چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۲ - شماره ۳۳۳۸
ادبيات
Front Page

راستي از حبيب مان چه خبر؟
004053.jpg
پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۲ در مسجد جوادالائمه، يكي از مساجد جنوب غرب تهران جشنواره اي برگزار شد، تحت عنوان «سومين دوره انتخاب كتاب سال شهيد حبيب غني پور»  و در سالگرد اين نويسنده شهيد، هنگام غروب كساني كه از جلوي مسجد مي گذشتند و برخي كه با عجله براي شركت در نماز جماعت مغرب و عشا به مسجد مي آمدند، از ديدن حال و هواي متفاوت مسجد و پوسترها و كتاب هايي كه در محوطه حياط و شبستان مسجد چيده شده بود و از آن همه شور و اشتياق و جنب و جوش و حضور آن همه نويسنده و هنرمند در صف هاي نماز تعجب مي كردند. همه چيز حاكي از تكرار يك اتفاق ساده و صميمي بود و تعجب كننده ها، دو دسته بودند، دسته اي كه با زبان نگاه و تبسم معني دار خود مي گفتند؛ مسجد و اين حرف ها؟! و دسته اي كه با حيرت به اطراف چشم مي گرداندند و از خود مي پرسيدند؛ هنوز هم؟ در سال هاي پرشور اوايل انقلاب اسلامي، كم نبودند مساجدي كه اهالي آن به دنبال تعبير تازه تري از سجود بودند، اما استمرار آن شور و حال بعد از گذشت ۲۵ سال، آن هم در چندقدمي عيد نوروز، خيلي هم ساده نيست و چيزي است فراتر از طبق معمول هاي روزمره، زيرا:
* اين جشنواره تنها به همت شوراي نويسندگان مسجد جوادالائمه برگزار شده و مي شود و به هيچ  نهاد و ارگاني وابسته نيست.
* اين جشنواره به برندگان خود، علاوه بر لوح و سكه طلا و تنديس، تربت كربلا و چفيه و پارچه متبرك به مشهد امامان معصوم، اعطا مي كند.
* اين جشنواره جايزه هايش را با دست مقامات به برندگان نمي دهد. مدعوين ويژه اين محفل، پدران شهيدان محل اند.
*  اين جشنواره با معادلات پيچيده و حساب سود و زيان غريب است و همه چيز با يك حساب سرانگشتي قابل جمع بندي است، سرانگشت ارادت.
* اين جشنواره، محل همايش انواع ادكلن هاي روكم كن و محرك بشردوستي نيست و فضاي آن آكنده از عطر آشناي گلاب و عود است و خراميدن دود اسپند كه هر از گاه در پيچشي تماشايي، تا دل گنبد شبستان اوج مي گيرد و محو مي شود.
* اين جشنواره، براي پيشبرد فلان هدف و راه ميان بر رسيدن به فلان مقصود نيست. اين جا همه چيز براي حبيب است و باقي، همه بهانه است.بهانه اي براي جاري بودن و راكدنشدن، بهانه اي براي استمرار و پويايي، بهانه اي به نام حبيب، در جست وجوي نشان حبيب.
نگاهي به مسجد جوادالائمه (ع) و جلسات قصه نويسي آن
اميرحسين فردي رييس شوراي نويسندگان مسجد جوادالائمه (ع) در اين باره مي گويد: شوراي نويسندگان مسجد جوادالائمه (ع) محصول دو آزمون بزرگ ملت ايران، يعني انقلاب و جنگ است...
زمينه هاي شكل گيري شوراي نويسندگان مسجد جوادالائمه (ع)، به اوائل دهه پنجاه برمي گردد. در آن سال ها، هيات امناي مسجد و نيز امامان جماعت، به اين نتيجه رسيده بودند كه بايد در كنار شبستان مسجد، كتابخانه و صندوق قرض الحسنه اي هم تاسيس كرد تا دامنه حضور مردم در مساجد، محدود به نماز و برنامه هاي منبر نشود. كتابخانه هاي مساجد، محل اعتماد مردم مسلمان ايران بود. آنها با رضايتمندي و اشتياق، فرزندان خود را تشويق مي كردند تا عضو كتابخانه هاي مساجد بشوند و در برنامه هاي آن شركت كنند، چراكه فضاي فرهنگي و كتابخانه هاي متعلق به نظام شاهنشاهي را مناسب نمي دانستند و به اهداف و برنامه هاي آنجاها اعتماد و اعتقاد نداشتند. آنها علاقه مند بودند به بهانه كتابخانه و برنامه هاي آن، پاي فرزندانشان به مساجد باز بشود، به آنجا رفت و آمد بكنند، صداي اذان بشنوند، در شبستان مساجد حاضر بشوند و همراه ديگران نماز جماعت بخوانند و پايه هاي ايمانشان به اسلام و قرآن قوي بشود...
مسجد جوادالائمه (ع) نيز كه در منطقه نسبتا محروم تهران - يعني سي متري جي، سيزده متري حاجيان - واقع شده بود، از مساجد محروم محسوب مي شد. با اين حال، دو عامل بسيار مهم در آنجا دست به دست هم داد، تا اين مسجد در اين زمينه موفقيت هايي داشته باشد.
004047.jpg

يكي از مهم ترين عوامل اين موفقيت، وجود مرحوم حجت الاسلام غلامرضا مطلبي، امام جماعت وارسته، بلندنظر و معتقد به نهضت امام خميني (ره) بود.
آن مرحوم، حضور كودكان، نوجوانان و جوانان را در مسجد مغتنم مي  دانست و با روي باز از آنها استقبال مي كرد.
ايشان در تفويض اختيار به جوانان متعهد و با انگيزه، از موضع اطمينان و اعتماد عمل مي كرد و پس از آن از كوچكترين دخالت يا اعمال سليقه ابا داشت.
بيشتر اعضاي شوراي نويسندگان مسجد، از ميان اعضاي كتابخانه سربرآوردند و استعداد خود را نشان دادند.
كتابخانه مسجد جوادالائمه (ع)، تقريبا از اواسط دهه پنجاه، تلاش جدي و برنامه ريزي شده خود را شروع كرد. پيش از آن، محل كتابخانه، اتاقك كوچكي در جنب شبستان بود كه چند قفسه فلزي كهنه و تعدادي كتاب هاي پراكنده مذهبي ازنظر گروه سني و موضوعات داشت. اين مكان كوچك و اين تعداد كتاب اندك، هسته اوليه كتابخانه اي شد كه تعداد اعضاي آن در سال ۱۳۶۰، به هفت هزار عضو رسيد و نيز تعداد عناوين موجود در آن، به صدها عنوان سر كشيد. بنيانگذار اين كتابخانه كوچك، هادي علي اكبري بود. او براي تاسيس اين كتابخانه، كتابخانه شخصي اش را به اين مكان منتقل كرده بود، سپس به طرق گوناگون، با كمك ديگران، تعداد و عناوين آنها را بالا برده بود، با اين حال آن مجموعه، اندك و محدود بود.
وقتي كه طبقات بالاي مسجد ساخته شد يكي از سالن هاي آن را به كتابخانه اختصاص دادند و طي مراسمي در عيد فطر، كتابخانه جديد افتتاح و مورد علاقه و استقبال كودكان و نوجوانان واقع شد. فضاي تميز و نسبتا بزرگ، قفسه هاي نو، كتاب هاي تازه، كارت هاي عضويت با طراحي جديد، همه اين موارد، عواملي بودند تا اعضاي بيشتري جذب كتابخانه شوند.
آنچه كه در نگاه اول جلب توجه مي كرد، فضاي صميمي كتابخانه و ارتباط گرم اعضا و مسئولين آن بود.
زماني كه تعداد مراجعين به كتابخانه، به طور چشمگيري افزايش يافت، مسئولين كتابخانه به اين فكر افتادند كه تنوعي در برنامه هاي كتابخانه به وجود بياورند.
به همين منظور، جلساتي با شركت اعضاي فعال كتابخانه تشكيل شد كه در آن كتابي كه بيشترين خواننده را داشت، توسط يكي از مسئولين كتابخانه مطرح مي شد و هركدام از حاضرين، از زاويه سليقه و برداشت خود، درمورد آن صحبت مي كرد.
دور تازه فعاليت ادبي مسجد جوادالائمه (ع) از تابستان سال ۱۳۵۸ شروع شد. در اين مرحله باتوجه به شرايط سني شركت كنندگان و تحولات سياسي، نگاه به ادبيات داستاني، با آنچه كه پيش از پيروزي انقلاب بود، فرق مي كرد. در اين دوره هدف، آموزش داستان نويسي و پرداختن به مولفه ها و سازوكارهاي يك داستان بود.
اين جريان بيش از پانزده سال ادامه داشت، كه تقريبا بدون وقفه، دوشنبه شب ها در اتاقك كوچكي كه روي بام شبستان مسجد ساخته شده بود و حكم انباري و مخزن كتابخانه را داشت تشكيل مي شد. حتي در شب هاي سرد و يخ بندان زمستان و خاموشي هاي خوفناك موشك باران دشمن زماني كه برق مي رفت، چراغ گردسوز كوچكي روشن مي شد كه اعضا گرد آن جمع مي شدند و تا پاسي از شب گذشته و گاهي تا نيمه هاي آن،  داستان مي خواندند.
در همان موقع نيز اعضاي جلسه، به تناوب به جبهه مي رفتند و در كسوت بسيجي عليه متجاوزان مي جنگيدند و در اولين فرصت خود را به مسجد مي رساندند، اما از اعضاي جلسه كساني هم بودند كه به جبهه ها رفتند و ديگر به جلسه برنگشتند.مثل شهيد حبيب غني پور، شهيد رضا كياني، شهيد حسن جعفر بيگلو كه جايشان براي هميشه در آن اتاقك كوچك روي بام شبسان مسجد جوادالائمه (ع) خالي ماند و حالا فعاليت آن جمع كه با نام شوراي نويسندگان مسجد جوادالائمه (ع) شناخته شده اند، به شكل انتخاب كتاب سال شهيد حبيب غني پور همچنان ادامه دارد.
برگزيدگان جشنواره انتخاب كتاب سال
شهيد حبيب غني پور در يك نگاه
* دوره اول، اسفند ۱۳۷۶
نتايج داوري نخستين دوره
در مراسم پاياني نخستين دوره - كه به آثار منتشرشده در سال ۱۳۷۵ اختصاص داشت - و در اسفند ۱۳۷۶ در شبستان مسجد جوادالائمه
004050.jpg
(عليه السلام) برگزار شد، نتايج داوري به شرح زير اعلام گرديد:
۱ - بخش عمومي داوري
الف: داستان نوجوانان (موضوع آزاد)
* رتبه اول: دود پشت تپه، نوشته محمدرضا بايرامي.
* رتبه دوم: سنگ اندازان غار كبود،  نوشته داود غفارزادگان.
* رتبه سوم: عمو رستم، نوشته محمد ميركياني.
ب: داستان بزرگسالان (موضوع دفاع مقدس)
* رتبه اول: نيمه هاي فراموشي، نوشته مهرداد غفارزاده.
رتبه دوم: به جاي ديگري، نوشته مصطفي خرامان.
* رتبه سوم: سفر به گراي ۲۷۰ درجه، نوشته احمد دهقان.
۲ - بخش ويژه داوري
* مجموعه از سرزمين نور نوشته محمدرضا سرشار (رهگذر)، به لحاظ ارايه جذاب حوادث تاريخ اسلام.
*دوره دوم، اسفند ۱۳۷۷
۱ - بخش عمومي داوري
الف: داستان نوجوانان (موضوع آزاد)
رتبه اول - چشمه هاي روشن، نوشته حميدرضا شاه آبادي
رتبه دوم: سايه ملخ، نوشته محمدرضا بايرامي
* رتبه سوم: نبرد در قلعه گوگ تپه، نوشته يوسف اوجق
ب: داستان بزرگسالان (موضوع دفاع مقدس)
* رتبه اول: ازنظر داوران، اثري به عنوان رتبه اول شناخته نشد.
* رتبه دوم: آواز نيمه شب، نوشته داود غفارزادگان
* رتبه سوم: به طور مشترك: زماني براي بزرگ شدن، نوشته محسن مومني و ديگر هيچ، نوشته احمد غلامي.
۲ - بخش ويژه داوري
باغ بهشت، نوشته محمدرضا ملكي، به لحاظ ارايه لطيف مفاهيم ديني و ارزش هاي ناب انقلابي.
*دوره سوم، اسفند ۱۳۸۲
ادبيات داستاني نوجوانان
*هزارپا، نوشته داود غفارزادگان.
* به دنبال صداي او، نوشته محمدرضا بايرامي.
ادبيات داستاني دفاع مقدس
*پل معلق، نوشته محمدرضا بايرامي.
*داستان بهنام، نوشته داود اميريان.
در حاشيه سومين دوره
* مراسمي كه از سادگي باشكوهي برخوردار بود، در فضايي صميمي و خودماني برگزار مي شد، به طوري كه موقع خوانده شدن بيانيه هيات داوران، چند نمازگزار عابر كه كاري به كار جشنواره نداشتند، در گوشه اي به نماز ايستاده بودند.
*چندنفر از ميهمانان جشنواره كه تحت تاثير زيبايي و شكوه معنوي مراسم قرار گرفته بودند، به شرط آن كه نام شان فاش نشود، تعهد كردند مبلغ يك تا دو ميليون تومان براي برپايي جشنواره دوره بعد هديه كنند.
*داود اميريان (از برندگان اين دوره) موقع دريافت جايزه با صدايي بغض آلود، گفت:من جايزه هاي مختلفي گرفته ام اما اين يكي بي شك مهم ترين آن است و من به دريافت آن مباهات مي كنم. چون شهيد غني پور زماني معلم من بوده است و من در روزگاري كه نمي دانستم كار به اين جا خواهد كشيد، افتخار شاگردي آن بزرگوار را در مدرسه راهنمايي داشته ام.
* به داود غفارزادگان (برنده ديگر اين دوره) از سر مزاح گفتيم؛ شما كه يك جايزه بگير حرفه اي هستيد، چرا كيسه اي همراه نياورده ايد تا براي حمل جوايز به زحمت نيفتيد، خنديد و با ته لهجه شيرين تركي گفت؛ دارم، اما اين جا نمي توانم دربياورم! كمي كه از مسجد فاصله گرفتم، درمي آورم. آنگاه چفيه اي را كه جزو جوايز بود، نشان داد و گفت: حساب همه چيز را كرده اند! اين درواقع بقچه جوايز است.
*در اين مراسم يك غزل توسط علي اميني و يك مثنوي توسط محمدحسن حسيني قرائت شد، كه هر دو همان روز سروده شده بودند. مثنوي حسيني را حسن ختام اين مطلب قرار مي دهيم:
باز از كربلا رسيد خبر
تازه شد باز داغ پيغمبر
باز هنگامه خطر شده است
كربلا باز شعله ور شده است
بوي زخم حسين مي آيد
خبر از كاظمين مي آيد
بوي گلهاي تكه تكه سيب
بوي امن يجيب هاي غريب
خبر از داغ هاي پي درپي
بوي قرآن فراز منبر ني
بوي خون بوي خيمه بوي خطر
بوي داغ عزيز پيغمبر
بوي داغ صديقه حورا
داغ خونين شيعه عاشورا
كربلا رفته ها چه آورديد؟
خبر از كربلا چه آورديد؟
راستي از حبيب مان چه خبر؟
از حسين از طبيب مان چه خبر؟
دل به آتشفشان او داديد؟
زخمتان را نشان او داديد؟
درد دل هايتان شنيد آقا؟
دست بر زخمتان كشيد آقا؟
آه پروانه هاي آتشزاد
داغتان تازه شد مبارك باد
اولين شرط عشق سوختن است
اوج پروانه شعله ورشدن است
كربلا با گدازه اش زيباست
عاشقي زخم تازه اش زيباست
عشق وقت خطر جلا دارد
بويي از زخم كربلا دارد
تازه شد زخم ما كجا رفت آه
همت لشگر رسول الله
عطش عشق مي رود از دست
علقمه تشنه ابالفضل است
بازگشتيم باز جمع شويم
زير سقف نماز جمع شويم
زير سقفي كه نورباران است
خانه كوچك شهيدان است
مهد پروانه هاي اهل كرم
آشيان كبوتران حرم
باز بوي حبيب مي آيد
بوي امن يجيب مي آيد.

از لوني ديگر

علي اصغر فيروزنيا
ادبيات ما، پيشاني فرهنگ ماست. در اين روزگار كه قافله علم و ادب عجب مي گذرد، التفاتي شايان به ادب و فرهنگ خويش، ضرورتي مضاعف مي يابد. «برگزيده متون ادب فارسي» مجموعه اي است كه به اهتمام پنج تن از استادان ادبيات فارسي، يعني آقايان جليل تجليل، اسماعيل خاكي، محمد رادمنش، علي شيخ الاسلامي و علي مرزبان راد فراهم آمده است. مقصود ايشان از تهيه اين مجموعه اين بوده كه دانشجويان را به كار آيد و ادب دوستان را ذوق و شوق بيفزايد. مؤلفان محترم، در مقدمه كتاب چنين گفته اند: «در اين مجموعه، كار انتخاب و تنظيم «ازلوني ديگر» است.»
ضمن ارج نهادن به سعي ايشان و صفاي باطنشان، بايد گفت كه اين كتاب، با آن كه موضوعات گوناگوني را شامل است، عدم فصل بندي مشخص در آن موجب شده است تا اين مجموعه به صورت جنگ فرانمايد. همچنين، مؤلفان جز به نام مأخذ مطالب و ذكر نام نويسنده يا شاعر آن مطلب، اطلاعات ديگري به خواننده ارائه نمي دهند. پيش از هر نمونه شعر و نثر، اگر شاعر يا نويسنده آن به ايجاز، معرفي شود، كاري بسزاست.
فراهم كنندگان كتاب، آثار برجسته بزرگان ادب فارسي را بررسي كرده اند و در اين ديدار با اهل قلم، يك يا چند نمونه از آثار آن بزرگان را نقل كرده اند. نمونه ها تا حد زيادي با دقت و باريك بيني انتخاب شده اند ولي گاه صبغه عرفاني و ديني،  گزينش مطلب را، بيش از حد به ورطه ساده پسندي رانده است. براي نمونه مي توان «غزل قرآنيه» را مورد اشاره قرار داد كه در صفحه ۲۱۵ نقل شده است. اين غزل با محتوايي عالي، زباني و بياني كليشه اي و سنتي دارد و از جنبه ادبي جزو اشعار متوسط است. در اين كتاب، از انواع ادبي، نوع تعليمي بر ديگر گونه ها غلبه يافته است و جاي ادبيات داستاني معاصر و نوع ادبي نمايشي كاملاً تهي است. چه نيكو بود اگر مؤلفان گرامي در نقل مطالب از نسخه هاي معتبر هر مأخذ بهره مي بردند، مثلاً در نقل قصيده «خزان» در ص ۳۴، ابيات نقل شده گاه با ابيات منقول در ديوان ناصرخسرو به تصحيح دكتر مهدي محقق و مرحوم مجتبي مينوي، اختلاف دارد و يا حكايتي كه از بوستان در ص ۲۰نقل شده، با آن چه در نسخه فروغي از كليات سعدي آمده، تفاوت دارد. شگفت اين كه همين حكايت در صفحه ۱۳۸ كتاب براساس نسخه فروغي نقل شده است! البته مطالب تكراري در موارد ديگر نيز ديده مي شود، مثلاً شعر حافظ با عنوان «كيمياي عشق» در صفحه ۱۲۵ آمده است. در صورتي كه همين غزل با عنوان «دست از مس وجود چو مردان ره بشوي» در ص ۲۳۹ تكرار شده است.
دانشجويان در دوره هاي تحصيلي متوسطه و پيش دانشگاهي، با بعضي از دروس نقل شده در اين كتاب، تا حدودي آشنايي دارند و تكرار همان مطالب، اگر چه به صورت كامل تر آمده باشد، جذابيت چنداني برايشان ندارد، مثلاً شعر «دماونديه» (ص ۳۰) و مطلب «حلاج» (ص ۱۰۷) و «ني نامه مولانا» (ص ۱۵) را در كتاب زبان و ادبيات فارسي پيش دانشگاهي خوانده اند. همچنين «رستم و اشكبوس» (ص ۲۲۹) و «سفر به خير»(ص ۱۱۱) را در كتاب ادبيات فارسي سال دوم دبيرستان و نيز شعر «طمع آبروي توقر بريخت» (ص ۱۸۹) را در سال اول دبيرستان داشته اند. شعر «رستم و اسفنديار» را مي توان از اين موارد، استثنا كرد زيرا اگر چه اين داستان را در سال سوم متوسطه خوانده اند، به اين حد كه نقل شده، آشنا نيستند و اين داستان كه «داستان داستان ها»ي شاهنامه به شمار مي آيد،  بيش از اين درخور تأمل است.
اين نكات از باب يادآوري است تا مؤلفان دانشور كتاب و نيز مركز نشر دانشگاهي در چاپ هاي بعدي در نظر داشته باشند. جاي افسوس است كه اين مركز معتبر، در هر چاپ جديدي كه از اين كتاب ارائه مي دهد، با استفاده از كاغذ كاهي، از مرغوبيت كاغذ آن مي كاهد.
مسلم است كه طبعي قابل از كتاب، در مقبول طبع بودنش بي تأثير نيست.
در اين جا به مواردي از اغلاط چاپي اشاره مي كنيم، البته« هم فزون آيد اگر چونان كه بايد بشمري»:
۱- نگارخانه چين است يا نگارخانه عنبرين؟ (ص ۳۳):نادرست
نگارخانه چين است يا نگار خامه عنبرين؟:درست
۲- گله ام را گرگ ها خورده (ص ۱۰۰):نادرست
گله م را گرگ ها خورده(مفاعيلن مفاعيلن، بحر هزج):درست
۳- درخشان چشمه پيش چشم من جوشيد(ص ۱۰۱):نادرست
درخشان چشمه پيش چشم من خوشيد:درست
(«خوشيد» به معني «خشك شد» ، سعدي گفته است: بخوشيد سرچشمه هاي قديم/ نماند آب جز آب چشم يتيم- كليات سعدي، ص ۲۲۸)
۴- ناداده به ناز شوق تسكين (ص ۱۱۹):نادرست
ناداده به نار شوق تسكين:درست
۵- گفتم اين جام جهان بين به تو كي داد به حكيم (ص ۱۲۲):نادرست
گفتم اين جام جهان بين به تو كي داد حكيم :درست
۶- و از نور دانش او را روشني جويد(ص ۱۴۰):نادرست
و از نور دانش او روشني جويد: درست
۷- حتي مؤمنه خاتون مادر بهاء ولد، كه در خانه «مامي» خوانده مي شد:نادرست
حتي خاتون مهينه، مادر بهاء ولد، كه در خانه «مامي» خوانده مي شد:درست
۸- نبازد روانم به ديگر سراي (ص ۲۰۲):نادرست
بنازد روانم به ديگر سراي :درست
جهت بهبود رعايت علائم نگارشي و املايي، موارد زير نيز پيشنهاد مي گردد:
۱- همان خويش بيگانه داند ورا(ص ۱۸):نادرست
همان، خويش بيگانه داند و را(«همان» در اينجا به معني «همچنين» مي باشد.) :درست
۲- يكي داستان زد بر اين بر پلنگ(ص ۱۹) »:نادرست
يكي داستان زد بر اين بر، پلنگ (براي مشخص شدن متمم با دو حرف اضافه، ويرگول ضروري است.):درست
۳- يكي پند مي داد فرزند را نگه دار پند خردمند را (ص ۱۹):نادرست
يكي پند مي داد فرزند را- نگه دار پند خردمند را -مصرع دوم جمله معترضه است و بايد در داخل دو خط تيره بيايد زيرا پندي كه در اينجا به آن اشاره مي شود، در بيت بعدي آمده است:
مكن جور بر خردكان اي پسر/ كه يك روزت افتد بزرگي زسر):درست
۴- درشتي و نرمي به هم در بهست(ص ۲۳) :نادرست
درشتي و نرمي به هم در، به است:درست
۵- ... و از زير ايشان به در مي رفتند(ص ۳۸):نادرست
و از زير، ايشان به در مي رفتند:درست
۶- و آن چنان بود كه ... (ص ۳۹):نادرست
و آن، چنان بود كه ...:درست
۷- اي مؤنس يوسف اندرين بند! (ص ۱۱۸):نادرست
اي مونس يوسف اندرين بند!درست
۸- آن پارسا كه ده خرد و ملك رهزن است (ص ۱۳۱):نادرست
آن پارسا كه ده خرد و ملك، رهزن است:درست
۹- هموار خواهي كرد گيتي را (ص ۱۵۵):نادرست
هموار خواهي كرد گيتي را؟!درست
۱۰- چو برق و باد، زيّ خرگاه آمد (ص ۱۰۴):نادرست
چو برق و باد، زي خرگاه آمد:درست
۱۱- آن چه ديدي بهتر از پيكار من... (ص ۱۸۷):نادرست
آن، چه ديدي بهتر از پيكار من...:درست
آن چه ديدي كه چنين خشمت نشست... (۱۸۷) :نادرست
آن، چه ديدي كه چنين خشمت نشست... :درست
۱۲- يك بار اندر سر توبيخ كند (ص ۲۲۱):نادرست
يك بار اندر سرّ تو بيخ كند:درست
(«سرّ» دراين جا به معني «خفا» است، بايد توجه داشت كه اگر تشديدها را در ويرايش غلط نگيريم، غلط ها تشديد مي شود!)
۱۳- ... سرّ اسماي علي داند كه چيست؟ (ص ۱۴۶):نادرست
... سرّ اسماي علي داند كه چيست:درست
والسّلام
پانوشت:
* برگزيده متون ادب فارسي، به اهتمام جليل تجليل و ديگران، تهران مركز نشر دانشگاهي، چ ۳۳، ۱۳۸۲.

منابع:
- كليات سعدي، به اهتمام محمدعلي فروغي، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، چ ۸، ۱۳۶۹
- پله پله تا ملاقات خدا، عبدالحسين زرين كوب، تهران، انتشارات علمي، چ ۱۴، ۱۳۷۹
- گرشاسب نامه، ابونصر علي بن احمد اسدي طوسي، به تصحيح حبيب يغمايي، تهران، انتشارات كتابخانه طهوري، چ ۲،  ۱۳۵۴
- ادبيات معاصر، اسماعيل حاكمي، انتشارات پيام نور، تهران، چ ۱، آبان ۱۳۷۲
- شعر زمان ما ۲ (مهدي اخوان ثالث)، محمد حقوقي،  تهران،  انتشارات نگاه، چ ۲، ۱۳۷۱

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   جهان  |   سياست  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |