چهار درصد دانشجويان كشور مشكل رواني حاد دارند
درياي شخصي من!
يكي از مهم ترين نقطه ضعف هاي دفاتر مشاوره دانشجويي كه اكنون در تمام دانشگاه هاي ايران تشكيل شده، جدي گرفته نشدن مسأله دانشجويان است. در بسياري از اين دفاتر و مراكز بايد نوبت قبلي داشته باشي
|
|
جلال بهرنگي
همه مي دانستند نبايد با او كاري داشته باشند و مزاحمتي برايش ايجاد كنند. او اكنون جزو اموال دانشگاه شده است. تنها تازه واردهاي ترم اول نمي دانستند او چه مي گويد: «اين دريا فقط مال من است. كسي حق ندارد اينجا ماهيگيري كند.»
آن اوايل خيلي ها اين حرف را جدي مي گرفتند و مي گفتند طفلكي، درخود پيچيده، اما به تدريج كه حرف هايش تكرار شد، صاحب صدا هم فراموش شد. او غرق در مشكلات خود بدون آن كه مشاوران بفهمند، رفت تا انتهاي از دست دادن سلامت روح و روان.
مي گفت:«هركس دلش ماهي مي خواهد به خودم بگويد. كسي حق ندارد از درياي شخصي من، ماهي بگيرد.» بعد مي چسبيد به سطح ديوار گوشه دانشكده و گريه مي كرد: «كسي اينجا قلاب نيندازد!»
تنها دانشجويان ترم اول نمي توانستند بفهمند كه او از چه درد مي كشد، ناله مي كند و در همه لحظه ها نگران روياي شخصي اش است. تا اين كه يك روز آن هم نه خيلي دور، مركز مشاوره دانشگاه كه عملاً نتوانسته بود درمانش كند، گزارش عدم ثبات در شخصيت و روان پريشي مرد ماهيگير را به هيأت رئيسه دانشكده، تقديم كرد و او بدون اين كه نصيبي از درس و دانشكده ببرد، ورقه عدم تعادل در شخصيت را ضميمه پروژه تحليلي اش ديد و رفت. او براي هميشه از تحصيل، فارغ شده بود. بدون آن كه كسي بفهمد دردش چيست. درمانش كدام است!
نشسته بود گوشه اي از حياط دانشكده. ديگر ناخني براي جويدن نداشت. بي حوصله و كم حرف، رفت و آمد همكلاسي هايش را رج مي زد. امروز هم مثل روزهاي گذشته. چند بار رفته بود دفتر مشاور و اما گفته بودند بايد نوبت قبلي داشته باشي. الان كه آقاي دكتر... وقت ندارد. بايد به كلاس برود.
او، تنهايي را عادت كرده بود. بي كس و غصه هايش را تكرار كرده بود. ديگر ناخني براي جويدن نداشت. شنيده بود چطور آدم ها، حتي دانشجويان هم روان پريش مي شوند، اما نمي دانست چطور اين اتفاق مي افتد. گفت: «رفتم دفتر مشاوره، اما گفتند بايد از قبل نوبت بگيري. گفتم كه فقط يك مشكل كوچك را مي خواهم با دكتر ... در ميان بگذارم اما گفته بودند تو كه نوبت قبلي نداري...»
«دانشجويان در محيط دانشگاه روان پريش نمي شوند، بلكه در اين محيط تازه مي فهميم كه چند نفر مشكلات روحي، رواني، خانوادگي و ... دارند. خيلي از مردم چنين مشكلاتي دارند، طبعاً دانشجويان هم بخشي از آنها.»
اينها را دكتر «اكرم اعزازي» روانشناس مي گويد و براساس مشخصه هاي علمي و تجربه هاي شخصي خود در بخش هايي از فعاليت در مراكز مشاوره دانشگاهي، اضافه مي كند: «تعارف كه نداريم اگر مسئولان از گفتن بعضي چيزها طفره مي روند، من به شما مي گويم كه تقريباً ۵/۵ درصد دانشجويان دانشگاههاي ما مشكل روحي و رواني دارند.»
او مي گويد كه اين رقم انكارناپذير است شايد با آمارهاي رسمي مسئولان كمي تفاوت داشته باشد اما دامنه ابتلا به مشكلات رواني تقريباً همين است كه گفته شد: «حالا به اين آمار، تعداد دانشجويان بيمار روحي و رواني دانشگاه آزاد را هم اضافه كنيد. اميدواريم رقم خيلي بالا نباشد چون در آن صورت، مواجه شدن با واقعيتي تلخ، امكان و قدرت تصميم گيري و انتخاب راههاي درمان را بر ما مي بندد.»
روان پريشي و از دست دادن سلامت روان، سوغات دانشجو شدن نيست، به گفته مسئولان سازمان بهزيستي بسياري از مردم و هموطنان ما اكنون در فهرست شهروندان بيمار روحي و رواني و روان پريشان قرار دارند.
آمارهاي غيررسمي سازمان ها و دستگاههاي مسئول چنين نشان مي دهد كه حدود ۳۵ درصد مردم ساكن شهرهاي پر جمعيت، شلوغ و درهم تنيده نيمه صنعتي همچون پايتخت و نيز شهرهاي آسيب ديده از اثرات جنگ و بلاياي طبيعي و نيز استانهاي مهاجر پذير در فهرست مردم داراي مشكلات روحي و رواني قرار مي گيرند. به اين ترتيب دانشجويان مقيم يا غيرمقيم قبل از آن كه وارد دانشكده شوند، مشكلات روحي و رواني دارند و تنها گذشت چند ماه يا چند سال تحصيل، اين مشكلات را بروز مي دهد.
اما آنچه محرز است و نتايج تحقيقات سراسري سازمان ملي جوانان نيز نشان داده، اين است كه ۹/۳ درصد دانشجويان كشورمان «مشكلات رواني حاد» دارند و ۹/۳۷ درصد آنان از «ناراحتي هاي رواني متوسط» در رنج هستند.
صراحت اين آمار و ارقام، وجود و گسترش مشكلات رواني و در خطر بودن سلامت روح و روان دانشجويان را چنان گوشزد مي كند كه اگر درماني و راه التيامي براي آن پيدا نشود، مسئولان با جمعيت بالايي از تحصيلكردگان واجد مشكل روحي و رواني مواجه خواهند بود. اما چرا اين تعداد دانشجويان گرفتار مشكلات روحي و رواني شده اند.
فشارهاي مالي و دست هاي بسته
دكتر «مهرانه افشار» كارشناس روانشناسي اجتماعي و يكي از مددكاران كلينيك بهداشت روان و مشاوره چنين مي گويد: «اينكه اكنون دانشجويان و يا ديگر شهروندان با فلسفه زندگي مشكل داشته باشند و اين موضوع به مشكلات رواني و روحي بينجامد، تقريباً منتفي است. آنچه بيشترين فراواني را از خود نشان مي دهد موضوعي تلفيقي و تركيبي از چند مسأله است، شامل آينده اي تقريباً مبهم، افزايش گره هاي اقتصادي و مالي كوتاه مدت، نبود مهارت هاي زندگي و عدم مقابله با استرس هاي كاري و كنار آمدن با مشكلات از سوي ديگر جمعيت دانشجويي دانشگاههاي دولتي از دانشجويان ساكن غيرپايتخت و غيربومي تشكيل مي شوند و اين غيربومي بودن، صدها مسأله را با خود همراه مي آورد. اين كه سكونت در خوابگاه چگونه خواهد بود و مشكلات آن چيست. مسئوليت تأمين هزينه هاي زندگي دانشجويي و بر دوش كشيدن هزينه زندگي خانواده، برعهده چه كسي است! دانشجوي امروز براي تأمين اين امر، تحت فشار مالي است. مجبور به تن دادن به چند شغل خواهد بود و ترس از آينده اي مبهم و نبود چشم اندازي روشن جهت اشتغال و ارتقاء و... اضطراب هاي دروني ايجاد مي كند و ا گر شخص توان و تحمل مقابله نداشته باشد، محكوم به زانو زدن است و ممكن خواهد بود اين چنين به تعداد روان پريشان و مجنونان محيط هاي علمي افزوده شود.»
اين نكته از سوي روانشناسان و كارشناسان مسائل اجتماعي نيز تأييد شده است كه سلامت رواني، ارتباطي مستقيم با ميزان و وضعيت اقتصادي شخص دارد. اين موضوع طبعا درباره دانشجويان به شكل ديگري تبيين و تحليل مي شود. به اين ترتيب كه هرچه وضعيت اقتصادي دانشجويان بهتر مي شود، سلامت و امنيت روحي و رواني آنان نيز بالاتر مي رود. اما دانشجوياني كه غم نان دارند و نيازمندي آنان به شغل، درآمد بالاتر، ازدواج و تأمين سرپناهي هرچند كوچك به كابوسي شبانه تبديل شده، چگونه مي توانند از امنيت و سلامت رواني بالايي برخوردار باشند. اين البته شكلي از صورت هاي متصور است و حالت خوشبينانه اش چنين است كه دانشجوي امروز ما تقريباً تمام اين نيازمندي ها و خواسته ها را تأمين كرده و اكنون مشغول پرداخت اقساط ماهيانه، هزينه هاي زندگي، چك و سفته هاي عقب افتاده باشد. او چگونه مي تواند به رفع و ارضاي نياز روحي و رواني خود بپردازد.
نوبت قبلي نداريد، معذوريم
يكي از مهم ترين نقطه ضعف هاي دفاتر مشاوره دانشجويي كه اكنون در تمام دانشگاه هاي ايران تشكيل شده، جدي گرفته نشدن مسأله دانشجويان است. در بسياري از اين دفاتر و مراكز بايد نوبت قبلي داشته باشي. مشاوره مشاوران هم نقش مسكن هاي موقت دارد و دانشجويان مسأله دار تنها براي ساعتي آرام مي گيرند و پس از آن دوباره، همان زخم قديمي، سرباز مي كند. نمونه بارز اين نقص در يكي از دانشكده هاي دانشگاه علامه طباطبايي و دانشگاه شهيد بهشتي ديده مي شود كه چندي پيش دو تن از دانشجويان مسأله دار به لحاظ مشكلات و گره هاي زندگي به مشاوران دانشگاه مراجعه مي كنند ولي با در بسته اتاق مشاوران مواجه مي شوند و يكي از همكاران دفتر معاونت دانشجويي اشاره مي كند كه «بايد نوبت قبلي داشته باشيد، در غير اين صورت از پذيرش شما معذوريم»! بسته بودن اتاق مشاوره و برخورد سرد و خنك آن همكار و از همه مهم تر يادآوري تعيين نوبت قبلي چنان عرق سردي بر پيشاني دانشجويان مسأله دار نشاند كه آنها بعدها هرگز تمايل اندكي براي مراجعه مجدد به مشاوران پيدا نكردند.
اما دانشجوي ديگري كه در دانشگاه علامه طباطبايي به مشاور مربوطه مراجعه كرد، ماجراي ملاقات خود را چنين تعريف مي كند: «مي خواستم فقط يك مشكل كوچك را براي دكتر مشاور تعريف كنم تا شايد كمكم كند. گفتند كه دكتر سر كلاس است. برايتان نوبت مي گذاريم، انشاءالله هفته بعد. مي خواستم از حالات دروني خودم بگويم، اين كه مدتي تنبل شده ام، شب ها بي خوابم و در عوض روزها در كلاس درس چرت مي زنم. مي خواستم بگويم كه او كاري كند تا بتوانم درس هايم را پاس كنم و اين ترم ديگر مشروط نشوم. او حتماً مي تواند راه درماني برايم پيدا كند. اما...»
نه اين كه تمام مشاوران در دفتر مركز مشاوره باشند ولي نخواهند كمكي به دانشجويان كنند، اين چنين نيست. اما شنيدن درددل هاي دانشجويي نيازمند و لبريز از دردمندي، اگر به هفته ديگر موكول شود، شايد هزار بار دير باشد. او مي خواهد حرف هايش را همين الان بشنوي. با او همدردي كني و غمش را بخري. نه اين كه چنين اتفاقي هرگز نمي افتد ولي مي توان به صراحت گفت كه اين اتفاق، هميشگي نيست. تازه وقتي سفره دل باز مي شود و انتظارهاي فراوان از دكتر مشاور وجود دارد، برخي از آنها چنان كه شايسته است، رفتار نمي كنند. نمونه اش برخورد يكي از دانشجويان دانشكده روانشناسي با يكي از استادان مشاوره است: «رفته بودم تا از ايشان كمك بگيرم. گفتم رابطه ام با همسرم دارد خراب مي شود. همديگر را درك نمي كنيم. حرف هايمان يكي نيست. توقعاتي دارد كه من نمي توانم برآورده كنم. خودش هم مي داند ولي بهانه جويي مي كند. گفتم و گفتم و سرآخر آقاي دكتر كه ورقه سفيدي را تا به آخر نقطه چين كرده بود، سرش را بالا گرفت و چند كلمه اي از همان حرف هاي سر كلاس گفت و با اين جمله كه انشاءالله مشكلت حل مي شود، مرا بدرقه كرد. در حالي كه انتظارم اين بود نه به عنوان يك آدم بيگانه و غريبه بلكه به عنوان كسي كه محترمش شمردم و احساس نزديكي به او مي كردم، زواياي پيدا و پنهان مشكلاتمان را بگويد و راه عملي نشان دهد. اين حرف ها را براي هر غريبه اي مي گفتم، گرم تر از آقاي دكتر مي شنيد و حداقل چيزي مي گفت تا به كارم بيايد.»
مهارت هايي بدون آموزش
اصلاً همه اش تقصير اين نسل جديد است، همان كه اين روزها فقط مي خواهند درس بخوانند و براي زندگي كردن، آموزش نديده اند. شما چند دانشجوي پسر و دختر را مي شناسيد كه به غير از پخت و پز در آشپزخانه خوابگاه يا كه خانه اي مستقل، مهارت كنار آمدن با مشكلات را بدانند. اصلاً بدانند زندگي كردن در هر شكل و به هر نحوي، مهارت هايي مي خواهد كه آنها فاقدش هستند؟ واقعيت تلخ اين است كه جوانان ما براي زندگي كردن، درست آموزش نديده اند. با هر نگاهي دل مي بازند و با هر واكنشي، دلگير مي شوند. كمتر دانشجويي را سراغ داريم كه محكم و استوار بر همه جوانب زندگي مسلط باشد و بداند براي گره گشايي هر مسأله اي، مي توان به راه حلي توسل جست. اگرچه چند سالي است واحد درس آموزش مهارت هاي زندگي در جدول انتخاب واحدها گنجانده شده ولي چه كسي از استقبال دانشجويان از اين درس خبر دارد. در اين كلاس ها، چه مي گويند و چه شنيده مي شود. مشكلات دانشجويان تنها تنبلي در كلاس، مشروطي و افت تحصيلي نيست. مسأله آنان فقط عدم مهارت تدريس استاد، سخنور نبودن آنها، شهريه تحصيل و... نيست. آنها مهارتي براي درك زندگي فرا نگرفته اند. اين چنين است كه با وزش هر نسيمي، سردشان مي شود و ناباوري هاي بسيار آنها را درهم مي نوردد.
|