چهارشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۶۹
انديشه
Front Page

گفت وگو با دكتر سيدحسن حسيني
پلوراليسم ديني ياپلوراليسم در دين؟
006177.jpg
اشاره: در تاريخ معرفت بشري، مباحث مربوط به دين شناسي همواره جايگاه ويژه  اي داشته است. اگر چه اين نگرش در وجه محققانه آن به انديشمندان و صاحب نظران حوزه هاي گوناگون معرفت  بشري متعلق بوده، اما به دليل ورود دين در تمامي عرصه هاي حيات بشري، آدميان پيوسته در تعامل جدي با آن قرار داشته اند. دكتر سيدحسن حسيني، استاد فلسفه علم دانشگاه صنعتي شريف و دبير كنگره جهاني «حكمت مطهر» كه اخيراً به مدت سه روز در مركز همايش هاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران برگزار شده بود، به تازگي كتابي با عنوان «پلوراليسم ديني» به چاپ رسانده است. مطلبي كه از پي مي آيد، گفت وگويي است با وي در باب پلوراليسم در دين و بسترهاي معرفتي آن. بخصوص آنكه ديدگاه دكتر حسيني در تقابل با ديدگاه طرفداران پلوراليسم ديني چون: «جان هيك» قرار مي گيرد. از نظر دكتر حسيني همه اديان از حقيقت ربوبي واحدي سرچشمه مي گيرند (برخلاف هيك كه تجربه ديني را برگرفته از زمينه هاي فرهنگي و تابع تجربه و فهم بشري مي داند) ولي در عين حال معتقد است (اديان) حاوي اصول خاصي اند كه تقيد به آن دين را براي پيروانش فراهم مي سازد. بنابراين، اين ديدگاه را مي توان پلوراليسم انحصارگرايانه خواند. به عبارت ديگر، بر طبق اين ديدگاه از يك سو تعدد اديان پذيرفتني است و از ديگر سو در درون هر ديني نوعي انحصار و تقيد به حقايق ديني آن حفظ مي شود. اين گفت وگو را به نقل از سايت حكمت مطهربا هم مي خوانيم:
* در كتاب شما، ما شاهد مطرح شدن دو واژه «پلوراليسم ديني» و «پلوراليسم در دين» هستيم. اين دو مدل را بر اساس چه مباني اي مورد بررسي قرار داده ايد و فلسفه هاي معرفتي آنها چه بوده است؟
- به نظر من چيزي كه امروزه از آن به عنوان پلوراليسم ديني ياد مي شود، زمينه غربي وسيعي دارد. بنابراين استفاده از كلمه پلوراليسم در اسلام نمي توانسته خيلي معنا داشته باشد. اما منظور اين بود كه توجه خوانندگان به ماهيت جديدي از اصالت اديان جلب شود و به همين منظور نيز دو عنوان در اين كتاب كه نشانگر دو ماهيت متفاوت در نگاه به تعدد اديان است، آمده است.
* آيا هدف شما از ارائه اين واژه جعل نوعي از پلوراليسم ديني در اسلام بوده است؟
- اگر مراد شما از جعل، تلفيق آن چيزي است كه در غرب تحت عنوان پلوراليسم ديني از آن ياد مي شود و تطبيق آن با مباني اسلامي باشد، جواب منفي خواهد بود. اما اگر منظور شما تبيين جديدي از اصالت تعدد اديان با بازنگري در توجه دادن مباني اسلام در تكثرگرايي باشد، جواب مثبت خواهد بود. بنابراين، اين اصطلاح، اصطلاح جديدي نيست. اين اصطلاح فقط بيانگر ماهيت جديدي در تبيين مباني اسلام نسبت به تكثر اديان است.
* اين ماهيت جديد معطوف به چه چيزي است؟
- اين ماهيت جديد داراي چند ركن است اما به نظر من مهمترين ركني كه مايه كسب امتياز براي اين نظريه بر نظريات رقيب است، توجه به وحدت اديان؛ يعني در اين نظريه وحدت و كثرت كاملاً با هم تطبيق مي كند. از نظر اسلام اساساً كثرت اديان ناشي از وحدتي است كه از وحدت دين برآمده است. بنابراين اين كثرت منافي وحدت دين نخواهد بود. چون در واقع همگي يك دين هستند. البته اين به آن معنا هم نيست كه هر آئين و كيشي نيز دين ناميده شود، چون آن چيزي كه دين ناميده مي شود متكثر خواهد بود و اين تكثرات نيز در عرض هم نخواهند بود يعني، در عين اختلافات زيادي كه با هم دارند، سر جنگ و دعوا با هم ندارند.
* آيا با هم گفت وگو هم دارند؟
- مي توانند داشته باشند. البته جواب اين سؤال نيز بستگي به اين دارد كه منظور شما از گفت وگو كه امروزه نيز خيلي مرسوم شده، چيست؟ به نظر من اگر هدف از گفت وگو يافتن وجوه اشتراك باشد اساساً نمي تواند به طور جدي راه به جايي برد. چون ما دغدغه احترام گذاشتن به يكديگر را نداريم، يعني به دنبال آن نيستيم تا از راه گفت وگو و تساهل و تسامح به احترام متقابل دست يابيم. چون احترام را در زمينه هاي غيرديني هم مي توانيم كسب كنيم. يعني مي توانيم ديندار نباشيم و به يكديگر احترام بگذاريم. بنابراين آنچه در اين كتاب مورد توجه بوده اين است كه ريشه اديان، ريشه واحدي است و اين ريشه و مبدأ، اصول و غايت واحد داراي تجليات متكثر است. يعني فقط شئون متفاوت است. يك شأن از آن اسلام است و در يك شأن ديگر مسيحيت قرار دارد و همچنين در رتبه هاي ديگر شأن اديان ديگر وجود دارد. بنابراين اگر براساس اين مبنا قصد گفت وگويي مطرح باشد، اين گفت وگو بسي فراتر از آن چيزي است كه تحت عنوان احترام، تساهل و تسامح مطرح است. بين اديان تفاوت ماهوي ديده مي شود و آيات زيادي نيز در قرآن براي نمايش اصالت تعدد اديان آمده است. مثلاً وقتي در مورد اصل نبوت به عنوان يكي از اصول دين صحبت مي كنيم، اين اصل نشان دهنده تكثر اديان است. چون اساساً نمي توان گفت كه نبوت بعد از توحيد داراي معناي خاصه است. چون به اين ترتيب اصل نبوت به عنوان يكي از اصول دين اسلام مطرح نخواهد بود. اصل نبوت، يعني تعدد اديان و اصالت تعدد اديان.
* اين تعدد را در يك سير تكاملي فرض مي كنيد؟
- خير در يك مراتب.
* يعني، اين مراتب داراي شئون هستند؟
- اين سؤال اساساً سؤال خيلي دقيق و حساسي است. نگرشي در غرب راجع به اديان وجود دارد كه براساس آن از واژه تكامل استفاده مي شود. زيرا كساني كه راجع به تاريخ اديان كار مي كنند، معتقدند اديان توحيدي متكامل شده اديان ابتدايي هستند؛ يعني، معتقدند كه در آغاز اديان ابتدايي شامل روح پرستي و غيره رواج داشته و تأسيس اين اديان به ادياني كه داراي خدايان زيادي بوده اند تبديل شده و سرانجام به اديان سه خدايي و دو خدايي و توحيدي ختم شده است. يعني اديان توحيدي تكامل يافته يك پروسه اجتماعي- فرهنگي هستند؛ همانطور كه سيستم اقتصادي از جوامع اوليه نسبت به جوامع پيشرفته، تغيير كرده و تكامل يافته است. در اين ديدگاه دين همچون امري بشري است. لذا واژه تكامل، واژه اي چند وجهي است كه به غلط نيز تعبير مي شود.
006174.jpg
بنابراين من به اصل تكامل معتقد نيستم، بلكه معتقدم كه مراتب مختلفي وجود دارد. يك حقيقت واحدي وجود دارد كه متصل به ذات ربوبي است. يعني گرايش بشري نيست و به همين جهت داراي يك وجه تمايز اساسي با گرايش هاي پلوراليستي جان هيك است. چون تجربه بشري نيست. بنابراين يك حقيقت ربوبي است كه اين حقيقت الهي داراي مراتبي نيز است كه اساساً نمي توان تساوي از آن استخراج كرد. به عبارت ديگر براساس برخي مباني اسلام- از آنجايي كه اسلام دين خاتم است- تساوي اديان در مباني اش اشكال دارد.
* تشابه چطور؟
- تشابه بايد قطعاً داشته باشد. اگر معتقد باشيم حقيقت واحدي است كه تجليات مختلفي دارد، پس شباهت هاي زيادي به وجود نخواهد آمد. البته تمام اديان از آن ريشه هاي واحد خود به تعبيرات مختلفي رسيده اند، يعني تحريفات انساني و بشري در زمينه تمام اديان صادق است. شما نمي توانيد منكر تحريف در دين اسلام شويد، اما آن چيزي كه ما در اسلام به آن اعتقاد داريم، مستثني قرار دادن كتاب آسماني- قرآن- است، اما قرآن در برگيرنده تشريحي تمام تعاليم اسلام نيست. اين همه فرقه هايي كه در اسلام وجود دارد، نمي توانند همگي اصيل باشند. بنابراين تحريف در تمامي اديان وجود دارد. اما آن تجلي واقعي واحد داراي يك ريشه و مبدأ در گونه ها و اشكال مختلف است. يعني اين گونه نبوده كه در يك سير به تكامل رسيده باشد، مثلاً ابتدا دين يهودي بوده و در يك سير تكاملي تبديل به مسيحيت و سپس اسلام شده باشد، لذا واژه تكامل كه در غرب ريشه زيست شناسي دارد در اينجا نمي تواند چندان كاربردي داشته باشد.
* وقتي بحث پلوراليسم ديني به ميان مي آيد، عموماً به دو نظر حقانيت دين و رستگاري و سعادت توجه مي شود. شما در بحث پلوراليسم در دين اين دو مقوله حقانيت و رستگاري را چگونه توجيه مي كنيد؟
- يكي از وجوه امتياز اين نظريه با آنچه جان هيك بيان مي كند، در انسجام ارتباط ميان تكثرگرايي در حقانيت و تكثرگرايي در سعادت است. اين كه بگوئيم خداوند انسانها را به سعادت مي رساند، سخن سهل و راحتي است. اما اگر گفتيم كه همه اديان ريشه واحدي دارند و حقيقت واحدي است كه تجليات مختلف دارد، بنابراين حقانيت در تمام اديان اصيل است. به بيان ديگر اگر حقيقت واحدي وجود دارد كه داراي مراتب مختلف و شئون مختلفي است، حقانيت واقعي نيز مختص آن دين واقعي است و اين حقانيت در تمام اديان تجلي مي يابد و لازمه ذاتي اين حقانيت نيز رستگاري است. رستگاري را نبايد از حقانيت جدا كرد.
* شما اين دو را دو بازوي يك پيكر مي دانيد؟
- به تعبير بهتر، لازم و ملزوم يكديگرند. وقتي حقانيت دين وجود داشته باشد، رستگاري ديني هم به تبع آن به وجود خواهد آمد، البته اين نكته هم قابل ذكر است كه ممكن است در پاره اي مواقع شدت و ضعفي هم وجود داشته باشد، يعني ممكن است حقانيت ديني در جايي قوي تر باشد كه به تبع آن رستگاري نيز قوي تر مي شود و ممكن است در جايي حقانيت ديني به دليل تحريفات بشري كم رنگ تر شده باشد، طبيعتاً رستگاري نيز كم رنگ تر خواهد شد. اما به نظر من مهمترين موضوع در اين نظريه اين است كه رستگاري و نجات لازمه ذاتي حقانيت است و اين حقانيت نيز مربوط به تمام اديان است. چون اگر معتقد باشيم كه همه اديان حقايق متكثر يك وحدت متعالي در دين هستند، پس حقانيت نيز بين آنها توزيع مراتبي شده است.
* شما در بخشي از كتاب به اين نكته اشاره كرديد كه وجوه مشترك اديان مختلف لزوماً دال بر حقانيت آنها نيست. اين موضوع را چگونه توضيح مي دهيد؟
- صرف شباهتها نشانگر داشتن ريشه هاي واحد نيست. وقتي ما از دين صحبت مي كنيم تعريفي براي خود داريم، يعني دين را مجموعه اي از گزاره هاي متكي بر وحي مي دانيم. بنابراين تعريف، مي توانيد يك سلسله از معارف را از يك دسته از آئين هاي بشري تميز دهيد كه اين تمايز در نظريه جان هيك اتفاق نمي افتد؛ يعني در نظريه جان هيك، هيچ چيزي غيرديني قلمداد نمي شود. چون متصل به تجربه بشري است. اما من معتقدم در همان آئين هاي بشري نيز ممكن است اشتراكاتي با ديگر اديان ديده شود. يعني در آئين هاي كاملاً بشري و كاملاً معنوي نيز مجموع تعاليمي كه به صورت منسجم دين را تشكيل مي دهد وجود دارند. اما باز هم در اين آئين ها مشتركاتي قابل مشاهده است. يعني آئين هاي بشري با اديان اصيل ابراهيمي و وحياني اشتراكاتي دارند. اما اين اشتراكات دليل بر حقانيت آنها و يا سرايت حقانيت از اديان ابراهيمي به آنها نيست. به عبارت ديگر صرف شباهت ها كافي نيست. اما در قالب خود اديان زماني كه صحبت از تكثرات يك حقيقت واحد در اديان مختلف مي شود، طبيعتاً اين حقيقت ديني واحد، تكثراتي داشته، و به تبع آن حقانيت نيز داشته است. صرف نگاه به شباهت ها مانند اين است كه مثلاً در زمينه فلسفه غرب با دو مبناي متفاوت به درك شباهت هايي بين فلسفه اگزيستانسياليسم و مكاتب توحيدي در روبناها برسيد. اما اين اشتراك در ثمره و يا روبناها بر اشتراك در مبدأ دلالت نمي كند. اما اگر مبدأ واحد بود، طبيعتاً اشتراكات دلالت بر مبدأ واحد مي كرد.
ادامه دارد

رويدادهاي انديشه
حلقه مفقوده تاريخ فلسفه
006180.jpg

غلامرضا اعواني گفت: مكتب شيراز حلقه مفقوده در تاريخ فلسفه است.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران دكتر غلامرضا اعواني ـ رييس پژوهشكده فلسفه و حكمت ايران ـ در كنگره بين المللي مكتب فلسفي شيراز اظهار داشت: بزرگترين متفكران حوزه شيراز رياضي دان و منجم بوده اند.
وي افزود: مساله نوآوري در حكمت با آنچه در غرب وجود دارد متفاوت است و همان گونه كه فهم رياضي انسان را رياضي دان مي كند، حكمت نيز به همين گونه است و احتياج به شرح دارد.
او ادامه داد: من با اين نظر كه شرح نويسي مضموم باشد موافق نيستم؛ چون اگر اين شرح نويسي نبود انتقال حكمت با دشواري روبه رو مي شد.
اعواني با بيان اين نكته كه هرچه پايين تر مي آييم توجه به علم رياضي بيشتر مي شود، خاطرنشان كرد: اگر همزمان با قرون وسطي در اروپا زندگي شخصيت هايي مانند خواجه نصير را در نظر بگيريم مي بينيم كه فيلسوفان اسلام بزرگترين رياضي دانها و منجم ها بوده اند؛ درست بر خلاف آنچه بعد از رنسانس روي داد.
وي اضافه كرد: حتي حس مي كنم كه بين مكتب اسلام و رنسانس ارتباطي وجود داشته است كه جاي بحث و بررسي بيشتر دارد.
دكتر اعواني واژه فارس را مترادف با ايران و ايراني دانست و تصريح كرد: اين حرف نه از سر غرور و تكبر است؛ بلكه از باب تذكر و تفكر و به جهت تجليل از مقام فكري آنان و حديث نعمت پروردگار است.
وي شيراز را مهد پرورش گوهر هاي يگانه اي در طول تاريخ قلمداد كرد و گفت: مكتب شيراز به عنوان عام، مهد بزرگان در همه علوم و فنون، دانش بوده است، خاك فارس خاكي عارف پرور بوده است.
وي شاه دايي، منصور حلاج، حنيف شيرازي، جمال الدين ابواسحاق ابراهيم، مولود بن محمدبن محمود و روزبهان بقلي شيرازي را جزو شخصيت هاي برجسته شيراز برشمرد و خاطرنشان كرد: در فلسفه و كلام شخصيتي مانند ابواسحاق اولين كسي بود كه به نظاميه بغداد براي تدريس دعوت شد كه از پذيرش آن سرباز زد.
او تصريح كرد: معتقدم كه تفكر پيوسته است و پيش از اسلام و پس از اسلام ندارد و نمي توان گفت كه با رويداد يا واقعه اي، تفكر به يك باره در نقطه اي پايان يابد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سياست  |   علم  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |