پنجشنبه ۲۵ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۳۸
گفت وگو با رئيس ايراني اشرار ناگوياي ژاپن
من بودم، شهرام بوكسور و علي هيرو
من ۲۰ سالم بود كه پليس ژاپن از دست من خواب نداشت. مي فهمي؟ يه لشگر پليس منو مي بردن دادگاه و برمي گردوندند . كم كاري بود؟
اگه از اول شروع مي كردم، فقط حواسم بود كه دنيا پر از آدماي نامرده. يه خورده حسابايي هم دارم كه اگه از اول شروع كنم، صافشون مي كنم، به خصوص با چند تا ژاپني
ناصر كرمي 
011466.jpg
اراده او براي نفر اول بودن و حفظ غرور قابل توجه است، اما سرنوشت خوبي نداشته و احساسات متناقضي را بر مي انگيزد. يك جور جذابيت منفي و نچسب.

هشت سال پيش از ايران زدم بيرون، سنم چي؟ يه بچه ۱۷ساله. تو سه سوت شدم آدمي كه همه تلويزيوناي ژاپن يه شب نشونش دادن، اينقدر كه روزنامه هاي ژاپن از من عكس چاپ كردن، چي، از جكي چان نديدم كه چاپ كنن.
واينطور گفت وگوي من با او شروع مي شود. مرد جواني كه پليس ژاپن از او به عنوان يكي از خطرناك ترين خارجياني كه در ۵۰ سال اخير به اين كشور پا گذاشته، نام برده است.
... روزي كه منو گرفتن تو ژاپن غلغله بود. بعدا شنيدم اون شب هر كدوم از كانالاي تلويزيون رو كه مي زدي، داشت من رو نشون مي داد، با غل و زنجير ودو رديف كماندوهاي پليس كه معلوم بوده اونجا هم از من مي ترسن.
دقيقا به چه خاطر دستگير شدي؟
به جرم رئيس باندي. مي گفتن هر تخلفي تو ناگويا زير سر منه.
واقعا، همين طور هم بود؟
نه به اين شوري كه مي گفتن. اما خب، من چند تا نوچه داشتم. هر كدوم از نوچه هام هم خودشون يه برو بيايي داشتن. چي، اينجوري هر چي كه بود مي افتاد به پاي من.
تخلف هاتون چي بود كه اينقدر پليس ژاپن در به در دنبالتون مي گشت؟
راسياتش همه چي، هر چي كه به نظرت برسه. اما عمده اش، باجگيري، مواد فروشي و دزدي بود. البته، خداييش نه اينكه من خودم همه اين كارا رو بكنم، عمده اش كار بچه ها بود، اما گفتم كه، يه جورايي بود كه هر چي هم اونا مي كردن، مي افتاد پاي من. يه جورايي بود، خب، من بيشتر تو چشم بودم.
شنيدي كه وقتي تو به دام پليس ژاپن افتادي، خبرش رو حتي بعضي روزنامه هاي ايران هم چاپ كردند؟
آره، شنيدم. اما بدمصبا حتي يكي شون ننوشت كه اين هموطن ماست كه اينجور اسم در كرده.
يعني فقط مهمه كه آدم اسم در كنه. چه جورش اصلا مهم نيست؟
ببين، من ۲۰ سالم بود كه پليس ژاپن از دست من خواب نداشت. مي فهمي؟ يه لشگر پليس منو مي بردن دادگاه و بر مي گردوندند. كم كاري بود؟ از بچه محل هام تو نازي آباد برام نامه مي اومد زندان. مي گفتند عشق مي كردن كه يه بچه نازي آباد اينطور دنيا رو به هم ريخته.
گوش هايش شكسته است. معلوم است كه يك وقتي كشتي گير بوده. هيكل تنومند و خوش قواره اي هم دارد. اگر دودوزدن زجرآور چشم هايش نبود، مي شد گفت كه مرد خيلي خوش سيمايي هم هست.
چند سال كشتي گير بودي؟
از بچگي تا وقتي كه رفتم ژاپن. هيچكي جلودارم نبود. هم باشگاهي هام رفتن تا قهرماني جهان. وايساده بودم، منم جام اون بالا بود.
به چند سال زندان محكوم شدي؟
۵ سال. چه زندوني هم، عقده داشتن از دستم. قد هيچكدومشون تا سينه من نبود. همه جوره مي خواستن منو خورد كنن. علنا مي گفتن ازت متنفريم، مي خواييم تاوون خلافايي رو كه كردي پس بدي. جيك مي زدم، سه سوت توي انفرادي بودم. چي، نه يك روز و دو روز، يك ماه و دوماه. البته جرات نمي كردن دست روم بلند كنن. فقط چي. غذا نمي دادن، مينداختن تو انفرادي.
رفتار زنداني هاي ژاپني توي اين مدت با تو چه طور بود؟
نفرت داشتن ازم. تو تلويزيون منو ديده بودن.ولي خداييش جرات نمي  كردن پرشون به من بگيره. انگار من جذامم. از جلوم در مي رفتن.
اين تنها موردي بود كه به زندان رفتي؟
نه، قبلش هم بود. چند باري سركتك كاري و دعوا. اما مهمترينش سرقتل بهزاد بود.
جريان قتل بهزاد چي بود؟
بچه محل ما بود. من و اون و ... و شهرام بوكسور و علي هيرو يه وقتي با هم همخونه اي هم بوديم. اومد تو. شمشيرم زير كاپشنم بود. ميدونست همراهمه. گفت شمشير تو بده مي خوام برم سراغ بهزاد. گفتم چي شده؟ گفت چي، به من فحش ناموس داده. تو حال خودم نبودم. شمشير و ورداشت برد. قرار گذاشته بودن تو يه پاركي كه جاي اين كارا بود، يه طرف بهزاد، يه طرف اون. دو ساعت بعد... برگشت و شمشيرو پس داد. خوني خوني بود. دست خودش هم آش و لاش بود. يه ساعت بعدش شهرام بوكسور اومد. گفت اوضاع بهزاد خرابه. شمشير شيكمش رو پاره كرده بود. سه سال حبس تعليقي داشت. مي برديمش بيمارستان، پليس مي فهميد باز دعوا كرده، سه سال مي كردن تو زندون. بچه ها سعي كردن خودشون خونريزيشو بند بيارن. كاپشنشو پيچيده بودن دور شكمش. اما خدا بيامرز كم كم صورتش زرد شد و چند ساعت بعدش مرد. ... فرار كرد. اما فردايش پليس گرفتش. نامرد گفت كه شمشيرو من بهش دادم. پليس منو هم گرفت. البته اون موقع هنوز خيلي اسم و رسم نداشتم. بعدش من تو دادگاه تبرئه شدم. مطمئن شدن من از قصد شمشيرو ندادم به ... اون رو هم به ۱۰ سال زندان محكوم كردن كه هنوز اون تو هست.
مي ديديش تو زندان؟
نه. اون اصلا يه جاي ديگه بود. فقط يه بار تو دادگاه ديدمش. بهش گفتم خيلي نامردي. سرشو انداخت پايين.
اين پرونده حالا  تهش چي ميشه؟
011469.jpg

من كه مشكل ندارم ، اما ... رو حتما بعد از تموم شدن زندونش ژاپني ها تحويل ايران ميدن. اينجا چي؟ حتما دوباره دادگاه و محاكمه با قوانين ايران. خونواده بهزاد هم پاي قضيه وايسادن. خود... هم به خاطر ضربه شمشير بهزاد يه دستش شنيدم كه از كار افتاده.
تو زندان كسي مي اومد ببيندت؟
نه اصلا. مي دوني ، ژاپن اصلا جاي نامرديه. پشتتو بكني به هر كس، خنجرو تا دسته كرده تو پهلوت.
صد تا آدم تو ژاپن بود كه اگه به پشتگرمي من نبود، يا ديپورت شده بودن، يا دست پليس افتاده بودن، يا از گرسنگي مرده بودن. يكي از اون نامردا كه قبلش روزي صد بار به من مي گفتن نوكرتيم و كوچيكتم يه بار نيومد ملاقات.
اما روزنامه هاي ژاپن نوشته بودن تو توي چند فقره قتل هم دست داشتي.
يكي شو هم نتونستن ثابت كنن وگرنه حبسم خيلي بيشتر مي شد.
تو زندان معتاد شدي؟
معتاد؟ نه بابا... يه ذره مواد جزمي يه. بالاخره مال تنهاييه. تو ولايت غريب. جايي كه هرشب مي ترسيدم بريزن سرم منو بكشن. ميدوني، قبلش سلطنت مي كردم. بعدش تنها و اونجوري. يه كاسه آش بي نمك مي دادن براي چي، از حالا تا فردا . شكمه تا صبح قور و قور مي كرد. .
الان از دوستات خبري داري؟
علي هيرو تو استرالياست. همون موقع يه زن تايلندي گرفته بود. اسم بچه اش رو گذاشته بود هيرو. برا همين هم بهش مي گفتن علي هيرو ، تو استراليا كسب و كار داره.
همش هم خلاف ديگه؟
بالاخره كاره ديگه. اگه من نيفتاده بودم زندون الان دم و دستگا هم ۱۰ برابر اون بود. محمد هم زندونه، هشت سال براش بريدن. بنده خدا يه بچه  هم داره.
شهرام بوكسور هم فكر كنم هنوز ناگوياست.
چه جوري شد كه كشيده شدين به كار خلاف؟ شما كه از كارگري هم مي تونستيد پول خوبي در بياريد.
خب،  از خلاف مي شه چند برابر درآورد. خيلي بيشتر. كارگري سخت بود. همه اش هم كثافت كاري. يا تا صبح بايد دستشويي مترو رو مي شستي يا مرده مي سوزوندي و بابت خوب تركيدن جمجمه مرده از بچه هاش انعام مي گرفتي.
فكر نمي كني كاراي شما باعث شد ژاپني ها درباره مردم ايران بدبين بشوند؟
اتفاقا، كاراي ما باعث شد حساب دستشون بياد با كيا طرفن. كارگر كه بوديم همه جور، خواري و تحقير بود. يه بار يكي شون به من گفت شما تو ايران تلويزيون هم داريد ؟ گفتم باباقوري، ۲ هزار و ۵۰۰ سال پيش كه همه دنيا زير بيرق ما بود، شماها مثل ميمون رو درخت زندگي مي كرديد. اونجا همه چيز دستگاهي وپولي يه. اما هرجور كه سيستم دستگاه ها رو عوض مي كردن بازبچه ها توسه سوت ياد مي گرفتن يه جوري مجاني از دستگاه ها غذا بگيرن يا سوار مترو بشن. همه مهندساشون حريف بچه هاي ما نمي شدن. پليس شون تو دست ما، سوسك سوسك بود.
تند تند به سيگارش پك مي زند. گوش هاي شكسته اش دوباره توجهم را به خود جلب مي كند. مي توانست در آوردگاهي بزرگ پرچم ما را به دوش بكشد، مي توانست قهرمان ما باشد و از ته دل برايش هورا بكشيم.
برنامه ات براي آينده چيست؟
نمي    دونم. بالاخره يه جوري ميشه. ايران كه نمي تونم زندگي كنم. اگه تو ژاپن نشد، مي رم يه جاي ديگه. تايلند، استراليا، سنگاپور... هرجا كه كه برم، سه سوت شهر دست منه.
ولي قيافه تورو پليس اينتر پول مي شناسه و توي اغلب كشورها ممنوع الورود هستي.
اينطورها هم نيست... هر كاري هم بالاخره راهي داره.
پليس ايران هم دنبالت هست؟
نه. چرا آخه؟ من هيچوقت تو ايران هيچ خلافي نكرده  بودم. خداييش اينجا توي ژاپن هم كه اصلا سرزمين نامرديه، من در حق هيچ ايراني نامردي نكردم. هرچي بود شاكيش فقط ژاپني ها بودن. دو طرفه بود. اونا از من بدشون مي اومد من چي؟ از اونا. اصلا مي دوني، من بچه جنوب شهر تهران، قهرمان ورزشي، وقتي رفتم اونجا نتونستم تحمل كنم پس گردنم بزنن، بگن كار كن. اگه ايران مونده بودم، شايد هيچ وقت پام به خلاف باز نمي شد. شايد رفته بودم دانشگاه، شايد الان يه رديف مدال قهرماني از ديوار خونه مون آويزون بود.
چند ساله خانواده ات رو نديدي؟
هشت سال، دقيقا هشت ساله.۱۷ ساله بودم كه از خونه زدم بيروم. الان ۲۵ سالمه.
دلت براشون تنگ نشده؟
مكث مي كند وجواب نمي  دهد. بعد اشك مي آيد توي چشم هايش.
حتي براي آجرهاي كوچه مون هم دلم تنگ شده. حتي براي برگ درختان تهرون. نمي دونم چي ميشه؟ اگه دوباره چشمم بيفته توي چشم اونا... چقدر اين سال ها براي من گريه كردن... رفيقاي بي معرفتم يه بار نيومدن ملاقات. اما از خونواده نامه مرتب مي اومد، هيچ ماهي قطع نشد.
دست هايش مي لرزند. شايد مال خماري او باشد. اما دودوي چشم هايش كمتر شده. باورم نمي شود اين همان مردي است كه روزنامه هاي ژاپن روز دستگيري اش تيتر زده بودند«كابوس تمام شد»، باورم نمي شود كه لزوما بايداز اين مرد متنفر بود «اگر نمي توانم هميشه از آن تو باشم / بگذار گاهي از آن تو باشم. اگر نمي توانم گاهي از آن تو باشم/ بگذار هر وقت كه تو خواستي از آن تو باشم... اگر نمي توانم دوست خوب و پاك تو باشم / بگذار دوست پست و كثيف تو باشم... بالاخره بگذار يك چيزي در زندگي تو باشم.»
اگر بر مي گشتي از اول از روزي كه تصميم گرفتي بروي ژاپن، آيا همين مسير را دوباره طي مي كردي؟
ژاپن كه حتما مي رفتم... راسياتش مطمئن نبودم كه خلاف نمي كردم... اما با نامردها ديگه رفيق نمي شدم. همين... اگه از اول شروع مي كردم، فقط حواسم بود كه دنيا پر از آدماي نامرده. يه خورده حسابايي هم دارم كه اگه از اول شروع كنم، صافشون مي كنم، به خصوص با چند تا ژاپني.
شل سيلوراستاين 
اراده او براي نفر اول بودن و حفظ غرور قابل توجه است، اما سرنوشت خوبي نداشته و احساسات متناقضي را بر مي انگيزد. يك جور جذابيت منفي و نچسب.

ستون ما
شرور يا قرباني؟
دو سده قبل ولتر گفته  بود منصفانه اين است كه درباره هر آدمي در جغرافياي خودش قضاوت كنيم. يعني بدانيم كه ماهيت واقعي هر آدمي تنها وقتي كه او در جغرافياي واقعي اش قرار دارد بروز مي كند و همه آدم ها در شرايط و مكان هايي كه به آن تعلق ندارند، تا حد تبديل به موجودي ديگر، واكنش ها ورفتاري متفاوت با خلق و خوي معمول شان نشان مي   دهند.
سردسته ايراني اشرار و خلافكاران ناگوياي ژاپن شايد نمايه اي آشكار از همه آدم هايي باشد كه در شرايط و جغرافياي ناآشنا به آدمي ديگر تبديل شده اند. او نماينده يك گروه از نسل كنوني جوانان ايراني است. نسلي كه فوج فوج چاره برآوردن آرزوها را در مهاجرت دانستند و به كام خويش رسيده يا نرسيده، اما دست كم اين است كه بر تصوير وطن در چشم بيگانگان خنج بسيار كشيدند.
بنا به درخواست او برخي نام ها و مكان ها در اين گفت وگو حذف شد. همچنين برخي گفته هايش كه اثبات آنها نيازمند تحقيق از مجاري ديگر بود و نيز موضوعاتي كه احيانا درج آنها تعاقب حقوقي ايجاد مي  كرد، حذف شد. با اين همه در اين گفت وگوي كوتاه نيز ممكن است مواردي قابل اصلاح وجود داشته باشد. و در نهايت اينكه قضاوت درباره نتيجه گيري اين گفت وگو را به خوانندگان مي  سپاريم: او را بايد خلافكاري شرور بدانيم كه مايه ننگ وطن است و يا جوانكي خام كه دست تقدير او را به آنجا فرستاده كه خود نه مي  دانسته كه كجاست و نه مي  توانسته كه از آن رهايي يابد.

ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
عكاس خانه
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  عكاس خانه  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |