محسن حيدري
اشاره: دكتر صادق زيباكلام از استادان بنام علوم سياسي و چهره مورد توجه مطبوعات در سالهاي پس از دوم خرداد است. به بهانه انتشار آخرين اثر ايشان با عنوان «وداع با دوم خرداد» با او گفت وگويي در اين باره انجام داديم. او هنوز احساس همدلي و هماوايي با جريان دوم خرداد را حفظ كرده است و هنگامي پيرامون آسيب شناسي روند سياسي هفت سال اخير صحبت مي كند مرتب از تعبير «ما دوم خردادي ها» براي بيان مقصودش بهره مي گيرد. اما با اين همه به خاطر شخصيت علمي اش، نمي تواند از نقادي جدي جريان دوم خرداد صرف نظر كند. او محافظه كاران را يك طيف گسترده و دربرگيرنده نيروهاي تعقل گرا و نيز نيروهاي راديكال مي داند كه آينده سياسي كشور در تعاملات سياسي جاري بين اين نيروها شكل خواهد گرفت. دكتر زيباكلام كاهش تصدي گري دولت در اقتصاد و زمينه سازي براي جذب بيشتر سرمايه خارجي را مهمترين اولويت هاي دولت آينده مي داند و همچنان آقاي هاشمي رفسنجاني را مهمترين گزينه براي رياست جمهوري بعدي كشور مي شناسد. گزارش اين مطلب را مي خوانيد.
* شما در شرايطي كه نيروهاي جبهه دوم خرداد اكثريت كرسي هاي مجلس را از دست دادند و دولت نيز در پايان كار خود نبود كتابي منتشر كرديد با عنوان «وداع با دوم خرداد»، وداع با دوم خرداد وداع با چه چيزي است؟
- با نام و ياد حضرت حق. نام آخرين كتاب من وداع با دوم خرداد است كه درواقع اعلان خداحافظي با آن چيزي است كه با نام دوم خرداد شروع شد. اين كتاب مجموعه مقالات و مصاحبه هايي است كه بعد از دوم خرداد، عموماً در مطبوعات منتشر كردم. به گمان من اگر بخواهيم سير وقايع هفت سال اخير را به نقد و بررسي بكشيم، نقطه شروع اين بررسي را بايد تحليل همان نقطه شروع دوم خرداد قرار دهيم. هر نوع نگاه واقع بينانه به دوم خرداد بايد با سه پرسش اساسي شروع شود: اول اين كه دوم خرداد چرا و چگونه به وجود آمد؟ دوم اين كه دوم خرداد چه اهداف و آرمانهايي را مد نظر داشت؟ يعني همان چيزي كه بعدها به تدريج اصلاحات ناميده شد و سوم اين كه دستاوردهاي دوم خرداد و اصلاحات چه بود؟ مي توان گفت اين سه پرسش از همديگر جدا نيستند و شما نمي توانيد مثلاً دستاوردهاي دوم خرداد را مستقل از نحوه (چرايي و چگونگي) پيدايش دوم خرداد بررسي كنيد.
اولين چيزي كه در مورد دوم خرداد بايد گفت اين است كه بر خلاف تصور خيلي از افراد، دوم خرداد به هيچ وجه معلول يك برنامه از پيش طراحي شده يا يك اراده جمعي از پيش ساخته شده نبود. دوم خرداد بيش از هر چيز معلول تصادف بود. گفتن اين حرف، به هيچ وجه به معني در نظر نگرفتن ريشه هاي عميق تر دوم خرداد نيست؛ بلكه به اين معني است كه آن چه در دوم خرداد ۷۶ اتفاق افتاد نتيجه يك فكر و اراده جمعي نبود و معلول يك تصادف بود. منظورم از تصادفي بودن اين است كه تقريباً از پاييز سال ۷۵ گروهي كه مي توان به آنها لقب «چپ» را داد و بعدها رهبران جنبش اصلاح طلب شدند، به تكاپو افتادند كه براي انتخابات رياست جمهوري كه در پيش روي بود يك نامزد چپ را تدارك ببينند. مرادم از چپ، سازمان مجاهدين انقلاب، مجمع روحانيون مبارز، دفتر تحكيم وحدت و احياناً شخصيت هاي مستقلي است كه در طيف چپ قرار مي گيرند اما لزوماً ذيل يكي از اين گروه ها ارزيابي نمي شوند.
گروه هاي چپ، ابتدا سعي كردند با آقاي ميرحسين موسوي تماس بگيرند و ايشان را به شركت در انتخابات و نامزدي از سوي اين گروه ها ترغيب و تشويق كنند. ايشان به دلايلي اين پيشنهاد را نپذيرفتند. نامزدهاي بعدي گروه هاي چپ به ترتيب، آقاي موسوي خوئيني ها، سيدعلي اكبر محتشمي پور بودند كه ايشان هم نپذيرفتند. بنابراين اين گروه ها خسته و نااميد دنبال كانديداتوري آقاي خاتمي رفتند. اين گروه ها اولاً از پذيرش اين پيشنهاد توسط آقاي خاتمي و حضور فعال ايشان در عرصه رقابت انتخاباتي نااميد بودند و ثانياً از رأي آوردن ايشان نااميد بودند و همچنين در مورد طاقت آوردن آقاي خاتمي در برابر فشار و مشكلات انتخاباتي جناح مقابل هم اميدي نداشتند. وقتي كه در زمستان ۷۵، از آقاي خاتمي خواستند كه از سوي گروه هاي چپ نامزد انتخابات رياست جمهوري شود ايشان اين تعبير را به كار بردند كه «برويد يك نفر ديگر را پيدا كنيد.»
آقاي خاتمي در ابتدا نپذيرفتند و بعد با صحبت هاي زيادي كه مطرح شد و بعد از صحبتهايي كه با رهبري و آقاي هاشمي و همفكرانشان در مجمع روحانيون مبارز داشتند بالاخره پذيرفتند و في الواقع با اكراه وارد عرصه رقابت هاي رياست جمهوري مي شوند.
نكته جالب اين است كه نامزدي ايشان در ابتدا واكنش چنداني را از ناحيه جناح مقابل بر نيانگيخت و اميد زيادي را در هواداران ايشان (گروه هاي چپ) ايجاد نكرد.
هدف بنده از نقل اين تاريخچه اين است كه ببينيم وقوع دوم خرداد تا چه حد تصادفي بوده است.
* شما در تحليلي كه ارائه مي كنيد دوم خرداد را بيشتر معلول تصادف مي دانيد نه معلول هدف گذاري و برنامه ريز ي هاي گروه هاي چپ. شما چگونه و به چه دليل به اين جمع بندي رسيده ايد؟
- در تحليلي كه ارائه خواهم كرد مي توان قضاوت كرد كه چقدر از اين واقعه حاصل برنامه ريزي و چقدر معلول تصادف بوده است.
از يك سو، جناح راست تا بهمن ۷۵ هيچ وقعي به نامزدي ايشان ننهاد و از سوي ديگر، كساني كه ايشان را وارد صحنه رقابت كرده بودند، به هيچ وجه به طور جدي به پيروزي فكر نمي كردند و تصور نمي كردند خاتمي شانسي براي انتخاب شدن داشته باشد. نهايت ر أيي كه براي ايشان تصور مي كرديم ۳ الي ۴ ميليون بود. در ارزيابي هايي كه در مورد رأي دهندگان وجود داشت طرفداران احتمالي آقاي خاتمي چند دسته بودند: اول دانشجويان بودند كه در آن زمان حداكثر به ۵/۱ ميليون نفر مي رسيدند. دوم، طرفداران مجمع روحانيون مبارز و گروه هاي چپ بودند كه بيش از يك ميليون نفر بودند. و گروه سوم، روشنفكران شريعتمدار بودند كه هر سه گروه روي هم رفته بيش از ۴ ميليون نفر نبودند. تحليل ما از سقف راي ايشان همين رقم بود. در حالي كه تخمين هاي جناح راست، رقم كمتري را نشان مي داد.
به نظر من، به جاي رفتن به سراغ كليشه هاي علمي، بايد پرسيد كه با توجه به تخمين هاي موجود از سقف رأي آقاي خاتمي، چرا گروه هاي چپ براي نامزدي ايشان اصرار داشتند؟ پاسخ آنها اين است كه ما اميدي به پيروزي نامزد چپ نداشتيم بلكه مي خواستيم از فضاي به وجود آمده در رقابت هاي انتخابات رياست جمهوري استفاده كنيم ، حرف بزنيم، بغض فروخفته هشت ساله گروهمان را بيرون بدهيم و به تعبير خودماني، «عقده گشايي» و «درد دل» كنيم.
* تحليلي كه ارائه كرديد، تحليل شما به عنوان يك چهره دانشگاهي است يا تحليلي است كه گروه هاي سياسي رهبري كننده جريان دوم خرداد هم به آن اذعان دارند؟
- اين تحليل من است و قطعاً آنها اين تحليل را قبول نخواهند كرد. اما من ادله اي ارائه خواهم كرد تا ببينيم تحليل من درست است يا آنچه آنها ادعا كرده اند. ببينيد، جناح راست آن قدر به پيروزي خود مطمئن بود كه در مورد وزراي كابينه هم تصميم گيري كرده بودند. چپ ها هم آن قدر كه به احتمال پيروزي رقيب معتقد بودند به پيروزي نامزد خودشان مطمئن نبودند بلكه فقط مي خواستند از فضاي انتخابات استفاده كنند و حرف بزنند.
از اينجاي داستان را همه مي دانيم. ما تقريباً از فروردين ۷۶ فهميديم كه يك بهمن دارد به راه مي افتد و متوجه شديم كه ايشان خيلي بيش از تخمين ما رأي خواهند آورد. فهم اين مسأله، ناشي از مطالعات جامعه شناسي عالمانه نبود بلكه براساس مشهودات و عينياتي بود كه در سفرهاي استاني آقاي خاتمي بروز مي كرد. وقتي كه آقاي خاتمي در شهرهاي مختلف با استقبال بسيار زياد مردم مواجه شدند اطرافيان ايشان و گروههاي چپ در فروردين ماه ۷۶ فهميدند كه رأي ايشان خيلي بيش از آن چيزي است كه فكر مي كردند؛ در حالي كه جناح راست حتي تا نيمه دوم ارديبهشت ۷۶ هم اين احساس را پيدا نكرده بود و مثل تيمي كه بازي رفت را ۳ بر صفر برنده شده بود و حالا بازي برگشت را در خانه خودش بازي مي كرد، كار را تمام شده مي ديد.
تا اين كه در روز جمعه دوم خرداد ۷۶ آن واقعه باورنكردني رخ داد و به نظر من از فرداي اين روز، «چپ» وارد يك اشتباه حياتي و تاريخي شد.
مرادم از چپ ها، كساني است كه از فعالان ستادهاي انتخاباتي آقاي خاتمي و از نزديكان ايشان بودند و بعد از دوم خرداد مغز متفكر جريان اصلاحات به حساب مي آمدند. اشتباه تاريخي چپ ها اين بود كه دوم خرداد را محصول كار گروههاي چپ و نامزد چپ يعني آقاي خاتمي دانستند. در حالي كه آن ۲۰ ميليون رأي پيش از آن كه ۲۰ ميليون رأي مثبت به چپ ها و آقاي خاتمي باشد، يك نه بزرگ به محافظه كاران بود. من به عنوان يك استاد علوم سياسي و تاريخ معاصر ايران معتقدم كه هر كس ديگري هم جاي آقاي خاتمي بود ۲۰ ميليون رأي مي آورد. چون براي رأي دهندگان اين مهم بود كه خاتمي با محافظه كاران نيست و آنها هم او را نمي خواهند و با او مخالفند.
اما گروههاي چپ فكر كردند خودشان دوم خرداد را به وجود آورده اند و اين پيروزي با شعارهايي مثل توجه به جوانان، جامعه مدني، قانونگرايي، آزادي، دموكراسي و حقوق بشر به دست آمد و اصلاً فكر نمي كردند كه خيلي از كساني كه به خاتمي رأي دادند حتي نمي دانستند او به مدت ۵ سال وزير ارشاد كابينه آقاي هاشمي رفسنجاني بوده است.
* اساساً اين كه دوم خرداد را معلول يك فكر و برنامه ريزي بدانيم و يا اين كه آن را معلول تصادف بشمريم، چه تأثيري در ارزيابي ما از وقايع هفت سال اخير خواهد داشت؟
- اگر ما بخواهيم عملكرد اصلاح طلبان را در اين دوره هفت ساله ارزيابي كنيم و دستاوردهاي دوم خرداد را بررسي كنيم، بايد نحوه وقوع دوم خرداد را نيز در نظر داشته باشيم و عملاً بررسي دستاوردهاي دوم خرداد مستقل از بررسي نحوه پيدايش آن، غير ممكن است و موجب اشتباه در تحليل و عمل مي شود. اشتباهي كه نزديكان آقاي خاتمي و رهبران جبهه دوم خرداد، بويژه رهبران حزب مشاركت گرفتار آن شدند، چون آنان فكر مي كردند دوم خرداد را خودشان به وجود آورده اند.
* اما گروههاي چپ معتقدند كه اين پيروزي محصول توجه علمي آنها به شرايط سياسي- اجتماعي كشور و حركت در راستاي تحقق خواست هاي مردم بوده است. پاسخ تان در اين باره چيست؟
- قبلاً گفتم كه رهبران فكري جبهه مشاركت، اين تحليل را نمي پذيرند و مي گويند اين پيروزي حاصل برنامه ريزي علمي براي فتح سنگر به سنگر قدرت بوده است؛ ولي من معتقدم كه ما نان عدم محبوبيت رقيب را خورديم. در حالي كه دستياران ارشد آقاي خاتمي گمان كردند اين پيروزي محصول كار و فكر آنها بوده است. بالاترين دليل من براي تحليلي كه ارائه كردم اين است كه دوم خرداد فاقد طرح، برنامه و مديران مشخص بود.
گاهي يك حزب سياسي با برنامه مشخص وارد رقابت انتخاباتي مي شود و طرح هايش را در مورد دانشگاهها، مسائل قضايي، اقتصادي، سياست خارجي و مسائل فرهنگي اعلام مي كند و مديران ارشد خود را براي تحقق اين برنامه ها معرفي مي كند. اين حزب حتي اگر پيروز نشود، يك موفقيت به دست آورده است.
اما با رجوع به سال ۷۶ مي بينيم كه هيچ طرح منسجم از آنچه مي خواستند انجام دهند وجود نداشته است. اين برنامه نه تنها در دوم خرداد ۷۶ وجود نداشت بلكه ۶ ماه بعد از آن يا، ۱۰ ماه بعد و حتي ۶ سال بعد هم وجود نداشته است، آن چه معلوم بود فقط يك سري مفاهيم كلي، شعارها و اصطلاحات تعريف نشده بود. مثل قانونگرايي، جامعه مدني، پاسداري از حقوق شهروندي و آزادي مطبوعات. اما اينها شعار همه گروهها است. سؤال من اين است كه مگر جناح مقابل چيزي غير از اينها مي گفت؟ به نظر من به جز اين حرف هاي قشنگ و برخي اميد و انتظارهايي كه مولود دوم خرداد بود، چيز ديگري وجود نداشت و اساساً دوم خرداد هيچ طرح و برنامه و دستورالعملي نداشت و حتي در يك مورد از مسائل عمده كشور هم برنامه گام به گام اجرايي نداشت.
از اين گذشته، به تدريج معلوم شد كه مشكل فراتر از اين است و دوم خرداد فاقد تشكل، سازماندهي، رهبري ، انسجام و اتفاق نظر است. چون همه اين عوامل، در بستر يك حركت اجتماعي و در طول مبارزه شكل مي گيرد حال آن كه بستر مورد اشاره اصلا به وجود نيامده بود و واقعه دوم خرداد بيشتر معلول تصادف بود، بعد از آن، در طول هفت سال اخير اصلاح طلبان حتي از راه اندازي يك تشكل اجتماعي سياسي هم بازماندند.
* در اين چند سال احزاب متعددي بوجود آمده اند كه بعضاً از اعضاي اصلي جبهه دوم خرداد محسوب مي شوند. آيا شما آنها را يك تشكل اجتماعي- سياسي نمي دانيد؟
- بله. بعضي از اعضاي جبهه دوم خرداد قديمي ترند و بعضي از آنها در اين چند سال اخير به وجود آمدند، مثل حزب همبستگي و يكي دو حزب ديگر و از همه مهمتر جبهه مشاركت بود كه در واقع چيزي بيش از يك كلوپ سياسي تشكيل شده از چند اسم يا چند شخصيت نبود.
من در هفت سال اخير دهها بار براي انجام سخنراني به دانشگاههاي مختلف كشور در شهرهاي مختلف رفته ام و در هر شهري كه پرسيدم آيا فلان حزب در شهر شما فعاليت متشكل و سازماندهي شده دارد؟ پاسخ منفي شنيدم. متأسفانه حزب مشاركت كه در واقع سرشير جريان سازماندهي شده و متشكل دوم خرداد بود، نتوانسته بود حتي از ميدان انقلاب آن طرف تر برود. اين احزاب از گردهم آمدن ۱۰ الي ۲۰ نام تشكيل مي شوند كه هرازگاهي همديگر را در يك جاي معين ملاقات مي كنند.
* آيا پس از پيروزي هم چنين برنامه اي تدوين و اجرا شد؟
- به دلايل مختلف، اين اتفاق نيفتاد.
يك دليل اين بود كه عزم و اراده اي براي برنامه ريزي، كار منسجم، تشكل و سازماندهي در رهبران جبهه دوم خرداد وجود نداشت.
دليل ديگر اين است كه محافظه كاران پس از برطرف شدن گيجي ناشي از ضربه سهمگين دوم خرداد، با ارزيابي داشته هاي خود فهميدند كه وضع بدي ندارند و هنوز كارهاي زيادي را مي توانند به انجام برسانند. لذا به تدريج، قرص و محكم مانع تحقق برنامه هاي نيروهاي دوم خرداد شدند. مثلاً توانستند جلوي تصويب طرح ها و لوايح سياسي مدنظر جبهه دوم خرداد را بگيرند.
ادامه دارد