يكشنبه ۷ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۲۰
تعامل فرهنگ در كنش با معماري، هنر و شهرسازي انساني، اسلامي و ملي درگفت وگو با مهندس حسن بنيانيان
مفهومي به نام اخلاق معماري
بايد به رشته معماري بعد از انقلاب اهميت بيشتري داده مي شد، زيرا معماري مرز مشترك اخلاق، معنويت و كار فني است
010443.jpg
بهرام هوشيار يوسفي 
فرهنگ در معماري و در معنايي كلي در ساحت هنر جزيي لاينفك بوده، چه بسا اصلي ترين خاستگاه را در اين وادي تعريف مي كند؛ دغدغه ذهني نگارنده همواره به چالش كشيدن اين مفهوم بوده و هست.
مهندس حسن بنيانيان ( كه به حسب حرفه ساختمان دوست دارم ايشان را مهندس خطاب كنم ) صرف نظر از مسووليت فعليشان - كه به نوعي توليت هنر در كشور محسوب مي شود - سوابق مديريتي در گذشته داشته اند كه در اصل ترغيب كننده من در زماني بود كه اين گفت وگو پيرامون فرهنگ و معماري و ... با ايشان شكل گرفت و به طرزي جالب توجه نتايج مفيد بسياري را در تحليل اين موضوع از نگاه ايشان سبب شد.
مهندس بنيانيان ليسانس مهندسي راه و ساختمان (سال ۱۳۵۶) و فوق ليسانس و برنامه ريزي توسعه اقتصادي بوده، از نظر سوابق شغلي در سمت هايي كليدي ذيل حضور داشته است:
مدير نوسازي مدارس استان اصفهان، سال ۱۳۶۱.
رئيس سازمان برنامه و بودجه استان اصفهان، سال ۱۳۶۵ - ۱۳۶۱. مشاور امور مناطق سازمان برنامه و بودجه، سال ۱۳۶۷ - ۱۳۶۵.
مدير دفتر آموزش و پرورش و فني حرفه اي سازمان، سال ۱۳۷۰ -۱۳۶۷.
معاون عمراني وزارت آموزش و پرورش، سال۱۳۷۵ - ۱۳۷۰ .
معاون فرهنگي، آموزش و پژوهشي سازمان برنامه و بودجه، سال۱۳۷۵ - ۱۳۸۰ .
مشاور فرهنگي سازمان مديريت و برنامه ريزي، سال ۱۳۸۰.
رياست حوزه هنري ، ۱۳۸۰ تاكنون.
براي ايشان در عرصه مديريت هنر و فرهنگ كشور آرزوي موفقيت داريم.
***
اگر بخواهيم نگاهي تحليلي به روند تحولات فرهنگي علي الخصوص در دو دهه اخير داشته باشيم، در ديدي كلي اين روند را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
اصولا بعد از انقلاب نگاه به فرهنگ عمومي و آثار آن به تحولات اجتماعي مسير علمي و منطقي خود را طي نكرد؛ علت اين مساله هم نگاه و اهميت تك بعدي قايل شدن براي منش و رفتارهاي مذهبي از نظر فردي بود. يعني بيش از اندازه حساسيت داشتيم كه افراد شعاير مذهبي را مراعات بكنند و لذا از جامعيت فرهنگ عمومي غافل شديم و طبيعتا تاثير فرهنگ عمومي بر مسير سازندگي و توسعه را كمتر شناختيم.
اجازه بدهيد قبل از ورود به بحث ما تعريف شما را از فرهنگ داشته باشيم.
همه رفتارهاي انساني كه ريشه در تمايلات و باورهاي ما داشته و ما اگر با مانعي برخورد نكنيم آنها را تكرار خواهيم كرد به نوعي تشكيل دهنده فرهنگ هستند.
منظور همان مجموعه معنويات انساني است؟
نه فقط معنويات، اجازه بدهيد چند مثال بياورم: فرض كنيد كه حق انتخاب داشته باشيم، معمولا براي صبحانه، نان و پنير و چاي شيرين مي    خوريم و يا عموما كوچكتر به بزرگتر سلام مي    دهد يا ما به طور طبيعي در روابط اقتصادي به دنبال افزايش ثروت خود هستيم؛ در كل نوعي تمايل در رفتارها است كه در كليت آنها نيز نوعي آگاهي وجود دارد. پس همه رفتارهاي ما در عرصه هاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي در ابتدا از فرهنگ نشات مي گيرد.
جايگاه حكومت در اين ميان چيست؟ در كل وجود عاملي به نام «جهت دهي فرهنگي» را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
معمولا حكومت در بعضي رفتارهاي فرهنگي جامعه كه نمي    پسندد، نوعي دخالت اعمال مي    كند، البته مي  توان به آن جهت دهي گفت، بيشتر دخالت در فرهنگ عمومي براي تحقق هدفي خاص است . مثلا پوشش اسلامي در زنان كه ممكن است براي همه مقبول نباشد؛ ابزار اين دخالت معمولا يا از طريق قانوني است و يا ابزار فرهنگي.
جامعه شناس ها چنين تحليل مي كنند كه وقتي دموكراسي اتفاق مي  افتد و حكومت ها طول عمر كوتاهتري دارند، اصولا جاي كار فرهنگي گرايش به اعمال قانون  به وجود مي آيد كه البته اين اعمال قانون  نيز عوارض جانبي خود را دارد.
اگر اجازه بدهيد برگرديم بر سر بحث تحولات فرهنگي در دو دهه اخير...
ما در بعد از انقلاب دچار همين مشكل شديم كه گاهي براي اصلاح رفتار عمومي جامعه بيش از اندازه به ابزارهاي غيرفرهنگي رجوع شود؛ طبيعي است كه اگر به جاي درمان به سراغ بهداشت فرهنگي مي   رفتيم و به مطالعه پديده هاي اصلاح كننده فرهنگ جامعه مي  پرداختيم، به سلسله عوامل فرهنگي مربوطه دست مي يافتيم. يكي از اين عوامل تاثير محيط بر رفتارهاي افراد است، مثلا در حوزه هاي جامعه شناسي، روانشناسي و مديريت كه بحث رفتارشناسي مطرح است. اين عوامل علي الخصوص در رفتار سازماني و روانشناسي فردي با جست وجوي اصل و ريشه رفتار در خود افراد و محيط پيرامون، مورد توجه قرار گرفته است، به طور مثال يك فرد نامنظم در ورود به سازمان منظم بعد از مدتي تاثير پذيرفته و منظم مي         شود. يعني نوعي عادت به نظم ايجاد مي       شود؛ همچنين فرد قانون گريز كه از قانون  شكني لذت مي برد هنگام ورود به محيط قانون پذير، نگاه منفي نسبت به قانون شكني را درك كرده، تحول فرهنگي در وي حادث مي شود. به عنوان مثال در بيشتر ممالك پيشرفته عبور از چراغ قرمز به عنوان مثالي ساده از مفهوم قانون شكني نه تنها حس قهرماني در قانون  شكن ايجاد نمي كند، بلكه وي بر اثر عوامل محيطي كه بخشي از آن نگاه ساير افراد جامعه و بخش ديگر المان ها يا عناصرفيزيكي است، خجل نيز مي شود.
به نكته خوبي اشاره فرموديد، المان هاي فيزيكي يعني همان محيط مصنوع و تاثيرات آن...
عناصر محيطي از نگاه عمومي گاه آموزش دهنده نظم هستند، گاه بي نظمي؛ گاهي نظافت و زيبايي را القا مي كنند و گاهي نيز زشتي ها را، گاهي سخن از وجود علم است و گاه نشانه هايي از بي  دانشي، گاهي مي  توان در آنها احترام را ديد و گاهي فقط بي     تفاوتي محض و نهايتا آنچه آنها را به عناصري متعالي بدل مي     سازد احترام به انسانيت انسان ها است.
در پاسخ به اين معنا كه چگونه در يك معماري خصلت هاي اصيل انساني مي  تواند مد نظر قرار گيرد، نظرتان چيست؟
بخشي از اين بحث برمي گردد به ويژگي هاي دروني انساني در عرصه درك فضاي معماري؛ در بعضي معماري ها انسان عظمت مي   يابد و در بعضي ديگر چنين هدفي مدنظر نيست، به طور مثال در ساختمان كاخ دادگستري، به نوعي عظمت بنا متضمن احساس كوچكي فرد در برابر قانون  است؛ همين فرد در محيط مصنوع دانشگاهي و يا آموزشي از نظر شخصيت انساني مي بايست مورد تجليل قرار گيرد.
و ما در اين مقوله چه برخوردي داشته ايم...؟
ما به دليل سرعت تحول شهرنشيني و بي توجهي جامعه مهندسان و نظام بد آموزش در دانشگاه ها و در عين حال خودباختگي عمومي نسبت به فعاليت هاي توسعه كه همواره به صورت بخشي و مجرد ديده شده اند، دچار نوعي احساس عقب افتادگي شده ايم كه منجر به نوعي عجله در تصميم گيري شده است. در چنين شرايطي طبيعي است كه تفكر، انديشه و پژوهش مورد غفلت قرار مي گيرد.
مي دانيم كه ما همواره در طول تاريخ حايز ارزش هاي ماندگاري در معماري بوده ايم،تاثيرات اين ارزش ها در معماري معاصر را چگونه مي بينيد؟
آنچه در مبارزه با رژيم سابق اتفاق افتاد موجب اين شد كه ما تاريخ گذشته را به كلي نفي كرديم، يعني همان سيستم هاي وابسته به سلسله هاي پادشاهي، و طبيعتا از همه ارزش هاي نهفته در معماري نيز غفلت كرديم؛ اين امر هم در توده مردم و هم در خواص به وجود آمده.معماري مي   تواند پيام آور ارزش هاي اصيل ايراني و اسلامي باشد و از رهگذر معماري بسياري از خصلت هاي اصيل ايراني با بهره گيري از تاثيرات محيط به نسل بعد قابل انتقال است. در اين رهگذر تنها بخش تاريخي معماري نيست كه اهميت دارد، بلكه انتقال ارزش هاي متعالي گذشتگان از طريق فرهنگسازي نيز ميسر است كه متاسفانه در فضاي ارزشي ما مغفول واقع شده است. به طور مثال امروزه با نگاهي گذرا در كوچه پس كوچه هاي شهرهاي ژاپن هرچند خانه ها كوچك است، ولي هر خانوار ملزم به طراحي ظروف گل كوچكي در حاشيه در خانه براي مشاركت در زيباسازي شهري است؛ اين امر در معماري و فضاهاي گذشته ما نيز وجود داشته است و سمبل آن سنت آب و جارو كردن جلوي در هر خانه در گذشته است. نفس اين معنا كه تو زيبايي را خلق كن تا ديگران ببينند و اين درس كه همه كار را براي خودت انجام نده و ديگران را از خودت بدان، درسي است كه در معماري گذشته ما همواره در ايجاد فرهنگ نوعدوستي نقش داشته است. با تلقي فوق از روند تاثيرات فرهنگي معماري بايد به رشته معماري بعد از انقلاب اهميت بيشتري داده مي شد، زيرا معماري مرز مشترك اخلاق، معنويت و كار فني است؛ ولي ما متأسفانه به مهندسان سازه هم طراحي ساختمان را مي دهيم. با بذل توجه به نقش معماري از نظر تحولات فرهنگي چه بسا بايد مفهومي به نام اخلاق معماري را تدوين كنيم.
در اين ميان جايگاه فرهنگ عمومي معماري و عناصر بازار كار معماري چيست؟
ساختماني كه ساخته مي     شود در اصل متعلق به همه است. شعور عمومي جامعه نسبت به اين روند در صورتي ارتقا مي     يابد كه مردم احساس كنند محيط نسبت به آنها حساس است و ۳ عامل مالك، طراح و مردم (افكار عمومي) در تعاملي كه نهايتا منجر به تعادل في مابين مي     شود، تعيين كننده معماري ملي جامعه خواهند بود. به نظر من اگر مسير اصلاحات اجتماعي در بخش فرهنگي به طور صحيح طي شود بايد از معماراني كه در اين تعامل بيشترين تلاش را در جهت ارايه هاي مناسب از مفهوم طرح خوب معماري كرده اند، تقدير شود. به طور مثال صداوسيما، مطبوعات و... با توجه به اين مقوله مي  توانند روند رشد افكار عمومي را سرعت بخشند.
علاقه مند هستم بدانم چه چيز باعث توجه جنابعالي به اين عرصه شد؟
من مدتي معاون وزارت آموزش و پرورش و رئيس سازمان نوسازي مدارس بوده ام؛ در اين دوره همواره اين سوال برايم مطرح بود كه فيزيك مدرسه چه تاثيراتي مي   تواند بر روي روح و روان دانش آموزان داشته باشد. آنچه متوجه شدم اين بود كه بايد ارزش ها را در معماري بگنجانيم و دانش آموز آن را به صورت طبيعي احساس كند، به طور مثال در ارايه مفهوم «نماز ستون دين است» به دانش آموز، از نظر معمارانه، نمازخانه مدرسه را با بهترين كيفيت معماري در زيباترين جايگاه و با طراحي مناسب قرار مي  داديم كه با دانش آموز رابطه عاطفي برقرار كند. در يك مطالعه تطبيقي شاهد افزايش توجه دانش آموزان و معلمان به اين فضا بوديم و اهميت آن خودبه خود القا مي  شد. جالب اينجاست كه پيمانكاران طرف قرارداد سازمان نيز فطرتا تحت تاثيرات مذهبي قرار گرفته، ساختمان را محكمتر مي  ساختند و سود كمتري را طلب مي  كردند. از طرف ديگر در اين مطالعه مشاهده كرديم كه بخشي از سرعت گرفتن مشاركت خيرين متاثر از فيزيك زيباي نمازخانه در مدارس بود و براي جلب خيرين معمولا برنامه هاي بازديد از مدارس داراي نمازخانه هايي با معماري زيبا ترتيب داده مي شد و ركن اين تجربه گوياي تلفيقي مناسب از مباحث تئوريك معماري در بيان ارزش هاي متعالي بود.
بحث را كمي گسترده تر كنيم، آنچه در شهر، علي الخصوص تهران، مي  بينيم و مباحث مديريتي مربوط به شهرسازي و معماري، آن را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
حس مي كنم از هيچ نظمي تبعيت ندارد، جز غيبت مديريت در معماري تهران و يك بي   توجهي كلي به معماري در كنار سليقه اي بودن آن. فكر مي    كنم كه نهادهاي فرهنگي و حوزه هنري بايد بپذيرند كه معماري جزو هنرهاي اسلامي بوده و حاوي پيام هاي ارزشي است. نقش معماري به هيچ وجه كمتر از تابلو يا شعر نيست، پس در فرهنگسازي اين امر بايد لحاظ شود. متاسفانه مراكزي كه به هر نحو در زمينه فرهنگ اشتغال داشته اند در كنار وزارت ارشاد به اين مهم نپرداخته اند. البته تغيير افكار عمومي كار يك روز و دو روز نيست، بايستي به موازات احياي فعاليت هاي فرهنگي در حوزه معماري ضوابطي را نيز براي نهادينه شدن امر قضاوت معماري مطرح كرد.
و جاگيري بناها در عرصه هاي شهري و نقش روند مديريتي در اين راستا...
بله، در معماري اصيل ملي مي  بينيم كه چه قدر اين مسايل به زيبايي حل شده است، مثلا ميدان امام اصفهان، اقتصاد، فرهنگ و سياست كاملا متعادل در كنار هم نشسته اند. حضور مسجد در قلب بازار، تعديل كننده حس سوداگري و معاملات مردم است. حفظ يك تمدن متاثر از وجود تعادل در مناسبات اجتماعي است، يعني به موازات بحث معماري خانه، مسكن و برج، مساله شهرنشيني هم بايستي مورد توجه قرار گيرد. در پذيرش اين كليت بايد مراكز تحقيقاتي در جهت اسلامي و ملي كردن معماري و شهرسازي توسعه يافته، بحث هاي تخصصي انجام گيرد و نهادهاي فرهنگساز بر مبناي تحقيقات به عمل آمده به عمليات بپردازند. بخشي از اين قضيه ارتباط مستقيم با فرهنگ عمومي جامعه دارد، به طور مثال اين امر در حوزه آشنايي مردم با بحث زلزله تا حدي انجام گرفته است و تاكنون مي   بينيم كه مردم عادي نيز در هنگام ساخت بنا، پيگير مقاومت مناسب در برابر زلزله هستند.
به عنوان راه حل كوتاه مدت در كنار موارد بلندمدتي كه اشاره كرديد، در اين عرصه پيشنهاد شما با توجه به حوزه مسووليتي شما، چيست؟
اگر اصل بحث پذيرفته شود، دو راهكار عمده براي اين امر وجود دارد؛ يكي زمينه هاي فرهنگسازي و ديگري دخالت هاي قانوني حاكميت كه اين هردو در كنار هم موجب ضابطه سازي سريع مي شود و ديگر اينكه با بهره گيري از دستگاه هايي چون آموزش و پرورش، آموزش عالي، صداوسيما و مطبوعات همانطور كه قبلا اشاره كردم، زمينه را براي رشد و تعالي فرهنگ معماري فراهم مي سازد.
من فكر مي كنم حوزه هنري در اين عرصه بي توجهي كرده است؛ ما اگر از ابتدا به طور صحيح به سراغ هنر اسلامي، معماري اسلامي، شهرسازي اسلامي و... رفته بوديم، تقاضا براي هنرهاي تجسمي مبتني بر ارزش هاي اسلامي اوج مي گرفت و اين هنر در گالري ها و موزه ها زنداني نمي شد و رونق در اين وادي ايجاد مي شد. مجموعه اين فعاليت ها موجب مي شود كه نسل جديد هنرمندان ما و بالاخص معماران، با افتخار ادامه دهنده راه هنر اصيل ايراني - اسلامي شده، رويكرد به غرب و نمودهاي خودباختگي در آثار، كاهش پيدا مي كرد.
از اينكه وقتتان را در اختيار ما قرار داديد سپاسگزاريم.

زيبـاشـهر
ايرانشهر
محيط زيست
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  محيط زيست  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |