پنجشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۵۶
سير تدوين الحيات
 
005418.jpg

الحياة؛ دايرة المعارفي اسلامي، كه براي انسان معاصر دريچه اي به گنجينه هاي علم و معرفت گشوده است، تا مسائل و نيازها و راهكارهاي زندگي نوين خود را از سرچشمه هاي زلال و شفاف قرآن و احاديث به دست آورد.
سير تدوين اين كتاب براي پژوهش گران سؤالاتي را به همراه داشته است كه چگونه چنين تفكر و برداشتي از آيات و روايات شكل گرفته است؟ و سير شكل گيري و تدوين الحياه چگونه بوده و از چه زماني آغاز شده است؟ چگونه مؤلفان به اتحاد نظر رسيده اند؟ و چرا الحياة؟...
اين مقاله بر آن است كه اندكي به اين پرسش ها پاسخ گويد و گوشه اي از جريان اين نگارش را براي خوانندگان روشن سازد.
در محضر استاد
شكل گيري چنين تفكر و برداشتي از آيات و روايات در ذهن مؤلفان اين مجموعه (استاد علامه محمدرضا حكيمي، حجة الاسلام محمد حكيمي و حجة الاسلام علي حكيمي)، به سال هاي دور و دوران تحصيلي مؤلفان كتاب باز مي گردد. به آنجا كه ايشان، به محضر عالم رباني و متأله قرآني و حكيم ديني حضرت شيخ مجتبي قزويني خراساني (۱۳۱۸ق- ۱۳۸۶ق) راه يافتند. توجه به احاديث و استنتاج و استخراج اصول و فروع دين و مسائل حيات انساني و كشف معيارها و راهكارهاي سعادت انساني از آيات و روايات توسط آن استاد بزرگ در ذهن شاگردانشان ريشه دواند و در طي سال ها حضور در محضر ايشان، توجه بنيادين به شيوه و نگرش علمي و عقلاني به قرآن، نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و ادعيه و ديگر احاديث پيامبر و امامان در ذهنشان استوار شد و اين آغازي بوده است براي چنين توجه علمي و اصولي به آيات و احاديث. به گفته استاد محمدرضا حكيمي:
ايشان به ما القا كردند كه ما با ديد علمي احاديث را بنگريم. اين بينش به ما بركت داد. مي گويند به عبدالحميد، كاتب معروف عرب كه نويسنده بسيار معروفي بوده گفتند: چگونه به اين صورت در نويسندگي تسلط يافتي؟ گفت: «حفظت خطب الاصلح، فقاضت ثم فاضت؛ من نهج البلاغه را حفظ كردم، بعد همين طور ژاله وار، واژه  و معني به انديشه ام سرازير شد». حالا ما هم در حقيقت با اين چشم و اين نوع نگرش نگاه كرديم. ما پس از اين كه سال ها فلسفه خوانديم و تدريس كرديم و... ديديم علم جاي ديگري است، نه فقط از نظر قدسيت بلكه از ديدگاه علمي و حقيقت يابي.
پس از اين توجه و در همان سال هاي تحصيل، مولفان، مطالعه دوره اي و مجموعه اي كتاب هاي حديثي و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و تحف العقول را تا حدودي آغاز كردند. اما اين كارها و مطالعات به صورت پراكنده صورت مي گرفت و شكل منظم و منسجمي به خود نگرفته بود.
نقطه آغازين
در سال ۱۳۵۳ و پس از آزادي آقاي محمد حكيمي از زندان اتفاقي افتاد، كه نقطه آغازين تدوين الحياه بود و اين كار به صورت منسجم و منظم پيگيري شد. ايشان چنين مي گويد:
پس از دوره گرفتاري در زندان و لمس بيشتر خفقان حاكم بر جامعه، ديگر امكان نشر مسائل روشن گر اسلامي نبود و كتاب هاي اصولي با موانعي روبرو مي شد. از اين رو به اخوي محمدرضا در تهران نامه اي نوشتيم، كه در حال حاضر و با اين سانسور شديد چه بايد كرد؟ و با چه زباني حقايق دين خدا را در اين دوران خفقان به ذهنيت جامعه رساند؟ پس از اين درخواست، ايشان طي نامه اي نوشتند كه، به تهران بياييد و... طرحي به ذهنم رسيده است كه آن را نوعي توفيق مي دانم. پس از اين نامه به تهران رفتيم و چند روزي با ايشان به مذاكره پرداختيم. ايشان گفتند كه روايات را جمع  آوري كنيد و به صورت يك ايدئولوژي مدون در آوريد و آخرين تعبيري كه كردند اين بود كه: برويد روايات خاكي، خوني را جمع آوري كنيد. و اين نقطه آغازين الحياه است.
سير تدوين
پس از بازگشت از تهران كار بر روي روايات به صورت جدي و منظم آغاز و يك يك روايات كتاب شريف  بحارالانوار مطالعه شد، منابع ديگر نيز بررسي شد و همين سير در آنها نيز صورت گرفت منابعي چون تحف العقول، وسائل الشيعه، كافي، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه و بسياري از كتاب هاي روايي ديگر، مطالعه و بررسي قرآن كريم پس از بررسي اجمالي احاديث انجام شد زيرا كه مجموعه گفتار پيامبر و امامان معصوم در شناخت و تبيين محتوا و مواضع آيات قرآني نقش اصولي دارد. سپس فراز روايات مورد تأمل قرار گرفت و تقسيم بندي شد و فيش برداري صورت گرفت و هر فراز از روايات در ذيل عنوان و موضوعي خاص جاي گرفت؛ و در سنگ بناي آغاز اين برداشت ها نهاده شد.
با زمينه هاي گسترده اي كه اين نوع نگرش در انديشه مؤلفان داشت، كه مطالعه اجمالي تفكر بشري و مكاتب فلسفي اقتصادي و سياسي و ديگر رشته هاي انساني از آن جمله است و مطالعات نامنظمي نيز كه انجام گرفته بود اين دوران حدوداً دو سال به درازا كشيد و در اين مدت به هيچ كار ديگري پرداخته نشد. بعد از پايان كار فيش برداري، كار بر روي دسته بندي فيش ها و تنظيم ابواب و فصول كتاب به صورت حضوري آغاز شد. و چون اين كار نياز به فضاي وسيعي داشت (بيش از يك اطاق)، همه فيش ها به منزل آقاي علي حكيمي انتقال يافت. اين كار در زير زمين منزل ايشان صورت پذيرفت. اين مرحله از تدوين كتاب حدود سه ماه كار جدي و مداوم را به خود اختصاص داد. (و اين دوران، همزمان بود با درگذشت مشكوك دكتر علي شريعتي«ره»).
پس از تنظيم ابتدايي ابواب و فصول، نظره نويسي ها آغاز شد و سياست كار بر اين قرار گرفت كه نظره الي البابها (نگرش به سراسر هر باب يا هر فصل) در آخر ابواب و فصول قرار گيرد تا خوانندگان صاحب نظر نخست خود با عقل و خرد خويش آيات و احاديث را ژرف بنگرند و درك و دريافتي از آنها داشته باشند سپس به نظر مؤلفان توجه كنند. اين «نظره نويسي ها» بدين گونه بود كه آقاي علي حكيمي و محمد حكيمي جداگانه مي نوشتند و پس از مقايسه برداشت ها، نكات مثبت و ارزنده  هر يك تركيب مي شد و نظر نهايي با استاد محمدرضا حكيمي بود.
باري با اين چگونگي، طرح نخستين ابواب و فصول كتاب الحياه شكل گرفت و تدوين اجمالي و ابتدايي يافت. آقاي محمد حكيمي درباره اين دوران چنين مي گويد:
پس از اين كه كتاب به صورت اجمالي و ابتدايي تدوين يافت و قبل از اين كه ما كتاب را به تهران براي اخوي محمدرضا ببريم و از ترس دستبرد رژيم خفقان كه به منزل هركس مي ريختند دست نوشته هايشان را مي بردند و به آنها باز نمي گرداندند، ما از اين كتاب چندين نسخه تهيه كرديم و در منزل سه نفر از آشنايان و وابستگان پنهان كرديم. يكي از اين نسخه ها تماماً به صورت اعداد و ارقام بود (كدگذاري بود) و در دست هركس كه مي افتاد چيزي از آن نمي فهميد. دو جلد نخستين الحياة را- پس از تدوين اوليه- به تهران مي فرستند، تا استاد محمد رضا حكيمي نيز در آن باره نظر داده و اقدام كنند. استاد محمدرضا حكيمي در اين باره مي گويند:
خلاصه به اينها پيغام داديم و تلفن زديم كه آقا در اسرع وقت بفرستيد و فرستادند تهران. دو جلد الحياة بود، همين جلدهاي ۱ و ۲ كه اول چاپ شد، ما ديديم كه، الحق و الانصاف، اينها درست آنچه ما گفتيم و خواستيم انجام داده اند و اين همان است. علتش هم اين است كه از اول سير فكري و درسي و اساتيد و خصوصياتمان يكي بود و غالب شب ها هم توي خانه سه نفري مي نشستيم همين حرف ها و بحث ها را داشتيم. يا بد و بيراه مي گفتيم به برخي آقاياني كه مفت خوري مي كردند و كاري انجام نمي دهند، يا مثلاً جوش مي زديم براي فقرا كه كسي به دادشان نمي رسد و يا... هميشه اين حرف ها را مي زديم و از آن طرف تحليل و بحث در روايات و آيات و سيره اهل بيت و... اصلاً مذاق اهل بيت (ع )نسبت به انسانيت و انسان و... به هر حال اين مبدأ المبادي شد. اين را من عرض كنم كه الحياة واقعاً مال اخوان ماست. براي اين كه اصل ساختمان و سفت كاري اش- به قول بناها- اگر نشود كه گچ بري و... و سر و وضع ظاهرش را درست كردن معنايي ندارد، بايد ساختماني باشد و اين ساختمان را آنها درست كردند والا، نه من وقت و حال و حوصله اين را داشتم و نه گرفتاري هاي خودم در تهران مي گذاشت كه دنبال اين كار بروم.
اين دوران مصادف بود با روزهاي اوج گيري انقلاب و شهادت آيت الله سيد مصطفي خميني. پس از اين استاد با نظرات دقيق و فني تأليفي و تغيير بسياري از عنوانها و ترجمه عنوانها و نظره ها و تفصيل و توضيح ها به زبان عربي روز، جلدهاي ۱ و ۲ كتاب الحياه را از تدوين اوليه بيرون آورده و به سرانجام مي رساند؛ و با نگرش نهايي و كار كارشناسانه و دقيق و فني ايشان جلدهاي ۱ و ۲ در مدت حدود دو سال آماده چاپ مي شود و در تابستان سال هزار و سيصد و پنجاه و هشت، به چاپ مي رسد.
مراحل چاپ اين ۲ جلد، در چاپخانه خيام در قم انجام مي شود كه استاد محمد رضا حكيمي درباره اين مرحله از كار چنين مي گويند:
چاپخانه اي بود در قم، به نام چاپخانه خيام. اين چاپخانه مربوط بود به جناب آقاي سيد احمد اشكوري، دانشمند و فاضل و پژوهشگر. آقاي برقعي كه در دفتر نشر بودند و باني چاپ كتاب (ناشر كتاب)، با ايشان قرارداد بستند كه چاپ كتاب در اين چاپخانه صورت پذيرد. تعريب مطالب با اينجانب بود. من از سال ها قبل عربي مي نوشتم، خيلي پيش در مشهد شعر عربي مي گفتم، مي نوشتم. من تقريباً هيجده ساله بودم، كه آن قصيده را درباره اديب گفتم كه خود اديب تعجب كرد و گفت: «شما كه نه از مشهد خارج شديد و نه با عربها سر و كار داشتيد. الان من اين قصيده شما را در حد متنبي (شاعر بزرگ عرب) مي بينم، خيلي تعريف كردند و...» البته بايد اينجا از زحمات جناب آقاي اشكوري- در مورد جلد يك و دو و الطافشان- ياد و تقدير كنم.
در مهرماه سال هزار و سيصد و شصت، دست تقدير بر آن شد كه مؤلفان در كنار هم جمع شوند تا كار اين كتاب و جلدهاي آينده آن به سامان رسد و اين شد كه محمد حكيمي و علي حكيمي از مشهد به قم آمده و چند سالي در اين شهر اقامت گزيدند و در اين مدت استاد محمدرضا حكيمي بيشتر اوقات را در قم سپري نمود و با حضور سه برادر در كنار هم كار جدي بر روي بقيه كتاب الحياة آغاز شد، ابتدا مروري اجمالي بر آنچه كه برادران در مشهد جمع آوري كرده بودند آغاز شد. پس از چند روز از ميان ابواب و فصول فراهم شده، اهميت موضوع عدل و اقتصاد بيش از بقيه ابواب و فصول نمايان گشت، به همين دليل كاري جدي بر روي مباحث اقتصادي و عدالت آغاز شد و اين به همراه بازخواني كتاب هاي حديثي و جست وجوي احاديث ديگر براي عنوانهاي جديد بود. استاد محمد رضا حكيمي در اين باره چنين مي گويند:
من روزهاي اولي كه آمدم، به اخوي محمد گفتم بقيه الحياة را بياوريد تا ببينيم بايد چه كار بكنيم. بقيه الحياة، چهار تا پوشه صورتي رنگ قطور بود كه مطالب ۴ جلد بعدي(۳-۶) بود. ما اينها را شروع كرديم به تورق، ديديم بله، اينها اول، بحث اقتصاد را مطرح كردند، كه نيمي از يك جلد مي شد و اين كل اقتصاد بود و بعد وارد بحث هاي ديگر شده بودند. بخش اقتصاد را در آورديم گذاشتيم كنار و باز هم يكي دو روزي روي بقيه كتاب كار كرديم. ابوابش، فصولش، مطالبش و اين كه راجع به اقتصاد چه كنيم و چه نكنيم، اين يك مسأله، يك مسأله خارجي ديگر هم اين بود كه بنده بنابه دلايلي در همان سه چهار پنج ماه اول انقلاب، با كمال درد و دريغ و تأسف، ملتفت شدم كه ممكن است توفيق اجراي عدالت اسلامي و قسط قرآني، چنان كه بايد و شايد دست ندهد و اگر توفيق در آن حد دست ندهد و آن وقت ماهيت اين تعاليم شناخته نشود و اين در زمان حكومت شيعي و اسلامي در ايران است و همه نوع آزادي از اين جهت ها داريم. اين ديگر بزرگ ترين ظلم به ائمه و بزرگ ترين مسئوليت در پيشگاه خداوند و بزرگ ترين صدمه به اسلام است، كه مدعيان انقلاب آنگونه سخن گفتند و آنگونه عمل شد! و ما ديديم عرضه حقايقي از اسلام، يك تكليف است.
وگرنه جوانهاي ما چه مي شوند! دشمنان ديني و مسلكي ما چه مي گويند! در داخل و در خارج چطور؟ پس بايد فكري كرد و اين جا يك دفعه اين روايت كه مرحوم مجلسي در بحارالانوار نقل كرده اند به ذهنمان آمد كه پيغمبر اكرم مي فرمايد: در آخر الزمان، قومي يا اقوامي بيايند كه: «آمنوا بسواد علي بياض» هستند. سواد علي بياض يعني كتاب؛ اين تعبير كنايه از كتاب است. گرچه اين را مي شود به دو صورت معني كرد، يكي اين كه در آخرالزمان كساني مي آيند كه در زمان آنها در حوزه هاي اجتماعي، كلاس ها و... صحبت از دين نمي شود و اينها اگر بخواهند دين را بفهمند بايد بروند كتاب بخوانند. اين يك معني، ولي من فكر مي كنم بهترين معني اش اين است كه در زمان ما اتفاق افتاده. يعني در آخرالزمان مردماني مي آيند كه مدعيان دين و عمل به دين، چنان از دين فاصله مي گيرند كه اگر كسي بخواهد دينش را حفظ كند بايد به كتاب ها مراجعه كند و آنهايي كه دينشان را حفظ كردند، رفتند كتاب ها را خواندند، ديدند اين كتاب ها و اين حقايق است كه نمي شود از آنها دست برداشت. اينها واقعاً بوي الهيت مي دهد، اينها بوي حقانيت مي دهد.
روي اين فلسفه بود كه يادم هست، من چهار شبانه روز اينها را زير و رو مي كردم و از آن طرف فكر مي كردم كه اگر در زمان حيات خود من الحياه تمام شود، شايد بهتر باشد و من مي خواهم خود من هم باشم كه الحياه به سرانجام برسد، لذا بايد به فكر مسأله عدالت باشيم و همين چهار جلد را با هم بنشينيم و تمامش كنيم. اين جا كه رسيديم، ديديم كه وجدان علمي و ديني و اجتماعي مي گويد بايد عدالتش را بحث كرد و بقيه اش را فعلاً گذاشت در طاقچه. چون به اين نتيجه رسيديم كه شرايط و كيفيات و چگونگي هايي كه نمي خواهم آنها را به تفصيل بگويم، جوري است كه معلوم نيست قسط قرآني و عدل اسلامي در جامعه راهي به تحقق بيابد.
روي اين جهات بود كه ما آن وقت رفتيم سراغ اقتصادش و بقيه را كنار گذاشتيم. اقتصادش آن وقت نيمي از يك جلد بود، بعد از حدود پنج سال كه ما هفت هشت ماهش را در قم بوديم و با اخوان كار مي كرديم و در سه ماه تابستان آن مقداري را كه ما با هم كار كرده بوديم، مي برديم تهران و در تهران من روي تمام آنها كار مي كردم و اگر يك نقصي داشت درست مي كردم، البته به خود اخوان هم تلفن مي زدم و مشورت مي كردم. اين حدود پنج سال شد، تا آن جايي كه يادم هست. اين كار فشرده و فراگير در مدت پنج سال در اتاق كوچكي، در منزلي كه آقاي محمد حكيمي در قم اجاره كرده بود صورت پذيرفت. مؤلفان هر روز در كنار هم به كار مي پرداختند و با تبادل نظر و مشورت و با كار جدي، چهار جلد اقتصاد الحياة را كه مي توان آن را سياست (مكتب) اقتصادي اسلام دانست، به انجام رساندند.
اولين تقريظ ها
در اين زمان، براي آماده سازي كتاب الحياة براي چاپ نياز به آن شد كه دست خطها، تايپ شوند و چون حجم صفحات زياد (حدوداً ۲ هزار صفحه) و زمان بسيار محدود بود، تايپ كتاب به چهار مؤسسه واگذار شده بود تا تمامي صفحات در مدت كوتاهي تايپ شوند. آقاي محمد حكيمي در اين رابطه خاطره اي بسيار شنيدني نقل مي كنند: يكي از جاهايي كه براي تايپ به آن مراجعه كرديم، دستگاه تايپ متعلق به يكي از رانده شدگان عراقي بود و ايشان كه عربي خوب مي دانست و دانشگاه رفته نيز بود و متن ها نيز همه به عربي بود، به برخي از فصول و مطالب كتاب توجه يافته بود. در قرارداد نخست مبلغي با او مذاكره شده بود، در مراجعه دوم ايشان مبلغ زيادتري درخواست كرد و گفت: «با اين مبلغ صرف نمي كند، اين كتاب مي گويد كه بايد حق مرا بدهيد.» با اين كه به طور متفرق صفحاتي براي تايپ به ايشان داده شده بود و بخش هاي ديگر توسط سه مؤسسه ديگر تايپ مي گرديد، ايشان چنين برداشتي را از جهت گيري كلي كتاب پيدا كرده بود و اين بسيار مايه خرسندي شد و هنگامي كه اين مطلب را براي اخوي بزرگ نقل كردم ايشان با خرسندي چنين گفت: «اين باعث تشويق ماست كه از سطور مختلف اين كتاب احقاق زحمت كشان و كارگران به روشني مفهوم مي شود».
و اين را مي توان از اولين «تقريظ ها» بر الحياة دانست.
اگر چه بر اين كتاب تقريظ هاي مكتوب و شفاهي بسياري نگاشته و گفته شده است، كه نقل آنها احتياج به رساله جداگانه دارد و در اين اندك نمي گنجد، لكن تقريظ ديگري را از مرحوم علامه محمدتقي جعفري در اينجا مي آوريم كه بسيار جالب است. جناب آقاي محمد حكيمي چنين مي فرمايد:
مرحوم علامه محمدتقي جعفري به مشهد آمده بودند و ما همانند هميشه به زيارت ايشان رفتيم. پس از احوال پرسي، سؤال كردم كه شرح نهج البلاغه به كجا رسيده است. ايشان در پاسخ با لبخند فرمودند، به خطبه  لنگ كفش (مقصود خطبه  كوتاهي است كه در آن به زنان اشاره شده است)،  در پاسخ به ايشان گفتم از امام علي(ع) سخن ديگري نيز، در اين باره نقل شده است كه كليت اين كلام را تقييد مي زند. فرمودند چيست؟
گفتم حديثي است به اين مضمون: «با زنان مشورت نكنيد الا من جربت بكمال عقل مگر زناني كه به دست آمده باشد كه به عقلي كمال يافته رسيده اند.» ايشان گفتند اين حديث كجاست؟ گفتم در الحياه آمده. استاد فرمودند: اين حديث را براي من بياوريد. روز ديگر اين حديث را از روي الحياه نوشتم و براي ايشان بردم و حديث اين بود، «امام علي (ع): اياك و مشاوره النساء، الا من جربت بكمال عقل (۲)،  از مشورت با زنان بپرهيز، مگر زني كه كمال عقل او آزموده شده باشد.» مرحوم جعفري دفترچه  كوچكي از جيبشان درآوردند و تمام حديث را نوشتند. سپس با شوخي فرمودند به نام هر سه  شما بنويسم و بعد اين جمله را گفتند: «الحياة كتاب مادر است و ماندني است.»
 
005424.jpg

توجه به اين نكته ضروري است كه در جلدهاي اقتصادي (۳ تا ۶) به دليل شرايط خاص زماني و دوره هاي مختلف و تحولاتي كه در اين دوران ها صورت گرفته است صفحاتي از اين بخش ها در ترجمه  فارسي از متن اصلي حذف شده است و در برخي موارد به آن مطالبي اضافه شده است. به عنوان مثال در ترجمه جلد ۶ الحياه و در هنگام ويرايش دو فصل كوتاه با عنوان هاي «جامعه  قرآني نه قاروني» و «سياست ديني نه دين سياسي» به اين كتاب اضافه شده است.
اين مجلدات نيز پس از كارهاي نهايي و تايپ در قم، به وسيله  استاد محمدرضا حكيمي به تهران انتقال يافت و مراحل چاپي آن آغاز شد و اين آغاز براي زحمات بسيار زياد استاد براي چاپ فني و زيبايي كتاب بود. چاپ و حروفچيني و صفحه بندي كتاب الحياة در چاپخانه  روزنامه اطلاعات آغاز گشت و اين كار با نظارت دقيق و در اكثر موارد نظارت حضوري استاد در كنار حروفچين ها و صفحه بندها صورت پذيرفت. زيرا كه ايشان به اين مسائل و زيبايي چاپ كتاب بسيار اهميت مي دهند و هميشه بر تمامي مراحل چاپي نظارت دقيق و كامل دارند، بلكه در بسياري موارد خود صاحب نظر هستند و افراد بر طبق روش ايشان پيش مي روند و به گفته  ايشان:
خيلي وقت ها خود اين آقايان، صفحه آرايي ها را از ما ياد مي گرفتند و بعدها مي ديديم كه در كتاب هاي ديگر نيز به كار مي برند.
در اين دوران، چاپ كتاب الحياة با زحمات طاقت فرساي استاد محمدرضا حكيمي (و با غلط گيري هاي گاه تا ۷ بار)، به بهترين صورت انجام پذيرفت. استاد خاطره اي از آن دوران را چنين ياد مي كنند:
يك جوان مؤدبي بود در روزنامه  اطلاعات كه كارمند بخش چاپ و صفحه آرايي بود به نام عباس محمودي، ايشان يك مقدار از كار را انجام مي دادند و من خود مي رفتم كنار ايشان مي نشستم. ايشان ساعت ۲ يا ۵/۲ از محل كار به منزل باز مي گشت و من براي اين كه كار سريع تر پيش برود و به آن صورتي كه دلم مي خواهد در صفحه آرايي اعمال نظر بكنم، با ايشان قرار گذاشتم و بعدازظهرها يا گاهي روزهاي جمعه به خانه  ايشان مي رفتم.
يكي از روزها يادم هست كه با ايشان ساعت ۴ قرار گذاشته بودم. بعد، از روزنامه  اطلاعات درآمدم و به منزل رفتم و ناهار خوردم و استراحتي كردم. آن وقت ما خانه مان تقريباً ميدان ولي عصر بود. من از آنجا خودم را مي رساندم به ميدان انقلاب، اول خيابان آزادي، آنجا ميني بوس هايي بودند كه مي رفتند تا آخر همين خيابان آزادي،  منزل ايشان هم تقريباً در آخرين كوچه ِ  همين خيابان آزادي، دست چپ بود. ما مي رفتيم توي صف اين ميني بوس ها تا نوبتمان مي شد و سوار مي شديم. يكي از روزهايي كه به خانه ايشان رفتم در گرماي تيرماه و مرداد ماه بود. يادم هست كه ايشان ساعت ۵/۲ از محل كار درآمده و ساعت ۳ رسيده بود. ساعت ۴ هم ما با هم قرار داشتيم. آن روز وقتي به نزديك منزل ايشان رسيدم ديدم، يك ربع به چهار است، من هر كاري كردم در بزنم - يك دو بار هم تا در خانه رفتم و آمدم - دلم نيامد، گفتم ايشان از صبح سرپا ايستاده و كار كرده و ساعت ۵/۲ حركت كرده و لابد ساعت ۳ رسيده الان هم بايد استراحت كند. آمدم اين طرف كوچه، همانجا چيزي گذاشتم زير سرم و روي آسفالت خوابيدم. گفتم خوب من هم مي خوابم تا ساعت چهار، بعد پا شديم، چهار، چهار و ده دقيقه شده بود، رفتيم و در زديم. ايشان آمد و در را باز كرد و با هم كار مي كرديم تا هشت و نيم، نه شب تا اين،  كل اين شش جلد صفحه آرايي شد و باز هم با همان رعايت هاي هميشگي، البته من به اين هايي كه زحمت مي كشيدند ظلم نمي كردم. براي اين كه مي گفتم خوب اين الحياه، الحياه كه مي شود با همه  ماست. هر كدام اگر نباشيم، الحياه در نمي آيد. اين ها هم بايد باشند، لذا اينها را هم ذي حق مي دانستم. حتي الان كه گاهي وقت ها يك حق التأليف ناچيزي به ما مي دهند كه ما، ده درصد بيشتر از دفتر نشر نمي گيريم - يك بولتني يك زماني چاپ كرده بودند كه مؤلفاني كه كمتر از همه از ما مي گيرند همين حكيمي ها هستند - اين ده درصد را هم تقسيم بر سه مي كنيم. يعني سه درصد برمي دارم و هفت درصد هم براي اخوان مي فرستم. آن وقت با اين حرف ها چيزي نمي شود. عربي اش هم كه الان ديگر مدت هاي مديد است، چاپ نشده، مخصوصاً از وقتي كه فارسي اش با عربي اش در مي آيد. با همه ِ  اين حرف ها وقتي همين اندك را مي گيريم باز هم توي دلم مي گويم كه لازم است مبلغي به صفحه آرا و حروفچين بدهم؟ براي اين كه اينها باعث مي شوند كه كتاب، كتاب بشود. هميشه سايه اينها روي سرم هست كه اينها كار كردند، اينها زحمت كشيدند، اينها خون دل خوردند تا كتاب شد كتاب.
ترجمه  الحياه
در اين جا تذكر اين نكته ضروري است كه مؤلفان، نخست زبان عربي را براي الحياه برگزيدند تا حقايق ظلم ، ستيز و عدالت بنياد آن كه با هر حاكميت ظلمي به طور بنيادين ناسازگار مي باشد، در دوران خفقان رژيم شاهنشاهي كم تر روشن گردد تا اين كه مانعي براي چاپ و نشر كتاب پديد نيايد. اما پس از پيروزي انقلاب موقعيتي فراهم شد تا كتاب ترجمه گردد و اين ضرورتي بود، تا نسل جوان و جامعه  اسلامي بتوانند به معارف وحياني دست يابند و با تعاليم ظلم ستيز و عدالت محور امامان شيعه بيشتر آشنا گردند. و اين خود زمينه اي شد براي ترجمه  كتاب الحياه به دست استاد احمد آرام.
استاد احمد آرام نخست جلدهاي ۱ و ۲ را به فارسي برگرداندند و سپس با ابراز تمايل به ترجمه  جلدهاي بعد اين مجموعه، تمامي ۶ جلد الحياه را ترجمه نمودند، اما ترجمه اي كه استاد انجام داده بودند، به دليل اين كه در سنين بالاي حيات ايشان صورت پذيرفت، نياز به ويراستاري بسيار زياد و پركاري داشت. ايشان خود در برخي موارد گفته بودند كه: «من زير برخي مطالب خط كشيده ام و نتوانسته ام براي آن معادل مناسبي پيدا كنم شما (خطاب به استاد حكيمي) هر طور مي پسنديد، تكميل كنيد.»
در برخي موارد، ضعف بينايي، در آن سنين بالا و اشتباه ديدن مطالب موجب اين شده بود كه ترجمه به بي راهه رفته و نادرست شده باشد، همچنين از جلد ۳ به بعد ايشان ديگر پاورقي ها و سرصفحه ها را نيز ترجمه نكرده بودند و اينها همه را به خود استاد حكيمي واگذار نمودند. همين طور برخلاف عادت خويش در ديگر آثارشان، دست استاد حكيمي را در ويرايش ترجمه باز گذاشتند و به ايشان اجازه دادند تا هر طوري كه مي خواهند ترجمه  اين كتاب را ويرايش كنند.
در اين زمان كار ويرايش ترجمه، بلكه كاري بيش از يك ويرايش آغاز گشت. استاد تمامي مواردي را كه ذكر شد بازنگري نموده و آنها را به بهترين وجه به انجام رساندند. همچنين بسياري از تيترها و عنوان ها را نوسازي و روزپسند كردند و در بسياري از موارد پا را فراتر از يك ويرايش گذاشته و به زيباسازي ترجمه پرداختند. در اين موارد با اين كه ترجمه از نظر قوانين ترجمه صحيح بوده است و همان مطالب حديث را مي رسانده، اما آنچنان نبوده كه ذوق اديبانه و شاعرانه   استاد آن را بپسندد، به همين دليل آنها را تغيير داده و به بهترين و زيباترين وجه ترجمه كرده اند. استاد در اين باره مي گويند:
اين كه اگر عبارت درست بود و ويراستار نپسنديد و سليقه  خودش را اعمال كرد، اين كار ويرايش نيست. من اين چگونگي را رسم ويراستاري نمي دانم. كساني مي گويند: شما كه برخي عبارات مترجم را با اين كه غلط هم نيست نمي پسندي، اين كتاب را خودت ترجمه مي كردي. اما ما اين كار را در الحياه انجام داديم، به وسعت هم انجام داديم، براي اينكه خيلي جاها عبارت آقاي آرام غلط نيست، همان مطلب آيه يا روايت را به هر حال رسانده اند، ولي ما احساس مي كرديم كه اين كتاب به حسب ظاهر - كه حساب كنيم - سال ها در دست مردم مي ماند و در فارسي دائم رو به تحول است. از يك طرف جوان هاي ما از نثر كتاب هاي مذهبي زده هستند و توجه ما به نسل جوان بود و از طرف ديگر اينها روايات اهل بيت بود و من حساس بودم كه تا حالا ترجمه  خوبي كم تر از آنها در دست است و سن آقاي آرام هم ديگر اقتضاي اين را نداشت. اين بود كه ما دقت كرديم كه براي جوان ها و اين نسل قابل قبول باشد و از طرفي كساني كه در جامعه  ما خودشان را فرهنگبان زبان فارسي مي دانند، اينها هم مثل يك تيپ روشن جماعت كه اهل قلم اند، با يك نثر باشكوه فارسي روبه رو باشند. نثر جدي و اساسي كه به سعدي و بيهقي نسبت مي رساند.
حالا اگر عقيده هم نداشتند، ولي وقتي كتاب را مي دهي به دستشان زمين نگذارند.
* ما دنبال اين بوديم كه چه اسمي بگذاريم، گفتيم دين ائمه و مذهب شيعه كه مذهب زندگي است. چون مذهب اگر از زندگي شروع نشود در مردگي به درد نمي خورد.

چرا الحياه؟
يكي از مسائل بسيار مهم در مورد كتاب، نام گذاري آن است. نام كتاب، واژه اي است كه بايد محتواي كتاب و آنچه را بين دو جلد كتاب است در يك كلمه يا حداكثر سه يا چهار كلمه به ذهن خواننده منتقل كند و اين براي كتاب هايي با عظمت و بزرگ و پرمحتوا، بسيار مهم و اساسي است. اين كه چه اسمي انتخاب شود، تا آنچه را در درون يك كتاب عظيم و محتواي كتاب است به ذهن ما منتقل كند امر بسيار مهمي است. اكنون اين سئوال مطرح مي شود كه «چرا الحياه؟» چرا اين گزينه براي اين كتاب انتخاب مي شود؟
استاد محمدرضا حكيمي درباره  اين گزينش چنين مي گويند:
ما دنبال اين بوديم كه چه اسمي بگذاريم، گفتيم دين ائمه و مذهب شيعه كه مذهب زندگي است. چون مذهب اگر از زندگي شروع نشود در مردگي كه به درد نمي خورد و اگر هم براي آخرت بود، كه بايد پيغمبرها از روز قيامت شروع مي كردند. لذا ما ديديم كه دين پيامبر و ائمه (ع) حقيقتاً دين الحياه و زندگي است. برخي از متفكران غربي هم گفته اند كه اصلاً در دين محمد(ص) تنظيم امور دنياي مردم بيش از معنويات نقش دارد، اين دين براي دنياي مردم است. راست هم گفته اند. اما آنها حالي شان نيست كه همين دنياست كه آخرت را مي سازد. يعني پيامبر نمي گويد برويد گوشه  خانه چله نشيني كنيد، مي گويد وسط بازار برويد، كسب كنيد، كسب حلال و اسلام كسي را كه برود در بازار و براي زندگي خانواده اش، كسب حلال كند، مثل كسي مي داند كه شمشير در دستش گرفته و رفته در جبهه  جنگ. اين دين زندگي است، زندگي را حذف نمي كند. ما هم نام كتاب را گذاشتيم الحياه.
گوي قرمز
از مسائل مورد توجه در الحياه و ديگر كتب استاد محمدرضا حكيمي، گوي قرمزي است كه در طرح روي جلد و در صفحه  عنوان و در عطف كتاب به كار رفته است. اين گوي قرمز نشانه  چيست؟ و براي چه به كار رفته است؟ و چگونه اين طرح زيبا و ساده شكل گرفته؟ اينها سؤالاتي است كه در مورد طرح جلد وجود دارد. چگونگي و تاريخچه  اين طرح را خود استاد چنين بيان مي كنند:
يكي از دوستان در رشته  طراحي تحصيل كرده بود. او اين طرح را به ما داد. من به او گفتم كه يك طرحي براي پشت جلد كتاب ما بدهيد. گفت: موضوع كتاب هايتان چيست؟ گفتم: تشيع، كه در جهت هدايت مردم و امت است و اين هدايت با خون و شهادت همراه بوده. اين خلاصه اش در دو كلمه. بعد از چند روزي كاغذي به ما داد و همين گوي قرمز را روي آن كشيده بود. البته اين را هم به او گفته بودم كه مي خواهم در ضمن ساده باشد. خودش هم خوش ذوق بود. بعد آمدم فكر كردم و ديدم شايد طرح گويايي نباشد، تا اين كه خودش بعد در جلسه اي گفت: «اين دايره كه گذاشتم يعني خورشيد، اشاره به تشيع و روشني هدايت و ... رنگ سرخ هم كه خون شهادت شيعي در طول تاريخ است.» اين را كه گفت خيلي ما را گرفت. (۳)
پس الحياه، شيوه زندگي را براي انسان به ارمغان آورده اما زندگي اي كه همراه با هدايت انسان است و اين هدايت انساني بدون خون سرخ شهيدان در طول تاريخ امكان نداشته و ندارد و نخواهد داشت.
* اين دايره كه گذاشتم يعني خورشيد، اشاره به تشيع و روشني هدايت و رنگ سرخ هم كه خون شهادت شيعي در طول تاريخ است.

آرزوي مؤلفان
مؤلفان الحياه، در ابتداي كار آرزوي اين را داشتند كه بتوانند تمامي روايات شيعه را جمع آوري كنند. (نظير كاري كه علامه مجلسي در بحارالانوار كرده است) سپس به شيوه اي كه در كتاب الحياه كار كرده اند اين روايات را انتخاب و منقح منقح كنند و تمامي آن روايات را به صورتي منظم و منسجم درآورند تا انسان امروز به ميراث بزرگ بشري كه از آن محروم گشته دست يابد و راه سعادت زندگي خويش را پيدا كند. اگر مسائل گوناگون رخ نمي داد و اين آرزو محقق مي شد امروز الحياه، به بيش از ۴۰ جلد رسيده بود و خود يكي از بزرگترين ميراث هاي بي نظير و ماندگار بشري گشته بود. ميراثي كه مي شد در تمامي دنيا آن را منتشر كرد و اگر به دست هر متفكري در هر گوشه  اين كره  خاكي مي رسيد و اندكي از آن را مي خواند، اين كتاب را به عنوان يكي از ميراث هاي جاودانه  بشري قبول مي كرد و فرهنگ غني شيعي از گوشه  انزواي خويش بيرون مي آمد و از مظلوميت رهايي مي يافت.
اكنون نيز اگر همين چند جلد كتاب الحياه به زبان هاي ديگر ترجمه شود شايد چنين شود و كشورها را در نوردد و افكار را به سوي آنچه بزرگان شيعه عرضه داشته اند، متوجه سازد.
اما اين آرزوي بس بزرگ انجام نپذيرفت و تنها گوشه اي از اين روايات جمع آوري شد و به شكل قابل قبول درآمد كه ۶ جلد آن به چاپ رسيده است و حدود ۶ تا ۸ جلد ديگر آن در طرح اوليه آماده گشته است. اكنون كه ديگر سال ها بر مؤلفان سپري شده و قدرت و توان گذشته ديگر موجود نيست و گاه نيز بيماري هايي از فرتوتي جسم در گذر زمان پديد آمده است، پايان يافتن بقيه  اين كتاب بزرگ به دعاي خير دوستداران حقيقت و سعادت انسان ها بستگي دارد و صد البته به توفيق خداوند بزرگ.
--------------
۱- بحارالانوار، ۷۷/۵۹
۲- الحياه، مترجم، ۱/۳۲۱
۳- آنچه از استاد حكيمي نقل شد، برگرفته از گفت وگوهايي است كه در اين زمينه با استاد انجام گرفته است.


شماره بايگاني: ۶۲۶۶۸

كوتاه نوشته اي درباره استاد محمدرضا حكيمي
حضور آگاهي و ايمان
005421.jpg
عباس ملكي
استاد محمدرضا حكيمي، نويسنده  فرزانه، اديب توانا و از نسل مصلحان امت اسلامي از سيدجمال الدين اسدآبادي تا علامه اقبال لاهوري، و از استاد شهيد مطهري تا دكتر شريعتي، و از حضرت امام خميني تا استاد علامه جعفري،  اكنون در ميان ماست، اما بدون هر گونه تظاهري، و همچنان به انجام مسئوليت خويش متعهد، بدون آن كه براي آن اجري طلب نمايد، و از رنج و درد مردم خويش همواره مغموم، بدون آن كه كسي را بخواهد از آينده نااميد سازد. هر گاه كه به او فكر مي كنم، در اين انديشه غوطه ور مي شوم، كه اين چه رمزي است كه در اين شهر بي هويت و نامحدود، چنين محدود بزرگاني بدون هياهو بر سر وظيفه روزگار را مي گذرانند، و شايد وجود آنان عاملي است كه مي توان در اين شهر همچنان زيست و از برخي از عذاب ها در امان بود. اين شخصيت بي نظير كه در صحنه  علوم اسلامي - به شهادت كتب و مقالات - كمتر چنين تركيب معجزه آسايي از ايمان و احاطه به جوانب مختلف مسائل اسلامي يافت مي شود، در كنار كار علمي خويش چند ويژگي ديگر را نيز نمايندگي مي كند، كه هر كدام به تنهايي كافي است كه انسان عمري را در لذت اطلاع يافتن از آنها سپري نمايد.
علاوه بر تسلط علمي بر مسائل مورد بحث خود، او انساني اديب است. ادب شناس در بحر زبان و ادب فارسي و همچنين ادبيات عربي، آنان كه با كتاب هاي او آشنايند مي دانند كه برخي از واژه هاي جديد زبان فارسي اول بار توسط ايشان خلق شد، و سپس رواج يافت. ورود او به ادب فارسي در تمامي نوشته هايش يافت مي شود.از ميان بيست كتاب مدون او، حتي يكي از آنها نيست كه داراي نثر اديبانه و روان نباشد. «سرود جهش ها» و «فرياد روزها» براي نسل انقلاب، اولين كتاب هايي است كه به زبان جديد درباره  شور و حماسه در حركت اجتماعي شيعه سخن مي گويد. همچنين كتاب «ادبيات و تعهد در اسلام» نشان دهنده عمق اطلاع او از ادبيات ايراني و علوم اسلامي است. در كتاب «دانش مسلمين» نيز توانايي وي در روش تحقيق،  احاطه  وي به آثار پيشينيان و تسلط او بر كتاب شناسي به خوبي پيداست. براي شناخت جايگاه او در زبان و ادب عرب تنها نگاهي به مجموعه مجلدات «الحياة» كافي است. اين كتاب كه به زبان عربي ابتدا تا جلد ششم نگاشته شده است، آنچنان در استحكام لغات و جملات قوي است، كه بسياري تصور مي كنند اين كتاب توسط يك اديب عرب زبان نگاشته شده است. همچنين اشعار او به زبان عربي و فارسي متعدد است. از جمله شعري كه به زبان عربي و فارسي در وصف استاد خويش جناب شيخ مجتبي قزويني سروده است، و قصيده «عينيه» در مسائل فلسفي ...
ويژگي دوم، اعتقاد عميق او به صحت راه امامان شيعه است. او تمام عمر خود را در گسترش فرهنگ انسان ساز جعفري قرار داده است،  و در تمام حركات و اقدامات خود، سرچشمه نجات انسان از بحران هاي متعدد روحي و جسمي، انفرادي و اجتماعي را تمسك به كتاب خدا و عترت پيامبر مي داند.
مجلداتي نظير «الحياة» كه مجموعه اي از آيات، احاديث و روايات و رويه زندگاني بزرگان اسلام است، به نوعي گردآوري شده است كه در كمترين زمان خواننده را از سرچشمه هاي اسلامي موضوعات مطلع مي سازد.
«خورشيد مغرب» نشانه اي از نگرش يك منتظر به مسئله موعود است. و در كتاب هاي «امام در عينيت جامعه»، «بعثت، غدير، عاشورا، مهدي» چنين رهيافتي را ادامه داده است.
ويژگي سوم، در آشنايي ژرف او با تحولات اجتماعي است. او عميقاً با مردم عجين است و اين به صورت رياكارانه و مقطعي نيست. در حالي كه همه امور زندگي ساده خود را با دست خويش انجام مي دهد، از اينكه مردم عادي را در فقر و تنگدستي مي بيند، به شدت متأثر مي گردد، و اكثر، مشاهده صحنه هايي از قبيل آن كه پدري آن مقدار در جيب خود پول ندارد تا براي فرزند خود ميوه اي خريداري كند، يا پيرزني، يك طالبي را به خاطر آن كه گران تر از ديروز شده است بر جاي خود مي گذارد، او را به سختي رنجور مي سازد. اگر از او بپرسيد كه از تمام نظرياتي كه در كتب و مقالات مختلف مطرح كرده اي، به كدام يك بيشتر از همه توجه داري؟ بي شك پاسخ خواهد داد: عدالت اجتماعي. گرچه كتب او راجع به موضوعات متعدد است، اما وي از فاصله مابين لايه هاي اجتماعي و از افزايش اين فاصله در سال هاي اخير به شدت در رنج است. استاد نقل مي نمود كه:
ابتدا قرار نبود كه در الحياه اين مقدار به مسائل اقتصادي و نظريات اسلام در مورد آن بپردازيم، اما با توجه به ظلم بي سابقه اي كه در جامعه به بخش وسيعي از اقشار مردم و تنها به خاطر نداشتن امكانات رشد فردي، خانوادگي و گروهي وارد مي شود، از اين كه اين همه بي عدالتي به پاي اسلام و رهبران عدالت پيشه آن گذارده شود، سخت بيمناك گرديدم و به دو برادر خود كه در جمع آوري و دسته بندي موضوعات الحياه با من شريك و همكارند، گفتم كه اكنون وقت آن است كه ما اصول معيشت اسلامي با استفاده از آيات قرآن، نگاه اجتماعي اسلام، رفتار ائمه  اطهار نسبت به وضعيت اقتصادي جامعه و نگرش آنان در مبارزه با تكاثر، و توسعه عدالت در جامعه را مطرح نمائيم. كه همچون چراغي، هدايت گر مردم و حكومت باشد و در صورتي كه اجراي عدالت در جامعه محقق نگشت، حداقل اين همه فقر و بي عدالتي به حساب اسلام و حضرت امير كه شهيد عدالت بود، گذارده نشود.او در كتاب «كلام جاودانه»، اجراي عدالت را تنها راه زنده كردن مجدد دين دانسته و اهميت تأمل در نامه هاي نهج البلاغه را يادآور شده است. همچنين در كتاب «جامعه سازي قرآني»، تأكيد مجدد و مستندي به بيش از ۵۰ سند بر عنصر عدالت از نگاه قرآن و مذهب جعفري دارد.
ويژگي چهارم او، ساده زيستن در زندگي است. او كه از نوع تنعمات مادي و عاطفي جهان چشم پوشيده، تنها همت و اهتمام خود را براي نشر معارف اسلامي وقف كرده است. در آپارتماني محقر و رهني، با اندك ترين امكانات زندگي، در گوشه اي از اتاق به تحقيق يا نوشتن مشغول است، و اكثر به غذاهاي ساده و حاضري بسنده مي كند، در عين كسالت، از اكثر امكانات خود را محروم نموده است. او مصداق كامل نويسنده متعهدي است كه به هر آنچه كه در كتب خود گفته است هم اعتقاد داشته و هم تمام آنها را در زندگي خود اجرا كرده است.
ادامه دارد

ادبيات
انديشه
زندگي
سياست
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |