|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
جايي بين چهارراه سيروس تا چهارراه مولوي
برزخ اوراق فروشان
كم كم آفتاب غروب مي كند، پسر جواني كه توي بساطش دو جفت كفش، دو تا شيشه نوشابه و يك برس دارد به كركره پايين يك مغازه تكيه داده و سرش را گذاشته روي زانوهايش، امروز او چيزي نفروخته و تعداد مشتري ها دارد هر لحظه كمتر مي شود
عكس: ساتيار
اينجا چيزهايي فروخته مي شود كه شايد به ذهن هيچ كس خطور نكند بشود آنها را فروخت. فروشنده هايي را مي بينيد كه با تمام فروشنده هاي شهر فرق دارند. در چشمان جوان ترها برق مخدر مي درخشد و پيرمردها با چروك هاي عميق روي صورت و نگاه هايي خالي، خيلي زود در مقابل چانه زدن مشتري ها كوتاه مي آيند. اين جا برعكس تمام چندشنبه بازارها، نه خبري از ميز فروش است، نه ويترين و نه ميله اي كه لباس ها را به آن آويزان مي كنند. چند برگ روزنامه جور همه چيز را مي كشد. از كنار بساط ها كه رد مي شويد چشمتان ممكن است به خيلي چيزها بيفتد. راديو، ضبط، ويديو، پيچ گوشتي دوسو و چهارسو، شيشه نوشابه، مجله هاي قديمي و... همه چيز.
اينجا يكي از محله هاي قديمي شهر است. جايي بين چهارراه سيروس و مولوي. در انتهاي دالان هاي تودرتوي بازار قديم كه در آنها حجره هاي چندميليوني كم نيست، كوچه پس كوچه هاي باريك امام زاده اسماعيل پنهان اند. كوچه هايي كه پر از بساط دست فروشان اند و تبديل به يكي از معروف ترين بازارهاي تهران شده اند: بازار «سيداسمال». غروب هاي پنجشنبه و روز جمعه برعكس بازار كه چنين وقتي خلوت است و حجره هايش تعطيل، اينجا حسابي شلوغ و پرازدحام است. سيداسمال هميشه پررونق ترين بازار اوراق فروشي تهران بوده است.
لباس
«بيا بابا پيرهن بامشاد دارم يك تومن» اين را يكي از دست فروش ها مي گويد. پيرهن رنگارنگي را دستش گرفته و به مردم نشان مي دهد. به قيافه اش نمي خورد تلويزيون تماشا كند. رنگ صورتش تيره است و خماري از سروصورتش مي بارد. بامشاد برايش فقط يك كلمه بي معني است. فقط وقتي معنادار مي شود كه پيرهن تبديل به يك اسكناس هزارتوماني شود و اسكناس هم به چيزي كه براي چند ساعت حالش را جا بياورد. اطرافش بساط دست فروش ها در سه رديف پهن است. مي توانيد كلي لباس دست دوم معمولا رنگ و رو رفته پيدا كنيد. شلوارهاي جين سابيده شده، كاپشن هاي چرم و كت هاي مردانه اي كه رنگشان را فقط توي سريال هاي تلويزيوني مي شود ديد. صداي دست فروش ها كوچه را پر كرده اما آن جوانك هنوز دارد با صداي بمش داد مي زند «پيرهن بامشاد بدم هزار.»
كفش
چند جفت كفش را گذاشته توي يك ساك. چند تا هم توي گوني كمي آن طرف تر. كفش ها كهنه اند. بعضي هايشان هم هنوز خاكي. حتي فرصت نكرده دستمالي بكشد و تميزشان كند، واكس كه پيش كش. با ديدن اين بساط آدم ياد تمام كفش هايي مي افتد كه پشت درهاي آپارتمان ها پارك شده اند و معصومانه در انتظار برگشتن صاحب شان هستند. كفش هايي كه قرباني چند لحظه باز ماندن در ورودي مجتمع و حضور يك ناشناس ترو فرز مي شوند. كفش هايي كه ديگر هيچ وقت صاحب شان را نمي بينند.
اما در بساط كفش فروش ها نمونه هاي بهتري هم پيدا مي شود. چند جفت كفش مجلسي مردانه گوشه اي به چشم مي خورد كه رنگ شان كرده اند؛ با يك قوطي رنگ مشكي كه معمولا براي رنگ كردن كاپشن چرم هاي دست دوم كاربرد دارد. توي مغازه هاي كوچك دوطرف كوچه هم پر از كفش است. زنانه، مردانه، چكمه، كتاني و همه دست دوم. بايد خوش شانس باشيد كه كفش اندازه پايتان گير بيايد كه با سليقه تان بخواند و خيلي هم داغان و كاركرده نباشد. ولي تعداد آدم هاي خوش شانس هم كم نيست.
كتاب و مجله
«تقديم به طلعت عزيز از طرف مهين. بهار سال۶۳ »، اين را روي صفحه اول كتاب نوشته اند. يك كتاب شعر از پدر شعر نو، نيمايوشيج. اما اينجا براي كسي خيلي اهميتي ندارد كه پدر شعر نو كي است يا اصلا شعر نو پدري دارد يا نه. اين كتاب هم لابه لاي انبوه كتاب ها و مجله هاي قديمي است كه در بساط پيرمرد روي همديگر تلنبار شده اند. همه جور كتابي مي شود پيدا كرد. داستان كوتاه، رمان، تست هاي كنكور، طالع بيني و شعر. رمان هاي قديمي هميشه طرفداران خودش را دارد و به همين دليل تعداد اين كتاب ها از بقيه بيشتر است. كتاب هايي با جلدهاي رنگارنگ آنچناني كه قصه عاشقان ناكام يا پليس هاي ماجراجو و بزن بهادر را تعريف مي كنند.
كنار كتاب ها و كمي آن طرف تر مجله ها رديف شده اند. بيشتر از همه مجلات خانوادگي، سينمايي و ورزشي كه روي جلدشان را عكس ستاره هاي روز پر كرده. بعضي از مجله ها عمر بيشتري هم دارند. يكي شان چاپ سال ۴۳ است. يعني چهل سال پيش. با اين كه قيمت روي جلدش ۵ ريال است، فروشنده به خاطر عكس روي جلدش آن را كم تر از پانصد تومان نمي فروشد. لابه لاي نشريه ها، شماره هاي ناياب بعضي از مجله ها را هم مي شود ديد؛ شماره هايي كه شايد در آرشيو خود آن مجله هم ديگر پيدا نشود.
تابلو
نقاشي مال سال ها پيش است رويش را خاك گرفته. يك ديس ميوه را نشان مي دهد كه چند تا سيب و پرتقال تويش گذاشته اند و پس زمينه هم آبي رنگ است. گوشه تابلو اسم نقاش و تاريخ كشيدنش معلوم است. يك نفر قيمت تابلو را مي پرسد و فروشنده با ذوق و شوق آن را از بين چند مجله قديمي و تكه پاره ، پارچه هاي رنگ و رو رفته، نوارهايي از خوانندگان اين طرف و آن طرف آب و كارت هاي كهنه و چسب خورده بيرون مي كشد و رويش ۷۰۰ تومان قيمت مي گذارد. مي گويد اگر خوشتان نيامد مي توانيد پاكش كنيد و دوباره رويش نقاشي كنيد، از قيافه اش پيداست كه او هم به پول تابلو احتياج زيادي دارد. مثل اكثر فروشنده هاي ديگر بازار.
كارت
نوبت شعبده بازي جوانكي است كه گوشه اي روي كف پاهايش نشسته و با داد وفرياد مشتري جمع مي كند.
مي گويد «آقا بيا اين جا نه چشم بندي است نه شعبده بازي» سه تا كارت كاغذي گذاشته است جلويش، روي يكي از آنها با خود كار ضربدر كشيده شده و دوتاي ديگر سفيد هستند. كارت ها را از پشت روي زمين مي گذارد و با سرعت آنها را جا به جا مي كند. هر كس كارت ضربدر دار راپيدا كند دوهزار تومان جايزه دارد.
يك آقاي ميانسال كه موهاي حنا كرده دارد جمعيت را كنار مي زند و دوتا اسكناس هزار توماني مي گذارد وسط. جوانك نگاهي به اسكناس ها مي كند و بعد شروع مي كند به جا به جا كردن كاغذها. چند ثانيه بعد دست هايش بي حركت مي شوند و نوبت به حدس زدن مرد مي رسد. اگر درست بگويد ۲هزار تومان از جوان مي برد واگر حدسش اشتباه باشد بايد با پول هايش خداحافظي كند. درست مي گويد پول هايش را بر مي دارد و دوهزار تومان هم از جوان مي گيرد و مي رود. حالا تعداد داوطلب ها زياد شده و طبيعي است كه جوانك ديگر نمي بازد. ظرف ده دقيقه كلي پول كاسب شده و وقتي كه كم كم جمعيت به كارش شك مي كنند يكهو كارت هايش را جمع مي كند، بلند مي شود و به هواي رسيدن مامورها به گوشه اي فرار مي كند وناپديد مي شود. مدتي بعد اگر بادقت به گوشه وكنار بازار نگاه كني مي تواني او را ببيني كه دارد پول هايش را با مرد موحنايي تقسيم مي كند.
زندگي
در بازار سيداسمال مبارزه اي ميان فروشندگان و ماموران نيروي انتظامي در جريان است. نيروي انتظامي فقط در ساعت هاي پاياني روز و موقع غروب به آنها اجازه مي دهد بساط پهن كنند.
از ساعت هاي ديگر و در روزهاي هفته كسي حق ندارد توي كوچه بساط كند. آنهايي هم كه بساط شان را به پياده روها مي برند با ماموران سد معبر شهرداري طرف هستند.
در نتيجه مكان ثابتي براي دست فروش ها وجود ندارد. آنها گاهي در خيابان اند، گاهي توي پياده رو و گاهي با كيسه اي پر از خرت و پرت در انتظار رفع شدن خطر و گذشتن مامورها.
كم كم آفتاب غروب مي كند، پسر جواني كه توي بساطش دو جفت كفش، دو تا شيشه نوشابه و يك برس دارد به كركره پايين يك مغازه تكيه داده و سرش را گذاشته روي زانوهايش، امروز او چيزي نفروخته و تعداد مشتري ها دارد هر لحظه كمتر مي شود. هر از گاهي سرش را از روي زانوهايش بلند مي كند تا هواي بساطش را داشته باشد و بعد دوباره در خودش فرومي رود. اگر هنوز بتواند فكر كند. شايد به تقديرخمارآلودش لعنت بفرستد. تقديري كه او را اينجا، بين آدم هايي شبيه خودش، پشت اين بساط بي رونق نگه داشته است. شايد همه اين بازار را لعنت كند.
|
|
|
انتقاد از موزه داران اروپا و آمريكا
ايران را نمي شناسند
|
|
موزه مترو پوليتن نيويورك كه آثار با ارزشي از ايران، خاورميانه، شبه قاره هند و تركيه را نگهداري مي كند، در پي نوسازي گسترده گالري هنرهاي اسلامي خود برآمده است.
موزه هاي بريتانيا و ويكيوريا اند آلبرت در لندن نيز چنين قصدي دارند.
لوور فرانسه به فكر تبديل بخش هنرهاي اسلامي به يكي از هشت گالري اصلي خود افتاده است. اين موزه همچنين از سي ام آوريل ميزبان نمايشگاه «گنجينه هاي اسلامي» است كه با همكاري مترو پوليتن برگزار مي شود.
موزه سامرست هاوس لندن نيز با وام گيري آثاري از موزه آرميتاژ سن پترزبورگ و ناصر خليلي، كلكسيونر صاحب نام ايراني تا روز ۲۲ آگوست ميزبان نمايشگاه «زمين و آسمان، هنر سرزمين هاي اسلامي» است.
موزه ويكتوريا اند آلبرت، بخشي از فضاي خود را به آثار هنري كره اختصاص داده، اما هيچ فضايي را براي نمايش آثار هنري ايران كه درمجموع ۱۰ برابر بيش از آثار كره اي در اختيار موزه است پيش بيني نكرده.
نمايشگاه هاي هنر اسلامي هيچگاه از پيوستگي فرهنگي قاطعي برخوردار نبوده اند. براي مثال آثار هنري ايراني. بدون بازنگري تمدن پيش از اسلام در ايران قابل فهم نيست.
بي توجهي به هويت هاي فرهنگي متنوع سرزمين هاي پهناور اسلامي، تنها محدود به موزه ها و گالري ها نمي شود و دامن كارشناسان و جوامع آكادميك را نيز گرفته است. هيچ مورخ هنر غربي جرات نمي كند خود را «كارشناس هنر مسيحي» اروپا، از عصر تاريكي تا دوران ملكه ويكتوريا بنامد، اما اين امري بسيار رايج در ميان به اصطلاح« كارشناسان هنر اسلامي » است.
بسياري از مورخان هنري كه در غرب درباره نقاشي هاي ايراني كتاب نوشته اند، قادر به خواندن و نوشتن به زبان فارسي نيستند. تسط آنها بر زبان عربي نيز تعريف چنداني ندارد و اين امر اغلب منجر به سوء تفاهم ها و اشتباهات بچگانه اي مي شود.
بي تفاوتي به آثار هنري اسلامي، گاه نيز به تخريب و نابودي اين آثار مي انجامد. بزرگترين نسخه خطي مصور آثار ادبي ايران، شاهنامه طهماسبي متعلق به قرن شانزدهم است كه تا سال ۱۹۶۷ سالم و دست نخورده باقي مانده بود، اما پس از آن كه آرتوهوتون، مجموعه دار نسخ خطي آن را خريداري كرد، اين اثر هنري بي نظير برگ برگ شد و جداگانه به فروش رسيد. اين امر به تخريب و نابودي بسياري از صفحات اين كتاب و ناقص شدن آن منجر شد.
نابودي سيستماتيك نسخه هاي خطي در غرب كه تنها به تصاوير و مينياتورهاي اين نسخه ها اهميت مي دهند، به نابودي بسياري از نسخه هاي خطي اسلامي و ايراني انجاميده است براي مثال در نمايشگاه سامرست هاوس، علاوه بر شاهنامه طهماسبي، چند برگ از شاهنامه مصور ديگري كه در سال ۱۳۳۰ ميلادي در كارگاه سلطنتي تبريز كشيده شده است نيز به چشم مي خورد. اين شاهنامه در اوايل قرن بيستم توسط يك دلال هنري پاريسي كه فقط تصاوير و مينياتورهاي آن را نگه داشته و متن آن را دور انداخته، مثله شده است.
در بخش نسخ خطي حراجي هاي مشهور اروپا و آمريكا نيز تخريب ومثله كردن آثار نفيس هنري ادامه دارد. در جريان يك فروش در حراج كريستي، سه برگ از يك نسخه نفيس از خمسه نظامي كه به سال ۱۴۸۹ ميلادي تعلق دارد، جداگانه فروخته شد، در كاتالوگ حراج آمده است كه ۵«برگ مصور ديگر از اين كتاب در۱۵ اكتبر ۲۰۰۳۳۰، آوريل ۲۰۰۳ و ۲۵ آوريل »۲۰۰۲ به فروش رسيدند، اما صحبتي از اين نيست كه بر سر برگ هاي ديگر اين كتاب چه آمده است؟
|
|
|
ستون شما
اشك و تشكر
چند خواننده تماس گرفته اند تا بابت گزارش «قهرماني در سي دومين نمايشگاه جهاني اختراعات» مراتب تشكر خود را اعلام كنند.
حتي چندنفر با خواندن آن اشك ريخته اند...
اگر تاثر شما را فراهم كرديم، ببخشيد!
بازتاب
درياني ها، درياني ها، بازتاب اين گزارش باوركردني نيست. به كساني كه مرتب پيگير چاپ نظرشان درباره گزارش هستند، مژده مي دهيم كه فردا تمام بازتاب ها در گزارشي در ايرانشهر به چاپ خواهد رسيد.
جوان زن ۵۰ ساله
اين يكي را هم ببخشيد. ۱۶ مورد تماس تلفني داشتيم از جامعه نسوان كه چرا تيتر زده ايد «سقوط پيرزن ۵۰ ساله» و اينكه «شما داريد فرهنگ را خراب مي كنيد.» و اينكه: «مگر آدم ۵۰ ساله پير است»! الهي جز جگر بزنيد!
همانطور كه گفتيم ببخشيد!
عقاب
احمدرضا عابدزاده، هنوز از پرطرفدارترين ورزشكاران اين مملكت است. يك مطلب ده روز پيش درباره اش چاپ كرديم، طرفدارانش هنوز زنگ مي زنند.
دوتا در يكي
يك خواننده پرسيده «كريم فنوني زاده» يعني چي؟ خدمت ايشان عرض مي شود كه سيد محمد علوي، هافبك دفاعي تيم المپيك خصوصيات كريم (باقري) و (مهدي) فنوني زاده را باهم دارد. آن تيتر را زديم به اين دليل.
عابربانك ها
خواسته اند از خرابي اوضاع عابربانك ها گزارش تهيه كنيم... چشم.
قانون مطبوعات
سه نفر از مسافران پرواز پرماجراي ماكائو به انتقاد از شركت هواپيمايي، فكسي به ايرانشهر ارسال كرده اند. نكته جالب «ليد» مطلب ارسالي است: «اينجانبان از مسافران پرواز فوق بوده ايم و باتوجه به قانون مطبوعات اين مطلب را چاپ كنيد.»!
|
|
|
تصويرگري ذهن و خيال
اين عنوان نمايشگاه نقاشي است كه اين روزها در فرهنگسراي هنر (ارسباران) برپاست. خانم شهين تركزبان اين نمايشگاه را به صورت انفرادي برپا كرده و حدود ۵۰ تابلوي خود را به ديوارهاي اين فرهنگسرا آويخته است. خانم تركزبان فعاليت هنري خودرا از سال ۱۳۶۵ شروع كرده و به جز اين نمايشگاه، نمايشگاه هاي انفرادي ديگري در دهه هفتاد برگزار كرده است. شيوه او در كشيدن اين تابلوها از طريق ايجاد لكه است. يك لكه رنگ روي تابلو ايجاد مي شود و با نگاه كردن به آن و شكل هاي مختلفي كه تخيل و ذهن آن را مي سازد، تصويرسازي ادامه مي يابد. گوآش، آبرنگ، مدادشمعي ازجمله مواد استفاده شده در اين نقاشي هاست. به خاطر سابقه فعاليت در زمينه مينياتور، تاثير اين نوع نقاشي را در تابلوهاي او مي توان ديد.
خانم تركزبان سعي كرده حركت و تكاپو و درواقع شور زندگي را در آثار خود نشان دهد و البته همه اينها با عنصر خيال تركيب شده چراكه او اعتقاد دارد انسان ها با باورها و تخيلاتشان زندگي مي كنند.
چيز ديگري كه در بيشتر آثار او مي توان ديد، تاثير مذهب و قصه هاي مذهبي است. تابلوي كعبه، غار حراء و تابلوهايي از حضرت يونس، حضرت نوح و حضرت عباس عليهم السلام از اين جمله هستند.
يكي از همين تابلوهاي مذهبي هم به صورت دوقلو است كه در يك تابلو چهره مرد و در تابلوي ديگر چهره زن به تصوير كشيده شده و نمادي از حضرت آدم و هوا است.
اگر مي خواهيد از نمايشگاه نقاشي خانم تركزبان ديدن كنيد تا امروز فرصت داريد از ساعت ۹ صبح تا ۱۹ به گالري هنر فرهنگسراي ارسباران مراجعه كنيد.
|
|
|
پاموك در عصر ترجمه
ورهان پاموك نام يكي از نويسنده هاي نسل جديد تركيه است. با وجود اين كه پاموك نويسنده جواني به حساب مي آيد ولي در بيشتر كشورهاي دنيا شناخته شده است و آثارش به زبان هاي مختلف ترجمه شده اند. دليل اصلي اقبال از آثار پاموك ظاهرا اين است كه او در داستان هايش به دنبال شناخت هستي است و انديشه هاي دشوار فلسفي را با زبان ساده و قابل درك از طريق قهرمانان داستان هايش بررسي مي كند. اين طور كه معلوم است سرو كله يك كوندراي جديد پيدا شده است.
در ايران تا به حال دو كتاب از اين نويسنده ترجمه شده. «قلعه سفيد» و «زندگي نو» نام اين كتاب ها هستند و هر دوي آنها را ارسلان فصيحي از تركي به فارسي ترجمه كرده، چون ترجمه آثار پاموك دشواري هاي خاص خودش را دارد. چهارمين برنامه عصر ترجمه كه ماهنامه فرهنگي «آزما» برگزار مي كند امروز به اين دوكتاب اختصاص دارد. جلسه قرار است در سالن اجتماعات تعاوني مطبوعات كشور از ساعت ۱۶ تا۱۹ برگزار شود. عمران صلاحي، محمد قاسم زاده، سعيد سعيدپور، سياوش حمدي و محمد حسيني از جمله ميهماناني هستند كه درباره دوكتاب پاموك و ترجمه اش اظهار نظرخواهند كرد.
|
|
|
صبح تا شب
جواد رسولي
سينما
امروز در سينماتك موزه هنرهاي معاصر فيلم زيرپوست شهر نمايش داده مي شود. اين فيلم را رخشان بني اعتماد ساخته و از فيلم هاي اجتماعي موفق اين سال هاست. گلاب آدينه در نقش طوبي فوق العاده است و محمدرضا فروتن هم بازي خوبي ارايه داده. باران كوثري، مهراوه شريفي نيا و ابراهيم شيباني هم در فيلم بازي مي كنند. فيلم ساعت ۳۰:۱۶ شروع مي شود و بعد از آن، جلسه نقد بررسي هم قرار است برگزار شود. سالن كوچك حوزه هنري از امروز فيلم «ورونيكا گرين » را تا پايا هفته نمايش مي دهد. اگر از بازي كيت بلانشت خوشتان مي آيد فيلم را از دست ندهيد. جوئل شوماخر «ورونيكا گرين» را كارگرداني كرده و جرارد مك سورلي هم در فيلم حضور دارد. ساعت ۳۰:۱۶ و ۱۹ فيلم به نمايش درمي آيد. اما اگر هنوز مصائب مسيح را نديده ايد و نمي توانيد تا زمان اكران فيلم در تهران صبر كنيد، امروز يك سر برويد كانون فيلم جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران و تالار ناصرخسرو. مصائب مسيح ساعت ۱۴ اينجا به نمايش درمي آيد. ساعت ۱۶ «توهم بزرگ» به كارگرداني ژان رنوار نمايش داده مي شود و ساعت ۱۸ هم مي توانيد اينجا آخرين فيلم اسپيلبرگ يعني «اگه مي تواني منو بگير» را تماشا كنيد. تام هنكس و لئوناردو دي كاپريو در اين فيلم بازي كرده اند.
كتاب
نشر چشمه «گيل گمش» را با ترجمه احمد شاملو منتشر كرده است. شاملو در كتاب دو روايت مستقل از گيل گمش ارايه مي دهد. يكي ترجمه نسخه اي به نام نسخه ني نوا و ديگري بازنويسي متن به سبك يك لوح فرانسوي كه شاملو ظاهراً به شكلي تصادفي به آن برخورده. اين لوح يكي از الواح دوازده گانه اي است كه حماسه گيل گمش در آنها روايت شده. مرتضي مميز؛ براي كتاب تصويرسازي كرده و مي توانيد آن را در ۳۱۴ صفحه به قيمت ۳۵۰۰ تومان بخريد.
نمايشگاه
در نگارخانه سعدآباد يك نمايشگاه نقاشي برپا شده كه به نظر مي رسد تجربه تازه و بي سابقه اي را به ببينندگانش عرضه كند. تابلوها كار دكتر عطاءالله اميدوار است كه در سابقه كاري اش معماري، شهرسازي، عكاسي، فيلمسازي، نقاشي و كارشناسي هنر هم ديده مي شود. او از سال ۲۰۰۰ آثارش را در زمينه نقاشي ديجيتال به نمايش گذاشته و در اين نقاشي ها سعي كرده هنر و فرهنگ تصويري ايران را به كار بگيرد. شاخصه هاي اصلي نقاشي ايراني مثل تكرار ريتم، قرينه، توازن، تقارن و هارموني در آثار او به خوبي ديده مي شوند. جالب است بدانيد كه او براي كشيدن نقاشي از رنگ يا چيز مادي استفاده نمي كند. نقاشي ها با انتخاب رنگ از روي رايانه و حركت دست دكتر اميدوار روي پرده خلق مي شوند. او در اين نمايشگاه براي اولين بار نام حضرت علي (ع) را دستمايه كارش قرارداده. در نگارخانه سعدآباد ۲۵ تا از تابلوهاي اين هنرمند را مي توانيد تماشا كنيد.
فرهنگسرا
در فرهنگسراي سالمند امروز از ساعت ۱۷ تا ۱۹ كانون شعرخواني جوانان برگزار مي شود. اهل شعر و شاعري اگر هستيد و گذارتان طرف هاي ميدان امام حسين مي افتد مي توانيد در اين كانون شركت كنيد. فرهنگسراي سالمند درضمن به مناسبت هفته معلم يك مسابقه كتاب خواني برگزار مي كند به نام «انسان كامل». اين مسابقه ويژه معلم ها و مربيان مدارس و آموزشگاه ها است و سوال هايش از كتاب انسان كامل نوشته استاد مطهري طرح مي شوند. اگر دوست داريد در مسابقه شركت كنيد بايد فرم پاسخنامه را تا روز ۱۵ خرداد بفرستيد براي فرهنگسرا. نمايشگاه كتاب جوان در فرهنگسراي جوان امروز روز آخرش را مي گذراند. كتاب هاي متنوع ادبي، هنري، تاريخي، آموزشي و... به همراهCD هاي مختلف آموزشي در انتظار شما هستند. ۵۰ ناشر داخلي هم در اين نمايشگاه شركت كرده اند. شايد امروز كه روز آخر است بتوانيد از تخفيفي، چيزي هم استفاده كنيد. اين فرهنگسرا در ضمن دارد براي كلاس هاي آموزش طراحي و نقاشي ثبت نام مي كند. دوستداران نقاشي مي توانند توي اين كلاس ها شركت كنند. در فرهنگسراي خانواده نمايشگاهي از آثار مشبك كاري استاد اكبر صوتي كرماني برپاست كه اسمش را گذاشته اند «شعله هاي عشق». اكبر صوتي يكي از بزرگترين هنرمندان اين رشته يعني مشبك كاري است و آثار زيادي هم خلق كرده است، مثلاً طراحي و اجراي چهره خيام كه اولين كار او بوده. استاد تا به حال ۵۲ نمايشگاه داخلي و خارجي هم داشته. تزئين تابلوهاي او را خطاط هاي معروفي مثل حامدي از تركيه، عراقي از عراق، جليل رسولي، محمد ابازيان و سيدمحسن مومني برعهده داشته اند.
تلويزيون
امروز بعدازظهر تكرار چند مجموعه پخش مي شود كه ممكن است جمعه شب آنها را نديده باشيد. مجموعه آشتي كنان ساعت ۴۰:۱۳، پزشك دهكده ساعت ۱۴ و ميهماني شوم ساعت ۱۵. سريال مركوري را ساعت ۲۱ مي توانيد از شبكه ۲ تماشا كنيد و نقطه چين هم اميدوار باشيم كه ساعت ۳۰:۲۲ از شبكه ۳ پخش شود. مجموعه بامزه كارآگاه شمسي و دستيارش مادام را كه به خاطر داريد. اين مجموعه شنبه ها ساعت ۱۹ دارد از شبكه تهران پخش مي شود. اين يكي را هم مرضيه برومند كارگرداني كرده و انصافاً خوش ساخت از آب درآمده. راستي طرفدار كارتون اگر هستيد برنامه كودك شبكه يك هر روز حدود ساعت ۱۸ دارد كارتون دوست داشتني زنان كوچك را دوباره پخش مي كند.
|
|
|
بهار ايران در جهان
قرار است نمايشگاهي از آثار فرهنگ، هنر و آيين هاي ايران به نام بهار ايران از روز ۱۷ ارديبهشت تا ۲۶خرداد، در پاريس برگزار شود.
اين نمايشگاه كه حدود صدنفر از هنرمندان ايراني در آن شركت مي كنند، شامل بخش هاي متعددي از قبيل نمايش هاي خياباني، گروه هاي موسيقي و محلي و حركات موزون (رقص چوب) است.
همچنين گستردن سفره هاي ايراني در كليساي سن سوپلس پاريس، شامل سفره هاي اقليت ها و اقوام ايراني براي معرفي آيين هاي مختلف از ساير برنامه هاي اين نمايشگاه است.
|
|
|
سعدي هملت مي شود
سعدي تنها زماني مي تواند هملت شود كه پاي يك نمايش تخته حوضي در بين باشد. نمايش «سعدي هملت مي شود» براي تجليل از «سعدي افشار» بازيگر قديمي تئاتر تخته حوضي اجرا مي شود.
محمود عزيزي كارگردان اين تئاتر مي گويد: «ما مي دانستيم كه نمايش تخته حوضي به خودي خود جذابيت زيادي براي تماشاگران غير ايراني دارد اما براي ارتباط بيشتر اين نوع تماشاگر قصه هملت شكسپير را با اين قالب تلفيق كرديم تا تماشاگر خارجي داستان را بداند و درگير واژه ها نشود. بعد از ۱۲ سال ما تصميم گرفتيم تا نمايش را دوباره روي صحنه بياوريم. اين نمايش از دهم ارديبهشت ماه در تالار سنگلج روي صحنه مي رود.» پس امروز تالار سنگلج را فراموش نكنيد.
|
|
|
معجزه مولانا
وبلاگ دنياي عجيبي دارد. گاهي در اين دنيا به نوشته هايي مي رسيد كه حتي براي چاپ شدن در روزنامه مناسب هستند. مثلا استيو كامينسكي يك جوان كاملا معمولي آمريكايي است اما وقتي كه او در وبلاگش از مولانا بنويسد براي ما ديگر يك جوان معمولي نيست. استيو به تازگي با مولانا آشنا شده و بخاطر سردرآوردن از جريان زندگي او چند شب بي خوابي را تحمل كرده است. او به عشق عجيب مولانا به شمس پي برده، استيو در وبلاگش نوشته: «با شنيدن نام قونيه ياد معماري مي افتادم اما مولانا باعث شده تا مفهوم اين نام برايم تغيير كند. مولانا پس از آشنايي با شمس، اشعاري شگفت انگيز گفته است، او نزديكي به خداوند و عشق جهاني را با ساده ترين زبان وصف مي كند.»
|
|
|