بررسي پيشينه تاريخ نگاري عاشورا
مقتل نويسي
|
|
هادي عالم زاده ، استاد دانشگاه تهران
عظمت حادثه كربلا و تأثيرات عميق و گسترده سياسي و اجتماعي آن در تاريخ اسلام و بويژه تاريخ تشيع، هر ذهن كنجكاو و علاقمند به درك و فهم حقايق تاريخي را به شناخت منابع گزارش هاي اين رويداد سوق مي دهد؛ خاصه آن كه از ديرباز ادعاي نامكتوب ماندن گزارش هاي تاريخي در اسلام تا نيمه سده دوم هجري، از سوي خاورشناسان مطرح و شايع شده است. در اين مقاله كه در مجله حكومت اسلامي چاپ شده، نويسنده كوشيده است كه با معرفي اجمالي كتاب مقتل الحسين(ع) ابومخنف، نشان دهد كه بسياري از راويان اصلي واقعه عاشورا شاهدان عيني و حاضر در ميدان كربلا بوده اند و آنچه در منابع مختلف در اين باره به دست ما رسيده از ارزش تاريخي بسيار برخوردار است.
تعيين تاريخ دقيق و نام كسي كه نخستين بار به ثبت و تدوين واقعه عاشورا پرداخته، دشوار است؛ زيرا نزديك به سيزده سده از آن فاصله گرفته ايم. با اين حال، مي توان با تتبع در منابع و بررسي گزارش ها و اخبار بر جاي مانده تا حدودي به حقيقت نزديك شد. منابع قابل اعتماد تقريباً اتفاق نظر دارند كه براي اولين بار در اوايل سده دوم هجري، ابومخنف لوطبن يحيي بن سعيدبن مخنف بن سليم ازدي كوفي (ه .م ۱۵۸ ) گزارش هاي مربوط به واقعه كربلا را در كتابي كه آن را «مقتل الحسين عليه السلام» ناميد، گرد آورد. قراين تاريخي نشان مي دهد كه ابومخنف كتاب مقتل خود را در حدود دهه سوم از سده دوم هجري تأليف كرده است؛ زيرا هنگامي كه وي در اين كتاب به خبر ورود مسلم بن عقيل به كوفه و اقامت او در خانه مختاربن ابي عبيد ثقفي اشاره مي كند، چنين مي افزايد: «خانه اي كه امروز به خانه مسلم بن مسيب شهرت دارد». از اين اشاره ابومخنف مي توان دريافت كه هنگامي كه او مشغول تأليف كتاب مقتل بوده، خانه مذكور به مسلم بن مسيب تعلق داشته و بنابر روايت طبري مسلم تا سال ۱۲۸ هجري قمري زنده بوده است. از اين رو، مي توان با ظن قريب به يقين گفت كه كتاب مقتل الحسين در سال هاي پاياني دهه سوم سده دوم هجري، يعني بين سال هاي ۱۲۷ تا ۱۳۰، كه دوره ضعف امويان و مقارن با آغاز دعوت عباسيان است، تدوين شده است و به گفته برخي از محققان هيچ استبعادي ندارد كه اين تأليف از سوي امام يا داعيان عباسي به ابومخنف پيشنهاد شده باشد تا از اين گزارش هاي هولناك تاريخي كه لكه ننگي بر دامان خاندان اموي بوده، در تبليغ و پيشبرد نهضت خود بر ضد امويان و سقوط آنان بهره گيرند، چنان كه عملاً نيز چنين كردند و به نوشته مورخان، يكي از دلايل سقوط امويان، نهضت سيدالشهداء(ع) و فاجعه دردناك كربلا بود، هر چند كه عباسيان پس از پيروزي و جلوس بر مسند خلافت، به رغم آن كه نهايت بهره برداري را از حقانيت و مظلوميت اهل بيت (ع) كرده بودند، خود از همان آغاز در برابر علويان ايستادند و در سركوب آنان فجايعي مرتكب شدند كه به گفته يكي از شعرا ده چندان آن بود كه امويان كرده بودند.
ذكر چند نكته درباره ابومخنف و خاندان او ضروري است، نخست آن كه: جد ابومخنف زائد، يعني مخنف بن سليم، در جنگ جمل از همراهان علي(ع) بوده و پيش از نبرد صفين از سوي اميرالمؤمنين (ع) به امارت و ولايت اصفهان و همدان گماشته شده و با شروع جنگ صفين دو نفر را بر جاي خويش گمارده و خود در صفين حضور يافته است. ديگر آن كه: ميان دانشمندان شيعه در باب مذهب ابومخنف اختلاف وجود دارد. برخي از آنان به شيعه بودن وي تصريح كرده اند، ولي در اين كه او شيعه امامي باشد ترديد دارند. همچنين قابل ذكر است كه هر چند ابومخنف از نظر علماي اهل سنت به وثاقت شناخته نشده، ولي مورخان بزرگي چون واقدي، ابن قتيبه، طبري و ابن اثير از او روايت نقل كرده اند.
اما بحث درباره مشايخ و اسناد ابومخنف خود از مباحث مهم و مسئله اي تخصصي است. آنچه در اين مجال مي توان به صورت مختصر و مفيد اشاره كرد اين است كه بسياري از راويان اصلي واقعه عاشورا در روايات ابومخنف، شاهدان عيني حاضر در ميدان كربلا بوده اند، به عنوان نمونه به چند تن از اين راويان اشاره مي شود:
شريك بن اعوربن حارث همداني يكي از اين راويان است. وي همراه عبيدالله بن زياد از بصره به كوفه آمد، ولي بيمار شد و در منزلي كه مسلم بن عقيل پنهان شده بود بستري گرديد و با مسلم گفت وگوها داشت و از آنچه در كوفه و روزهاي قبل و بعد واقعه رخ داد كاملاً با خبر و شاهد حوادث و اوضاع و احوال آن ايام بوده است. ضحاك مشرقي از ديگر راويان است. وي يكي از اهالي كوفه بود كه دعوت امام را براي ياري نپذيرفت، ولي شب و روز تمام قضاياي عاشورا را كه به چشم خود ديده بود در كوفه نقل مي كرد. بسياري از اخبار كربلا توسط اين مرد روايت شده و گويي كه وقايع نگار يا سخن گوي حسين بن علي (ع) بوده و وظيفه داشته اخبار اين حادثه را به گوش همه برساند.
شبث بن ربعي هم كه از فرماندهان عمربن سعد (سردار سپاه ابن زياد) در كربلا بود، چند سال پس از حادثه عاشورا، در زمان حكومت مصعب بن زبير، از اين فاجعه سخن مي گفت.
علاوه بر افراد مذكور، راويان موثق بسياري را مي توان نام برد كه شاهد عيني حادثه بوده اند و گزارش آنان براي شيعه و سني حجت و سند است. در اين جا فقط به يك نمونه بسنده مي شود و از امام علي بن الحسين زين العابدين (ع) ياد مي كنيم كه سند برخي از روايات ابومخنف با دو واسطه به آن حضرت مي رسد. ابومخنف رواياتي نيز با يك واسطه از امام محمد باقر(ع) و رواياتي چند هم بي واسطه از امام جعفر صادق(ع) نقل كرده است. كتاب مقتل الحسين(ع) ابومخنف كه بر پايه منابع شفاهي محكمي نظير آنچه گفتيم، تدوين يافته بود از طريق راويان ثقه اي نظير هشام بن محمدبن السائب كلبي، نسب شناس معروف كوفي (ه.م ۲۰۶ )، به دست مورخان بعدي چون واقدي (ه.م۲۰۷)، طبري (ه.م۳۱۰)، ابن قتيبه (ه.م۳۲۲ )، مسعودي (ه.م۳۴۵ )، شيخ مفيد (ه.م۴۱۳ )و ديگران رسيده است. در اين جا بايد از اخبار مورخ ديگري كه در ثبت و نقل اين روايات سهم بزرگي داشته، يعني عوانه بن الحكم (ه.م۱۵۸۹) هم ياد كرد. در واقع بخش مهمي از اخبار كه به وسيله هشام بن محمد كلبي (ه.م۲۰۶) به دست مورخان بعدي رسيده، نتيجه تلاش ابومخنف و عوانه بن الحكم است و به جرأت مي توان همه مورخان بعدي را ميراث خوار اين دو اخباري بزرگ دانست.
اگر كتاب ابومخنف بر جاي مانده و به دست ما رسيده بود، با اطمينان خاطر بسياري مي توانستيم آن را معتبرترين تاريخ واقعه كربلا بخوانيم، اما متأسفانه اين كتاب در دسترس نيست، حتي كتاب مقتل الحسين كلبي نيز كه براساس كتاب و روايات ابومخنف و عوانه بن الحكم تدوين شده بود بر جاي نمانده است. بنابراين، قديمي ترين و شايد معتبرترين تاريخي كه حاوي گزار شهاي مربوط به اين واقعه است «تاريخ الرسل و الملوك» ابوجعفر محمد بن جرير طبري (ه.م ۳۱۰ ) است. هر چند طبري كتابي مستقل در باب اين واقعه تأليف نكرده، ولي اخبار و گزارش هاي هشام كلبي را در ذيل حوادث سال هاي ۶۰ و ۶۱ آورده است. با دقت در عبارات طبري آشكار مي شود كه وي اين اخبار را از كتابي كه در اختيار داشته، نقل كرده است و بر پايه قرائني مي توان دريافت كه كتاب هاي هشام كلبي تا سده هاي بعد، مثلاً تا سده هفتم هجري، موجود بوده است.
قديمي ترين متن تاريخي كه پس از طبري گزارش هاي حادثه عاشورا را بي واسطه از كتاب هشام كلبي نقل كرده است، كتاب «الارشاد» شيخ مفيد (ه.م ۴۱۳ ) است. شيخ مفيد خود در اين كتاب تصريح مي كند كه اخبار مربوط به اين واقعه را از روايات كلبي نقل كرده است. پس از شيخ مفيد بايد از سبط ابن جوزي (ه.م۶۵۴ ) ياد كرد كه وي نيز به تصريح خود، در كتاب «تذكره الامه بخصائص الائمه» اخبار كربلا را از هشام كلبي روايت و تحرير كرده است. عنايت به دو نكته، اعتماد و وثوق ما به اعتبار اين گزار ش ها و اين منابع را افزايش مي دهد: نخست، تصريح اين مورخان به نقل از متن كتاب مقتل الحسين هشام كلبي و ديگر آن كه با مقايسه و تطبيق متن گزارش هايي كه طبري، شيخ مفيد و سبط ابن جوزي از هشام نقل كرده اند در مي يابيم كه متن اين گزارش ها- جز در برخي از حروف، مثل واو و فاء و برخي كلمات- نهايت تشابه و همانندي را با هم دارند، گويي هر سه نفر اين اخبار را از يك متن اخذ و رونويسي كرده اند. بدين دو نكته بايد نكته مهم ديگري را هم افزود و آن اين كه طبري و سبط ابن جوزي از اهل تسنن به شمار مي آيند و شيخ مفيد از بزرگان شيعه اماميه است. با عنايت به نكته اخير، تشابه و همخواني اين سه متن اهميت بيشتري مي يابد و به ميزان اطمينان و اعتماد خواننده در اعتبار و صحت گزار شهاي ارائه شده در آنها مي افزايد.
پرسش بسيار مهمي كه به اين مطلب ارتباط مي يابد و سزاوار است به عنوان يك مسئله مهم مطرح شود، اين است كه آيا از كتاب مقتل الحسين(ع) ابومخنف كه تا اين حد اهميت و ارزش تاريخي دارد و احتمالاً تا سده هفتم هجري هم در دسترس مورخان بوده، نسخه اي بر جاي مانده است يا نه؟ بحث در اين باره نيز مجال بيشتري مي طلبد، اما به اجمال بايد گفت: در دوره هاي متأخر و نزديك به عصر ما، كتابي با نام «مقتل الحسين عليه السلام» منسوب به ابومخنف بن لوطبن يحيي بن سعيدبن مخنف بن سليم ازدي كوفي در دست است كه به چاپ هم رسيده است. ولي قطعاً مي توان گفت كه اين كتاب از ابومخنف نيست و بي ترديد مؤلف آن شخص ديگري جز ابومخنف معروف است و حتي نمي توان با اطمينان از تاريخ و محل تأليف و نيز تاريخ چاپ آن سخن گفت. دانشمند گرانمايه علامه شرف الدين در كتاب مهم و با ارزش خود «مؤلفان شيعه در صدر اسلام» مي نويسد: «كتاب مقتل الحسين(ع) منسوب به ابومخنف مشتمل بر رواياتي است كه ابومخنف خود از آنها خبر ندارد. اين كتاب دروغ نامه اي است كه به اين مرد نسبت داده اند.» محدث قمي(ره) هم درباره آن مي گويد: «كتاب مقتل الحسين عليه السلام ابومخنف كه مورخان بزرگ متقدم بدان اعتماد و استناد و از آن نقل كرده اند مع الاسف نسخه اي از آن به جاي نمانده است: اما كتاب المقتل موجود كه بدو منسوب است از او نيست، حتي نمي توان آن را به هيچ يك از مورخان معتمد نسبت داد. «براي تصديق اين سخن كافي است آن چه در اين مقتل آمده با آن چه طبري و ديگر مورخان روايت كرده اند مقايسه شود. محدث قمي در دو كتاب «الكني و الالقاب» و «نفس المهموم» به اين مطلب پرداخته است.
با عنايت به ارزش و اهميت و اعتبار روايات ابومخنف درباره واقعه كربلا، خوشبختانه بعضي از دانشمندان معاصر به جمع آوري، تدوين و تنظيم مجدد روايات و گزارش هاي ابومخنف (در كتاب مقتل الحسين مفقود او) پرداخته و برپايه منابع معتبري كه پيش از اين از آنها سخن گفتيم، نظير كتب طبري و شيخ مفيد و نيز مقايسه و مقابله آنها با كتاب هاي قابل اعتماد ديگر، مانند مقتل خوارزمي، «مروج الذهب» مسعودي، «تاريخ يعقوبي»، «وقعه الصفين» نصربن مزاحم منقري و غيره، در واقع اين كتاب را بازسازي و تجديد تأليف كرده اند. حاصل تلاش ها و مساعي پربركت يكي از اين محققان (شيخ محمد هادي يوسفي غروي) كتابي با ارزش به نام «وقعه الطف» است كه با نام نويسنده و مؤلف اصلي آن، يعني ابومخنف لوطبن يحيي ازدي غامدي كوفي چاپ و منتشر شده است. احتمال داده مي شود كه دليل محقق محترم در انتخاب عنواني جديد براي كتاب، يعني «وقعه الطف» و ترجيح آن بر نام اصلي كتاب ابومخنف، يعني «مقتل الحسين عليه السلام»، اين بوده است كه اين تأليف جديد و با ارزش، با كتاب مقتل الحسين بي هويت و مجعولي كه پيش از اين از آن سخن گفتيم، اشتباه نشود.
ادامه دارد
|