اكبر عبدي خيلي لطف داشت تا ساعت سه و چهار سريال بازي مي كرد بعد خودش را به گروه مي رساند و جلوي دوربين ما قرار مي گرفت. در واقع اكبر عبدي آن قدر شيرين است كه فكر مي كنم هنوز نقشي مناسب او نوشته نشده ،من هم نتوانستم از همه توانايي هايش در فيلم استفاده كنم.
* آقاي قريب در حال حاضر دورنماي سينماي كودكان را چگونه مي بينيد؟
- به نظرم فيلمسازي براي كودكان كار خيلي مشكلي است. با توجه به اين كه ما در سينماي بزرگسالان به لحاظ قصه و فيلمنامه مشكل داريم، اكثر قصه ها تكراري است يك مرتبه بيست تا فيلم درست مي شود كه همه دختر پسري هستند بعد كه دور اين تمام شد باز يك ژانر و موضوع ديگر باب مي شود و اين الگوبرداري هم چنان ادامه دارد. در اين ميان سينماي كودكان واقعاً وضعيت آسيب پذيري دارد.
* خوب اين شايد به اين خاطر است كه در سينماي كودك تنوع قصه وجود ندارد.
- بله، دقيقاً. بچه مثلاً نمي تواند دنبال دزدها بكند، يا درگير مرافعه و جنگ بشود و در درگيري شركت كند يا كارهاي خارق العاده ديگري انجام دهد. بچه ها دنياي خاص خودشان را دارند و كارهاي آنها نيز محدود است. درباره بچه ها قصه نوشتن و فيلم ساختن كار مشكلي است بخصوص اين كه من اعتقاد دارم قصه بچه ها بايد شيرين باشد. اگر چاشني آن درست نباشد ما نمي توانيم آن ها را به سمت سينما بكشانيم.
* خوب فكر مي كنيد چه راهكاري وجود دارد؟
- نهادهاي مختلفي كه الان فعال هستند و تأثيرگذار مثل وزارت ارشاد، فارابي و خانه سينما بايد براي اين كار سرمايه گذاري بيشتري بكنند. به اين سينما ارج و قرب بدهند، قيمتي كه براي فيلمنامه هاي سينماي كودك در نظر مي گيرند بهاي آن را بالا ببرند تا اين سينما نيز مشكل جدي تري پيدا كند. واقعاً فيلم ساختن براي كودكان قشنگ ترين نوع كار است و آدم از آن لذت مي برد. چند شب پيش به سمنان رفته بودم و در جايي بخشي از فيلم «هفت تيرهاي چوبي» را نمايش دادند. بنا بود كه در مراسم گوينده ضمن اينكه از فيلم صحبت مي كند، بگويد كه كارگردان آن هم اهل سمنان است و بعد گفت وگو شروع شود. يكي از كساني كه فيلم را ديد ذوق زده گفت اين كه فيلم «هفت تيرهاي چوبي» است و شاپور قريب آن را ساخته و وقتي فهميد كه من سازنده فيلم هستم دست و پايش را گم كرد و آن قدر هيجان زده شده بود كه رنگش پريده بود. بعد از سي سال هنوز هر جا كه مي روم من را با اسم هفت تيرهاي چوبي مي شناسند و نمي دانيد چه آدم هايي تحت تأثير اين فيلم به سينما علاقه مند شده اند و وارد كار سينما شده اند و حالا هنرپيشه و فيلمبردار و كارگردان شده اند.
آناهيد مؤسسيان