محسن حيدري- محمدحسن روزي طلب
مي توان با قاطعيت گفت كه در انقلاب اسلامي ايران هيچ سازمان سياسي- نظامي در واژگون ساختن رژيم شاهنشاهي، نقش تعيين كننده اي نداشت. از اين رو هيچ يك از گروههاي موجود نمي توانست، سرنوشت كشور و مردم را در مرحله «تأسيس» به صورت تشكيلاتي و سازمان يافته در دست گيرد، به بيان ديگر، بار انقلاب بر دوش مردم قرار داشت و نظام جديد به دور از مصالح گروهي و صرفاً متكي به عقايد مردم تأسيس شد.
چگونه سپاه تشكيل شد؟
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سازمان هاي سياسي- نظامي (مجاهدين خلق، چريك هاي فدايي، سازمان پيكار و...) براي حذف نيروهاي مسلح به جا مانده از رژيم گذشته و به دست گرفتن مهار و جهت گيري انقلاب، در گوشه و كنار كشور به سرعت فعاليت شديدي را آغاز نمودند. اينان از حمايت طيف وسيعي از گروه هاي غيرمذهبي چپ بهره مي بردند. دليل انتخاب اين سياست توسط گروه هايي كه نه تنها نظام ديني جمهوري اسلامي را قبول نداشتند، بلكه خود را شايسته به دست گرفتن حكومت مي دانستند بسيار روشن بود. در آن وضعيت انقلاب، جايگزيني براي ارتش متصور نبود، لذا اين تلاش ها مي توانست به سادگي به انحلال ارتش بيانجامد و از آن جهت كه نظام جديد، بدون نيروي نظامي سازمان يافته بسيار آسيب پذير مي نمود، اين گونه گروه ها مي توانستند با ادعاي «ارتش خلقي» جايگزين مناسبي براي ارتش باشند. در نظر اينان با تشكيل «ارتش خلق» عنان حاكميت جديد نيز در مهار گروه هاي سياسي- نظامي چپ قرارمي گرفت. با اين انگيزه، ارتش آماج حملات شديد اينان قرار گرفت و انحلال آن با تبليغاتي گسترده تقاضا مي شد.
از سوي ديگر، ضرورت دفاع مسلحانه از انقلاب در برابر هجوم دشمنان داخلي و خارجي و تبع آن، نياز به نيروي سازمان يافته كه پاسدار انقلاب باشد، در ميان شخصيت ها و گروه هاي مذهبي- انقلابي چه در سطح مسئولان، چه در ميان توده ها و جوانان انقلابي احساس مي شد.
نيروهاي مذهبي نمي توانستند به ارتش موجود اكتفا و اعتماد كنند. ارتشي كه روحيه اي نداشت و نيروهاي خالص آن هنوز در رده پايين و ناشناخته بودند. اما فشار و تهديد گروه هاي مخالف و برانداز و تجزيه طلب چه در خيابان هاي تهران و چه در شهرها و خصوصاً در مناطق مرزي كاملاً احساس مي شد. به همين سبب ضرورت ايجاد هر چه سريع تر نيروي نظامي- انقلابي كه پشتوانه قدرت سياسي نظام جديد باشد نيز احساس شده، به اين ترتيب چند گروه مذهبي انقلابي جداگانه دست به كار شدند و هسته هايي تشكيل دادند كه با تجمع وحدت آنان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، پديد آمد.
دولت موقت از استقلال عمل كميته هاي انقلابي دل خوشي نداشت و نيز به دليل فروپاشي قواي انتظامي و نظامي، فاقد ابزار لازم براي اعمال حاكميت بر كشور بود. از اين رو در صدد برآمد تا يك نيروي مسلح در چارچوب نظريه «گارد ملي» و تحت نظر خود به وجود آورد. به همين منظور به درخواست مهندس بازرگان مرحوم حسن لاهوتي حكمي از امام براي تشكيل اين نيرو دريافت كرد. دولت موقت نيز، دكتر ابراهيم يزدي را به عنوان معاون نخست وزير در امور انقلاب، مأمور كرد كه با مرحوم حجت الاسلام حسن لاهوتي همكاري كند. اين دو با جلب همكاري عده اي از اعضاي اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان ايراني در آمريكا و كانادا (كه از گذشته با ابراهيم يزدي مرتبط بودند) ساختمان ساواك در خيابان پاسداران را مقر خود قرار دادند و در مراكزي چون هنگ نوجوان (دانشگاه امام حسين فعلي) و پادگان سعدآباد به جذب و آموزش داوطلبان مي پرداختند.
همكاري افرادي با طيف هاي بسيار متفاوت فكري چون محمد غرضي، صباغيان، محسن رفيق دوست، محسن سازگارا، علي محمد بشارتي، حسن عابدي جعفري با اين گروه قابل توجه است.
اما گروه هاي ديگر انقلابي و وفادار به جمهوري اسلامي نيز براي ايجاد يك تشكيلات نظامي دست به كار شدند و اين تشكيلات را در پادگان جمشيديه ايجاد نمودند.
زندانيان سياسي رژيم گذشته، بخش اعظمي از اين گروه را تشكيل مي دادند. اينان براي مقابله با توطئه هاي مسلحانه عناصر رژيم سلطنتي و نيز خنثي نمودن تهديد به اقدام مسلحانه سازمان هايي همچون چريك هاي فدايي و مجاهدين خلق، مستقل از جريان اول، با استقرار در پادگان جمشيديه، اقدام به ايجاد تشكيلاتي با عنوان «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» كردند. جواد منصوري (اولين فرمانده سپاه) عباس آقا زماني (ابوشريف)، عباس دوزدوزاني، ابراهيم حاج محمدزاده كه بعدها محمد منتظري و يوسف كلاهدوز افسر سابق گارد كه در زمان رژيم سابق با گروههاي مبارز مخفي همكاري داشت، نيز به آنها اضافه شدند، از مؤسسين اين تشكيلات بودند. آيت الله موسوي اردبيلي رابط اين گروه با شوراي انقلابي بود.
تشكيلات سوم مربوط به سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بود. سازمان مجاهدين انقلاب كه قبل از انقلاب پايه ريزي شده بود، در مقايسه با ديگر گروه ها، بيشترين سابقه تشكيلاتي و نظامي را داشت. گروه هاي تشكيل دهنده اين سازمان، قبل از پيروزي در قالب سازمان هاي مخفي مرسوم كار مي كردند.
اين سازمان با راهنمايي هاي آيت الله مطهري به وجود آمده بود. سازمان مجاهدين انقلاب يك تشكل سياسي- نظامي بود، كه بخش نظامي اش را در اختيار سپاه قرار داده بود. آخرين گروه با عنوان «ساپا» تحت نظر شهيد محمد منتظري قرار داشت. اين گروه عمدتاً از عناصر مبارزي كه در لبنان آموزش چريكي ديده بودند، تشكيل مي شد. از ميان ايشان از افرادي چون محمد بروجردي، محسن رضائي، باقر ذوالقدر، مرتضي الويري و رحيم صفوي را مي توان نام برد. بخشي از اين گروه بعدها در هسته جمشيديه ادغام شد و بخشي ديگر مدتي با عنوان ساتجا (سازمان انقلابي توده اي جمهوري اسلامي) مستقلاً ادامه حركت داد.
به اين ترتيب، چهار گروه مسلح و مستقل با هدفي يكسان (حراست از انقلاب اسلامي) و با مرامي تقريباً مشابه به وجود آمدند. هريك از اين گروه ها براي خويش تعهد و رسالت پاسداري از انقلاب اسلامي را قائل بود. اين امر بي ترديد مي توانست از لحاظ تشكيلاتي و تعيين برنامه مديريت اختلاف ها و اصطكاك هايي در پي داشته باشد. از اين رو ضرورت ادغام تشكل هاي مسلح مذهبي و ايجاد يك تشكيلات منسجم، هر روز بيش از پيش احساس مي شد.
اين مسأله در شوراي انقلاب طرح شد و شورا آيت الله هاشمي رفسنجاني را مأمور هماهنگي و يكپارچه سازي اين گروه ها نمود. امري كه در نهايت منجر به تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي گرديد. هاشمي رفسنجاني براي تحقق اين هدف، يك گروه دوازده نفره را از اعضاي گروه هاي ياد شده تشكيل داد. اعضاي اين گروه دوازده نفري عبارت بودند از: محسن سازگارا، محمد غرضي، اصغر صباغيان، محسن رفيق دوست از سوي حسن لاهوتي، يوسف كلاهدوز، عباس دوزدوزاني، جواد منصوري و ابوشريف (عباس آقا زماني) از هسته جمشيديه و محسن رضايي، محمد بروجردي، مرتضي الويري و يوسف فروتن از سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي.
از اين گروه دوازده نفره، محسن رضايي، محسن رفيق دوست و عباس دوزدوزاني به عنوان نماينده گروه هاي سه گانه فوق، اواخر فروردين ۵۸، در قم به ديدار امام خميني رفتند. امام خميني در اين ديدار دستور ايجاد يك نيروي مسلح مكتبي مستقل از دولت موقت را صادر كرد. اين دستور عملاً فرمان تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود.
در پي اين فرمان، گروه دوازده نفره، اساسنامه اي را در ۹ ماده و ۹ تبصره تهيه كرد و به تصويب شوراي انقلاب رساند. به دنبال تصويب اساسنامه، شوراي انقلاب، احكام شوراي فرماندهي سپاه را صادر كرد.
بدين ترتيب، جواد منصوري به سمت فرمانده و عضو شوراي فرماندهي، عباس آقا زماني (ابوشريف) به سمت مسئول واحد عمليات و عضو شوراي فرماندهي، علي محمد بشارتي و بعدها محسن رضايي به سمت مسئول اطلاعات و تحقيقات و عضو شوراي فرماندهي، سيد اسماعيل داودي به سمت مسئول اداري و مالي، محسن رفيق دوست به سمت مسئول تداركات و مرتضي الويري به سمت مسئول روابط عمومي منصوب شدند.
به اين ترتيب در دوم ارديبهشت ۱۳۵۸ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با انتشار بيانيه اي رسماً اعلام موجوديت كرد. هنوز هم اين سئوال مطرح است كه در كنار ارتش چه ضرورتي براي تشكيل سپاه وجود داشت. از اين رو پس از ۲۵ سال از تأسيس سپاه به سراغ اولين مسئول اين نهاد رفتيم تا سئوالات موجود در اين زمينه را با وي به گفت وگو بنشينيم:
* * *
* پس از پيروزي انقلاب، نهادهايي تشكيل شد كه هر يك براي پاسخگويي به يك نياز اساسي كشور تأسيس شده بودند. سپاه به عنوان يكي از اين نهادهاي انقلابي زاده كدام ضرورت هاست و اساساً در آن روزها، چگونه اين ضرورت ها را دريافتيد؟
- بلافاصله پس از پيروزي انقلاب ما يك جمع بندي از گذشته تاريخ معاصر ايران داشتيم. ما به اين نتيجه رسيديم كه انقلاب نيازمند به يك بازوي نيرومند مسلح براي دفاع از خودش و تداوم انقلاب است. اين تجربه اي بود كه ما با مطالعه جنبش تنباكو و جنبش مشروطيت و همچنين قضيه شكست مشروطيت در جريان كودتاي ۳ اسفند ۱۲۹۹ و همچنين شكست نهضت ملي شدن صنعت نفت به دست آورديم، لذا تشكيل يك نهاد مسلح كه دقيقاً اهداف مكتبي و فرهنگي انقلاب را نيز پي گيري كند مورد بحث قرار گرفت. اين جانب به اتفاق شهيد محمد منتظري و آقاي عباس آقازماني (ابوشريف) و تعداد ديگري از دوستانمان در يكي از ساختمانهايي كه بعد از انقلاب به دست ما افتاده بود تشكيلاتي را به وجود آورديم و دوستان ديگر ما ازجمله آقاي حسن لاهوتي در جاي ديگري، آنها هم تشكيلات ديگري به نام سپاه پاسداران به وجود آوردند كه البته آن سپاه پاسداران در واقع تغيير يافته همان «گارد انقلاب» بود كه تأسيس آن توسط دولت موقت بود و از سوي آنها هم حمايت مي شد. گروه هاي ديگري هم درصدد تشكيل يك تشكيلات مسلحانه بودند.
* اولين اقدام شما براي تأسيس تشكيلات واحدي به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي چه بود؟ چه مراحلي براي تأسيس سپاه طي شد؟
- ما با شوراي انقلاب، با شهيد بهشتي و با نيروهاي خط امام براي تأسيس يك تشكيلات واحد به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مذاكره كرديم. حرف ما اين بود كه تعدد تشكيلاتي قطعاً تبعاتي دارد، به اضافه اين كه دولت موقت اصرار داشت كه سپاه پاسداران زير نظر دولت اداره شود در حالي كه ما معتقد بوديم كه نيروي مسلح بايد در اختيار رهبر انقلاب و ولايت فقيه باشد و براي اين حرفمان دليل داشتيم چون مطالعات تاريخي و تجربه گذشته ما نشان مي داد كه معمولاً كساني كه در اين جايگاه مي ايستند غالباً نيروهاي مسلح را در جهت منافع حزبي، گروهي و خانوادگي خودشان به كار مي گيرند. براي پيگيري همين مسأله بود كه از ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱۰ فروردين ۱۳۵۸ جلسات بسيار متعدد و مفصل برگزار شد، سرانجام شوراي انقلاب اسلامي تأكيد كردند كه بايد همه تشكيلات موجود در يك تشكيلاتي جمع بشود به نام سپاه پاسداران و ما يك تشكيلات را به رسميت خواهيم شناخت، سرانجام نمايندگان تشكل هاي متعدد دور هم جمع شديم و يك اساسنامه تدوين شد و اين اساسنامه به حضرت امام و شوراي انقلاب ارائه شد و مورد تصويب قرار گرفت. در اين اساسنامه اولاً سپاه پاسداران زير نظر ولايت فقيه قرار گرفت. ثانياً قرار شد تشكيلات ديگري به اين نام وجود نداشته باشد و ديگر اين كه مقرر شد تمام امكانات موجود متمركز شود و اين اساسنامه ملاك كار تشكيلات سپاه قرار گرفت.
|
|
* بعد از تدوين اساسنامه سپاه، چه كارهايي باقي مانده بود تا انجام شود و سپاه عملاً و رسماً كار خود را آغاز كند؟
- بعد از تدوين اساسنامه، بحث انتخاب شوراي فرماندهي سپاه مطرح شد، در ميان حدود ۱۵ نفر كه مذاكره كنندگان تأسيس سپاه بوديم، بحث تشكيل شوراي فرماندهي سپاه مطرح شد كه طبق اساسنامه داراي هفت عضو بود. به هر حال در مورد شش نفر اعضاي شورا تقريباً به نتيجه رسيدند و رأي گيري كردند و تصويب شد، اما براي فرماندهي سپاه كه شايد حساس ترين بحث بود يك بحث بسيار طولاني همراه با ارائه نظرات مختلفي مطرح شد. سرانجام بعد از يك سري مذاكرات بسيار طولاني مجموعاً به اين نتيجه رسيدند كه بنده را به عنوان فرمانده سپاه معرفي كنند، البته من اساساً از ابتدا قصد و برنامه اي براي اين كه در سپاه باشم و نقشي طولاني در سپاه ايفا كنم نداشتم چون من اساساً يك فرد آموزشي- فرهنگي هستم و علاقه مند به فعاليت در همين زمينه هستم. اما عملاً روي هيچ فرد ديگري نتوانستند به توافق برسند و لذا نهايتاً قرار شد من فقط به مدت شش ماه فرمانده سپاه باشم تا مقدمات انتخاب يك فرماندهي كه به طور نسبي نظر مثبت افراد و جريان ها را جلب كند و همچنين توانايي اداره كردن سپاه را هم داشته باشد، فراهم شود. در آن اوايل، شوراي انقلاب هم روي اين قضيه تأكيد داشت كه حتماً بايد كسي انتخاب شود كه همه قبولش داشته باشند. حتي آيت الله طالقاني كه نسبت به سپاه يك حساسيت هاي خاصي داشت بخصوص به خاطر برخوردهايي كه با بعضي ها شده بود، ايشان فكر مي كرد بعداً سپاه ممكن است تبديل به يك قدرت مهار ناپذير بشود، ايشان هم نسبت به فرماندهي من نظر مثبت دادند و لذا در دوم ارديبهشت ۵۸ حكم فرماندهي سپاه و ديگر اعضاي شوراي فرماندهي به امضاي دبير شوراي انقلاب كه شهيد بهشتي بودند، رسيد. البته ما كارمان را به صورت پراكنده قبل از اين تاريخ شروع كرده بوديم، در واقع از ۲۳ بهمن مشغول بوديم و از ۱۲ ارديبهشت به بعد رسماً تشكيلات يكي شد و مهر و دفتر، آرم و سربرگ تماماً يكي شد و به اين ترتيب به دستگاههاي مختلف و مطبوعات اعلام شد و به اين ترتيب رسماً سپاه كارش را شروع كرد.
* ارزيابي و واكنش گروهها و احزاب سياسي در مورد تأسيس سپاه چگونه بود؟
- از همان روز اول سازمان مجاهدين خلق و تمام جريانات چپ وگروه هاي ملي به شدت موضع گيري كردند به خصوص نسبت به اكثر مؤسسين سپاه از جمله من به شدت اعتراض كردند، استدلالشان اين بود كه اين افراد سابقه دشمني با تمام گروه هاي چپ و گروه هاي مجاهد را دارد. ملي گراها هم خيلي از انتخاب من استقبال نكردند و علتش هم اين بود كه آنها مي دانستند من با جريانات ملي گرا موافق نيستم و به هر حال سوابق من را مي دانستند.
* اعضاي دولت موقت چه نگاهي به مقوله تأسيس سپاه داشتند؟ موضع و واكنش دولت موقت در بدو تأسيس يا در ادامه كار سپاه چگونه بود؟
- دولت موقت اساساً با نيروهاي انقلابي و نهادهاي انقلابي و شعارهاي انقلابي موافقت و هماهنگي زيادي نداشت و بيشتر به حفظ ساختارهاي اداري باقي مانده از رژيم پهلوي فكر مي كرد و نهايتاً خواستار تعديل در مديريت به وسيله يك رفرم در دستگاههاي اداري بود.
آنها حاضر نشدند كه دولت را دولت موقت انقلابي، بنامند. به عبارت ديگر دولت مي گفت كه من انقلابي نيستم. خيلي نكته ظريفي است كه آنها حتي در نام گذاريشان دقت كردند. به دليل همين ويژگي هاي دولت موقت، تبعاً مشكلات زيادي با دولت داشتيم. دولت موقت تقريباً ما را به رسميت نمي شناخت، بخصوص از زماني كه اساسنامه تصويب شد و سپاه رسماً زير نظر رهبر قرار گرفت.يكي از شكايت هايي كه ما هميشه نزد امام مطرح مي كرديم اين بود كه دولت موقت با ما همكاري نمي كند و تا زماني كه دولت موقت بود، سپاه خيلي مشكل داشت، چه در تأمين بودجه و تأمين امكانات و چه آزادي عمل .البته بعد از سقوط دولت موقت زمينه فراهم شد كه سپاه و بقيه نهادهاي انقلابي توانستند يك مقدار تحرك بيشتري پيدا كنند.
* وقتي كه سپاه رسماً تأسيس شد، كميته هاي انقلاب اسلامي در ابعاد سازماندهي و فرماندهي به انسجام بالايي رسيده بودند. با توجه به اين كه كميته انقلاب اسلامي هم يك نهاد مسلح براي حفظ انقلاب و حراست از آن بود، چه نيازهايي وجود داشت كه تأسيس يك نهاد مسلح ديگر را براي پي گيري همان هدف، ايجاب مي كرد؟
- در واقع استنباط اين بود كه كميته يك تشكيلات موقت است كه در واقع، در زمان عدم كارايي شهرباني و ژاندارمري كار اين دو نهاد را انجام مي دهد. وقتي كه آن دو نهاد بتوانند كارخودشان را انجام دهند، كارها تحويل آن دو نهاد و آن دو سازمان خواهد شد. اين يك نكته و نكته دوم اين كه به هر حال كميته بيشتر انتظامي و جنبه به اصطلاح امنيتي براي درون شهرها داشت. در حالي كه سپاه وظيفه اش دفاع از كل نظام بود و فقط در بعد مسلحانه هم فعال نبود و لذا ما از ابتدا يك فعاليت گسترده فرهنگي را هم در سپاه پايه گذاري كرديم كه الان هم بسيار گسترده و فعال هستند، در بخش هاي آموزشي، تحقيقاتي و تبليغاتي، در زماني كه در كشور بسياري از دستگاه فرهنگي و تبليغاتي تقريباً غيرفعال بودند، دستگاه فرهنگي سپاه در اين زمينه بسيار فعال بود، بخصوص در شهرهاي دوردست ما فعاليت هاي بسيار گسترده اي داشتيم و از سوي ديگر سپاه به خلاف كميته ها بيشتر به مسائل كلان كشوري فكر مي كرد. به هر حال كميته براي يك دوران مقطعي و آن هم مسئله برقراري نظم و امنيت در آن مقطع ابتداي انقلاب تأسيس شد. اگرچه بعدها اين مطلب مطرح شد كه اي كاش مثلاً كميته با همان اهداف انتظامي خودش باقي مي ماند و ديگران در داخل كميته ادغام مي شدند و نظرات مختلف ديگري كه بعدها به وجود آمد. اما به هر حال در ابتداي انقلاب اين مسأله بسيار واضح بود.
* حضرت امام و مردم چه نگاهي به تأسيس سپاه و عملكرد آن در همان ماههاي نخستين داشتند؟ اساساً سپاه تا چه اندازه در اعتماد سازي موفق بود؟
- طبعاً مردم در ابتدا شناختي از سپاه نداشتند و اين سپاه بود كه با عملكرد خودش در سال ۵۸ و ۵۹ به تدريج خودش را به جامعه معرفي كرد، اما در همان شش ماه نخست فعاليت، يعني نيمه اول سال ۵۸ عملكرد ما به گونه اي شد كه حضرت امام در يكي از ملاقات هايي كه با ايشان داشتيم، فرمودند با اطلاعاتي كه من از اوضاع كشور دارم، اگر سپاه نبود كشور هم نبود. در همان نيمه اول سال ۵۸، با اين كه ابتداي كار ما بود، هر جاي مملكت مشكلي پيش مي آمد كه كميته، شهرباني و دادگاه انقلاب نمي توانستند حل كنند، نيروهاي سپاهي مي رفت و حل مي كرد. ما در آن موقع، همزمان در هفت جبهه تجزيه طلبي مي جنگيديم، در سال ۵۸ سپاه در هفت جبهه مي جنگيد. كردستان، آذربايجان، خوزستان، گنبد، بلوچستان، هرمزگان و انزلي و حتي مي توانيم بگوييم سپاه به طور همزمان در هشت جبهه مي جنگيد. چون در تهران هم مجاهدين خلق و چريك هاي فدايي عليه انقلاب توطئه مي كردند. حقيقتاً كارهايي كه سپاه در همان ماههاي آغاز فعاليتش كرد بسيار قابل توجه اند. مثلاً ما محمدرضا سعادتي را در ۹ ارديبهشت ۱۳۵۸ يعني فقط يك هفته پيش از تأسيس سپاه دستگير كرديم در حالي كه اسناد جاسوسي سرلشگر مقربي (جاسوس شوروي در ساواك) را به وابسته نظامي شوروي در تهران تحويل مي داد. اين عمليات سپاه تمام نيروهاي جاسوسي شوروي را متحير كرد.
* در همان ماههاي نخستين پس از پيروزي انقلاب، يك گروه مسلح به نام سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به منظور دفاع از موجوديت نظام و انقلاب به وجود آمد. چه شباهت ها و تفاوت هايي بين اين سازمان و مجموعه سپاه بود كه موجب شد پس از تشكيل سپاه بعضي از اعضاي اين سازمان به سپاه بپيوندند و برخي ديگر در سازمان بمانند؟
- البته بايد گفته شما را تصحيح كنم. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هر دو همزمان و پس از سقوط رژيم شاه به وجود آمدند. اين طور نبود كه تأسيس سازمان مقدم بر تأسيس سپاه باشد. البته اين يك واقعيت است كه سپاه و سازمان مجاهدين دو مجموعه متفاوت بود. سازمان مجاهدين انقلاب كاملاً كار سياسي مي كرد در حالي كه هدف سپاه و كاركردش نظامي- فرهنگي بود. بعضي از افراد مجاهدين انقلاب هم به عضويت سپاه درآمدند و در تأسيس آن شركت داشتند. البته از همان ابتدا در سپاه روي اين مسئله بحث جدي بود كه اعضاي سپاه بايد بدون وابستگي حزبي و سياسي در سپاه شركت كنند و هيچ يك از اعضاي سپاه حق ندارد نظرات گروهش را در سپاه اعمال كند و نهايتاً در سال ۶۰ حضرت امام در يكي از سخنراني هايشان فرمودند: هيچ فرد عضو گروه ها حق ندارد كه در نيروهاي مسلح باشد و فرماندهان بايد حتماً چنين افرادي را شناسايي كنند و آنها را مخير كنند به اين كه يا از سپاه بيرون بروند و يا از سازمانشان جدا شوند و همين طور هم شد.
* ارزيابي شما از مشي و مرام سياسي گروههاي تشكيل دهنده سپاه چه بود و اكنون چگونه است؟ آيا در اين ميان اختلافي بين مرام سياسي اين گروهها ديده مي شد؟
- در واقع بين سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و ما (يعني من و شهيد محمد منتظري و ابوشريف و بخش بسيار مهمي از نيروهاي تشكيل دهنده سپاه)، هيچ گونه اختلافي نبود. تنها اختلاف جدي ميان ما و بخشي از گروهي بود كه در خيابان پاسداران و در كل مقر ساواك سابق مستقر بودند و به طور جدي طرفدار اين بودند كه سپاه بايد زير نظر دولت باشد، آنها البته تعدادي شان سمپات هاي نهضت آزادي بودند و از دوستان دكتر ابراهيم يزدي به حساب مي آمدند. اين عده چون در اقليت بودند، عملاً حرفشان پيش نرفت، همچنين وقتي كه حكم شوراي فرماندهي سپاه توسط شوراي انقلاب صادر شد، اكثراً آن افراد احساس كردند كه نمي توانند در سپاه بمانند و به اين ترتيب عملاً اين جريان منتفي شد، البته قصد ندارم خيلي غلو و اغراق كنم ولي بايد صادقانه بگويم كه در سال ۵۸ ما در سپاه واقعاً مشكلي به نام خط و اختلاف يا رياست نداشتيم و يك همكاري بسيار صادقانه وجود داشت، البته اين مسائل همان طور كه گفتم براي عده اي وجود داشت كه پس از مدتي احساس كردند كه در مجموعه سپاه نمي توانند اهداف خود را پيگيري كنند. البته در آن اوايل كار، دو سه برخورد خطي انجام دادند و از اين سو، ما برخورد مناسبي كرديم، آنها هم كه اين طور ديدند، از سپاه كناره گيري كردند.
* صرف نظر از فضائل شخصي، ديگر عواملي كه وفاق نيروها را در مجموعه سپاه تقويت مي كرد، كدام بود؟ محورهايي كه اعضاي شوراي فرماندهي سپاه را دور يكديگر جمع مي كرد، چه بودند؟
- اولين عامل اين بود كه اعضاي شوراي فرماندهي سپاه، آشنايي هاي قبلي با هم داشتند و با هم كار مي كردند و همديگر را مي شناختند، آدم هاي تازه كاري نبودند كه تازه به هم رسيده باشند. به استثناي شهيد كلاهدوز و آقاي داودي، همه ما سالهاي سال در رژيم سابق همراه يكديگر مبارزه كرده بوديم و با هم زندان رفته بوديم. عامل دوم اين بود كه همگي اعضاي شوراي فرماندهي سپاه، كاملاً امام را قبول داشتيم. عامل ديگري كه خيلي مهم بود، دخالت ندادن مواضع سياسي افراد در كار سپاه بود. مثلاً من عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي بودم، ولي در سپاه كلمه اي از حزب صحبت نمي كردم و از حزب حمايت نمي كردم، تبليغ هم نمي كردم. محسن رضايي عضو سازمان مجاهدين بود، ولي در سپاه كار خبري نمي كرد، منظور اين است كه متوجه بوديم، اينجا، جاي كار حزبي نيست، لذا هيچ تصميمي با توجه به گرايشات سياسي و حزبي گرفته نمي شد. علاوه بر اين ها، معمولاً اين طوري است كه افرادي كه در جهت يك هدف واحد كار مي كنند، كمتر مشكل پيدا مي كنند. مشكل آنجاست كه جنبه مادي وارد مي شود، مزايا، قدرت، شهرت و...
البته در شوراي فرماندهي اين طور نبود كه هيچ اختلافي نداشتيم ولي وقتي كه رأي گيري مي كرديم و يا تصميمي مي گرفتيم، يا امري صادر مي شد، همه مطيع بودند ولي به دلايلي كه گفتم اختلافها جدي نبود.
* درباره رابطه سپاه و نهضت هاي آزادي بخش و تأسيس دفتر نهضت هاي آزادي بخش در سپاه توضيح دهيد و اين كه سرانجام اين دفتر و اين هدف در سپاه چه شد؟
- حمايت از نهضت هاي آزادي بخش در واقع از اهداف سپاه بود و اين جزئي از اهداف نظام جمهوري اسلامي است كه در قانون اساسي هم آمده است. اين تشكيلات در سپاه براي پيگيري همين هدف و حمايت از جنبش ها به وجود آمد اما اين تشكيلات عملكرد مناسبي نداشت لذا اين دفتر منحل شد. اما پشتيباني سپاه از نهضت ها طبق آنچه كه در اساسنامه هست و مطابق مصوبات شوراي عالي دفاع، آن جاهايي را كه لازم است، صورت مي گيرد. البته من در سال ۶۰ با نظر شهيد رجايي به وزارت خارجه رفتم و به طور دقيق در جريان امور سپاه نيستم.
* چه شد كه شما فرماندهي سپاه را رها كرديد؟ بعد از جناب عالي چه افرادي فرمانده سپاه شدند؟
- پس از اين كه بني صدر فرمانده كل قوا شد چون من مطمئن بودم كه او فرد فاسدي است لذا قبول نكردم و ديگر نماندم لذا كنار رفتم و بعد از من آقاي دوزدوزاني به مدت سه ماه فرمانده سپاه شد و او هم عملاً نتوانست با بني صدر كار كند لذا ايشان هم استعفاء داد و ابوشريف (عباس آقازماني) فرمانده سپاه شد. او هم به دليل عملكرد نامناسب خودش عملاً بيشتر از سه ماه نتوانست در اين منصب بماند. لذا فرماندهي سپاه به مرتضي رضايي داده شد، ايشان يك سال مسئول بودند و بعد از آن مسئوليت فرماندهي سپاه به محسن رضايي كه هيچ نسبتي با هم نداشتند داده شد و ايشان تا پايان دفاع مقدس و چند سال بعد از آن فرمانده سپاه بودند.
* نظر شما درباره فعاليت هاي سياسي سپاه چيست؟ و اين كه خط قرمز هاي فعاليت هاي سياسي سپاه نظير صدور بيانيه ها و... چگونه تعريف مي شود و در آخر، اين كه ارزيابي شخصي تان از لزوم غيرسياسي بودن سپاه چيست؟
- افراد جامعه در هر شغل و سمتي كه هستند به هر حال كار سياسي و بينش سياسي خاص خود را دارند. ولي نهايت امر اين است كه نيروهاي مسلح و شايد حتي قوه قضائيه و وزارت خارجه، نبايد عضو يك گروه سياسي باشند و يا از يك گروه بخصوص جانبداري كنند. بنابراين در اين مسأله عموماً اشتباه مي شود. در واقع غيرسياسي شدن مجموعه نيروهاي مسلح اصلاً امكان ندارد و در صورت امكان، براي دفاع از كشور مناسب نيست زيرا نيروهاي مسلح و سپاه بايد نسبت به شرايط سياسي كشور و جهان، بينش واقع بينانه اي داشته باشند. بنابراين بحث عدم عضويت و عدم حمايت از يك گروه خاص، به معناي غيرسياسي شدن مجموعه سپاه نيست. اگر غيرسياسي بودن نيروهاي مسلح را بخواهيم بپذيريم، معنايش و لازمه اش اين است كه اينها حتي نبايد در انتخابات هم شركت كنند. اما اين طور نيست و نيروهاي مسلح هم براساس سليقه و نگرش سياسي خودشان مي توانند يك جريان فكري را انتخاب كنند. در مورد صدور بيانيه هم اگر درباره كليت نظام و مسائل اساسي باشد قطعاً بلا اشكال و بلكه لازم است. البته باز هم تأكيد مي كنم كه اعضاي نيروهاي مسلح از جمله سپاه نبايد عضو يك گروه سياسي و يا حامي يك گروه خاص سياسي باشند. اين چيزي است كه براي سلامت نيروهاي مسلح خطرناك است.