|
|
|
|
|
|
|
|
|
انديشه هاي جهاني تارانتينو
|
|
فرهاد فرجاد-از زماني كه قسمت نخست «بيل را بكش» در اكتبر گذشته به اكران عمومي گذاشته شد، پايگاه هاي مختلف خبري در اينترنت چنين هياهو كردند كه تارانتينو براي انتقام گيري قهرمانش در قسمت بعد، دوباره از ريشه هاي سنتي آسيايي بهره مي جويد و البته اين بار، هر دو فرهنگ كونگ فوي هنگ كنگي و شمشيرزني ژاپني را كنار هم قرار مي دهد. ولي با آغاز اكران بخش دوم فيلم در جمعه گذشته، انديشه تارانتينو با جلوه اي جديد آشكار شد. در حالي كه قسمت نخست، جايي ميان باندهاي زيرزميني شرق شكل گرفته بود، اين بار يكه بزن ها در غرب به جان هم افتاده اند. انتقامي كاملا غربي به شيوه وسترن هاي آمريكايي.
تعمق در «بيل را بكش» چنين نتيجه مي دهد كه خواسته تارانتينو، بيان تاثير و تعامل دو جانبه فرهنگ شرقي و غربي با يكديگر، در خلال سال هاي متعدد بوده است، دو فرهنگي كه در قسمت دوم فيلم، به گونه اي تفكيك ناپذير، درآميخته اند. اين ديدگاه پيش از اين نيز نمود داشته است. كارگردان فقيد سينماي ژاپن، آكيرا كوراساوا دستمايه اي از وسترن هاي جان فورد را براي خلق حماسه جاودانش، «هفت سامورايي» (۱۹۵۴) قرض كرد. از ديگر سو، سرجيو لئونه از اثر سال ۶۱ كوراساوا با نام «يوجيمبو» الهام گرفت و «به خاطر يك مشت دلار »- همان وسترن اسپاگتي دوست داشتني - را ساخت. اكنون «بيل را بكش» با گردآوري فرهنگ هاي آسيايي، اروپايي و آمريكايي، حلقه را تكميل كرده است.
براي لذت بردن از تماشاي «بيل را بكش»، البته لازم نيست به كارنامه كامل سينمايي او رجوع كنيد و بخواهيد از طرز تفكرش آگاه شويد، هر چند، اندك دانشي از پيشينه او، به يقين تجربه اي دلپذير را برايتان رقم خواهد زد. آنچه در پي مي آيد، شايد در اين راه كمك تان كند.
شرق
سوني چيبا: تارانتينو در فيلمنامه «داستان عاشقانه حقيقي» براي خلق شخصيت كريستين اسليتر، از دوگانه سوني چيبا - مبارز خياباني و بازگشت مبارز خياباني - وام گرفت كه از خشن ترين فيلم هاي گانگستري محصول ژاپن است. از آن هنگام تاكنون، هنر تارانتينو روز به روز غني تر شده و به نظر مي رسد حضور قابل قبول سوني چيبا در «بيل را بكش» نيز ديگر وام دار وابستگي پيشين او به كينجي فوكاساكو نيست. يادتان باشد كه اين دو، سال ها كنار هم بودند و توانستند يك دوجين درام سامورايي خلق كنند. شخصيت چيبا در «بيل را بكش » - شمشيرسازي با نام هاتوري هانزو كه سلاح ويژه اما تورمن را مي سازد - از روي يك سامورايي حقيقي به نام توكوگاوا شوگانته گرفته شده كه نخستين بار، توسط خود سوني چيبا در قالب يك سريال دهه هفتادي از تلويزيون ژاپن به نمايش گذاشته شد.
گوردون ليو: ستاره مشهور در فيلم هاي كونگ فويي برادران شاو، بخش عمده اي از شهرتش را مديون تقليد از برادرش ليوچيا ليانگ در آثاري چون «سي و ششمين اتاق شائولين» است.
گوردون ليو در «بيل رابكش» به نقش پاي مي، استاد كونگ فو، ظاهر مي شود كه به برايد - اما تورمن- پنج تكنيك موثر برقلب را تعليم مي دهد.
لوسي ليو: به نقش رهبر دنياي زيرزميني تبهكاران توكيو در «بيل رابكش» كه دودماني مركب از نسل ژاپني ، چيني و آمريكايي دارد، درواقع نمادي از تم اصلي فيلم - فرهنگ هاي آميخته - است.
كينجي فوكاساكو: نسخه هاي ژاپني قسمت اول «بيل رابكش»، به فوكاساكوي فقيد تقديم شد، كارگرداني كه ميان نسل قديم فيلمسازان ژاپني جايگاه شايسته اي داشت و سرانجام ژانويه ۲۰۰۳ درگذشت.
دامنه آثار فوكاساكو، به تدريج از درام هاي معمولي به فيلم هاي گانگستري سرشار از خشونت گراييد كه در«نبرد بدون افتخار و انسانيت»، به اوج تكامل و پختگي رسيد.
غرب
جان فورد :كارگردان نامي آثاري چون« دليجان» ، «كلمانتين عزيزم» و «جويندگان» از همان دقايق آغازين بخش دوم«بيل رابكش» تاثيري پراهميت دارد.
تارانتينو در آغاز فيلم، يكي از محبوب ترين سكانس هاي فورد را بازسازي كرده است. نمايي از يك چشم انداز وسيع وتسرن با نوري كور كننده كه از داخل يك درگاه تاريك، قاب شده است.
تارانتينو براي خلق« بيل رابكش-۲» از اين ابرقدرت سينماي وسترن الهام فراوان گرفته است.
بادباتيكر: اين پيرو راه جان فورد، با سري وسترن هايي كه همراه راندولف اسكات در دهه ۵۰ ساخت توانست به الگويي اساسي در ساختار« بيل رابكش» بدل شود. چشم اندازهاي گسترده از صخره هاي بياباني در اطراف بارستو و كاليفرنيا، يادآور نماهاي مورد علاقه باتيكر است.
سرجيو لئونه: لئونه تاييد كرده است كه در ساخت « به خاطر يك مشت دلار»(۱۹۶۴) از قهرمانان عبوس و تيره باتيكر الهام گرفته است. امروز، تارانتينو براي «بيل رابكش» از فيلم حماسي لئونه در سال ۶۸ با عنوان « روزي روزگاري در غرب» بهره گرفته و به نوعي، اداي دين كرده است.
شخصيت برايد - تورمن - آشكارا آميزه اي است از هنري فونداي هفت تيركش و چارلز برانسون سازدهني زن در «روزي روزگاري در غرب.»
ديويد كارادين: به نقش آدم كش اصلي بيل، در واقع شاهراه اتصالي نسل هاي معرفي شده در «بيل رابكش» است. پدرش، جان كارادين، از اعضاي كمپاني متعلق به جان فورد بود البته ديويد، شهرت خود را مرهون نقش « كواي چانگ كين»- يك دورگه چيني، آمريكايي - در سريال تلويزيوني كونگ فو (دهه ۷۰) است.
|
|
|
حيوان ها نبايد سعي كنند مثل انسان ها رفتار كنند
|
|
اديب وحداني- جمله تيتر در صفحه شروع سايت پرايموس به نام«Primussucks.com« مي آيد با يك عكسي از دو انسان - حيوان كه دستكش بوكس به دست در حال مشت زني هستند، البته معرفي خوبي نبود.
اين همه سال، بسياري آدم ها دارند كارهايي را توليد مي كنند و مي نوازند و نوار تهيه مي كنند و كنسرت مي دهند كه خون تازه اي در رگ هاي موسيقي راك باشد. خيلي سال قبل پرايموس اين سبك را شروع كرد و وقتي كار همه گرفت اين سبك را ول كرد.
لس كلي پول خواننده، آهنگساز، ترانه سرا، نوازنده گيتار بيس و مغز متفكر پرايموس است و خيلي به كار خودش علاقه دارد. او آنقدر كارش را دوست دارد كه مي تواند به راحتي هم گروه مشهور خودش را منحل كند و هم وقتي كه رقبايش كاملا شناخته شده تر از خودش اند، چون به نظرش مي آيد كه نواختن در پرايموس كار بامزه اي است، دوباره گروه را راه بيندازد و در سراسر دنيا كنسرت بدهد.
كلي پول و همراهانش در سال ۱۹۹۱ اولين آلبوم بسيار پرفروش خودشان را كه «در نورديدن درياهاي پنير» نام داشت روانه بازار كردند. آنها بي اغراق هنري ترين كار پرفروش آن سال و پرفروش ترين كار هنري اثر سال ۱۹۹۱ را به بازار فرستاده بودند. رقبايي مثل متاليكا (با آلبوم «متاليكا») مگادث (با آلبوم «كلاهك هاي جنگي»، در صلح زنگ مي زنند»)، اوبيچواري (با آلبوم «دليل مرگ») و امثال آنها با اثري كه هيچ شباهتي به هيچ چيز به جز به آلبوم هاي فرنك زپا نداشت مواجه شدند كه به جاي شكستن فروش همديگر، فروش آن آثار را تشديد مي كردند.
گيتاريست پرايموس شاگرد جوسترياني است و اين بدان معناست كه مي تواند خيلي تميز و ملوديك و ساده و مرتب گيتار بنوازد. اما او هم درست مثل دو شاگرد ديگر سترياني (ستيوواي و كرك همت) به نواختن چيزهاي بي معني گرايش دارد. در پرايموس يك تعداد صداي عجيب و غريب را مي شنويد كه اصلا ربطي به هم ندارند.
بافت آهنگ ها را (به جاي كيبورد و يا گيتار) درامز (جاز!) ساخته است و حركت ملوديك آهنگ ها به گيتاربيس واگذار شده و ملودي ها به سمت معناگريزي حركت مي كنند و از هر جور تفسير و تعبيري فرار مي كنند. آنها كه معني دارند هم، همه قصه هايي را از مضحك بودن دنياي امروز تعريف مي كنند. پس با اين حساب اين آثار نبايد خيلي پرفروش شوند. اما تلقي نو، درك عميق و حس هاي بكر بشري اعضاي اين گروه وقتي در كنار قريحه كم نظير اعضاي اين افراد قرار مي گيرد و با تكنولوژي عالي ضبط و ميكس همراه مي شود طبيعتا به نحو خيره كننده اي مي تواند مورد توجه خسته هاي طرفدار موسيقي راك قرار گيرد.
وقتي چند اثر توليد شده عده اي مي توانند فرمول توليد كارها را در بياورند و حسابي عرق بريزند تا كارهايي مشابه اين آثار توليد كنند، گروه هايي مثل كورن، ليمپ، بيزكت، سيستم آو ا داون، راسموس، لينكين پارك همه از همان فرمول پرايموسي تبعيت كردند.
اين گروه ها از ميان صدها گروه كپي برداري شده از پرايموس نام برده شده كه با درآوردن فرمول ها و اضافه كردن ملودي ها و ليريك (شعر)هاي احساساتي (سانتي مانتال) پرفروش شدند. پرايموس با همه فرق داشت و حالا (گلپرير سال ۱۹۹۷) مثل همه شده بود. توانايي هاي همه اعضاي گروه داشت در اجراهاي پرفروش هر شب به هرز مي رفت. پول زيادي هم در مي آوردند كه فايده چنداني نداشت، ديگر پولدار شده بودند. لس كلي پول حتي سال ۱۹۸۶ به عنوان رفيق كرك همت رفته بود كه در متاليكا بنوازد، اما «متفاوت» بود، عضو متاليكا نشده بود. پس خيلي احتياجي به شهرت نبود. ۱۹۹۷ گروه پرايموس اعلام كردند كه منحل شده اند.
طي اين چند سال كلي پول و باقي اعضا در گروه هاي مختلف (همراه جيمز هستفيلد، گاورنمنت ميول و گرين جلي) و همچنين در گروه هاي متعدد سبك جز موسيقي نواختند ويكي دو هفته قبل خبر رسيد كه يك دي وي دي از كارهاي آنها به همراه چند تا بازي و تعدادي كليپ و چند فقره طنز! به بازار آمده است و گروه اصلي، دوباره دور هم جمع شده اند تا موسيقي بنوازند. باز زمان شوخي رسيده است.
|
|
|
در هفد همين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران
قلم پربار شفيعي كدكني
|
|
ماني راد-در روزهايي كه رفته رفته به نمايشگاه كتاب نزديك مي شويم، آنچه كه بيش از همه توجه مان را جلب مي كند آمار و ارقام درباره نشر كتاب هاي جديد است. كتاب هايي كه در بازار هميشه راكد كتاب به بازار مي آيد شايد تنها دلخوشي كتابخوانان است ونويدي تازه براي رفتن به نمايشگاه. هميشه اين اميدواري هست كه با انتشار كتابي جديد، شايد اندكي كتابخواني رونق بگيرد و اين كالاي فرهنگي به جايگاه واقعي خود برگردد.
در ميان اخبار انتشار نخستين جلد از مجموعه آثار شيخ فريد الدين عطار كه به شرح و بررسي و نيز تصحيح متن منطق الطير عطار، به قلم دكتر محمدرضا شفيعي كدكني شايد جالب باشد.
دكتر كدكني كه سالهاست استاد كرسي ادبيات دانشگاه تهران است، تا به امروز آثار بسياري از خود به يادگار گذاشته اين اديب و محقق و شاعر، شايد يكي از پركارترين نويسندگاني باشد كه در حوزه ادبيات قلم مي زند.
او تاكنون آثاربسياري را به رشته تحرير درآورده است. دكتر شفيعي در دهه چهل و پنجاه بالغ بر شش مجموعه شعر به چاپ رساند و در كنار سرودن شعر، آثار ارزشمندي نيز نوشته است. او دو كتاب درباره زندگي ابوسعيد ابوالخير عارف بزرگ قرن چهار و پنج نوشته كه در آن به زندگي و آثارش پرداخته همچنين او سال ها پيش مجموعه اي شامل دو هزار و پانصد رباعي شيخ فريدالدين عطار را در «مختارنامه» گردآوري كرده كه از زيباترين رباعي هاي عرفاني و خيامي زبان فارسي است. اينبار نيز او پس از سال ها تحقيق و تفحص و در آستانه هفدهمين نمايشگاه بين المللي كتاب مجموعه اي ارزشمند را به بازار كتاب عرضه كرد مجموعه اي كه شامل تمامي آثار فريدالدين عطار، «تذكره الاولياء»،«الهي نامه» ،«مصيبت نامه» ، «اسرار نامه» ، «ديوان غزليات» و«مختارنامه» خواهد بود.
از آنجا كه دكتر شفيعي كدكني، هميشه از مخاطبان خاص خود بهره مي برد و اجماع جماعت كتاب خوان بر آثار ايشان بسيار است، پيش بيني مي شود كه مجموعه آثار منتشره (كه در حال حاضر جلداول آن به بازار عرضه شده است) با استقبال اهالي ادبيات روبه رو شود. دكتر شفيعي كدكني، با آثار قابل توجهي چه در قالب نقد ادبي و چه بررسي متون كهن و زندگي شاعران بارها توانسته خيل عظيمي از مشتاقان ادبيات را به آثار خود جلب كند چرا كه ۳۰ سال تحقيق و تدريس در حوزه ادبيات، از او چهره اي موفق ساخته است.
|
|
|
وسوسه
نماينده مجلس و دوبنده كشتي؟ اين روياي اميررضا خادم است كه اعلام آمادگي كرده در المپيك آتن كشتي بگيرد.رئيس سابق فدراسيون كشتي و قهرمان اسبق كشتي جهان، به دليل خلاء شديد در وزن ۸۵ كيلو، به اصرار منصور برزگر، سرمربي، با وجود نامهرباني روساي سازمان، حاضر است بيايد روي تشك و حتي پنجه در پنجه رقباي جوان داخل بيندازد.
با وجود آنكه مسابقات المپيك آتن، مصادف است با اولين روزهاي كاري مجلس جديد و با وجود آنكه اميررضا بايد ولع كت و شلوار و نمايندگي داشته باشد، اما خاك آن تشك هاي زرد و قرمز و وسوسه يك افتخار ديگر است كه قانعش مي كند بگويد من آماده ام. نفر سوم انتخابات تهران، مي تواند پرچمدار كاروان ايراني در المپيك هم باشد، گرچه رئيس ورزش علاقه اي به او ندارد و اين نكته در عزل ناگهاني او از رياست كشتي مشخص شد.
|
|
|
قاسمي، حركت در قلمروهاي متنوع
|
|
شايد خيلي از خوانندگان رمان ايراني ندانند كه رضا قاسمي نويسنده يكي از مهم ترين رمان هاي فارسي در چند سال اخير، يعني همنوايي شبانه اركستر چوب ها، در دهه ۱۳۶۰، نوازنده حرفه اي سه تار بوده است. رضا قاسمي در كاست مشهور گل صدبرگ شهرام ناظري، نوازنده اصلي سه تار بود و جالب اينكه در همان ايام به عنوان نوازنده اي بااستعداد مطرح شد.
قاسمي البته سرپرسودايي داشت به همين دليل در ميانه هاي دهه ۱۳۶۰ به تئاتر روي آورد و نمايشنامه معماي ماهيار معمار را روي صحنه برد كه در اين زمينه نيز موفقيت هايي كسب كرد. اما هنگامي كه در اوايل دهه ۱۳۸۰ او رمان مهم و مورد بحث همنوايي شبانه اركستر چوب ها را نوشت ديگر براي همه قطعي شد كه او يك هنرمند مادرزاد است.
به زودي از قاسمي چهار نمايشنامه در قالب دو كتاب منتشر مي شود. معماي ماهيار معمار، حركت با شماست مركوشيو، نامه هاي بدون تاريخ از من به خانواده ام و بالعكس نمايشنامه هايي هستند كه توسط نشر نيلوفر چاپ و منتشر خواهند شد.
به هر حال قاسمي از نويسندگان و هنرمندان خوش قريحه پس از انقلاب است كه علي رغم پراكندگي و تنوع تجربياتش، موفقيت هاي زيادي به دست آورده است.
|
|
|
انوشا، قهرماني درغربت
پسرك نه چندان بلند قامتي كه او را آينده تنيس ايران و يك «منصور بهرامي» ديگر مي دانستند، بزرگ شد و به دلايل شخصي براي اقامت دايم به كانادا رفت. انوشا شاهقلي، متولد يك خانواده اهل تنيس است. نوروز شاهقلي، پدرش، تنيسور قابلي بوده و به همين خاطر اشكان و انوشا، پسرانش، را به راه تور و توپ ماهوتي رهنمون كرد.
اونوشا همانقدر كه در هنگام بازي تحرك دارد، در خارج از زمين بازي كم تحرك و با عرض معذرت تنبل است! در يكي از اردوهاي تيم ملي، رئيس فدراسيون تنيس شبي از همه مي خواهد كه صبح فردا همگي سر ساعت ۷ سر ميز صبحانه آماده باشند تا صبحانه قبل از مسابقات را با هم صرف كنند. همه حاضر مي شوند، غير از جناب انوشا. آقاي رئيس بعد از كمي معطلي، ساعت ۹ به اتاق او زنگ مي زند و او را ازخواب بيدار مي كند! بالاخره ساعت ۱۱ انوشا آماده و از اتاق خارج مي شود.
مربيان انوشا همواره استعداد او را قابل تحسين مي دانستند، اين استعداد پرورده نشد تا انوشا راه غربت را در پيش گيرد. گفته مي شود بعد از مدتي، او ورزش مورد علاقه اش را در كانادا پي خواهدگرفت، البته اگر تنبلي را كنار بگذارد.
|
|
|
گزارشگري با طعم ماهي دودي
|
|
اگر مايليد مصداق عيني «سوهان روح» را تجربه كنيد سري به يك دهه قبل بزنيد، زماني كه هادي صالح نيا بازي هاي فوتبال را گزارش مي كرد؛ هنگامي كه خبري از جواد خياباني و عليفر و پيمان يوسفي نبود و ما آنقدر آدم هاي متوقع و شكم سيري نشده بوديم كه گزارش اين عزيزان نيز اعصابمان را خط خطي كند.
سه شنبه شب، هنگامي كه برخلاف انتظار و در كمال غافلگيري صداي گزارشگر دهه شصت را بر بازي منچستر يونايتد و لسترسيتي شنيديم، ياد تمام آن خاطراتي افتاديم كه سال ها قبل هنگام گزارش هاي بازي هاي فوتبال توسط صالح نيا تجربه كرده بوديم.
گزارشگر شمالي تخصص اش اين است كه هر بازي اي را ملال آور كند. پس عجيب نيست كه ما هم سه شنبه شب شاهد ملال آورترين بازي ليگ برتر بوديم. صالح نيا همان گزارشگري است كه گاه چنان احساساتي مي شد كه مثلا سيدمهدي ابطحي را «سيد فوتبال ايران» بخواند و گاه چنان شور بازي مي گرفتش كه در تعريف از بازيكنان شمالي تا ناكجاآباد مي رفت.
صالح نيا البته يك دهه اي ناپديد بود و ما كه توقع مان روز به روز بالا مي رفت ديگر تاب عليفر و يوسفي را هم نداشتيم. بازي سه شنبه شب منچستر - لستر هيچ حسن فني كه نداشت، دست كم يك نكته را يادآور شد كه گزارشگران فعلي را روي سر بگذاريم. چون ميزان جملات بي معنا و نامفهوم كه آن شب شنيديم آنقدر زياد بود كه براي لحظه اي پنداشتيم به تماشاي يك تئاتر ابسورد نشسته ايم.
|
|
|
امانوئل كانت در خانه هنرمندان
|
|
اديب وحداني-امانوئل كانت اگر يكي از ۳ نفر چهره مهم تاريخ انديشه بشري نباشد يكي ازهمان چهره هاي معدود تاثيرگذار محسوب مي شود.
از دلايل اهميت او، يكي مي توان نقش بي نظير او را در بنيان گذاري و نظريه مند كردن پروژه عقلانيت و روشنگري برشمرد كه بي بديل است و امثال آنها، فراوان.
در ايران سال هاي دور در حالي كه چهره هايي متوسط مرتب مطرح مي شدند (از مترلينگ در نظر بگيريد تا فروم) و به مدت بسياري ترجمه هاي بي استراتژي به خوبي شناخته مي شدند، كانت جز از سوي برخي از افراد زبان آشنا به دقت خوانده نشده بود و ترجمه قديمي يك استاد زبان فارسي كهن، متن مهم ترين كتاب كانت سنجش خرد ناب) را به يك فالنامه تبديل كرد كه از هر كجا شروع مي كرديد چيزي نمي فهميديد!
سه شنبه هفته گذشته خانه هنرمندان ايران ميزبان سه چهره بود كه از سه منظر درباره كانت سخنراني كردند. مقدمه ما خيلي طولاني شد و گزارش آن سخنراني ها بسيار طولاني تر مي شود و اصلا موضوع اين مقال كانت نبود،حضور چشمگير مردمي بود كه تالار را پر كرده بودند، راهروي طبقه بالاي خانه هنرمندان را پر كرده بودند و راهروي طبقه پايين را پر كرده بودند. مردم روي زمين سنگي نشسته بودند و روي پله ها نشسته بودند! كانت علاقه مندانش را بعد از ۲۰۰ سال در ايران هم جمع مي كند.
|
|
|