پنجشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۷۰
سفرنامه تحقيقي از مسافرت به شيرگاه
چهار فصل در يك روز
چطور مي توان با سفر رفتن هم پولمند شد، هم از مواهب بهار بهره برد، هم از آفتاب به مه و از مه به آفتاب رفت. با تشكر از آندره برتون 
ما آنقدر در تهران در معرض خطريم كه هر لحظه مي توانيم از جامان بلندشيم و مار فضول رو بگيريم، بريم بفروشيم به انستيتو پاستور و اين صد البته از مواهب مدرنيته است
006483.jpg
اديب وحداني
كسي كه براي سفرمي رود شمال احتمالا به خوبي مي داند كه توقع چه چيزي را داشته باشد. از هواي خوب و از خلوتي اي كه روز به روز در روزهايي از سال كمتر مي شود بگيريد تا جنگل و دريا و احتمالا ماهيگيري و با احتمال بيشتر شكار. اماوقت هايي است كه فرد يا افراد فقط مي خواهند براي فرار از زندگي مدرن، «در بروند» و اميد دارند كه عوض كردن محيط برايشان آنقدر فايده داشته باشد كه حالشان را به تعليق بيندازد، به خصوص تهراني ها كه عمدتا يك راه يا بيشتر پيدا مي كنند كه بتوانند عصبيت و عجله روزانه شان را تبديل كنند به يك تغيير احوال، بدون عوض كردن موقعيت مكاني. در واقع اين تصميم كه آدم بي خيال كار و زندگي برود سفر و همه تغييرات احتمالي و دوري از لذت هاي تضمين شده را به چيزهايي تضمين نشده وابگذارد كاري است كارستان. يكي از دليل هايي كه خيلي ها كمتر سفر مي روند احتمالا به همين استدلال مفصل بر مي گردد كه با سفرنامه  نوشتن منافات وافر دارد.
دكترهاي جوان كمتر دوست دارند كه مطب تاز راه افتاده شان را وابنهند و مريض ها كه معمولا رنگ اسكناس هاي سبز دارند را كنار بگذارند و سفر بروند. ما يك دكتر همراهمان داشتيم كه البته در گذشته چند باري به شيرگاه رفته بود و در فاصله يك چند روزي در عيد همين امسال و در جاده هاي شلوغ ترسناك. جاده هايي كه مدام راننده هاشان آدم ها را با راه ندادن ها وسوسه مي كنند به تندرفتن وبي موقع سبقت گرفتن كه دو بدي دارد؛ اول اينكه وقتي بي وقت سبقت بگيريد در معرض خطر تصادف قرار مي گيريد. دوم، پليس راه است كه معمولا درنقطه اي مي ايستد كه براي فرد سبقت گيرنده، دور از ذهن است و اصطلاحا كور است. از اين مقدمه نتيجه مي گيريم شيرگاه رفتن به زحمت اش مي ارزد. دليل هامان را هم مي آوريم. بهترين مسير جاده اي براي رفتن ازتهران به شيرگاه جاده فيروزكوه است.
اين جاده قدري جاده دشواري است و يكي از گردنه هاي آن حتي در روزهايي كه دو طرف كوه آفتابي است ممكن است كاملا مه زده باشد. با اين حساب عمدتا اين راه يك مسير عالي براي شمال رفتن محسوب نمي شود. جاده فيروزكوه خشك است و منظره ديدني اي مثل جاده چالوس ندارد. اين جاده براي سريع رسيدن به عمده نقاط توريستي شمال هم چندان زود و سريع نيست كه مثل جاده هراز شلوغ شود. خلوتي اين جاده موجب اين واقعيت شده است كه راننده هاي كاميون خيلي  علاقه داشته باشند در آنجا برانند. اين علاقه عاشقانه به راندن در جاده فيروزكوه باعث شده كه مردم هم ازترس تصادف هاي سنگين كمتر به اين جاده بروند. اينجا مي بينيم كه ديالكتيك هگلي (با آن وصفي كه نجف دريابندري در مقدمه «چنين كنند بزرگان» نوشته) غلط در مي آيد و تئوري سوررئاليست ها و برخي از پست مدرنيست ها كه معتقدند به جاي نظام علت و معلول،  برخي واقعيت ها «دوست دارند» همزمان با همديگر رخ بدهند درست تر از آن در مي آيد. جاده هاي خلوت پر از راننده كاميون در ايران طبيعتا با توجه به خلق و خوي مشهور راننده  هاي ماشين هاي سنگين به يك نتيجه قابل پيش بيني مي انجامد. عمده قهوه خانه ها غذا وچاي و قليان خوب به مشتري مي دهند.
البته ما هم قهوه خانه خوبي را به پيشنهاد من انتخاب كرديم. رفتيم به قهوه خانه اي كه دم در آنجا چند اتومبيل و يكي دو تا ماشين سنگين پارك بود. بعد سرشيرمحلي بود و عسل موسوم به محلي و تخم مرغ هاي نيمرو شده با روغن مايع، نان تازه هم بود كه يادمان رفت براي نهار چند تا از آن بخريم. از مغازه كه بيرون آمديم تازه فهميديم كه دو تا از چهار ماشيني كه پارك شده بودند خراب بودند و يكي شان اصلا هر دو تا چرخ جلو را نداشت و روي آجر سوار بود. همراهان پيشنهاد دادند كه براي جلب توجه افرادي مثل من برنامه ريزي كرده بودند كه ماشين ها آنجا بمانند تا مشتري جلب كنند. اما باتوجه به بادهاي شديد و لرزاننده ناحيه فيروزكوه اين موضوع دور از ذهن به نظر مي رسيد. در ادامه راه به پل ورسك رسيديم و آنجا يادم افتاد كه ايمان مهدي زاده براي تهيه گزارش كه در همين صفحه سفر و طبيعت درباره پل ورسك چاپ شده بود چه قدر زحمت كشيده بود و من مي خواستم محتواي گزارشش را كه هفته قبل از سفر ما چاپ شده بود بخوانم تا براي دوستانم تعريف كنم، اما مقاله را گم كرده بودم. همين موضوع را براي دوستانم كه تعريف كردم برادرم خدا را شكر و از من تشكر كرد كه نشد مقاله را بخوانم. اين درحالي بود كه من آن روز فقط به اين دليل زياد حرف مي زدم كه دوستم تازه سي دي چينجر خريده بود و به رغم اصرار من كه «هر چيزي را دوست دارد، ماهم مي شنويم» فقط آثار خارجي را مي گذاشت. درحالي كه به نظرم سليقه او در آثار ايراني واقعا بهتر بود. علي اي حال دوستم تعريف كرد كه قبر مهندس آلماني سازنده پل زير پل واقع شده است. يك تابلوي رنگ و رورفته هم كنار آنجايي كه مي شد بي زحمت از پل عكس انداخت نصب كرده بودند كه: «عكس نيندازيد. تعقيب قانوني دارد.» خواستم عكس بيندازم اما ياد يكبار افتادم كه در يك سفر از خودم و كلي از دوست هام عكس انداخته بودم و بعد در تهران هم متعجب شده بودم كه چرا نگاتيوهاي توي دوربين تمام نمي شود، نگو كه اصلاً فيلم را درست جا نينداخته بودم. انگار همه كساني كه با هم عكس انداخته بوديم ناراحت شدند و رفتار بعضي ها هم نشان مي داد كه فكر مي كنند خسيسي ام آمده كه بيايم عكس ها را براشان چاپ كنم. من هم اين توجيه را داشتم كه اگر دلم نخواهد برايشان عكس را چاپ كنم، مي دهم خودشان بروند از روي فيلم عكس چاپ كنند، اما چون اصلاً خوشم نمي آيد غير از وقت نوشتن، بي دليل توضيح بدهم و آنها هم سوالي نكرده بودند، حرفي نزدم. اينبار نخواستم مشكلي براي فيلم ايجاد شود و يك عده الكي دلخور شوند. گرچه به نظرم مضحك مي آمد كه نتوان از پلي كه عكسش روي اسكناس چاپ شده عكس گرفت. بعد رفتيم شيرگاه. يعني اول به پل سفيد رفتيم و دوستم كه دكتر بود گفت كه اگر براي سربازي و طرح بخواهم بيايم جايي، بهترين گزينه برايم همان پل سفيد است. به مركز بهداشت رفتيم كه تعطيل بود. ما خوب روزي را براي مكتب رفتن انتخاب كرده بودم. بعد رفتيم طرف شيرگاه. جاده را بعداز يك مدت زمان نسبتاً طولاني شناختم. چون مسير خيلي خوبي براي رفتن به قائم شهر در روزهاي شلوغ است و بارها در سال هاي گذشته از آن راه رفته بوديم. سر يك سه راهي به جاي اينكه طرف قائم شهر برويم، رفتيم به سمت جنگل. اگر نرفته ايد زودتر برويد چون اولاً جاده درب و داغان آنجا با خواندن گزارشي كه در دست داريد و استقبال مردم از آن محل، لابد درب و داغان تر خواهد شد (اين را از سر تواضع نوشتم) و از سوي ديگر اهالي با خوشحالي مي گويند كه آن بالاها دارند يك سد مي سازند. اهالي خوشحالند و دوستداران سفر و طبيعت ناراحت و احتمالاً يك خرده نگرانند. آن طبيعت كه سد بر آن بسته شد ديگر طبيعت بشو نيست. جاده رو به بالاي شيرگاه و جنگل جاده قشنگي است. البته اگر قسم بخوريم هم كسي باور نمي كند كه ما جوگير درگيري با وزير راه نشده ايم و حرف حساب است، اما بازهم مي گوييم كه اگر واحد شمارش جاده شانه باشد، از دندانه هاي اين شانه يكي دوتاشان خيلي ناجور شكسته است.
يك دفعه زير پاي ماشين خالي مي شود و انگار رانش زمين يا چنين چيزي رخ داده باشد، آسفالت ها كبدزليخا شده است. اما راه روي هم رفته صاف و نسبتا تر و تميز است و هر گوشه و كنار، خانه اي است و هر قدر هم بالا بروي تمامي ندارد و نصب علامت هاي «جاده گاو دارد» در مسير كاملا ضروري است كه خيلي هم انجام نگرفته، اما واگذار كردن وظيفه اعلام وجود گاوها به خود اين موجودات شريف كار بدي نبوده و در جاده آ نقدر گاو آمد دليل گاو واقعيت دارد كه بدون علامت هاي هشداردهنده هم بتوان از حضورشان باخبر شد.
جداي از گاو و بي نياز به تابلو، باغ ها و شاليزارها خيلي در مسير وجود دارد و كلا مي توانيد خيلي لذت ببريد. ضمنا خبر چنداني از قهوه خانه هايي نيست كه ساخته شده اند تا اذهان باهوش را به سخره بگيرند. مغازه ها هم كه كلا با يك جور جنس پر شده اند و نبود تنوع، يك حالت يكدستي - قبيله اي پيش از روشنگري و مدرنيسم را به ياد آدم مي آورد كه گوشه رشد نكرده ته وجود هر آدمي را قلقلك مي دهد. البته ياد مباركتان نرود كه وقتي در احساس كهنه كمياب غوطه مي خوريد، از كنارتان موتورسيكلت سواران عزيزي هم رد مي شود و خب، بپا.
جاده جنگلي سرسبز به قول دوستم كلي حيوان دارد، اما ما نه به وقت رفتن و نه در هنگام بازگشت هيچ چيزي از اين نوع نشنيديم و نديديم. در حالي كه وقتي من به يك جاده در حدود ۲۰تا ۶۰ كيلومتري خزر شهر رفته بودم (ديديد چه تخمين دقيقي؟) موقع برگشت دست كم ۴-۳ تا شغال ديدم. اهالي محل مي گفتند جنگل خرس و پلنگ و مار هم بسيار دارد. پيشنهاد دادند كه مار بگيريم و بيندازيم تو شيشه الكل براي مطب هايمان.من كه متولد سال مار هستم يك خرده ناراحت شدم، اما با بزرگواري به روي خودم نياوردم. اهالي از آرامش طبيعت صحبت مي كردند و از اينكه تا چند وقت قبل بعضي از بچه ها تا وقت مدرسه رفتنشان بلد نبودند پول بشمارند و اصلا نيازي به آن نيست كه ياد بگيرند و از اين مردم به جنگل مي روند و بي ترس مي خوابند و البته يك بار يك مار روي شكم يك آقايي كه آنجا خوابيده بود، به استراحت پرداخته بود و مرد مظلوم بعد از آن واقعه دچار مشكل رواني شده بود. اصلا جاي شوخي نبود و گرنه مي گفتم ما آنقدر در تهران در معرض خطريم كه هر لحظه مي توانيم از جامان بلند شويم و مار فضول را بگيريم، بريم بفروشيم به انستيتو پاستور و اين صد البته از مواهب مدرنيته است. آقاي ميزبان كه پدر دوست دوست دكترم بود، خيلي با علاقه از طبيعت حرف مي زد و از دوستي آدم ها و دل هاي بزرگ همسايه ها و اينكه همه هواي همه را دارند، انگار كه از يك خانواده اند. او مي گفت كه در بالاي كوه همه جور اتفاق هايي مي افتد. شايد دو ساعت باران و تگرگ بيايد و دو ساعت هواي بهاري باشد يا سرماي مطبوع و هواي پاييزي باشد يا گرماي فريب دهنده و هواي تابستاني شرجي كشنده آزاردهنده شمال كشور. او از خلق و خوي منزه مرتب پاكيزه مدرن نشده و خودماني باقي مانده اهل محل مي گفت كه به يكديگر لطف دارند و از لطف هر كس به كس ديگر خاطره اي تعريف مي كرد و از لطف همه خانواده ها به خانواده مرد ديگري كه بي دليل مشاعرش دچار مشكل شده. من مانده بودم كه چطور به رغم دوري از مدرنيته، دو نفر در يك دهكده دويست - سيصد نفري خل شده اند و چگونه اين آقاي مقيم تهران نمي تواند ببيند كه در هر جاي كشور و حتي هر جاي دنيا كه آب فراوان و اعتدال هواست، مردم معتدل و نرمخو (و به قول ايشان) مهربان مي شوند. البته براي بحث فلسفي نرفته بوديم و اين را هميشه به خاطر بسپاريد كه وقتي دو نفر فقط يك بار همديگر را مي بينند، هيچ كس حق ندارد طرف را برنجاند. از شيرگاه تا دريا براي ما يكي دو ساعت راه بود و كمتر از آن تا ساري راه بود كه هتلي خوب گير آورديم. در مسير برگشت هم اتفاقي نيفتاد كه براتان تا الان تعريف نكرده باشم.
توضيح: اسامي كليه آدم ها و محل ها به كلي جعلي و ساخته ذهن نويسنده است!

ابزار سفر
اجاق هاي سفري 
اجاق در سفر از اهميت خاصي برخوردار است و مي تواند لحظات لذت بخشي را در طبيعت برايتان فراهم سازد به ويژه براي ما ايرانيان كه غذاهاي خانگي و دست پخت خودمان را به غذاي رستوران يا غذاهاي آماده و كنسرو ترجيح مي دهيم.
در بازار طبيعت گردي اجاق هاي مختلفي وجود دارد كه بعضي عمومي و بعضي تخصصي و ويژه سفرهاي خاص تدارك ديده شده است. مثلا انواع اجاق هاي تخصصي كوهنوردي وجود دارد كه مي توان در موقعيت هاي دشوار و در ميان صخره ها و ارتفاعات بيش از ۴ هزار متر از آنها استفاده كرد.
بعضي از اين اجاق ها طوري طراحي شده كه به هنگام بيواك (آويزان ماندن از صخره و استراحت به هنگام ديواره نوردي هاي طولاني) مي توان آنها را به ديواره ميخكوب كرد و روي آن غذا پخت يا چاي دم كرد!
در زير با چند نوع اجاق سفري كه مناسب طبيعت گردي است آشنا مي شويد. لازم به يادآوري است كه در بازار اجاق هاي سفر متعددي وجود دارد كه بيشتر آنها گازسوز است، اما اجاق ها يا چراغ هاي بنزيني و نفتي هم وجود دارد كه كپسول آن حاوي بنزين يا مخزن آن حاوي نفت يا الكل است. در حال حاضر شركت هاي هواپيمايي اجازه حمل و نقل چراغ هاي گازسوز را نمي دهند به همين دليل يا بايد كپسول گاز را در مقصد خريداري كرد يا از جايگزين هايي چون بنزين، گازوئيل، الكل و غيره استفاده كرد.
ترانگيا
006495.jpg

مجموعه اجاق هاي ترانگيا داراي تنوع فراواني است. اين اجاق ها با تنول يا الكل متانل دار (الكل تقلبي) مي سوزد كه هم ارزان است و هم در همه جا به راحتي پيدا مي شود. تاكنون ۲۷ سري از اين اجاق ها به بازار آمده كه نياز بسياري از طبيعت مردان را برآورده مي كند. در بالا و پايين همه اجاق ها پوشش ضدباد (بادگير) تعبيه شده و حاوي دو ظرف خوراك پزي، ماهيتابه/سرپوش، دسته و بند است. بعضي از اجاق ها كتري نيز دارد.
اجاقي كه در عكس ملاحظه مي كنيد حاوي اقلام زير است:
دو عدد قابلمه، مدرج و غيرمدرج يك ليتري 
يك عدد ماهيتابه ۱۸ سانتيمتري 
دو ضدباد (بالا و پايين)
يك آتشدان 
يك دسته 
يك بند
وزن اين اجاق با همه متعلقات آن ۸۵۰ گرم است.
ميني ترانگيا
006498.jpg

براي مسافرت هاي يكنفره، پياده و در جاهاي صعب العبور، اجاق هر چه كوچكتر و كارآمدتر باشد مطلوب تر است. اجاقي كه در عكس ملاحظه مي كنيد به ويژه براي سفرهاي دشوار در طبيعت و كوهنوردي مناسب است.
اين اجاق حاوي: يك تابه (يا قابلمه) ۸/۰ ليتري در آلومينيوم، يك سرپوش/ماهيتابه نچسب ۱۵ سانتيمتري، يك بادگير، يك آتشدان الكل سوز و دسته است. وزن اين اجاق ۳۳۰ گرم است.
اجاق اسپرت 
006501.jpg

اجاق اسپرت دو سوخته كلمن، بسيار قوي و مقاوم ساخته شده و با سوخت كلمن يا بنزين بدون سرب كار مي كند.
كوچك بودن اجاق، آن را بسيار كارآمد و حمل و نقل آن را راحت ساخته است. با يك بار پر كردن مخزن كوچك (حدود يك چهارم ليتر) مي توان حدود دو ساعت با شعله بلند و ۵/۶ ساعت با شعله كوتاه از چراغ استفاده كرد. يك ليتر آب را ظرف ۴ دقيقه به جوش مي آورد. جالب اينكه شركت سازنده آن را مادام العمر گارانتي كرده است.
پريموس 
006504.jpg

اين اجاق عملا با هر سوختي مي سوزد؛ گاز كپسولي با مخلوط بوتان-پروپان، گاز سفيد، بنزين، نفت سفيد/پارافين، گازوئيل و سوخت جت. در اين اجاق دوام و سهولت استفاده با هم آميخته شده و كار پخت و پز با اين اجاق را كامل ساخته است. اين چراغ در سال ۱۹۹۵ براي كوهنوردان هيمالايا طراحي شد. آتشدان ويژه اين پريموس به راحتي روشن مي شود و عالي مي سوزد. پمپ فلزي بيشترين دوام و امنيت را به همراه مي آورد. با بستن بطري سوخت چراغ خاموش مي شود. هر اجاق شامل يك بطري سوخت ۶/۰ ليتري آلومينيومي و ساك لوازم و ابزار سرويس است. پريموس چندسوخته از قطعات زير تشكيل شده: پمپ، اهرم كنترل، سوزن تميزكننده پريموس، طراحي يك تكه، كنترل كننده شعله. وزن: ۵۳۷ گرم.
اجاق سبك 
006507.jpg

يكي از كم وزن ترين چراغ هاي خوراكپزي، ساخت كارخانه كلمن است با نام تجارتي. F1 Lite اين اجاق بسيار جمع و جور است و سه تابه دارد كه مي توانند درون هم جمع و در موقع لزوم جدا شوند. اين اجاق از نظر فن آوري بسيار پيشرفته است و از موادي كاملا جديد ساخته شده كه حاوي نوعي پلاستيك به نامPEEK است. اين پلاستيك هم ضدضربه و هم ضدحرارت است و مي تواند دماي تا ۲۳۰ درجه سانتيگراد را تحمل كند. طراحي اين اجاق طوري است كه مي تواند مورد استفاده كوهنوردان (البته در سطح تركينگ) قرار گيرد و كيسه مخصوص حمل (به وزن ۱۱ گرم) نيز به همراه دارد. اين چراغ گازسوز است، ۴۸۰۰ وات قدرت دارد، ميزان خروج گاز ۳۴۶ گرم در ساعت و وزن آن بدون كپسول گاز ۷۷ گرم است. زمان لازم براي جوش آوردن آب: فقط ۳ دقيقه.
006510.jpg

اجاق پرقدرت 
همين شركت، اجاق مشابهي روانه بازار كرده كه در حال حاضر پرقدرت ترين است: ۷هزار وات. مشابه اجاق قبلي است به اضافه يك حلقه اتصال به دست براي اطمينان بيشتر در تركينگ هاي سخت، بدنه محكمتر و ضدباد بزرگتر. براي پخت سريع غذا ايده آل است.
اين اجاق با گازبوتان/ پروپان كار مي كند. خروج گاز: ۵/ ۵ گرم در ساعت، قدرت: ۷هزار وات، وزن (بدون كپسول): ۳۳ گرم، زمان لازم براي جوش آوردن آب: ۲ دقيقه و ۳۰ ثانيه.

ماجراهاي طبيعت
حيوانات شگفت انگيز زندگي من
006486.jpg
دكتر ريموند ديتمارس 
قسمت بيست وپنجم 

حيوان ها را آب و غذا داديم و بعدازظهر گذشت، يكي از كاركنان خبر داد كه ميمون ها در بالاي دكل، كناره قرقره بدون كابل نشسته اند. بالا رفتيم تا نگاهي به آن دو بيندازيم. جايگاه بي حفاظي بود. دكل در مقابل پس زمينه اي از ابرهاي كثيف و شتابان تاب مي خورد. هراز گاه آبفشاني بزرگ از سمت رو به باد دماغه كشتي به آسمان فوران مي كرد و سر تا سر عرشه را مي شست. به نظر مي رسيد براي جلب ميمون ها زمان مناسبي است. جرج لباس كار به تن داشت و شلوار پيش سينه دارش او را قادر مي ساخت بي خيال فوران آب، روي عرشه برود؛ پس پيشقدم شد.
من دري كه به راهروي منتهي به اتاق سكان باز مي شد را گشودم. در ميانه اين راه پلكاني بود كه به طبقه اسب ها مي رسيد و چندان دور از محل قفس هاي من نبود. اتاقي هم در مجاورت آن وجود داشت. قفس ميمون ها را در آن اتاق گذاشتم و طناب بلندي به دسته در بستم. جرج بايد سعي مي كرد با نشان دادن موز ميمون ها را به راهرو بكشد، بعد وقتي به اتاق رسيد دسته موز را داخل اتاق بيندازد. من هم سر طناب را به دست گرفتم و پشت يك صندوق قايم شدم.
از ميان غذاهاي زيادي كه براي حيوانات تدارك ديده و به عرشه آورده بودم، جذاب ترين دسته موز را انتخاب كرده و براي جرج فرستاده بوديم. دسته موز بايد با تاني و نمايش خاصي به جرج داده مي شد، طوري كه توجه وروجك هاي كله سرخ گرسنه را جلب كند. آنگاه او بايد با جلوه گري اشتهاانگيزي يكي از موزها، شايد هم دو تا را پوست مي كند و مي خورد و آهسته به طرف راهرو به راه مي افتاد، از پله ها پايين مي آمد و از كنار اتاق مي گذشت.
همچنان كه من در انتظار نشسته و بيش از هر چيز به ناخدا فكر مي كردم و اينكه چطور با او روبه رو شوم، جرج نمايش پانتوميم خود را آغاز كرد.
چند دقيقه بعد منظره اي را ديدم كه خوشحالم كرد. نيمرخ جرج نورث كه داشت در راهرو نيمه تاريك پيش مي آمد آشكار و بلافاصله پشت سر او سروكله دو ميمون آشكار شد و شگفتا شگفت: دو ميمون تقريبا به دامن كت او آويزان شده بودند! او قدم به اتاق گذاشت در حاليكه ميمون ها ملتمسانه از دو طرف او بالا و پايين مي پريدند و چشم به ميوه هاي طلايي داشتند. چنان بهتم زده بود كه حتي طناب متصل به در را نكشيدم. جرج موزها را درون قفس گذاشت و ميمون ها به داخل آن هجوم بردند. در قفس را بستيم و چفت آن را با قلاب محكم كرديم و در همه حال ميمون ها با لپ هاي برآمده و صورت كج و كوله كه بيشتر به دلقك ها شبيه شان مي ساخت، نگاهمان مي كردند.

حيات وحش ايران
۳۷- پازن
006489.jpg
006492.jpg
گونهCapra aegagrus:
خانواده:گاوسانانBOVIDAE
راسته: زوج سمان (سم شكافتهARTIODACTYLA (
ردهMammalia:
اگر تا حالا گذرتان به كوهستان هاي بكر افتاده باشد، احتمالا بز كوهي را ديده ايد، يا اگر حتي از كنار شكارچي ها هم گذشته باشيد نام كل و بز را شنيده ايد. بز كوهي، كل و بز، پازن همه اينها يكي است، جثه اش كمي از بز اهلي بزرگتر است. كل ها شاخ هاي بلند شمشير مانند دارند كه طول آنها حتي به ۱۵۰ سانتيمتر هم مي رسد. بر روي شاخ، گره هاي متعددي وجود دارد كه مشخص كننده رشد ساليانه و سن حيوان است. بزها هم معمولا شاخ دارند، اما شاخشان كوچك است. از نظر شكل، پازن هاي مناطق مختلف فرق چنداني با هم ندارند، مگر از لحاظ اندازه جثه و شاخ. به اين ترتيب بزرگترين كل هاي غرب و شمال، گاه وزني در حدود ۱۰۰ كيلوگرم دارند در صورتي كه وزن حيوان مترادف آنها در مناطق خشك مركزي و جنوب به ۶۰ كيلوگرم هم نمي رسد. رنگ بدن آنها قهوه اي متمايل به خاكستري است و نرهاي بالغ ريش بلند و سياهي دارند و روي تيره پشت و شانه آنها نوار تيره اي وجود دارد كه در ناحيه سينه پهن شده و به صورت طوقي درمي آيد.در صخره هاي سنگي ساحلي تا ارتفاعات بالاتر از ۴هزار متر زندگي مي كنند و وابستگي شديدي به مناطق صخره اي صعب العبور دارند چنانچه به آن سلطان صخره ها لقب داده اند و در مناطق صاف، بسيار آسيب پذيرند. در اكثر مناطق كوهستاني و صخره اي كشور ديده مي شوند. از علوفه، بوته ها و برگ درختان تغذيه مي كنند، براي استفاده از برگ درختان روي دو پا مي ايستند، گاهي نيز از طريق شاخه هاي خميده مجاور سطح زمين به بالاي درخت مي روند. در فصل جفت گيري بين نرها جنگ هاي سختي درمي گيرد و نرهاي قوي تر با شاخ بلند حرمسرا تشكيل مي دهند.
دشمن طبيعي و مهم آنها پلنگ و گرگ است، اما بچه ها ممكن است توسط كفتار، خرس، روباه و عقاب شكار شوند. تا اواخر دهه سال ۱۳۵۰ دسته هاي بزرگي از اين حيوان در مناطق كوهستاني و صعب العبور كشور زندگي مي كرد، ولي به علت شكار آن از طريق جرگه و استفاده از سلاح هاي ساچمه زني و جنگي، در سال هاي اخير جمعيت آن در اكثر زيستگاه ها شديدا رو به كاهش نهاده و در بسياري از مناطق مانند جنوب فارس، بوشهر و غرب كشور كه تا چند سال پيش هزاران راس پازن مشاهده مي شد نسل آن در خطر انقراض قرار گرفته است.

فك ها آمدند!
006513.jpg
سواحل جنوبي درياي خزر اين روزها پذيراي تنها پستاندار بزرگترين درياچه جهان است. فك خزري كه در فصل سرد زمستان در سواحل شمالي درياي خزر در روسيه بر روي يخ ها به زادآوري مي پردازد، با گرم شدن هوا همراه با فك هاي جوان به آبهاي سرد و عميق حاشيه جنوبي درياي خزر مي آيند.
به نقل از منابع محلي اكنون در سواحل بابلسر، فريدون كنار، تركمن صحرا و گرگان تك و توك فك هايي مشاهده شده اند كه سر خود را از آب بيرون مي آورند و سرك مي كشند. چند سالي است كه شاهد كشتار اين شناگران ماهر توسط صيادان محلي هستيم.
اميدواريم امسال با تلاش هاي سازمان محيط زيست شاهد اينگونه مسايل نباشيم.

بازگشت بعد از ۱۰ سال
006516.jpg
و اما يك خبر خوب. محيط بان بيچاره اي كه به دليل غيبت ده سال پيش اخراج شده بود، با پيگيري هاي همسرش دوباره لباس محيط باني را به تن كرد.اين محيط بان ۶۰ ساله در شرايطي كه تنها ۸ ماه تا بازنشستگي فاصله داشت به ناحق و تنها به دليل عدم حضور مداوم در كار اخراج شده بود. اما بعد از ۱۰ سال با تلاش دو ساله همسرش پرونده اش دوباره بازنگري و بررسي شد و حكم اخراجش به طور قانوني لغو شد.سيد محمد مجابي معاونت پشتيباني و امور مجلس سازمان حفاظت محيط زيست ضمن اعلام اين خبر گفت: «هدف ما از اين كار احقاق حق بوده. چرا كه غيبت نمي تواند دليل موجهي براي اخراج يك محيط بان با ۲۴ سال سابقه كار باشد.»اين محيط بان از آغاز هفته آينده دوباره به كار محيط باني مشغول خواهد شد.

تركيه، ۱۴ ميليون گردشگر
006519.jpg
با اينحال كه كشور تركيه در حال حاضر از وضعيت خوبي به لحاظ توريستي برخوردار است، اما باز هم دست بردار نيست و به فكر جلب توريسم است و زير فرهنگ و جهانگردي تركيه مي گويد: «ما تجربه زيادي در زمينه گردشگري داريم و چنانچه مي دانيد تعداد گردشگر تركيه از ۲۴۰ هزار نفر در ۲۰ سال پيش به ۱۴ ميليون نفر در سال ۲۰۰۳ ميلادي رسيده است و برنامه ريزي آينده صنعت توريسم در كشور ما جذب رقم ۱۷ ميليون گردشگر را براي سال ۲۰۰۴ پيش بيني مي كند.»
وي در ادامه به پتانسيل هاي گردشگري ايران اشاره كرده و مي گويد: «با توجه به مشتركات ايران و تركيه، زمينه هاي همكاري هاي فرهنگي و گردشگري مهيا است و ما آماده پذيرش هرگونه پيشنهاد و ارايه خدمات و كمك هستيم.»

سفر و طبيعت
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
عكاس خانه
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  عكاس خانه  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |