گفت وگو با حجت الاسلام سيدرضا اسحاق نيا تربتي
تبسم يار
|
|
ياسر هدايتي
اشاره:
هنگامه بهار، وقت حلول زيبايي در كالبد منجمد زمين است. و براي ما ايرانيان اين هنگامه عيد آغازسال ، يعني نوروز است. اما اين جلوه زيبايي، در نگاهي ديني و حكمي نيز قابل ملاحظه است.
اينكه عالمان ديني ما به اين هنگامه نو چگونه مي نگرند، خود مبحث قابل توجهي است. به همين منظور خدمت حجت الاسلام سيدرضا اسحاق نيا تربتي از مدرسين فلسفه اسلامي در حوزه و دانشگاه رسيديم، تا پيرامون اين مسئله گفت وگويي داشته باشيم و در اين اثنا، بحث نگاه ذوقي هنرمندان به بهار هم پيش آمد، و تسلط كم نظير اين مدرس فلسفه، بر اشعار كلاسيك، لطفي بهاري به اين گفت وگو افزود.
* استاد! به عنوان آغاز سخن، شما به عنوان يك روحاني كه در زمينه فلسفه و حكمت اسلامي در حوزه و دانشگاه مشغول تدريس هستيد نگاه عالمان ديني را به بهار ،چگونه مي بينيد؟ البته با در نظر گرفتن اينكه، فصل بهار، عيد نوروز ما ايرانيان نيز هست، بهتر است در ابتدا بحث اينگونه مطرح شود كه، اين عيد ايراني در نگاه اسلامي از منظرهاي گوناگون چگونه است؟
- از منظرهايي كه مي شود به بهار نگريست جنبه عيد بودن آن است. اگر چه نوروز عيدي باستاني است، ولي مي توان از دستورات ديني تأييداتي براي آن به دست آورد. نظير اينكه غسل نوروز، از جمله غسل هاي مستحبي به حساب مي آيد، يا دعايي كه خواندن آن هنگام تحويل سال وارد شده است: «يا مقلب القلوب و الابصار، يا مدبر الليل و النهار، يا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الي احسن الحال.» پس دست كم در دين مبين اسلام، با آن مخالفتي صورت نگرفته است، و انتخاب نوروز به عنوان عيد، به هر مناسبتي كه صورت گرفته باشد. تقارن آن با فصل بهار مايه اعجاب و ستودني است.
* اگر بشود، رابطه اي سه گانه ميان عيد نوروز، بهار و نگاه حكمي اسلامي (همانطور كه در كتب فلسفي و عرفاني ما بدان اشاره شده) برقرار ساخت. لطفاً درباره اين رابطه و تبيين آن صحبت بفرماييد.
- عيد از ريشه «عود» به معناي بازگشتن است. هر سال در نوروز، بهار تكرار و حيات طبيعت تجديد مي شود. براساس مبناي عرفاني و فلسفي برداشت مذكور، از عيد بودن بهار، سطحي است. چرا كه، با توجه به نظريه حركت جوهري، كه شعبه اي از تجدد امثالي است، كه عرفا به آن قائلند.
واقع امر، تجدد، حدوث، پديداري و نو شدن است.
نه تجديد و تكرار چيزي كه كهنه شده است و اين نو نواري حيات و وجود طبيعت نه تنها در فصل بهار رخ مي دهد بلكه به مقتضاي قاعده «لاتكرار في تجلي» كه مبتني بر كريمه «كل يوم هو في شأن» است
رخش هر لحظه در حسني جديد است
به غايت ظاهر و بس ناپديد است
هيچ فعلي در دو زمان تكرار نمي شود ،چرا كه فعل خداوند ابداع و نوآفريني است و او «بديع السموات و الارض» است.
هر زمان نومي شود دنيا و ما
بي خبر از نوشدن اندر بقا
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتي ست
مصطفي فرموده دنيا ساعتي ست
عمر همچون جوي نو، نو مي رسد
مستمري مي نمايد در جسد
پيامبر (ص) فرمود: «الدنيا ساعة فاجعلهاطاعة» يعني دنيا ساعتي است پس آن را براي اطاعت خداوند قرار بده. باري كارخانه ايجاد لحظه اي تعطيل نمي شود.
نو، زكجا مي رسد، كهنه كجا مي رود
گر نه وراي نظر عالم بي منتهاست - يا -
از آن جانب بود هر لحظه تكميل
وزين جانب بود هر لحظه تبديل
و همچنين از همين روست كه حكيم سنايي گفته است:
عارفان در دمي دو عيد كنند
عنكبوتان مگس قديد كنند
يا سعدي، كه در آغاز مقدمه گلستان، مي گويد:
هر نفسي كه فرومي رود، ممد حيات و چون برمي آيد، مفرح ذات است. پس در هر نفسي دو نعمت موجود و در هر نعمت شكري واجب.
«اعملوا آل داود شكراً و قليل من عبادي شكور»
با درك اين بعد قضيه است كه با تأمل در خصوصيات فصل بهار به آساني مي توان به وجود موجودات به نشئه بعد از مرگ اذعان نمود:
اين بهار نو، بعد برگ ريز
هست برهان بر وجود رستخيز
* اما نگاه به خود فصل بهار چگونه بوده است؟
- نگاهي كه به بهار مي شود، خود منظرهاي گوناگوني دارد. كه از جمله آن نگاه، از زاويه اعتدال آن است.
علت اختلاف فصول چهارگانه تفاوت شب و روز در كوتاهي و بلندي است براساس هيئت قديم خورشيد در سير ساليانه خود در «منطقه البروج »و بر پايه هيئت جديد زمين در مدار بيضوي خود اول بهار به نقطه اعتدال ربيعي كه آخر سرماست مي رسد و شب و روز مساوي مي شود.
اين اعتدال زمينه ساز حيات نباتي است چنانكه اين مضمون در نهج البلاغه آمده است. «توقوا اول البرد و تلقوا آخره فانه يصنع بابدانكم مايفعل باشجاركم »يعني از سرماي پاييز برحذر باشيد و خود را در معرض باد بهاري قرار دهيد زيرا آن دو با بدن ها شما همان كاري را انجام مي دهند كه با درختان مي كنند.
بنابراين اعتدال طبيعت مايه حيات گياهان است همانگونه كه اعتدال مزاج در بدن انسان مايه حيات انساني است.
چنانكه ابن سينا در مباحث نفس كتاب الاشارات و التنبيهات معتقد است چون معتدل ترين مزاج ها مزاج انسان است از اين رو آشيانه نفس ناطقه قرار گرفته است. شايان ذكر است در ميان مزاج هاي انساني،معتدل ترين مزاج، مخصوص انسان كامل است؛ كه در آن مي توان با عنايت به قدرت بي كران خدا راز طول عمر ولي عصر ارواحناله الفدا را جستجو كرد. اعتدال اخلاقي نيز كه جامع حد توسط هاي بين دو طرف افراط و تفريط در اصول چهار گانه اخلاق يعني حكمت و شجاعت و عفت و سخاوت است مايه حيات با سعادت ابدي نفس و به تعبير قرآن كريم حيات طيبه مي گردد «من عمل صالحاً من ذكر او انثي و هو مومن فلنحيينه حياة طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ماكانو يعملون»
* استاد! از منظر عرفاني تعبيرها چگونه است ؟ با عنايت به اينكه بسياري از آثار عرفاني ما به شعر است، و همچنين آميختگي شعر و عرفان در ادبيات فارسي و با توجه به شاهد مثال هاي فراوان شعري كه ما بين سخنان خود تلويحاً بيان كرديد اجازه بدهيد گريزي هم به اين نوع رويكرد هم داشته باشيم.
- از اين منظر بهار جلوه جميل علي الاطلاق است به مقتضاي آيه شريفه «قل كل يعمل علي شاكله» فعل هر فاعلي شاكل با اوست و چون خدا زيباست افعال او هم زيباست.
در جهان چون حسن يوسف كس نديد
حسن آن دارد كه يوسف آفريد - يا -
اي خواجه قمر بهتر يا آنكه قمر سازد
خوبي شكر بهتر يا آنكه شكر سازد
اي باغ تويي خوشتر يا گلشن و گل در تو
يا آنكه برآرد گل صد نرگس تر سازد
بنابراين جمال و زيبايي حق در همه حقايق و واقعيات جاري و ساري است آن گونه كه گفته اند
جمالك في كل الحقايق سائر
و ليس له الاجلالك ساتر
و ترجمه مصرع اول اين بيت اين بيت پارسي است كه:
عالم همه جا جلوگه شاهد غيب است
او را نتوان گفت كجا هست و كجا نيست
و ترجمه مصرع دوم آن نيز چنين است كه:
پرده ندارد جمال غير صفات جلال
نيست بر اين رخ نقاب نيست بر اين مغز پوست
در اينجا به برخي از جلوه هاي بهاري مثل زيبايي، جمال، قدرت و صنع حق در متون ادبيات به نثر و نظم اشاره مي كنم.
استاد سخن سعدي، در اثناي ديباچه گلستان مي فرمايد:
فراش باد صبا را گفته فرش زمردي بگسترد، و دايه ابر بهاري را فرموده نبات و بنات در مهد زمين بپرورد. درختان را به طلعت نوروزي قباي سبز ورق در برگرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربيع كلاه شكوفه بر سرنهاده.
همچنين در قصيده اي كه در وصف بهار سروده، خوش مي گويد:
بامدادي كه تفاوت نكند ليل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار
صوفي از صومعه گو خيمه بزن بر گلزار
كه نه وقت است كه در خانه نشيني بيكار
بلبلان وقت گل آمد كه بنالند از شوق
نه كم از بلبل مستي تو بنال اي هوشيار
آفرينش همه تنبيه خداوند دل است
دل ندارد، كه ندارد به خداوند اقرار ....
يا ديگري در بهاريه اي كه سروده مي گويد:
مهندس طبع ساخت ز هندوانه كره
علوم جغرافيا درج در او يكسره
جزيره و بحر و بر، چشمه و كوه و دره
به ارض اگر بايدت كنون اگر دايره
بزن خط استوا به خط نصف النهار...
او در شعرش كره زمين را به هندوانه تشبيه كرده و خط هاي طولي آن را به نصف النهاري كه از دو قطب شمال و جنوب مي گذرد و خطي عرضي كه بر اثر چاقو هندوانه را به دو نيمه تقسيم مي شود به خط استوا تشبيه شده كه كره زمين را به دو نيمكره شمالي و جنوبي قسمت مي كند از ديگر جلوه هاي زيبايي بهار وصالي است كه براي بلبل عاشق گل به معشوق خود پيدا مي شود گرچه بي قراري او را بيشتر مي كند.
آسودگي ز وصل مجو زان كه هيچگاه
بلبل به بي قراري فصل بهار نيست
و همين بي قراري، بلبل را به افتادن در پاي معشوق و جان دادن مي كشاند.
بگفتا چيست بهتر از همه كار
بگفتا جان سپردن پيش دلدار
البته در اثر معجزه عشق اوراق گل بر روي او ريخته و او را در دفن مي سازد.
تأثير عشق ببين كه پس از مرگ عندليب
اوراق گل بريزد و بر وي كفن شود
آري تأثير عشق به همين جا ختم نمي شود بلكه،
عجب گر بميرد چنين بلبلي
كه بر استخوانش نرويد گلي
پس پايان راه عشق جز محو و فناي عاشق در معشوق نيست
وصف او گر كسي ز من پرسد
بي دل از بي نشان چه گويد باز
عاشقان كشتگان معشوقند
برنيايد ز كشتگان آواز - يا -
به جرم عشق توام مي كشند، غوغاييست
تو نيز بر لب بام آي خوش تماشاييست
و اينها همه از دولتي بهار است كه فصل گل و بلبل و عشق است. اجازه بدهيد سخنم را با جمله اي نغز از استاد عزيزم روح مجسم، حضرت آيت الله انصاري شيرازي (مدظله الله العالي) به پايان برسانم كه بهار يك تبسم و يك لبخند يار است.
|