سه شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۰۸
زيبـاشـهر
Front Page

گفت و گو با مهندس سياوش لطيفي پيرامون نگرش بهره بردار از عناصر ايراني - اسلامي در معماري
ترجمان محلي يك نهضت جهاني
009813.jpg
بهرام هوشيار يوسفي 
سياوش لطيفي، متولد سال ۱۳۴۷ در تهران و ورودي سال ۱۳۶۵ رشته معماري دانشگاه تهران است؛ مهندس لطيفي را با ۳۵ سال سن و سابقه حضور بيش از ۱۰ سال در عرصه معماري كشور مي توان در رده معماران نسل دومي بسيار فعال ايران دسته بندي كرد.
لطيفي آنچنان كه خودش هم مي گويد، معماري خوش اقبال بوده؛ حضور در دانشكده هنرهاي زيبا از سال ۶۵ تا ۷۲ ( كه بخشي از آن در دوره رياست مهندس چمران رييس فعلي شوراي اسلا مي شهر تهران بود ويكي از بهترين دوره هاي اين دانشكده به لحاظ تيم تدريس به شمار ميآمدو ساير مسايل آنچنان كه خود وي آن را مي نامد: «دوران طلايي دانشكده») در كنار آغاز فعاليت در حوزه معماري از سال ۶۸ (باز هم از بهترين دوره هاي كشور از نظر ساخت و ساز شهري و ملي) و همكاري مستمر با شهرداري تهران و ساير كارفرماهاي فعال در اوايل و اواسط دهه ۷۰ شمسي و همه و همه در اطلاق واژه «خوش اقبال» به لطيفي شكي باقي نمي  گذارد. در كنار تمامي اتحادهاي زماني و مكاني در راستاي موفقيت هاي لطيفي، خود وي نيز ده ساله اخير به همراه دفتر معماري نه چندان بزرگش «مشاور چاروك نقش» بسيار فعال بوده و بايد گفت كه با سك و سياقي بي  ادعا، بسي بيشتر از يك معمار كارگاهي (آن طور كه خود وي دوست دارد خوانده شود) در معماري اين دهه موثر بوده است.
ديدگاه وي با رويكرد جست و جوگرش براي راهيابي به مفهومي هويت گرايانه و متاثر از معماري و هندسه ايراني - اسلامي در آثار ساخته شده او نمونه كامل يك كنش ايرانيزه شده در وادي پسامدرن، در تقابل با نوع غيرايراني آن است؛ اين همه وقتي دركنار ساختمان هايي چون فرهنگسراي آي.تي (تهران، تقاطع جمهوري و كارگر كه اخيرا افتتاح شد و پيشتر در ز يباشهر پيرامون آن نوشتيم) و فرهنگسراي خاوران (تهران)، پايانه زنجان، ساختمان تشكل هاي غيردولتي. مجتمع تجاري اداري ولي عصر و همگي از آثار لطيفي، قرار مي گيرند، ما را بر آن مي دارد - اين معمار را در مقام يك معمار جوان صاحب بيان ويژه معمارانه- ارج نهيم و با او در مورد ديدگاه معمارانه اش به گفت و گو بنشينيم.
فكر مي كنم كار شما از اوايل دهه ۷۰ شمسي با يك پروژه مطرح يعني فرهنگسراي خاوران شروع شد. اصولا خيلي پركار و در عين حال بي سروصدا كار كرده ايد...
بله، تقريبا از سال ۷۰، دفتر فعال شد، كار با فرهنگسراي خاوران شروع شد؛ البته كار يك كار تيمي بود و كار، به نهايت درجه دقيق. درست است، كارهايي كه انجام داده ايم، كم نبوده اند و قبول مي كنم هيچ وقت سعي نكرده ايم زياد سروصدا داشته باشيم!
اگر اجازه بدهيد كمي بي مقدمه برويم سراغ ديدگاه هاي نظريتان كه بيشتر براي من مهم است؛ اينكه روند طراحيتان چطور است و چگونه مراحل ايده را تا طرح طي مي كنيد...
روند، به صورت رفت و برگشت است؛ يك سري ايده آل هايي در ذهن وجود دارد، اصولا من دوست دارم پست مدرن كار كنم،  ايده به خط و ابعاد و اندازه تبديل مي شود و بعد اين خط در همين روند رفت و برگشت مجددا توجيه مي شود.
حالا چرا پست مدرن؟ البته فكر مي كنم منظورتان از پست مدرن، از نوع ايراني آن است...
بله، اصولا يك بخش از دلايل من اعتقادي است، يك بخش هم اينكه هندسه ايران به نظر من، داراي قوت خاصي بوده و ما هميشه در هندسه قوي بوده ايم و آثارمان هم هميشه با هندسه اي عالي توام بوده است. حال، با تلفيق اين هندسه ايراني - اسلامي با همان ديدگاه پست مدرني ايرانيزه، يك اتفاقي را بوجود مي آورد كه به نظر من زيباست. استفاده از عناصري كه ما در گذشته داشته ايم غناي خاص خود را دارد.
مي دانيد، اين نوع معماري كه شما مطرح مي كنيد، در عين اينكه باتوجه به مخاطب ايراني بسيار چشم نواز است و البته به دليل نماد پردازي موجود در آن به راحتي نيز با مردم ارتباط مي گيرد، علي الخصوص مردمي كه زياد سختگير نيستند يعني چيزهاي سخت را نمي توانند بگيرند (!) خيلي خوب است، ولي نكته در اينجاست كه وظيفه مهمي در اين نوع معماري فوق العاده راحت مي شود. چرا كه از عناصري آشنا و پيش تعريف شده بهره مي گيرد و البته نوعا«شهرداري» پسند است و براي هيچ فردي در رده مديريت شهري و در جايگاه كارفرما، مشكلي در راستاي توجيه طرح ايجاد نمي كند. فكر نمي كنيد علاوه بر آنچه كه در مورد زيبايي هاي موتيوهاي ايراني گفتيد، نوعي زرنگي و يا راحت طلبي «معمار» نيز در اينگونه طرح ها مطرح است؟ در كل فكر مي كنم قدم گذاشتن در حوزه هاي نو كمي دل و جرات معمارانه هم مي  خواهد!
بله. يك جايي اين را شنيده ام كه «نوآوري ضعيف بهتر از تقليد خوب است!» البته منظورم اعلام موافقتم با حضور در عرصه هاي نو است، ولي بعضي اوقات برخلاف جريان آب شنا كردن است. بعضي اوقات تمام سيستم با يك انديشه خاص - حال سنتي - كاركرده است و نمي توان چندان با دست هاي باز اقدام كرد. من اصولا اصراري بر انجام كارهاي عجيب و غريب (!) در معماري ندارم. ببينيد من وقتي طراحي مي كنم عوامل محدود كننده را هم خواهي نخواهي در نظر مي گيرم؛ يكي كارفرما ( يا جيب كارفرما) است، محدوديت هاي شهري است و خيلي چيزهاي ديگر.
البته كارهاي شما نوعا كارهاي كم خرجي هم نيستند، منظور من اين است كه آن زيبايي كه شما از آن حرف زديد يا مي زنيد، بيشتر مربوط به استفاده ( يا سوء استفاده) از يك سري عناصر جا افتاده است و نه ابتكار و خلاقيت معمارانه. اعتراف مي كنم كه سوال من تا حدودي مربوط به معماري محض است...
بله كم خرج نيستند، ولي باز هم محدوديت هاي خودشان را دارند. مثال ها هم در اين مورد فراوان است. با كارفرماي شهري ما هميشه محدويت را داريم و اين را نمي شود انكار كرد.
من محدوديت هاي مربوط به ديدگاه  هاي كارفرما را مي پذيرم، حال چه از نوع شهري يا شهرداري كه شما اكثرا با آن سرو كار داريد و چه بخش خصوصي كه عموما بيشتر متاثر از چشم و هم چشمي است تا درك مفاهيم معمارانه و اعتماد به معمار.
دقيقا؛ ما هم با اين مشكلات دست در گريبانيم. معمولا از ايده در ذهن تا طرح بر روي كاغذ ما حدود ۲۰ الي۳۰ درصد تغييرات را در محتواي طرح داريم، بعد از روي كاغذ تا مرحله اجرا اگر ۵۰ درصد طرح ترسيمي نيز به واقعيت بپيوندد، باز مي شود گفت كه معمار موفق بوده است اين است واقعيت آنچه ما در عمل داريم.
برگرديم به بحث اولمان؛ شما گفتيد يك بخش از دلايل انتخاب آنچه من «پست مدرنيسم تاريخي ايرانيزه» مي نامم، مربوط به اعتقادات شماست؟...
بله، يعني معتقدم هندسه ايراني و كارهاي متاثر از آن آثار بسيار خوبي بوده اند، فقط ما بايد دانش و فرهنگ مان را با آنچه در حال حاضر در اختيار داريم هماهنگ كنيم. من به هندسه ايراني معتقدم و اصول اين نوع از پست مدرن را مي پذيرم و در نهايت نتيجه را به نوعي ترجمه اي از معماري با هويت ايراني مي دانم.

چغازنبيل، معماري براي خدايان
سايتي تاريخي داراي ثبت جهاني با قدمتي بيش از ۳ هزار سال
009810.jpg
زيگورات، معبدي است كه به صورت بنايي مطبق ساخته شده است.
مجموعه چغازنبيل در جنوب غربي ايران، استان خوزستان، ۳۵ كيلومتري جنوب شرقي شهر باستاني شوش واقع شده است؛ چغازنبيل بزرگ ترين اثر معماري بر جاي مانده از تمدن ايلامي است كه تاكنون شناخته شده است. مصالح اصلي دربرپاسازي اين مجموعه بناها، خشت خام و آجر است به نحوي كه هسته مركزي زيگورات آن را تماما خشت خام تشكيل داده كه با روكشي از آجر پوشانده شده است.
امروزه دو طبقه از زيگورات چغازنبيل هنوز پابرجاست؛ اين معبد به دو نفر از خدايان بزرگ ايلاميان يعني اينشوشيناك و نپيريشا اهدا شده است. دورتادور زيگورات را ديواري احاطه مي كرده كه در مجاورت آن در جبهه شمال غربي معابدي براي خدايان كريريشا، ايشني كرب و هومبان، بنا شده است. همچنين معابد ديگري در جبهه شمال شرقي قرار داشته اند. مجموعه اين معابد توسط حصار ديگري احاطه مي شده است. در خارج از اين حصار بقاياي اندكي از خانه هاي شهر (در بعضي از متون ميخي اين شهر ال اونتاش (Aluntash) ذكر شده كه به معني شهر اونتاش است) در سطح زمين ديده مي شوند. دورتادور شهر سومين ديوار قرار داشته  كه كل شهر را محصور مي كرده است. طول اين حصار خارجي حدود ۴ كيلومتر است. در زاويه شرقي شهر و در نزديكي حصار خارجي، كاخ هاي شاهي قرار داشته اند. در زير يكي از اين كاخ ها ۵ مقبره زيرزميني كشف شده است كه احتمالا به خانواده شاهي تعلق داشته اند. در طرف مقابل شهر و بر روي ضلع شمال غربي حصار خارجي، مخزني براي آب موجود است.
دو دوره مشخص ساختماني در برپايي زيگورات رديابي شده است؛ در مرحله اول، طبقه نخست به صورت اتاق هايي پيرامون يك حياط مركزي ساخته شده است و در مرحله بعد حجم هاي مربوط به طبقات در ميان حياط مركزي ساخته شده اند.
بناهاي شهر از خشت و آجر ساخته  شده اند و با وجود قدمت بسيار، هنوز قسمت بزرگي از آنها بر جاي مانده اند. بر روي بسياري از آجرها ذكر اقدامات و سازندگي هاي اوتاش نپيريشا به خط ميخي ايلامي واكدي نگاشته شده اند.
عمده مصالح مجموعه چغازنبيل خشت است به همين خاطر از پوشش آجري با هدف حفاظت از حجم هاي زودفرساي خشتي، به ويژه در مورد زيگورات استفاده زيادي شده است. در واقع با هزاران آجر پخته شده و كتيبه دار، زيگورات را تزئين مي كرده اند. علاوه بر اين از آجرهاي لعابدار، ملات قير طبيعي، اندودهاي گچي، تزئينات شيشه اي و گل ميخ هاي سفالين استفاده زيادي شده است. همچنين طي حفاري هاي به عمل آمده مجسمه هاي سفالين و لعابدار گاوهاي نر كه از دروازه هاي ورودي به بناي زيگورات محافظت مي كردند، به دست آمده است. در نزديكي معابد هيشميتيك و روهوراتير كوره اي يافت شده است كه به منظور پخت سفالينه ها به كار مي رفته است.
چغازنبيل از معدود آثار ثبت شده جهاني ايران است (جالب توجه اين است كه «ارگ بم» جزو مجموعه بناهاي ثبت شده جهاني نبود)، در حالي كه اولين كاوش ها در خلال سال هاي ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ در اين محوطه تاريخي به وسيله كارشناسان غيرايراني صورت گرفته است. ليكن تا سال ۱۹۹۸ ميلادي تنها تلاش هاي پراكنده اي در جهت حفاظت و مرمت مجموعه بناهاي اين محوطه تاريخي به ويژه زيگورات، به سرپرستي ميراث فرهنگي انجام شده است. در واقع تا قبل از اين تاريخ، تقريبا تمامي اقدامات مرمتي و حفاظتي انجام گرفته، به صورت تجربي و با استفاده از مواد و مصالح بومي صورت پذيرفته است، بي آنكه به جنبه هاي علمي حفاظت و مرمت توجه كافي مبذول شده باشد. از طرف ديگر به دليل آنكه مرمت هاي انجام شده توسط گروه هاي مختلفي اجرا شده و هر كدام بنا به سليقه خود رفتار كرده اند، لذا در مرمت هاي انجام گرفته وحدت سبكي مشخص مشاهده نمي شود.
اخيرا مطالعاتي در راستاي تعريف يك پروژه مرمتي براي اين سايت تاريخي انجام مي گيرد. هر چند اين مجموعه فعاليت ها كمي ديرهنگام به نظر مي رسد، ولي اميد است موفقيت آميز باشد!

جهانشهر
رشد ساخت مساجد در فرانسه 
مسجدهاي مسلمانان فرانسه تا پايان سال ۲۰۰۳، افزايش چشمگيري داشته و دست كم به ۱۵۵۴ باب رسيده است.
نتايج يك پژوهش آماري از گروهي از مسلمانان فرانسوي چنين نشان مي دهد كه سلب آزادي هاي مسلمانان در فرانسه - به ويژه ممنوعيت حجاب در مدارس - نه تنها سركوبي شوق اسلام گرايي را در پي نداشته، كه تغيير ساختار مسجدها، از زيرزمين هاي نمور و تاريك تا مجلل ترين عمارت هاي عمومي را سبب شده است.
ژاوير ترنيسين، روزنامه نگار فرانسوي و كارشناس امور مسلمانان، در كتاب جديدش چنين نوشته است كه تنها در ناحيه شمالي پاريس موسوم به سنت دنيس، ۹۷ مسجد احداث شده در حالي كه شمال فرانسه در مجموع بيش از ۷۳ مسجد ندارد.
به زعم ترنيسين كه گزارشگر روزنامه لوموند است، موج اسلام در فرانسه رو به فزوني است و به هيچ وجه، شباهتي به جايگاه زيرزميني گذشته ندارد. به عقيده وي، هرچند تعداد كنوني مسجدها براي جمعيت مسلمان فرانسه كفايت مي كند، اما مسلمانان تشنه گسترش و اشاعه دين خود در اين كشورند.
اين روزنامه نگار همچنين با انتقاد از فرانسوياني كه همواره مي كوشند اسلام را ديني خطرناك و زيرزميني جلوه دهند، حمله هاي نژادپرستانه به نمادهاي مسلمانان را محكوم كرده و گفته است: حملات اين چنيني، نه از سوي مسلمانان و نه از سوي سازمان هاي حامي حقوق بشر پذيرفتني نيست.
به موتورسواران احترام بگذاريد
از دنياي موتور و موتورسواري خبر ديگري هم داريم. سه روز پيش، ۲۵۰ هزار نفر از موتورسواران برلين، پايتخت آلمان ، در اعتراض به رفتار ناشايست خودروسوارها نسبت به خود دست به تظاهرات زدند. آنها با شعار «احترام به موتورسواران» از ۱۶ مسير مختلف، افزون بر ۳۰۰ مايل در خيابان هاي برلين پياده روي كردند. اعتقاد اين عده از شهروندان برليني بر اين است كه موتورسيكلت، به عنوان وسيله اي كارآمد و موثر در حمل و نقل درون شهري امروز شناخته مي شود و رفتار ناپسند ديگران، به ويژه رانندگان اتومبيل، نسبت به ناديده گرفتن حقوق موتورسواران توجيه پذير نيست.
برلين، سال گذشته نيز شاهد تظاهراتي مشابه با حضور يكصدهزار موتورسوار بود.
به نام قلب هاي سالم 
فكر نكنيد تنها در تهران ماجراي موتورسواران ماجراي روز است. مركز شهر تورنتو، اول اين هفته به جولانگاه ۱۲ هزار موتورسوار بدل شده بود. متوليان امور شهري تورنتو، دو بزرگراه « دان ولي» و« گاردينر» را مسدود كردند تا حركت نمادين موتور سواران، وقفه اي درتردد روزانه شهروندان ايجاد نكند. مراسم «موتورسواري براي قلب»، حركتي نمادين است كه هر ساله تعداد زيادي از موتور سواران تورنتو را دور هم جمع مي كند تامسابقه دهند و عوايد آن را به صندوق مالي بيماران سكته قلبي در انتاريو اعطا كنند. نكته جالب مراسم در اينجا است كه هر يك از شركت كنندگان، خود به نحوي با امراض قلبي سرو كار داشته اند يا عزيزي را از دست داده اند يا خود از قلب ناسالم رنج برده  اند.
سخنگوي صندوق مالي ياد شده، شرون ادواردز، كه پدرش را پنج سال پيش به دليل سكته قلبي از دست داده است مي گويد: «حضور ۱۲هزار نفر در مراسم امسال شگفت آور بود. به نظر مي رسد اين حركت انسان دوستانه، هر سال موقعيت بهتري پيدا مي كند.»
هريك از آنان، داستاني براي گفتن دارند مثلا ليندالوئيس، بيوه اي است كه دو فرزند دارد و در سال ۲۰۰۱، يك حمله شديد قلبي را تجربه كرده است. وي، خود به من گفت كه تنها از دستاورد كمك مالي اين صندوق جان سالم به در برده است. مانند لوئيس، در ميان موتور سواران ياد شده فراوانند. مردمان آن سوي آبها، آموخته اند كه چگونه در يك شهر، زير يك آسمان، كنار يكديگر زندگي كنند و دست هم را بگيرند.
بوفالوي خطرناك 
تقاطع هاي پرتصادف و پر از آمار مرگ و مير تنها به تهران خودمان محدود نمي شود. مثلا در ناحيه بوفالو در ميشيگان آمريكا تقاطع پردردسري هست به نام۶۵۳ Route كه البته قرار است به زودي كارهايي براي رفع مشكلات اين منطقه انجام شود.
شركت Penn Dot قرار است اين تقاطع را كه محل رسيدن يك جاده و يك بزرگراه به هم است، بازسازي كند. يكي از دلايل اهميت اين محل، وجود دبستان بوفالو در جاده Sarver است . قرار است جاده Sarver با جاده Coal Hollow هم راستا بشوند و مسيرهاي انحرافي در جاده Sarver ايجاد شود و سيستم هاي كنترل ترافيكي هم قرار است در اين مكان نصب شود. اين سيستم هاي كنترلي به مركز آتش نشاني ناحيه وصل هستند تا چراغ هاي تقاطع، تحت كنترل آنها باشد تا درصورت لزوم بتوانند به موقع از جاده خارج و وارد بزرگراه شوند، چون مركز آتش نشاني هم در جاده Sarver واقع است. اين پروژه ۶۰۰هزاردلاري سال آينده شروع و كامل خواهد شد. تا چند سال پيش هيچ كدام از چراغ هاي منطقه به سيستم كنترلي مجهز نبود ولي به جز اين چراغ، سه چراغ ديگر منطقه هم به اين سيستم مجهز شده است.

|  آي تي شهر  |   ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |
|  زيبـاشـهر  |   سفر و طبيعت  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |