يكشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۸۷
تجلي ايده هاي ارگانيك در طراحي يك بوستان
007857.jpg
منطقه ۴ را مي توان يكي از سبز ترين مناطق تهران دانست؛ وجود حدود ۱۷۰ بوستان (پارك) كوچك و بزرگ در كنار پروژه هاي عظيمي چون لويزان (خيابان هنگام، بالاتر از تقاطع ۳۵ متري استقلال) و غزال (كيلومتر ۱۰ جاده آبعلي) اين اجازه را به ما مي دهد كه اين منطقه را «منطقه اي سبز» بناميم.
اگر تا بحال از انتهاي تپه شمس آباد در خيابان استاد حسن بنا رد شده باشيد حتما بوستان صدف را ديده ايد؛ بوستاني كه ۹ سال از تاسيس آن مي گذرد.
چارلز چنكز (منتقد معماري) در مورد مفهوم ارگانيك بودن، از تعبير نزديكي به محيط زيست استفاده مي كند، بدين معني كه فنآوري و فرم از طبيعت الهام گرفته مي شود؛ اين البته در مورد باغ سازي و تعاريف مربوط به آن كمي تفاوت دارد.
در مورد باغ ايراني بايد گفت كه مهمترين ويژگي باغ ايراني فضاي هندسي ، منظم و پيش نظام يافته آنهاست؛ نظام هندسي مذكور در تجريد مدلول ها ، مباني و عناصر شكل دهنده باغ و نحوه تركيب اين عناصر و اجزاء كه در نهايت به ارايه شكل كلي آن مي انجامد، نقش دارد.
007860.jpg

معماري و شهرسازي ايران جولانگاه حضور باغ به سبك و سياق خاص خود است و پديدآورنده الگوهاي بي نظير پيوند، درهم تنيدگي و يگانگي باغ ، معماري و شهر است. پيوندي كه تاثيرات ساختاري و شكلي را از يك سو، جنبه هاي معنوي ، مفهومي و رواني را از سوي ديگر و همچنين نيازهاي زيست محيطي و حياتي مردمان و زيستگاه آنان را پديد مي آورد.
اما باغ (يا بوستان) ارگانيك يا «آلي» به سبب شكل گيري مفهومي خاص آن در تعاملاتش با طبيعت به لحاظ ماهوي و نيز ويژگي هاي خاص آن در شبيه سازي هاي طبيعت گرايانه در راستاي هر چه نزديك تر شدن به تصوير سازي هاي محيط غير مصنوع داراي تعاريف خاص نيز است؛ بوستان «صدف» در اين عرصه نمونه اي شايان توجه است.
007863.jpg

بايد خاطر نشان كرد كه اين نوع برخورد با طراحي باغ و بوستان هر چند چندان پايه هاي ايراني ندارد، ولي به لحاظ ارتباط گيري قابل توجه از يك سو با مخاطب و از سوي ديگر با حوزه محاط بر فضا، يعني همان طبيعت، موجبات نوعي فضا سازي «گيرا» را فراهم مي سازد؛ گيرايي كه به هيچ وجه درك كننده فضا را با مشكلي مفهومي در گير نكرده و حس در طبيعت بودن را به طور قابل تقديري باز سازي مي كند.
در يك كلام بايد گفت كه اين نوع از باغ سازي (يا بوستان سازي) با سوابق چندين ساله علي الخصوص در ۵۰ سال اخير در ايران بسيار موفق بوده است؛ در اصل با دستمايه قرار دادن ايده كلي و مفهوم ارگانيسم (يا «آلي گرايي») در مورد بوستان سازي - آنچنان كه پيشتر اشاره شد- هر چند كه اين نوع نگاه پايه هايي غير ايراني دارد، مي توان به تجربه هايي بديع دست يازيد.
بوستان «صدف» نيز هر چند در زمينه محور سازي و هندسه خود بعضا به ايده هاي باغ سازي ايراني نزديك ميشود ولي در يك كليت، به خوبي در رده بوستانهاي ارگانيك (آلي) قابل دسته بندي است.
پي نوشت:
همشهري مناطق - منطقه ۴ شماره اول


ستون ما
معماري ايران در جست وجوي معيار هاي سنجش
007866.jpg
بهرام هوشيار يوسفي 
آرتور پوپ در مقدمه كتاب معماري ايران شاخص هاي اصلي معماري ايران (۱ )را چنين بر مي شمرد : معنويت و گرايشهاي مذهبي، استفاده از خاك و سنگ به صورت گسترده، سطوح گسترده براي تزئينات، و تداوم سه هزار ساله عناصري چون: مقياس، درگاههاي طاقدار بلند، تزئينات، ستونها با گرايشات تزئيني، سادگي در طراحي و حجم، نور و الهام از طبيعت...
دغدغه تشخيص و تعيين چهار چوبهايي براي معماري ايراني و نهايتا تدوين سير روند گونه براي اين نوع معماري همواره كم و بيش مورد توجه معماران و منقدين بوده و هست. از يك طرف اين تحولات را مي توان تحت تاثير عوامل اجتماعي و سياسي دانست و از طرف ديگر با نگاهي مردم شناسانه زمينه هاي ناخودآگاه مردمي را در آن دخيل كرد؛ صرف نظر از مباحث از جنبه هاي تاريخي اجتماعي هنركه داراي اهميت ويژه در درك مفهوم سبك شناسانه معماري مي باشد، آنچه در معماري معاصر به وضوح قابل تشخيص است عدم وجود يك روند صحيح و يا به عبارت ديگر روندي ناشي از بي روندي است.
دكتر داراب ديبا كه از مراجع نظري معماري ايران بوده و در حال حاظر استاد دانشگاه تهران و سرپرست گروه هاي هنر معماري و شهرسازي در دانشگاه هاي آزاد و در عين حال از دست اندركاران يكي از مجلات عمده معماري هستند، در سخنراني اخير خود پيرامون معماري بيست و پنج سال اخير ايران(۲)، در انجمن آرشيتكت هاي ايراني در پاريس، به نقد معضلات ساختاري نظام رايج معماري در كشور پرداخته اند.
آنچه از نظر ايشان در دوره اخير بيشترين آثار سوء را در اين عرصه به جاي گذاشته، به طور خلاصه عبارتند از : فعاليت موازي و عدم هماهنگي بين موسسات پوشش دهنده معماري در بعد از انقلاب، عدم وجود ضوابط و مقررات كافي، قادر نبودن جوانان تحصيل كرده خوش فكر به ابراز وجود، عدم رعايت اصول شهرسازي و هويت زدايي از شهر هاي ايران در اثر فعاليت هاي سوداگرانه در حوزه ساخت و ساز، عدم رعايت حقوق كالبدي - فضايي شهروندي در شهر ها، نبودن كنترل كيفي ساختمان، مورد توجه نبودن زيبا شناسي و نگاه به معماري با توجه و در ارتباط با بافت شهري، بهاي بسيار زياد زمين در شهر هاي بزرگ، تاثير پذيري انفعالي از سنت كه موجبات رواج كپي هاي بي شخصيت علي الخصوص از معماري دوره صفوي در سال هاي اوليه انقلاب را فراهم نمود، لحاظ نكردن ضوابط رايج بين المللي در برج سازي هاي موجود، ادامه فعاليت بعضي از معماران برجسته در خارج از كشور و نهايتا كثرت دانشگاه ها و دانشجويان در مقاطع مختلف بدون امكانات متعارف لازم و برخي موارد ديگر...
اصولا هبوط معماري از » سامان دهي خلاقانه فضا » به » فعاليتي بازاري در چارچوبي سودجويانه و بدون اعمال استاندارد هاي كيفيتي »، هر چند كاملا متاثر از مشي مديريت كلان يك جامعه به نظر مي رسد اما به هيچ وجه نبايد تاثير تفكر موجود در ميان ارباب اين حرفه را نيز در آن ناديده گرفت. كيفيت يك اثر معماري بيش از هر چيز از ارزيابي شخصيت خالق آن اثر از قلمرو هاي تخصصي و اجتماعي مربوطه نشات گرفته، تحت تاثير وجدان حرفه اي وي قرار دارد. در اين ميان، در راستاي رشد دراز مدت و جامع فرهنگ معماري ملي، مسووليت صاحبان انديشه بايد از خرده گيري هاي متداول فرا تر رفته، به نظامي هدفمند براي توسعه معيار هاي نظري و عملي سنجش و در يك كلام توليد دانش قابل انتقال و تاثير گذار در اين وادي بدل گردد.
پي نوشت:
۱ پوپ آرتور، معماري ايراني، پيروزي شكل و رنگ، ترجمه كرامت ا... افسر، تهران انتشارات يساولي، ۱۳۶۵
http://www.bbc.co.uk/persian/arts809030- la-g-architect.shtml-2

معماري خوب با استفاده از محدوديت ها
گفت وگو با محسن مصطفوي رئيس مدرسه معماريAA در لندن در آستانه آغاز فعاليتش در سمت رئيس دانشكده معماري و شهرسازي دانشگاه كرونل
محسن مصطفوي از سال ۱۹۹۵ رئيس مدرسه معماريAA در لندن (به قولي معتبرترين مركز آموزش معماري در اروپا) است. او مدرك معماري خود را از مدرسهAA گرفته و پس از آن تحصيلات و تحقيقات خود را در دوره هاي بالاتر در دانشگاه اسكس و كمبريج گذرانده است .مصطفوي از اعضاي انجمن سلطنتي معماران بريتانياو هيات صدور مجوز معماري در بريتانيا است .وي قبلا مدير برنامه معماري در دانشكده معماري هاروارد بوده و در دانشگاه پنسيلوانيا ، كمبريج و آكادمي هنرهاي زيباي فرانكفورت نيز تدريس كرده است . پروژه هاي معماري و تحقيقات او در بسياري از مجلات معماري منتشر شده است .
براي باز شدن صحبت، تهران را چطور ديديد؟
مي دانيد چيزي كه خيلي به نظرم آمد اين بود كه از نظر بافت شهري، خيلي رشد عجيب و غريبي وجود دارد كه براي آدمي كه از خارج مي آيد خيلي سخت است درك كردن اينكه واقعا عوامل موتيويشن (ايجاد و حركت) براي اين نوع رشد چيست و مي شود گفت نوعي كئاتيك اربنيسم (شهرسازي درهم ريخته) وجود دارد. اين حالت آشوبي است كه سوال هايي را مطرح مي كند.
فكر مي كنم كه نحوه برخورد طراحانه است كه اين مساله را جالب مي كند ...
بله، به نظر جالب مي آيد كه آدم ببيند كه چطور مي شود با وجود اين زمينه به ظاهر غير تعين پذير با حالات و پروژه هاي تعين پذير تر مديريت كرد و به نوعي كمباين كردن اين دو نوع موقعيت با هم. ببينيد وضعيتي كه من خودم كار مي كنم برخلاف اين است يعني پروژه هايي كه خيلي طراحي قاعده مند دارند و ما داريم سعي مي كنيم كه حالات بر عكسي را در زمينه تعين پذيري ايجاد كنيم؛ ولي در موقعيت اينجا به حدي تعين ناپذيري و آنقدر چيز هاي غير قابل پيش بيني هست كه مساله ايجاد مطرح است.
اگر بخواهيم كمي ريز تر به همين روند نگاه كنيم به طبع ريز فضا هاي شهري براي ايجاد آن نوع نظم كه گفتيد، مطرح مي شود ...
اينكه چقدر موقعيت هاي شهري براي (فضا هاي عمومي شهري) مورد توجه قرار مي گيرد مطرح است؛ من مي بينم كه بيشتر به صورت خصوصي و شخصي ساختمان سازي شده، رابطه شهر سازي خصوصي (پروژه هاي عمومي) خيلي جالب است، و اين پروژه هاي عمومي مي توانندزمينه) بوجود بياورد و موفعيت هاي بخصوص بوجود بياورد براي توسعه و به اصطلاح يك چارچوبي را براي كار بوجود بياورد. مثلا مترو كه اخيرا افتتاح شده است به صورتي مثبت فرم هاي جديدي را براي فضا هاي عمومي را پيش خواهد آورد؛ مترو خود يك فضاي عمومي براي شهروندان است و بنابراين تعاريف و طبيعت و آينده اين نوع فضا ها بسيار اهميت پيدا مي كند و اين زمينه كاملا قابل گسترش است، مثلا در كنار مترو كه گفتم، ايستگاههاي قطار و ايستگاههاي اتوبوس و در ريز فضاهاي ديگر، پايانه ها، صندلي ها شهري و ... همه در برنامه ريزي لحاظ مي شوند و طراحي بر تمام آنها شامل ميشود در تمام مقياسهاي شهري.
در مورد معماري و زمينه هاي نظري و عملي آن هم مي خواستم نظرتان را داشته باشم ...
بله، چيزي كه بخصوص جالب است كه كار شود اين است كه چه تحقيقاتي مي شود روي موضوع معماري؛ در حال حاظر معماري كه ما داريم بيشتر در حد كليشه است و خيلي كپي وجود دارد و آنگونه كه در انگليسي گفته مي شود يك معماري ارجاعي است.
با اين تعبير چگونه برخوردي اين زمينه را براي اصلاح شدن كمك مي كند؟
بايد به موقعيت بخصوص اينجا نگاه بكنيم و با مواد و شرايط و سختي هايي كه اينجا هست نه در معناي ملي يا منطقه اي، ببينيد يك وقتي شما يك سري محدوديت هايي و كمبود هايي داريد و چيزي كه مهم است اين است كه با آن كمبود ها چگونه كار مي كنيد و از آن چه چيز خوبي در مي آوريد.
شايد بشود گفت همان اتفاقي كه در سينماي ايران افتاده است ...
بله دقيقا مثل سينماي ايران؛ فرض بفرماييد وقتي كه كوربوزيه در هند مي خواسته با بتن كار بكند با توجه به فرهنگ هند در زمينه ساختمان سازي به اختراع نوعي معماري كه نمي شود گفت معماري ملي هند است ولي كاملا با محدوديت هاي آنجا جوابگو بوده و مال آنجا بوده ساخته است و ارزشهاي جهاني خود را نيز دارد، منظورم اين بود و اين يك نوع معماري سايت - ويژه است كه از كمبود و محدوديت چيز جالبي را استخراج كرده است. بنابراين ما در ايران بايد نگاه به غرب را تا حدودي كنار بگذاريم و ببينيم با موقعيت و محدوديتي كه داريم خودمان چه كار مي توانيم بكنيم و چه چيز هايي مي توانيم كشف كنيم.
اين را كه گفتيد بسيار عالي است و بايد در مورد آن كار شود، حالا با اين ديدگاه دفاتر معماري بايد چگونه عمل كنند؟
اين زمينه بسيار مثبت است و خود معمار ها هم بايد راجع به آن بيشتر تحقيق بكنند و اين باعث خواهد شد كه دفاتر معماري هم دفاتر تحقيقاتي بشوند تا اينكه دفاتري كه سعي دارند يك تصوير پيشرفته را نشان بدهند؛ اين كار در عين اينكه كار سختي هستند در درازمدت بسيار مفيد خواهد بود.

زيبـاشـهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
سفر و طبيعت
يك شهروند
|  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |