|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
شاعري كه مردم را مي خواند
|
|
فرهاد فرجاد- رابرت كولز، پرفسور دانشگاه هاروارد، دركتاب جديد خود باعنوان « آمريكاي اسپرينگزتين» از تاثير ترانه هاي اين هنرمند بر زندگي بسياري از مردم سخن به ميان آورده است، وي اذعان داشته كه به محض شنيدن موسيقي بروس براي نخستين بار، به گونه اي غريب اغوا شده است البته اين پرفسور پرسابقه هاروارد و نويسنده برنده جايزه پوليتزر در اين خصوص تنها نيست، دوست قديمي او ونويسنده صاحب نام، واكرپرسي، اسپرينگزتين را فيلسوف معاصر مي داند. كولز طي چندين پروژه تحقيقاتي كه ترتيب داد دريافت نسل گسترده اي از آمريكايي ها، از هر طبقه و شغل، عميقا ازاشعار و موسيقي اين هنرمند تاثير گرفته اند، از يك معلم مدرسه كه بروس را به رابرت فراست تشبيه مي كند تا يك راننده كاميون كه خسته و تنها در ميانه جاده هاي بي انتهاي «يوتا» نغمه هاي او را گوش مي دهد دركتاب جديد كولز كه عنوان كامل آن چنين است، «آمريكاي بروس اسپرينگزتين مردمي كه گوش فرا مي دهند، شاعري كه مي خواند» شرح كامل تحقيقات وي منتشر شده است گفت وگوي زير، حاصل ديدار جنيفربارت از نيوزويك با رابرت كولز پيرامون كتاب جديدش است.
-تاكنون چندين كتاب درباره اسپرينگزتين منتشر شده اند. چرا فكرمي كنيد كتاب شما متفاوت است؟
كتاب من درباره اسپرينگزتين نيست. درباره مردمي است كه به آواي او گوش سپرده اند، مردمي كه همراه او شده اند.
گفته ايد كه پسرانتان شما را به موسيقي بروس معرفي كردند. نخستين انديشه تان پس از شنيدن بروس چه بود؟
موسيقي را شنيدم و بلافاصله واژگان را دريافتم. تصاوير آمريكاي دهه ۳۰ و ۴۰ مقابل ديدگانم ظهور يافت او به سرتاسر اين كشور مسافرت كرده و مردم را مي شناسد. زندگي را درك مي كند.
-پيش از اين هم چنين استنباطي از هنرمندي ديگر داشته ايد؟
در كتاب، نامي هم از فرانك سيناترا ، نلسون ادي و بينگ كرازبي آورده ام، آنها مدتها ماندند و مردم را دچار شعف ساختند. اما اين مرد، هم ارايه دهنده هنر شد و هم انعكاسي از مردم، جامعه و فرهنگ را نمايان ساخت.
-دوستي شما و بروس چگونه آغاز شد؟
زماني كه در مجلهDouble Take كار مي كردم، تصميم گرفتم با بروس مصاحبه كنم و او پذيرفت. پس از آن در يكي، دو كنسرت او شركت كردم و در پي آن، بروس نيز در چند جلسه از خطابه هاي من در هاروارد حاضر شد. او حتي با اساتيد فلسفه دانشگاه به بحث مي نشست كه بعضي از آن بحث ها واقعا فراموش نشدني اند. دوستي من و بروس به اين ترتيب عميق و عميق تر شد.
با ديدن او سر صحنه، مشغول نواختن گيتار، چه احساسي داشتيد؟
البته شبيه به سالن اركستر سمفوني نبود (مي خندد). پيش از آن به كنسرت هاي جاز رفته بودم، اما مقابل بروس، ميان آن همه جمعيت كه فقط جيغ مي زنند، همه چيز متفاوت است.
ترانه ۴۱« شليك» بروس، بازتابي منفي ميان پليس هاي نيويورك داشت. آنها حتي ديگر مايل نبودند اقدامات امنيتي كنسرت هاي بروس را عهده دار شوند. آيا بروس با اين ترانه، تعدادي از مخاطبانش را از دست داد؟
او ترانه ۴۱ شليك را در حمايت از قشر آسيب پذير مهاجر و عمدتا سياهپوست خلق كرد و درست به همان اندازه كه طرفداران هفت تير به كمر را از دست داد، طرفداران آفريقايي - آمريكايي به دست آورد.
فكر مي كنيد موسيقي اسپرينگزتين بين نسل جديد طرفدار دارد؟
سوال جالبي است. مافياي آمريكا، سال ها است در پي تغيير ذائقه و سليقه اجتماعي - هنري جوانان برآمده تا آنان را از هنر راستين دور كند، بله، جوانان امروز «امينم» را ترجيح مي دهند و موسيقي سنتي را نمي پسندند.
اسپرينگزتين از معدود هنرمندان - و شايد تنها هنرمند - است كه از عوايد حاصل از كنسرت هايش مبالغ قابل توجهي را به نشريات ادبي اهدا مي كند.
همين طور است، او اديب و فيلسوفي وارسته است كه البته در دنياي امروز، اندك شماري همتا دارد.
|
|
|
دشان: مدير مادرزاد
|
|
ديديه دشان با پيروزي تاريخي اش بر رئال مادريد افسانه اي نشان دادكه ذاتاً يك رهبر و مدير است. او كاپيتان مارسي در اوايل دهه نود بود. همان تيمي كه برنارد تاپي جاه طلب ساخت و نسل جديد فوتباليست هاي فرانسوي مثل دسايي، دشان، بارتس، بولي و... در آن بازي مي كردند. دشان در همان سنين جواني و گمنامي نيز كاپيتان مارسي بود و اين درحالي بود كه مارسي از ستارگان بين المللي باتجربه اي مثل رودي فولر بهره مي جست، اما دشان ذاتاً يك رهبر بود.
كسي كه نيرو و انرژي پيروزي را به هم تيمي هايش تزريق مي كرد. بازيكني كه با تمام وجودش فوتبال بازي مي كرد.
پس از سقوط مارسي، دشان به يوونتوس رفت و در آنجا هم توانست با اين تيم قهرمان باشگاه هاي اروپا شود. اوبازيكن جاه طلب و نيرومندي بود كه وجودش در هر تيم براي آن تيم غنيمت است. جاه طلبي هاي او در مقام يك بازيكن با قهرماني در جام جهاني و جام ملت هاي اروپا به نقطه اوج خود رسيد و به همين دليل در ۳۲ سالگي از تيم ملي خداحافظي كرد.
هنگامي كه در ميانه هاي فصل گذشته به رهبري تيم موناكو منصوب شد، همه پيش بيني مي كردند كه موناكو با حضور او آينده درخشاني خواهد داشت. حالا دشان مربي تيمي است كه رئال مادريد را به آن شكل تحقير كرد، ديپورتيو لاكرونيا را با پرگل ترين نتيجه تاريخ جام قهرماني باشگاه هاي اروپا شكست داد و هم اينك نيز در صدر جدول لاشامپيونا قرار دارد.
توانايي هاي او در ۳۶ سالگي چنان عجيب است كه از او به عنوان رهبر آينده يوونتوس نام مي برند. شايد اگر او موفق شود چلسي را در نيمه نهايي نيز شكست دهد موردتوجه آبراموويچ نيز قرار بگيرد. هرچه باشد دشان روزگاري در چلسي هم بازي كرده است. او درحال حاضر مستعدترين و آينده دارترين مربي فوتبال اروپا محسوب مي شود و راه طولاني اي براي موفقيت هاي رنگارنگ در جلو خود مي بيند.
|
|
|
بيل گيتس را شكست داد
|
|
پس از سال ها، بيل گيتس، رئيس شركت مايكروسافت از صدر جدول ثروتمندترين مردان جهان پايين كشيده شد و يك مبل ساز ۷۸ ساله سوئدي جايگزين او شد. البته كارشناسان دليل سقوط گيتس را كاهش ارزش دلار در سال اخير مي دانند. ثروت گيتس در سال گذشته بالغ بر ۴۷ ميليارد دلار بوده درحالي كه ثروت كامپراد به مرز ۵۳ ميليارد دلار رسيده است.
كامپراد چهره جهاني شناخته شده اي است. او بنيانگذار شركت و موسسه مبل سازي و طراحيIKEA شركتي كه به خاطر طراحي هاي زيبا و ارزانش در سرتاسر جهان از شهرت فراواني برخوردار است. راز موفقيت كامپراد طراحي مبل ها و تخت هاي تاشو در دهه ۱۹۵۰ بود. به تدريج و با كوچك شدن فضاهاي آپارتماني، اين نوع طرح با استقبال فراواني روبه رو شد.
كامپراد ۷۸ ساله، مردي علاقه مند به خانواده و مذهبي است كه يكشنبه ها در كليسا حاضر مي شود. كامپراد راهي طولاني را تا موفقيت طي كرده است. او درحال حاضر ۴۱ هزار كارمند دارد و توانسته است در طول ۶ دهه اخير تحولات زيادي در طرح هاي مبلمان خود به وجود آورد، بااينحال در گذشته زندگي كامپراد نقاط تاريك فراواني وجود دارد. او با نئوفاشيست ها در سوئد همكاري داشته است، ضمن اينكه به شخصيت هيتلر نيز علاقه مند بوده است. اگرچه اينها مسايلي است مربوط به گذشته بسيار دور زندگي او، اما به هرحال از آن نكاتي است كه مخالفان او به آن متوسل مي شوند.
با اينحال كامپراد يك موجود خودساخته است. او از ۱۷ سالگي شركتIKEA را در اوج محدوديت راه انداخته است و طبيعي است كه براي رسيدن به موفقيتي چنين عظيم، لغزش هايي نيز داشته است.
اما نكته مهم اين است كه صدها ميليون نفر در سرتاسر جهان بر روي مبل ها، صندلي ها و گليم هايي مي نشينند كه كامپراد طراح اصلي آن بوده است. IKEA در چند سال اخير نيز در ميان ايرانيان توجه زيادي را برانگيخته است، اگرچه قيمت بسيار گزاف آن در ايران تناسب چنداني با فلسفهIKEA ندارد:
كيفيت مطلوب، قيمت پايين.
|
|
|
براد پيت و گويندگي راديو
|
|
پاي براد پيت به راديو و گويندگي هم باز شد. گويا قرار است اين هنرپيشه خوش چهره هاليوود در يكي از برنامه هاي موسيقي راديو انگليسي »«Corp بخت خود را براي گويندگي بيازمايد. بنابه گزارش بي.بي.سي، براد پيت اقدام به گويندگي يك مستند راديويي درباره نيك دريك، ترانه سراي نامدار انگليسي كرده كه اين برنامه مستند تا ماه ديگر از ايستگاه موسيقي «راديو»۲ انگلستان پخش خواهد شد.
دريك، پيش از مرگش در سال ۱۹۷۴ كه در پي افراط در مصرف مواد مخدر رخ داد، ۳ آلبوم منتشر كرده بود و هر چند در طول حيات خود هيچ گاه از وضع مناسب مالي برخوردار نشد، اما ترانه هايش تا مدتها روي گروه هاي مختلف راك همچونR.E.M و Cure تاثير گذاشت.
براد پيت كه اكنون ۴۰ سال دارد در مورد اقدام اخيرش مي گويد: حدود ۵ سال پيش بود كه با موسيقي دريك آشنا شدم و تا به امروز همواره آثارش را تحسين كرده ام. وقتي «راديو»۲ پيشنهاد گويندگي اين برنامه مستند را به من داد، آن را با كمال ميل پذيرفتم و در برنامه هايم جاي دادم.
شايان ذكر است براد پيت، قرار است به زودي در قسمت دوم فيلم «يازده نفره اوشن» بازي كند كه البته اين قسمت، يك نفر را اضافه بر سازمان يدك مي كشد و «دوازده نفره اوشن» عنوان گرفته است. مستند جديد راديويي كه «پسر گمشده در جست وجوي نيك دريك» نام دارد، بنا است در ۲۲ ماه مي آتي (ارديبهشت) پخش شود.
|
|
|
طراح بي امضا
|
|
هنگامي كه خبر چاپ اسكناس دو هزارتوماني در ماه هاي پاياني سال گذشته منتشر شد هيچكس تصور نمي كرد كه بزرگترين مشكل اين اسكناس طرح آن باشد. چاپ تصوير اسكناس در روزنامه ها بحث هاي فراواني برانگيخت. همگان از كيفيت نازل طرح اسكناس انتقاد كردند. انتقادي كه چندان هم بيراه نبود.
اولين پرسشي كه مطرح شد اين بود كه بانك مركزي با آن تشكيلات عظيم و گسترده اش آيا واجد بخش يا نهادي كه مسووليت نظارت بر كيفيت طراحي اسكناس ها را بر عهده داشته باشد نيست؟ آيا دست كم از يك مشاور گرافيست كه طرح اسكناس ها را به لحاظ كيفي مورد ارزيابي قرار دهد برخوردار نيست؟
اينها به علاوه اين پرسش اساسي كه طراح اسكناس دوهزار توماني چه كسي است ما را بر آن داشت تا با بانك مركزي ارتباط برقرار كنيم.
جالب اينجاست كه هيچكس حاضر نيست نام طراح اين اسكناس را فاش كند. البته اگر اين اسكناس طراحي داشته باشد. به هر حال ما با آدم ناشناخته و بي هويتي سر و كار داريم كه يكي از جنجال هاي خبري ماه اخير را آفريده است حالا بحث بر سر جمع آوري اين اسكناس ها نيز بسيار داغ و پرحرارت شده است گرچه نهايتا تكذيب شد، اما اين سوال را در بطن خود داشت كه آيا معيار و ضابطه اي در طراحي اسكناس ها وجود دارد يا نه؟ اين پرسشي است كه هيچكس حاضر نيست به آن پاسخ روشني بدهد و ما تازه فهميديم كه اين اسكناسي كه هر روز رد و بدل مي كنيم براساس معيار و ضابطه چندان مشخصي طراحي نمي شود. اگر اينگونه نيست پس لطفا مسوولان ذيربط، ما را از اين سوء تفاهم در بياورند.
|
|
|
حاجي و راه هاي پيشگيري از تصادف
|
|
در نخستين روزهاي پس از تعطيلات عيد و پس از انتشار آمار هولناك تصادفات جاده اي، نخستين چيزي كه به بحث مسوولان تبديل مي شود دلايل و علت هاي تصادفات و آمار جاده اي و راه هاي پيشگيري از آن است. البته پس از گذشت چندماه و به سياق سنت مرضيه پرونده اين مباحث نيز بسته مي شود و ما همچنان با خاطره همايش ها و سمينارهايي در باب تصادفات جاده اي، سال را به پايان مي رسانيم.
امسال نيز خوشبختانه در هفته نخست پس از تعطيلات، به مناسبت هفته سلامت، سمينارها و سخنراني هاي فراواني در باب پيشگيري از تصادفات جاده اي صورت گرفت. آقاي حاجي وزير محترم آموزش و پرورش نيز از منظر آموزشي و تربيتي به راه هاي پيشگيري از تصادفات و سوانح پرداخت.
متاسفانه تكراري بودن اين نطق چنان خودنمايي مي كرد كه ما لحظه اي با خود پنداشتيم كه وزير محترم، نطق وزراي پيش از خود را تكرار كرده است. اينكه آموزش هاي ترافيكي را از كودكستان و دبستان بايد آغاز كرد؛ اينكه فرهنگ صحيح تردد را بايد رواج داد، اينكه آموزش و پرورش نقشي اساسي در انتقال اين فرهنگ دارد، نكات بسيار صحيح و دقيقي است. اما مساله اين است كه سالهاست وزراي محترم آموزش و پرورش اين حرف را تكرار مي كنند اما هيچگاه درصدد عملياتي كردن آن برنيامده اند.
ما هم هرسال را به اميد عملياتي شدن اين راه ها و دستورالعمل ها آغاز مي كنيم اما در آغاز سال بعد هنگامي كه آمار تلفات جاده اي را مي خوانيم همچنان سرخورده مي شويم كه ظاهراً اتفاق جدي و زيربنايي در حل اين معضل جدي رخ نداده است.
|
|
|
اسپرانتيست
اسپرانتو، زباني است كه قرار بود به عنوان زبان بين المللي و بي طرف و البته واحد در تمام جهان رواج پيدا كند، اما اختراع زبان شناسي لهستاني لودويك لازار لامنهو برخلاف آن چه پيش بيني مي شد، زير نفوذ خردكننده زبان انگليسي آرام آرام به فراموشي سپرده مي شود. با اين حال سيدعليرضا دولتشاهي از هواداران و محققان اسپرانتو، در آستانه ۱۰۴ سالگي ورود اين زبان به ايران براي زنده نگه داشتن آن مي كوشد.
اسپرانتو زباني است كه كاملا بر اساس الگوهاي رياضي ساخته شده و از اين بابت كه در آن لهجه وجود ندارد بي همتاست. دولتشاهي مي گويد: «قرار بوده در ايران اين زبان به عنوان يكي از واحدهاي اختياري دوره هاي نظام آموزشي تدريس شود، چرا كه ما به عنوان يكي از اعضاي يونسكو به قطعنامه هايي كه اين سازمان براي اسپرانتو صادر كرده راي داده ايم.»
دولتشاهي ادامه مي دهد: «آينده اسپرانتو بسيار اميدواركننده است. هم اكنون هم زبان انگليسي روز به روز دارد به عنوان يك زبان بين المللي اعتبار خود را از دست مي دهد. حتي در اينترنت هم كم كم زبان هاي ديگري دارند جايگاه خود را به دست مي آورند. البته اسپرانتو نيامده است كه جاي هيچ زباني را بگيرد. اسپرانتو در جست وجوي قدرت نيست و هيچ زباني را نفي نمي كند بلكه تنها براي بهتر كردن ارتباط مردم جهان آمده است و هدفي جز ايجاد همبستگي بيشتر ندارد. اين روند در ايران هم اميدواركننده است و به نظر مي رسد با آشنايي هر چه بيشتر جوانان با اين زبان رونق بيشتري بگيرد.»
نكته جالب اين است كه ايران تنها كشوري است كه مجله ويژه اسپرانتو منتشر مي كند. «پيام سبزانديشان»!
|
|
|
كاردان در طنز
عليرضا كيواني نژاد-عصر پنج شنبه كه مي شد براي شنيدن برنامه اش خيلي ها لحظه شماري مي كردند. برنامه اي با استعاره ازنام «عصر پنج شنبه» طنزي گزنده و بعضا دل نشين كه مسايل ريز و درشت اجتماعي را به بوته نقد مي كشيد، انگار. استاد خرناس مي نشست توي اتاق شيشه اي پخش و به سوالات هزار تو گونه ديگران پاسخ مي داد با همان تم طنز. اما اين استاد خرناس و شاكله اصلي برنامه، كسي نبود جز داريوش كاردان. طنزپرداز قديمي صدا كه مردم كمتر او را به چهره مي شناختند. چه اين اواخر او با در حضور يكي دو برنامه تلويزيوني ، نقاب از چهره برداشت. آنهايي كه كاردان را مي شناسند و با او در راديو كار كردند، مي دانند او به ريزه كاري هاي طنز اشراف قابل قبولي دارد، به راحتي با اكثر گويش ها و لهجه هاي ايراني صحبت مي كند، اگرچه آذري زبان است و بسيار متعصب روي آذري زبان بودنش. اين مجري با سابقه راديو تنها در اين جعبه صوتي، فعاليت ندارد كه اگر داشت امروز شهرت و آوازه اش فراتر از گيرنده هاي راديويي نمي رفت. كافي است سري بزنيد به شب شعر« در حلقه رندان»، توضيح درباره اين شب شعر به مثابه توصيف« اظهر من الشمس» است. پرواضح كه اين شب شعر به اشعار طنز - نه هجو- مي پردازد و داريوش كاردان به همراه شعرايي چون سيد عباس سجادي، ابوالفضل زورويي و نادر ختايي و... از برگزاركنندگان آن هستند.
كاردان اما فعاليتش را به اين جا هم منحصر نمي كند. اگرچه مدتي است با راديو همكاري ندارد اما به واسطه پيشنهادخوبش به شبكه دوم سيما و ساخت برنامه اي با نام «صندلي داغ» بار ديگر به هنرنمايي پرداخت. حضور ذهن اگر داشته باشيد او را سال قبل در برنامه جشن رمضان كه در تالار بزرگ وزارت كشور اجرا مي شد به خاطر مي آوريد. برنامه اي كه باز هم همراه شد بامعرفي چهره هاي جواني كه بعدا آنها را در برنامه هاي ديگر سيما ديديم.
داريوش كاردان با قلم و قلم فرسايي هم بيگانه نيست. اكثر برنامه هايي را كه در آن به ايفاي نقش مي پردازد - چه درقالب بازيگر و چه در قالب گويندگي - خودش نوشته و مي نويسد. از اين روست كه او را طنز پردازي صاحب قلم نيز مي دانند، اگرچه در عرصه مطبوعاتي كمتر ازخود ردپايي برجا گذارده است.
داريوش خان كاردان شايد درآينده اي نه چندان دور به سازمان صدا يا همان راديو برگردد. با برنامه اي تازه و جديد. گويا قرار است، برنامه خوب و موفقش درشبكه دوم - صندلي داغ - تا چند صباح ديگر ادامه داشته باشد. در هر صورت اميد آن مي رود برنامه ها و صداي طنز گونه اش را بار ديگر از راديو بشنويم. مثل عصر پنج شنبه ها و استاد خرناس با آن واژه سازي هاي بعضا بي سر وته و استدلال هاي عجيب و غريب!
|
|
|
ورزشگاه هست، ورزشكار نيست
|
|
پيش از اين، ورزشي نويسان و دلسوزان ورزش، صفحات روزنامه ها را چنين سياه مي كردند كه سرانه ورزشي شهروندان تهراني بسيار پايين و مستلزم بازنگري و توسعه فضاهاي ورزشي است. اما رئيس سازمان تربيت بدني استان تهران، چند روز پيش ضمن كشيدن خط بطلان بر اين ادعاها، پرده از مصيبتي نوين برداشته و گفته است: توسعه مكان هاي ورزشي در پايتخت مطلوب بوده، اما مراجعه شهروندان تهراني به اين مكان ها تاكنون بسيار پايين بوده است.
حجت الله خطيب، با اظهار تاسف درباره حضور كمرنگ جوان ها در فضاهاي ورزشي و روند رو به كاهش همين حضور نصفه ونيمه، از چند شغله بودن مردم به عنوان يكي از عوامل بي توجهي آنان به ورزش ياد كرده است.
آنچه رئيس سازمان تربيت بدني استان تهران يكي از عوامل فراموشي ورزش در جامعه دانسته، البته اصلي ترين دليل اين كاستي است. نيم نگاهي به وضعيت معيشتي اكثريت مردم - به ويژه در تهران - نشان مي دهد ميزان پايين درآمد و افزايش روزافزون تورم، چاره اي به جز چند شغله بودن براي مردم باقي نگذاشته است.
گفت وگوي آن چيني مقيم تهران را در چند شماره قبل ايرانشهر يادتان هست؟ چشم بادامي رهيافته به تهران، حقيقتي را برايمان بازگو كرد ك ه ما - از آنجا كه چند شغله ايم - حتي فرصت انديشيدن به آن را هم نداريم: در چين، اگر يك زوج جوان، به صورت تمام وقت كار كنند از درآمد و زندگي مرفهي برخوردار خواهند شد. اما در ايران هر يك از زوجين، بايد دو جا كار كنند تا بتوانند درآمد و زندگي معمولي داشته باشند. حال به نظر شما در ميانه اين همه دوندگي، وقتي هم براي ورزش مي ماند؟ يا شايد همين دوندگي براي ورزش كافي است؟
|
|
|