شنبه ۲ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۸۶
نگاه متكلمان و فيلسوفان
مريم صانع پور عضو هيأت علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي
007239.jpg
مقاله حاضر سعي دارد با توجه به تفكيك نگاه متكلمان و فيلسوفان به نحوه نگاه تيليش به وجود، ملاك هايي كه وي براي الهيات قائل است و اصلي ترين توضيحات رمزي تيليش درباره خدا بپردازد. از نظر تيليش فلسفه و كلام در موضوع وجود مشترك هستند اما افتراق اين دو مقوله در آن است فلسفه با مفهوم وجود، كلمه و عقل سروكار دارد و كلام به مصداق اين مفاهيم مي پردازد.
به عقيده پل تيليش، هم فيلسوف و هم متكلم درباره وجود بحث مي كنند ولي در سه مورد از يكديگر جدا مي شوند:
۱) برخلاف فيلسوف كه هنگام نگريستن به ساختار وجود سعي مي كند از آن جدا باشد متكلم «هستي گرا» است. يعني از زاويه اي به وجود نگاه مي كند كه خودش هم با تمام وجود و با تمام محدوديت ها و اضطرابات و يأس و قدرت، خود در شرايط اجتماعي اش جزئي از آن است.
۲) از نظر منابع فيلسوف و متكلم از يكديگر جدا هستند. فيلسوف به ساختار حقيقت به طور كلي توجه دارد و مي خواهد «لوگوس» يا عقلي را كه بر تمام وجود نفوذ دارد درك كند. متكلم به لوگوس به معناي مسيح تجسم يافته در كليسا توجه دارد نه لوگوس در كل.
۳) فيلسوف به ساختار وجود در كل (زمان و مكان و غيره) توجه دارد و متكلم به جنبه انساني وجود و مسائل شخصي زندگي مي پردازد. علاوه بر اين، براي متكلم مسئله جست وجو براي وجود جديد نيز اهميت دارد.»(۱)
تيليش ترجيح مي دهد به جاي سخن گفتن درباره كلام و اعمال خدايي كه در وراي جهان وجود دارد و در جهان مداخله مي كند درباره وجود سخن بگويد. تيليش موضوع الهيات را «آنچه در نهايت براي ما مهم است» مي داند و براي توضيح مي افزايد: آنچه در نهايت براي ما مهم مي نمايد آن است كه وجود و عدم ما را تعيين مي كند. فقط آن گزاره هايي داراي جنبه كلامي است كه موضوع آنها در وجود و عدم ما مؤثر است. تيليش معتقد است خدا «عمق و پايه نامحدود و پايان ناپذير همه هستي است» و توصيه مي كند خدا را غايت  الغايات خودمان يا آنچه كه واقعاً جدي است بدانيم. او اصطلاحات «خود وجود»(۲)، «قدرت وجود»(۳) و «بن وجود»(۴) را براي خدا به كار مي برد و معتقد است وقتي درباره خدا سخن مي گوييم درباره وجود سخن گفته ايم. او معتقد است كه خدا ماوراي محدوديت هاي وجود و ماوراي افكار محدود ما قرار دارد. او تلاش براي اثبات وجود خدا را كاري اشتباه مي داند زيرا هستي با تمام محدوديت هاي خود در زمان و مكان به وجود اشياء مربوط مي شود نه به خود وجود. نظر او در مورد وجود بيشتر شبيه  نظري است درباره جهان تا در مورد خدايي كه فراتر از جهان قرار دارد و از آن بي نياز است. ما از تيليش زير عنوان كلي فلسفه اگزيستانسياليستي ياد كرده ايم زيرا بسياري از آثار او به مسائل هستي مربوط مي شود. با اين همه بسياري از عقايد او شبيه اعتقاد به روح مطلق(۵) قرن نوزدهم است.(۶)
تيليش براي هر الهياتي دو ملاك صوري قائل است:
۱) گزاره هاي الهياتي تا آنجا كه مي توانند به دلبستگي فرجامين ما مربوط شوند به متعلقشان مي پردازند.
۲) بيانات الهياتي تا آنجا كه با مسأله بودن يا نبودن ما سروكار دارند به متعلقشان مي پردازند. براي تيليش تجربه واسطه اي است كه ما از طريق آن به الهيات دست مي يابيم اما اين تجربه خاستگاه الهيات نيست. او مي گويد:« يك انكشاف الهي اصيل انكشاف الهي اي است كه در هيأتي تاليفي كه قبلاً وجود نداشت رخ مي كند.» اين معجزه و اين وجه براي نخستين بار به هم مي پيوندند. در يك انكشاف الهي، وابسته اين دو عامل از سويي معجزه ناب و از سوي ديگر پذيرش مجذوبانه محض نيست، بلكه از سويي معجزه اصيل همراه با پذيرش اصيلش و از سوي ديگر عامل متغير است كه وقتي افراد و گروههاي جديدي به انكشاف الهي دست مي يابند تغيير مي كند. در تاريخ كليسا، انكشاف الهي پيوسته وجود دارد اما اين انكشاف الهي وابسته است. هر نوع انكشاف الهي (اصيل يا وابسته) فقط براي كساني قدرت وحياني دارد كه در آن سهيم اند. تاريخ نشان داده است كه چگونه يك همبستگي وحياني به سبب ناپديد شدن كامل نقطه رجوع ثابت يا به سبب فقدان كامل قدرت آفرينش موقعيت هاي وحياني جديد به پايان مي رسد. معرفتي كه از انكشاف الهي به دست آمده معرفت انسان درباره ساختار طبيعت، تاريخ و انسان را فزوني نمي بخشد. (۷)
اصلي ترين توصيفات رمزي تيليش درباره خدا عبارتند از اين كه او «زنده» و «شخصي» است و سرچشمه خلاق و بيكران «هستي» و «روح» يا «عشق» است. حيات روندي است كه در آن موجود بالقوه، بالفعل مي شود. خدا تا آنجا زنده است كه سرچشمه زندگي است. «سرچشمه در اينجا به معني چيزي است كه به طريقي در كنه همه اشياء وجود دارد. طريقي كه ما تنها با رمزي مثل علت مي توانيم آن را وصف كنيم. خدا چيز يا شيء نيست او خودي  دارد اما خود دال بر جدايي از چيزي است كه خود نيست. در حالي كه خدا، چون نفس وجود است از عدم جداست. او فوق شخصي است اما به ضرورت به بيان رمزي، وي را شخص مي خوانيم.»(۸) به نظر تيليش «شكل خداشناسي الهياتي اين است كه خدا را موجودي در كنار موجودات و جزئي از كل عالم واقع تصور مي كند. ايمان مطلق، مستلزم مفهوم خدايي فوق خداست؛ خدايي كه وقتي خداي الهيون مرده است تجلي مي كند. (۹)
تيليش هرگونه فهم دئيستي(۱۰) از حفظ جهان را رد مي كند و ديدگاه اگوستيني را مي پذيرد كه جهان را خلق مدام مي داند.(۱۱)
007242.jpg

«تيليش گناه را با استفاده از مفهوم مصيبت بار يوناني اي كه براساس آن انسان خود را تا قلمرو خدا(۱۲) مي برد(۱۳) تعريف مي كند. اين ابر گناه به صورت كلي آن است كه وجه ديگر بي ايماني و به معناي روي گرداندن به سوي خويشتن خويش به عنوان مركز خويش و جهان خويش است. نه- آن گونه كه كلمه غرور دلالت دارد- صورتي خاص از گناه. ارتقاي نفس،(۱۴) مشخصه همه تاريخ انساني است و همه انسانها اين خواست نهايي را دارند كه شبيه خدا باشند. چرا انسان بايد وسوسه و خود مركز شود؟ در پاسخ بايد گفت اين كار او را در موضعي قرار مي دهد كه كل جهانش را به درون خود بكشاند. هر فردي خواستار فراواني است و امكان دستيابي به فراواني نامحدود وسوسه انسان است. نام سنتي اين خواست شهوت است، يعني خواست نامحدود «كشيدن كل واقعيت به درون خود.»(۱۵)
«تيليش پيام آور الهيات زمان ما تلقي شده است. او طرف خطاب الهياتش را انسان جديد- با همه بي معنايي اي كه اين انسان را احاطه كرده- قرار داده است. چشم انداز فلسفي تيليش به ايده آليسمي كه بر قرن نوزدهم مسلط شد بسيار نزديك است. به هگل نيز بسيار نزديك است و تأثيرش را مي توان تشخيص داد. بعد از هگل او آشكارا به شلينگ بسيار نزديك است. او به سبب تداوم بخشيدن به يك سنت نو افلاطوني در فلسفه به خود مي بالد. تشخيص موارد تأثير افلاطون گرايي قرون وسطا بر او دشوار نيست. به گمان تيليش چيزهايي هست كه روانشناسي بايد از الهيات بياموزد. براي مثال تمايز بين اضطراب آسيب شناسانه و اضطراب اساسي تر ديني درباره خطر هميشگي بي معنايي. وجوه پريشاني اساسي انسان را تنها مي توان با يك روانشناسي خداسالارانه كه حاصل اشتراك مساعي روانشناسي و دين است درمان كرد. جستار معروف تيليش درباره الهيات و فرهنگ نشان مي دهد دين جوهر فرهنگ و فرهنگ جلوه دين است و هنر بيانگر آرزوها و پيشنهادهاي معنوي انسان است.»(۱۶)
تيليش فلسفه و كلام را در موضوع وجود مشترك مي داند اما افتراق اين دو مقوله را در آن مي داند كه فلسفه با مفهوم وجود، كلمه و عقل سروكار دارد و كلام به مصداق اين مفاهيم مي پردازد.
الهيات پل تيليش اومانيستي است زيرا وي معتقد است بايد به آن مباحثي از الهيات كه تعيين كننده وجود و عدم «انسان» است بپردازد. او خدا را عمق بي پايان و غايت هستي مي داند. تيليش ترجيح مي دهد به جاي سخن گفتن درباره كلام و اعمال خدايي كه در وراي جهان است درباره وجود بحث كند زيرا خدا را «بن وجود» و «خود وجود» مي داند. او معتقد است وجودهاي محدود نيز در «خود وجود» شركت دارند؛ زيرا در غير اين صورت معدوم بودند. او خدا را برتر از اثبات به وسيله انسان مي داند. از اين رو دلايل سنتي اثبات وجود خدا را رد مي كند. او عيسي را آينه ذات خداوند تلقي مي كند. تيليش دو تلقي از خداوند دارد. يكي تلقي وحدت وجودي كه بر آن اساس خدا در عالم است و تلقي ديگر خداي متعالي، زنده و شخصي كه سرچشمه بيكران عشق و هستي به شمار مي آيد. او رويكردي وحياني به دين داشت، اما الهيات اومانيستي اش به عكس الهيات اومانيستي بولتمان تجربه گراست.
از نظر او، خدا «خود وجود» است كه در كنه همه اشياء حضور دارد نه جوهر يا حتي علت العلل. او توصيف خدا به علت اشياء را توصيفي رمزگونه مي داند، چنانكه او چيزي فراتر از تشخص است و ما تمثيلاً او را تشخص مي خوانيم.
به عقيده پل تيليش خطاي متكلمان آن است كه خدا را در كنار ساير موجودات و جزئي از عالم تصور كرده اند. در نظر او خداي حقيقي تنها پس از مرگ خداي متكلمان تجلي مي كند. او با تصور خداي ساعت ساز در تفكر دئيستي مخالف است و خدا را در كار خلق دائمي جهان و داراي حضوري دائم در مخلوقات مي داند.
الهيات اومانيستي پل تيليش كاملاً خدا مركز است. وي گناه را نشانه تمركز انسان و جهانش بر «خود» و روي گرداندن از محوريت خداوند مي داند و خداسالاري را درمان اضطراب هاي ناشي از تمركز انسان بر خود معرفي مي كند و دين را راه گريز از بي معنايي وجود مي داند. اومانيسم تيليش فاقد انسان غايتي كانت است و «خدا» را غايت الغايات آدمي مي داند. خداي او صفات خداي اديان ابراهيمي را برخوردار است به اين معنا كه قدير، عزيز، عليم و مهيمن است. او مي كوشد خدا را متعالي از مخلوقات و حاضر در تمام آنها وصف كند. تيليش با تثليث مخالف بود و الوهيت عيسي(ع) را انكار مي كرد. در نگاه او، مسيح(ع) انسان كامل و آيينه ذات الهي بود و زماني عالي ترين مرحله انعكاس ذات برايش حاصل شد كه با مرگ هرگونه وابستگي به خويشتن را رها كرد، عيسي(ع) در حالت فناي از خويش، آيينه تمام نماي ظهور ذات خدا شد.
تيليش را از اگزيستانسياليستي به شمار آورده اند اما وي بر خلاف متفكراني چون سارتر كه با تمركز انسان بر خويش به كثرت دعوت مي كند، تمركز انسان بر خود را عامل گناه مي داند و آدمي را با انصراف از خويش به حضور در وحدت متعالي الهي فرامي خواند. بدين ترتيب تيليش ديدگاهي افلاطوني دارد و وجوه اشتراكش با ايده آليستها بسيار زياد است. پل تيليش دين را دعوت و شهادتي در مورد خداوند كه تنها غايت و جامع است مي داند. وي تجربه ديني را وسيله اي براي وصول به الهيات و دين تلقي مي كند و الهيات و دين را وسيله اي در جهت واصل شدن به وحدت با حقيقت وجود (خدا) مي داند. اومانيسم پل تيليش در هرمنوتيك وي درباره كتاب مقدس و وحي تأثير فراوان گذاشت؛ چنانكه تأويل و تفسير متن را به ارتباط انسان (عامل متغير) با معجزه الهي (عامل ثابت) منوط مي داند و تغيير و تكامل جامعه انساني را در تأويل و تفسير متون وحياني و انكشاف الهي عامل تعيين كننده تلقي مي كند و معتقد است اين امر سبب مي شود به تناسب رشد و تغيير جوامع بشري متون به صورتي ديگر تأويل شود و هر زمان انكشاف الهي اصيل با جلوه اي خاص رخ نمايد. تيليش معتقد است تغيير و تكامل آدمي در روند تاريخي و طبيعي در هرمنوتيك وي نقشي اساسي دارد اما كار متون وحياني شناساندن تاريخ، طبيعت و انسان نيست. نقطه محوري در تعبيرات تيليش درباره خدا «عشق» است. خداي او خدايي است كه رابطه اي زنده و عاشقانه با مخلوقاتش دارد و مخلوقاتش نيز بايد با خدا و با يكديگر رابطه اي مبتني بر محبت و عشق داشته باشند. وي به تئيسم نيز معترض مي شود زيرا معتقد است متكلمان- هنگامي كه خدا را موجودي در كنار ساير موجودات مي دانند- احاطه و قيوميت خدا را ناديده مي گيرند و مرگ اين خداي جزئي شده و محاط در عالم وجود، براي حيات خداي محيط و قيومي كه دائماً در كار خالقيت است ضرورت دارد.
پل تيليش انقطاع اومانيسم انسان مركز از خدا، تعالي، دين و معنويت را سرچشمه پوچي،(۱۷) نيست انگاري(۱۸) و اضطراب روانشناسانه انسان معاصر مي داند و دين و خدا مركزي را تنها عامل نجات مي خواند. وي معتقد است اساساً بدون دين تعالي گرا، فرهنگ تحقق نمي يابد و هنر نيز كه چيزي جز ارائه آرمانهاي متعالي نيست به طريق اولي باقي نخواهد ماند.
پي نوشتها در دفتر روزنامه موجود است.

رويدادهاي انديشه
مردم شناسي در ادبيات ايرانشناسي
007245.jpg
دكتر علي بلوك باشي گفت: تنها حوزه تخصصي اي كه در ادبيات ايران شناسي غريب و مغفول مانده حوزه مردم شناسي است.
به گزارش خبرگزاري ايسنا، اين محقق فرهنگ مردم در هفدهمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران گفت: ايران شناسي، مجموعه اي از تحقيقات است كه اروپاييان در حوزه تخصصي مختلف مانند زبان، ادبيات، تاريخ و جغرافياي ايران انجام داده اند. نخستين گروه از ايران شناسان در سال ۱۸۰۸ ميلادي از فرانسه به ايران آمدند و در آن زمان گروهي نيز از انگلستان براي تحقيق عازم ايران شدند كه اولين كتاب ايران شناسي به نام «تاريخ ايران» در آن سال ها نوشته شد. كتاب ديگري كه در آن دوره انتشار يافت، حاجي باباي اصفهاني نوشته جيمز موريه بود كه به تشريح اوضاع اجتماعي، سياسي و اقتصادي دوران قاجار مي پرداخت.نويسنده كتاب «جشن نوزايي آفرينش» همچنين اظهار داشت: با پا گرفتن علم مردم شناسي در خانواده علوم اجتماعي در دنيا، ايران توجه بسياري از پژوهشگران خارجي را جلب كرد. وي ادامه داد: هانري فيلد، كارل فيلبرگ و فدريك بارث، نخستين كساني هستند كه در زمينه پژوهش مردم شناسي در ايران فعاليت كردند. فيلد، رئيس مردم شناسي موزه تاريخ طبيعي شيكاگو بود و در سال ۱۳۱۳ شمسي، كتاب مردم شناسي ايران را نوشت.
فيلبرگ در سال ۱۹۳۲ ميلادي به لرستان رفت و به تحقيق درباره ايل پاپي پرداخت. در آن زمان دانمارك مي خواست خط آهني در لرستان بكشد، به همين دليل مردم شناسي را فرستاد تا با مردم آن ناحيه آشنا شود. بارث نيز در سال ۱۹۵۷ ميلادي به تحقيق درباره ايل بامري پرداخت و كتابي نوشت كه بهترين تك نگاري در زمينه مردم شناسي است كه تاكنون درباره اين ايل نوشته شده است.
دكتر بلوك باشي با بيان اين كه ارزش يك مردم شناس به اين است كه زبان فارسي را بداند، افزود: يك مردم شناس علاوه بر دانستن زبان فارسي، بايد با زبان جامعه اي كه درباره آن تحقيق مي كند آشنا باشد. از سوي ديگر، در مردم شناسي بايد حدود زماني و جغرافيايي معلوم باشد، ولي در ايران اين طور نيست و افراد فكر مي كنند همه چيز بايد از آن ها در بيايد. در حالي كه يك ايران شناس خارجي فقط در يك حوزه تخصص دارد. مثلاً بلوچ شناس، تركمن شناس يا شاهسون شناس است. اكنون ما در جهان طرفداران زيادي داريم و همه دانشجوياني كه رساله دكتري خود را در ايران نوشتند به اين كشور علاقه دارند.

انديشه
زندگي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |