امشب باد در زنجير دستهاي توست
و من در چشمان خود غايبم
در مرز خوابهايم
مزارع آبي شبانگاه را مي جويم
و نيز
پروازي در بهشت خانه ام
با پيراهني در تن و با قلبي در سينه
من در ميان زمين و ابرها
شمع بالين ستاره اي هستم
(منصور قندريز)
از آثار منصور قندريز يكي از نقاشان پيشرو سالهاي دهه ۳۰ و ۴۰ به تازگي نمايشگاهي در نگارخانه خيال (مركز فرهنگي هنري صبا) به همت خواهر آن مرحوم بر پا شده بود كه دستمايه اي شد براي تهيه اين گزارش. به همين منظور سري زديم به اين نگارخانه تا از نزديك نظاره گر آثار هنرمندي باشيم كه سالها پيش بدرود حيات گفته است.
منصور قندريز در سال ۱۳۱۴ در شهر تبريز ديده به جهان گشود. وي پس از طي دوران تحصيلات ابتدايي وارد هنرستان هنرهاي زيباي تهران شد و در سال ۱۳۴۰ توانست وارد دانشكده هنرهاي تزئيني تهران شود. ولي نقاش ازل دفتر عمر او را پس از ۳۰ سال زندگي در سال ۱۳۴۴ بست و در يك سانحه رانندگي ديده از جهان فروبست.
با استناد به آثار برجا مانده از اين هنرمند مي توان وي را يكي از نوآوران سبك سمبليسم در ايران خواند. قندريز در نقاشي از صورتگرايي محض دوري مي كرد و به ندرت سبك كاريش به انتزاع مطلق مي رسيد. در تمام آثار اين هنرمند تأكيد بر ارزشهاي زيبايي شناختي سنتهاي ايراني به چشم مي خورد و بخصوص بر نقش مايه هاي سقاخانه اي بسيار تأكيد داشت تا آنجا كه وي را از نخستين هنرمندان منصوب به مكتب سقاخانه خوانده اند. از همگامان او در اين سبك، مي توان از اساتيد ارجمندي همچون حسين زنده رودي، مسعود عربشاهي، فرامرز پيلارام و صادق تبريزي ياد كنيم. او بي شك در زمره آغازگران و پايه گذاران اين مكتب در ايران است؛ مكتبي كه متأسفانه مي رود كه در ورطه فراموشي غرق شود.
به جرأت مي توان هدف نقاشان اين مكتب را انطباق زيبايي شناسي نقاشي آبستره غربي با سنت هاي كاربردي هنر ايراني- اسلامي و راهكاري براي دستيابي به هنر بومي ايران زمين دانست.با مروري بر كارهاي اين نقاش مي توان شاهد مسير تكاملي خاصي بود به ترتيبي كه در جريان كارهايش به سنن نقاشي ايراني و چيني از يك طرف و از طرف ديگر به كارهاي ماتيس و پيكاسو اشاره كرد و در نهايت مي بينيم كه اين هنرمند به بيان شخصي خود از اين سبكها دست يافته است.
ما در كارهاي قندريز شاهد به كارگيري ابزار چاپ نيز هستيم به طوري كه در اين كارها وي طرح مورد نظرش را كه اغلب سمبلهاي خاصي بوده روي نوعي پلاستيك به نام لينونئوم با مغار حك مي كرده سپس روي آن را با مركب چاپ آغشته مي نمود و كاغذ مقوا را روي آن مي گذاشت و زير غلتك مي برد. به اين صورت بود كه طرح مورد نظرش را هم بر روي كاغذ و هم با نقش برجسته اي كه خلق كرده بود، به دست مي آورد. و اين سبكي بود كه قندريز در ابتداي راه خلقتش، عمرش مجال نداد و موفق به ادامه آن نشد. وي در يكي از مقاله هايش در طول حيات چنين مي گويد: «نقاش پيشرو ضمن تجربه هاي عملي خود، به طور ناخودآگاه عواملي را كه گاهي ذهني و زماني عيني هستند، از ساختمان نقاشي خود جدا مي كند و عوامل ديگري را جانشين آنها مي سازد. ولي تماشاچي كه بر مبناي ذوق خود براي هنر، ارزش هاي معين و محدودي قايل شده است وهمه چيز را از دريچه همين ارزشهاي ثابت و محدود مي بيند، اغلب در جا مي زند و قصد دارد كه در ارزيابي آثار هنري از اطلاعات قبلي خود كه زياد دچار دگرگوني نشده است، استفاده كند و به بد و خوب كارهاي هنري قاضي شود. سرّ شكست تماشاچي در همين جاست. زيرا او موقعي خود را لنگ لنگان به نقطه و مرحله اي از دوران خلاقيت هنري نقاش مي رساند كه نقاش آن نقطه و مرحله را ترك گفته و به سراغ تجربيات هنري ديگر رفته است. نتيجه اين فاصله بين هنرمند خلاق و تماشاچي تا حدي با ذوق چيست؟ نوعي تأسف و نارضايتي از طرف تماشاچي در مورد اينكه كار نقاش تحولي يافته است كه برخلاف پيش بيني و تصور او است تماشاچي عصباني است و علت عصبانيتش تنها عدم آمادگي او براي پذيرش دگرگوني هاي جديد در خلاقيت هنر است...»
* همزمان با اين نمايشگاه، هنرمند ديگري نيز مجموعه اي از كارهاي رنگ روغن خود را در شب امپرسيونيسم به نمايش گذارده بود كه بسيار مورد توجه اساتيد فن قرار گرفت. مرتضي اسدي متولد ۱۳۳۶ است. وي ديپلم نقاشي از هنرستان هنرهاي زيبا و مدرك فوق ليسانس ارتباط تصويري از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران در سال ۷۵ دارد. در حال حاضر نيز دانشجوي دوره دكتراي تاريخ هنر دانشگاه سوربن فرانسه پاريس است. همچنين مرتضي اسدي مدرس، عضو هيأت علمي و مدير گروه گرافيك دانشگاه شاهد و مدرس دانشگاههاي آزاد، هنر و معماري يزد، هنرهاي زيبا و دانشكده سوره است.
در پايان اين دو نمايشگاه استاداني چون مرتضي گودرزي، حبيب اله درخشاني، مهرداد احمديان، هادي جمالي، حسيني راد و حبيب اله صادقي به مروري بر آثار اين دو نقاش نشستند.
|
|
سخنرانان ضمن اشاره به زمان ظهور اين دو هنرمند در دو مقطع زماني كاملاً متفاوت كارهاي هر دو را تحولي در تاريخ هنر ايران خواندند ،چنانچه قندريز را از كساني برشمردند كه در دهه ۴۰ از معدود نقاشاني بود كه به دنبال نوجويي در روند ساكن نقاشي ايران آثاري با ارزش از خود برجاي گذاشت و به يك تركيب در هنر معاصر دست يافت. به گفته اين اساتيد قندريز به كمك خطوط و نقشها به آفرينش زيبايي مي پرداخته و نشانه هاي فرهنگي را در لايه هاي افسانه اي و رومنس كارهايش پنهان مي كرده است. در كارهاي قندريز بي كرانه بودن و بي زمان بودن هستي قابل بيان است و نوعي اسطوره گرايي به چشم مي خورد. به گفته اين اساتيد كارهاي وي انسان را از گذشته به دور مي برد و بيشتر از بيرون به درون هنرمند راه يافته است. در ادامه اين مراسم نقد و بررسي، استادان حاضر كارهاي مرتضي اسدي را بسيار پرشور و با انرژي خواندند، كارهاي وي را كه متعلق به ده سال اخير است، به سه بخش تقسيم كردند: بخش اول را به موضوعات مذهبي و جنگ با عناوين دفاع مقدس، قدس،... كه نقاش از رنگهاي بسيار تند استفاده كرده و كارها اغلب گوشه هاي تيز داشته و به سبك كوبيسم كار شده اند. بخش دوم كه با آرامش بيشتري توأم شده و از انرژي رنگها كاسته مي شود و نقاش از رنگهاي آبي و خاكستري بيشتر در كارهايش استفاده مي كند و بخش سوم كه سطوح تخت به پختگي كاملتري رسيده و از تنشهاي آن كاسته شده و رهايي را در اين آثار مي توان به وضوح مشاهده كرد. در اين بخش كارها ديگر عنواني ندارند و به نوعي مخاطب را به دنبال آزادي بيشتري هدايت مي كنند كه اين سبك را مي توان آبستره اكسپرسيونيسم خواند. كارهاي اسدي را به طور كلي دو بعدي عنوان مي كنند در حقيقت انقلاب وآرمانهاي جنگ در كارهاي اين هنرمند به وضوح ديده مي شود. به گفته اين استادان آثار اين دو هنرمند روايتگري ندارد مگر روايت دروني خود هنرمندان.
الهه رحماني خاكي