دوشنبه ۲۹ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۴۲
گفت وگو با دكتر رضا گلنراقي دندانپزشك، متخصص جراحي لثه و ايمپلنت هاي دنداني
به خاطر تشويق هاي مادرم
سال ۱۳۵۹ كه مي خواستم برگردم ايران همه مي گفتند كه مردم دارند از ايران مي روند، تو مي خواهي برگردي؟ من جواب دادم :«ايران ۶۰-۵۰ ميليون نفر جمعيت دارد، آنها دارند زندگي مي كنند من هم يكي از آنها»
011664.jpg
عكس ها: ساتيار
عليرضا آشوري 
چرا دندانپزشكي را انتخاب كرديد؟ آن زمان همه مي  خواستند پزشك شوند.
بار اول كه امتحان دادم دامپزشكي قبول شدم ولي چون از دامپزشكي خوشم نمي  آمد نرفتم. آن زمان ما تعيين رشته نمي  كرديم بلكه برمبناي نمره اي كه داشتيم رشته مان را انتخاب مي  كردند. سال بعد كه امتحان دادم پزشكي قبول شدم ولي درست همان موقع سهميه هاي پذيرش پزشكي را به خاطر مسايل سياسي تغيير دادند و من به ناچار رفتم دندانپزشكي؛ اصلا هم اين رشته را دوست نداشتم به خصوص سال هاي اول كه باگچ و قالب سروكار داشتيم مدام دلم مي خواست از اين رشته فرار كنم ولي سال هاي بالاتر كم كم به دندانپزشكي علاقه مند شدم و بعد از اتمام دوره عمومي، به دليل علاقه اي كه داشتم در رشته پريوتخصص گرفتم. كار پريودونتيكس علاقه مرا به دندانپزشكي بيشتر كرد به خصوص از وقتي كه ايمپلنت را هم به كارم اضافه كردم.
استادان شما در دانشگاه تهران چه كساني بودند؟
دكتر شاهوردياني مدير گروه بخش ترميمي ما بودند كه الان هم مدير گروه و استاد بخش ترميمي دانشگاه آزاد هستند. ترميمي اولين بخشي بودكه ما مستقيما با مريض سروكار داشتيم و دكتر شاهوردياني اولين كسي بود كه سوند و آيينه به دست من داد و در علاقه مند شدن من به دندانپزشكي نقش مهمي داشت.
مرحوم دكتر دستوري، دكتر نوايي، دكتر دادمنش، دكتر خويي، دكتر بختياري، خانم دكتر فروزنده، دكتر يزدي، دكتر مصفي، خانم دكتر فردوس، خانم دكتر برخورداري، دكتر عطري زاده، دكتر عربشاهي و چند نفر ديگر از استادان ما بودند.
دكتر باقر خويي رئيس بخش پريو دانشكده بودند. دكتر خويي يك عارف به تمام معنا بود و شخصيتي بسيار والا و دوست داشتني داشت. ايشان هم اكنون در قيد حيات هستند و من هنوز با ايشان در ارتباط هستم.
و بعد از اتمام دوره عمومي به آمريكا رفتيد...
بعد از اينكه دوره عمومي دندانپزشكي را تمام كردم تا زماني كه بروم سربازي به جاي يكي از دوستانم كه انترن بود رفتم بيمارستان سينا؛ چون دوستم نمي  توانست به موقع سر بخش هايش حاضر شود، من به جاي او رفتم بخش جراحي و چون همواره تعداد زيادي آدم چاقو خورده و مجروح را به آن بيمارستان ميآوردند من در بخيه زدن و دوختن پوست و عضله و بند آوردن خون كاملا مسلط شدم. وقتي رفتم آمريكا ديگر جراحي كردن برايم خيلي راحت بود . من يك ترم زودتر از بقيه همدوره اي هايم جراحي هاي لثه را شروع كردم. به هر حال بعد از اتمام دوره عمومي ابتدا سربازي رفتم. محل خدمت من در نزديكي سردشت و جاي بسيار خوش   آب و هوا و زيبايي بود. آنجا با رئيس پادگان مدام سواري مي  كرديم كه در آن محيط زيبا واقعا لذت بخش بود. بعد از سربازي براي تحصيل در رشته پريودونتولوژي در آمريكا اقدام كردم. آن زمان به اين نتيجه رسيده بودم كه پريو مادر و پايه علوم دندانپزشكي است و به خاطر تنوع طرح درمان هاي آن و پايه اي بودن اين رشته مطمئن بودم كه تحولات فراواني در آن اتفاق خواهد افتاد. به هر حال من رفتم ايالت ماساچوست و در شهر بوستون در دانشگاه معروف تافتز در رشته پريو تحصيل كردم. رئيس بخش ما پرفسور اسمالو بود كه به ايران هم سفر كرده و به ايراني ها خيلي علاقه  داشت. پرفسور اسمالو با پرفسور گليكمن كه به نوعي پدر علم پريو محسوب مي  شود با هم يكي از معدود كتاب هاي مرجع اين رشته را نوشته بودند.
راستي چرا برگشتيد ايران؟
من بي نهايت به كشورم علاقه دارم. زماني كه مي خواستم برگردم ايران سال ۱۹۸۰(۱۳۵۹) بود. به من مي گفتند كه همه دارند از ايران مي روند، تو مي خواهي برگردي؟ پرفسور اسمالو هم به شدت اصرار مي كرد كه در آمريكا بمان و كار كن ولي من جواب دادم: «ايران ۶۰-۵۰ ميليون نفر جمعيت دارد، آنها دارند زندگي مي كنند، من هم يكي از آنها.» وقتي كه آمدم ايران شهريور سال ۵۹ بود. سه روز بعد جنگ شروع شد. يك نكته فرعي را هم بگويم. موقعي كه مي  خواستم برگردم چون روابط ديپلماتيك ايران و آمريكا قطع شده بود بايد از طريق سفارتخانه الجزاير كه حافظ منافع ايران در آمريكا بود اقدام مي كرديم. بنابراين رفتم نيويورك و مداركم را به سفارت الجزاير دادم. آنجا مدارك را تاييد و برايمان پست مي كردند. برادر من در نيويورك زندگي مي كرد. در اين فاصله تا مداركم آماده شود پيش برادرم اقامت داشتم. يك روز ۲ نفر از اداره مهاجرت آمريكا آمدند خانه برادرم. در آن خانه من بودم و برادرم و دوست برادرم كه آنها در نيويورك مهندسي مي خواندند.
خلاصه كارت ها و مدارك ما را بررسي كردند و چون من فارغ التحصيل شده بودم يكي از ماموران از من پرسيد كه تو چه مذهبي داري؟ گفتم: مسلمانم. گفت: اگر يهودي بودي خيلي راحت مي توانستيم برايت اقامت بگيريم. گفتم: من قصد ماندن ندارم و حتي بليت هواپيما هم خريده ام. آن مامور گفت: به هر حال درست است كه مسلماني ولي اگر بخواهي مي توانم كارت را درست كنم. كارتش را هم به من داد كه اگر خواستم با او تماس بگيرم ولي من تصميم قطعي داشتم كه برگردم و برگشتم. هرگز هم از اين كار پشيمان نشدم.
خودتان فكر مي  كنيد دليل اين مساله چه بود؟
اصلي ترين دليلش مسايل فرهنگي است. وقتي فردي در جامعه اي به دنيا ميآيد و بزرگ مي شود تا سن ۱۲-۱۰سالگي پايه شخصيت اجتماعي و ارتباطاتش شكل مي گيرد. پختگي و تكامل شخصيت اجتماعي يك فرد با چنين مشخصاتي در همان جامعه و با همان زبان و همان نوع ارتباطات اتفاق مي افتد. حالا اگر چنين فردي يك مرتبه به جاي ديگر مهاجرت كند نمي تواند اين فرهنگ جديد را با آن پايه و اساس شخصيتي قبلي خود هماهنگ كند. من مسافرت هاي زيادي به خارج از كشور داشته ام و ايراني هاي زيادي را ديده ام. حتي بعد از سال ها اقامت در خارج از كشور در برقراري ارتباطات اجتماعي دچار مشكل هستند. ذهن چنين افرادي نمي تواند درست و كامل پويايي داشته باشد و محل زندگي شان به يك زندان بدون ديوار تبديل مي شود. به نظر من افرادي مي       توانند در خارج از كشور زندگي كنند كه از بچگي به آنجا رفته باشند در غير اين صورت به لحاظ فرهنگي و شخصيتي دچار مشكل مي شوند، چون نه كاملا اين طرفي هستند و نه آن طرفي.
بعد از اينكه برگشتيد چه شد؟
وقتي برگشتم رفتم دانشگاه تهران كه آنجا درس خوانده بودم. چون زمان دانشجويي نماينده بودم و كارهاي زيادي هم انجام داده بودم، وقتي مجددا آمدم به دانشگاه، مرا مي شناختند و پست هاي زيادي را به من پيشنهاد كردند ولي من هيچ وقت در زندگي ام دنبال پست هاي مديريتي و اجرايي نبودم. گفتم كه فقط كار آموزشي انجام مي دهم، نهايتا بخش پريو را به من سپردند. سال ۱۳۶۰ بود. آن زمان در بخش پريو دانشگاه تهران تمام متخصصان ما تحصيلكرده آمريكا بودند. در آمريكا هر دانشكده و هر ايالتي سيستم آموزشي و روش هاي علمي خاص خودش را دارد و بر همان مبنا تدريس مي  كنند. در بخش پريو استاداني را دور هم جمع كرده بوديم كه هر كدام در يك ايالت خاص آمريكا درس خوانده بودند. بنابراين اجتماع اين نظرات و اطلاعات علمي متفاوت بخش ما را فوق العاده شاخص و معتبر كرده بود. حتي مي توانم بخش آن زمان دانشگاه تهران را با بهترين بخش هاي تخصصي پريودونتيكس دنيامقايسه كنم. بعد از چند سال بخش هاي تخصصي در دانشگاه تهران راه اندازي شد و تا زماني كه در دانشگاه تهران بودم برنامه هاي دوره تخصصي را هم با كمك بقيه همكاران طراحي مي   كرديم.
تا چه سالي آنجا بوديد؟
من تا سال ۱۳۶۵ در دانشگاه تهران فعاليت مي كردم. يك نكته را هم بگويم؛ آن سال هاي اول كه از آمريكا آمده بودم مي ديدم كه دانشجويان چقدر با علاقه درس مي خواندند. واقعا در حد يك متخصص درس مي خواندند و اطلاعات داشتند در حالي كه آن زمان ايران درگير جنگ بود.
چه شد كه آمديد دانشگاه آزاد؟
من از سال ۶۵ به بعد ديگر دانشگاه تهران نمي رفتم. هم به لحاظ كاري هم به لحاظ موقعيت خاص دانشگاه تهران كه خيلي از خانه من دور بود، نمي توانستم به فعاليتم ادامه بدهم. مدتي بعد از اين جريان يك روز كه براي عيادت پسرعمويم رفته بودم بيمارستان، آقايي كه تخت كناري او بستري بود مرا شناخت. او آقاي فتاحي و بنيانگذار دانشكده دندانپزشكي دانشگاه آزاد بود. ماچندين بار تلفني با هم صحبت كرده بوديم ولي هيچ وقت ملاقات حضوري نداشتيم. دفعات بعد كه براي عيادت پسر عمويم رفتم، خودش را معرفي كرد و گفت: «من باورم نمي شد كه شما اينقدر جوان باشيد.» آن موقع من ۴۲ ساله و جوان ترين مدير گروه دانشگاه تهران بودم. آقاي فتاحي به من گفت كه ما دانشكده دندانپزشكي دانشگاه آزاد را راه اندازي كرديم و دانشجويان تا سال ديگر وارد كلينيك مي شوند. از من خواست كه بخش پريو دانشكده را در دست بگيرم و من هم پذيرفتم.
پس بنيانگذار بخش پريودونتيكس دانشگاه آزاد شما بوديد؟
بله؛ البته آن اوايل مشكلات زيادي داشتيم. فضا خيلي كم بود و ما به شدت مشكل امكانات داشتيم. ولي خب كم كم وضعيت بهتر شد. زماني كه ساختمان كلينيك جديد دانشگاه آزاد در خيابان نيستان دهم پاسداران تكميل شد يك روز آقاي فتاحي مرا برد آنجا و گفت هر جايي را كه دوست داري براي بخش پريو انتخاب كن. وقتي رفتيم طبقه سوم ديدم كه نوك درخت هاي اطراف ساختمان درست زير پنجره هاي اين طبقه هستند، انگار كه دور تا دور اين ساختمان را شمشاد كاشته باشند. آنقدر اين منظره زيبا بود كه من همان طبقه را به عنوان بخش پريو انتخاب كردم.
آقاي دكتر! به نظر مي  رسد شما در انتخاب اعضاي هيات علمي بخش پريو وسواس خاصي داشته ايد چون همچنان بخش پريو، تنها بخش در دانشگاه آزاد است كه تمام اعضاي آن متخصص هستند.
دقيقا. ببينيد اين مساله خيلي عميق است. من به خاطر علاقه فراواني كه به كشورم دارم هميشه سعي كرده ام كاري را كه بر عهده ام گذاشته شده به بهترين وجه انجام دهم چون به شدت نسبت به دانشجويانم احساس مسووليت مي  كنم به همين دليل فوق العاده در كارم وسواسي هستم. من هرگز كساني را كه با توصيه و پارتي قصد ورود به اين بخش را داشتند، نپذيرفتم و سعي كردم كساني را انتخاب كنم كه به لحاظ علمي بتوانند براي دانشجويان مفيد باشند. ما اوايل چند مربي (اعضاي هيات علمي كه متخصص نيستند) در بخش داشتيم ولي به تدريج همه آنها را با متخصصان جايگزين كرديم چون اعتقاد دارم يك متخصص با توجه به اينكه دوره عمومي را گذرانده و بعد تخصص گرفته ذهنيت كامل و روشني نسبت به دندانپزشكي دارد و مي  تواند با ديدي مدرن و پويا اطلاعات لازم را به دانشجويان منتقل كند.
چند بار در صحبت هايتان به مساله به روز بودن مطالب اشاره كرديد. فكر مي  كنيد چه چيزي اين مساله را تعيين مي  كند؟
ببينيد، دندانپزشكي از حدود ۲۵-۲۰ سال قبل تا به الان يك مرتبه جهش و پيشرفت فوق العاده اي داشته و ابعاد علمي فوق  تصوري پيدا كرده به خصوص از زماني كه علوم سلولي و مولكولي به دندانپزشكي افزوده شده است. در كنار اينها اضافه شدن تكنيك هاي مدرني در دندانپزشكي مثل درمان هاي بازسازي كننده(رژنراتيو) در پريو و جراحي و تكنيك هاي ديگري كه در رشته هاي مختلف وارد شدند، چهره اين علم را به طور كامل عوض كردند. مثلا ايمپلنت انقلابي عظيم در دندانپزشكي بود. قطعا كسي مي     تواند در دندانپزشكي و هر علم ديگري موفق باشد كه بتواند خود را با اين پيشرفت سريع هماهنگ و همگام كند.
خود شما چطور خودتان را با اين پيشرفت ها هماهنگ مي  كنيد؟
من براي ديدن دوره هاي جديد و كنگره هاي مختلف به خصوص در زمينه ايمپلنت مدام به كشورهاي خارجي مي روم، به خصوص به سوئد. در تمام كنگره هاي مربوط به ايمپلنت و آموزش تكنيك هاي جديد شركت  مي كنم و عمده تكنيك هاي جديد در زمينه ايمپلنت را خود من براي اولين بار به ايران آوردم. بعضي از اين تكنيك ها شايد در تمام دنيا فقط در يكي دو كشور كار مي شود. جدا از اين ژورنال هاي معتبر پريو و ايمپلنت به طور مرتب براي من فرستاده مي شود و از اين طريق به طور كامل در جريان پيشرفت هاي نوين علم پريو و ايمپلنت هستم و هر نكته جديدي را هم كه به آن برمي خورم به دانشجويانم انتقال مي    دهم. به جرات مي   توانم ادعا كنم درس ايمپلنت در واحد درسي پريودونتيكس دانشگاه آزاد از بسياري از دوره هاي تخصص ايمپلنت پربارتر است.
آقاي دكتر تا جايي كه بنده اطلاع دارم شما اولين كسي بوديد كه علم نوين ايمپلنت را كه توسط دكتر برنمارك به دنيا معرفي شد به ايران آورديد؛ اصلا چطور از وجود چنين تكنيكي مطلع شديد؟
حدودا ۱۴-۱۳ سال قبل در يكي از شماره هاي ژورنال پريودونتولوژي باليني كه برايم ميآمد، ديدم كه تكنيكي به نام ايمپلنت توسط دكتر برنمارك معرفي شده و دوره هاي آن در دانشگاه گاتنبرگ در سوئد برگزار مي شود. چون اصولا زياد اروپا مي رفتم و مشكل جا و اقامت نداشتم فورا ثبت نام كرده و رفتم و دوره پايه و تئوري آن را گذراندم. بعد از ديدن دوره پايه به دليل پرنتيجه بودن آن به شدت به اين تكينك علاقه مند شدم. اين را بگويم كه در اوايل شروع درمان برنمارك در سال ۱۹۸۵ در فرانسه چندين مورد ايمپلنت كار گذاشته شده و همه شكست خورده بودند. وقتي در سال ۱۹۸۹ براي ديدن دوره دكتر برنمارك به سوئد رفتم از من و بقيه متقاضيان مدرك تخصصي خواستند. جراحان دهان و فك و صورت و پريودونتيست ها براي جراحي و پروستودونيتست ها براي كار پروتز ايمپلنت پذيرفته مي شدند استدلال هم اين بود كه چون اوايل كار ايمپلنت است اگر دندانپزشكان عمومي كار كنند و شكست بخورد ممكن است اين روش نتواند جاي خود را باز كند. بنابراين فقط متخصصان را مي پذيرفتند. البته ۷-۶ سال بعد كه ايمپلنت  جاي خود را پيدا كرد، ديگر همه مي  توانستند در دروه هاي آن شركت كنند. من در عرض حدود ۲ سال تمام دوره هاي پايه، جراحي، پروتز و پيوند استخوان و جراحي هاي پيشرفته را گذراندم و قبل از اينكه در دوره پيشرفته شركت كنم، كار ايمپلنت را در ايران شروع كردم. خود دكتر برنمارك همين الان حدود ۷۴ سال سن دارد ولي كاملا فعال و سرحال در زمينه ايمپلنت كار مي  كند.
آقاي دكتر! برويم سراغ خود بحث پريودونتيكس؛ متاسفانه در جامعه ما بهداشت دهان و توجه به سلامتي لثه خيلي سرسري وضعيف است. اغلب مردم نسبت به وضعيت سلامتي لثه خود بي اطلاع يا بي توجه هستند و زماني متوجه مي       شوند كه مبتلا به بيماري هاي پيشرفته پريودونتال شده اند، لثه ها عفوني و بيمار شده، استخوان تحليل رفته و دندان ها لق شده اند.
دقيقا، ببينيد اگر بهداشت دهان توسط افراد جامعه به درستي رعايت شود، بسياري از دندانپزشكان بايد بروند سراغ يك شغل ديگر. اگر صدمات وارده به فك و صورت كه مي  تواند به از دست رفتن دندان ها منجر شود را كنار بگذاريم دندان ها يا در اثر پوسيدگي از بين مي  روند يا در اثر بيماري هاي پريودونتال كه هر دو مورد هم عفوني و به دليل عدم رعايت صحيح بهداشت دهان است. متاسفانه بعضي از همكاران دندانپزشك هم اطلاعات غلطي در مورد بهداشت دهان به بيمار مي  دهند كه مشكلات را صد چندان اضافه مي  كند.
خود شما در اين زمينه اقدامي انجام داديد؟
كارهايي كرديم ولي درست و حسابي اجرا نشد. زماني كه دانشجوي سال آخر بودم در جلسه اي با حضور رئيس وقت دانشگاه تهران و نخست وزير هويدا طرحي دادم كه در مدارس شهر تهران يك يونيت دندانپزشكي نصب شود و دانشجويان سال هاي آخر دندانپزشكي به مدارس بروند و آنجا دانش آموزان را معاينه كرده و آموزش بدهند. ولي در حد همان طرح باقي ماند و به مرحله عمل نرسيد. زماني كه مدير گروه بخش پريو دانشگاه تهران بودم، برنامه اي داشتيم كه به طور مرتب مربيان بهداشت مدارس مختلف را جمع مي   كرديم و رعايت صحيح بهداشت دهان را به آنها آموزش مي   داديم تا آنها به دانش آموزان منتقل كنند ولي اين طرح هم بعد از مدتي متوقف شد.
متاسفانه بيماري لثه مختص به يك قشر و طبقه خاص نيست ودر تمام جامعه به طور فراگير مشاهده مي شود، حتي در افراد تحصيلكرده هم به وفور وجود دارد. راه حل اين مشكل چيست؟
مسوولان و وزارتخانه هاي ذيربط بايد از افراد تحصيلكرده، متعهد و وطن دوست استفاده كنند تا اين افراد بتوانند علم خود را در اختيار مردم قرار داده و آگاهي مردم رانسبت به مسايل مختلف، در زمينه خاص بهداشت دهان و دندان افزايش دهند. اين قضيه در مورد تمام علوم صدق مي كند.
آقاي دكتر! كمي هم راجع به تخصص جالب خودتان در زمينه هيپنوتيزم صحبت كنيد.
مي  دانيد كه هيپنوتيزم چيز جديدي نيست. از قرن ها پيش با كمك القائات هيپنوتيزمي، كارهايي صورت مي  گرفت كه در حالت عادي امكانپذير نبود. زماني كه در آمريكا دوره تخصصي را مي  گذراندم، براي ما دوره آموزشي هيپنوتيزم گذاشته بودند تا بتوانيم اضطراب و مشكلات خاص برخي از بيماران را با هيپنوتيزم كنترل كنيم.
زماني كه به ايران آمدم متوجه شدم كه انجمن هيپنوتيزم پزشكي وجود دارد و مسوول آن دكتر منافي است.
از ديگر اعضاي آن آقاي بيات و دكتر روزبياني و جماليان بودند. آن زمان تازه انجمن داشت گسترش مي  يافت و قرار بود اولين انتخابات رسمي انجمن با حضور نماينده وزارت كشور برگزار شود.
از من خواستند كه بروم و من هم رفتم. موقع انتخابات من كانديدا نشدم ولي اسم مرا هم نوشتند.بعد از راي گيري، بنده هم جزو هيات رئيسه انتخاب شدم و چند سالي در انجمن هيپنوتيزم پزشكي كار كردم. خود من شخصا نتايج فوق العاده  خوبي از اين روش گرفته بودم.
الان هم هيپنوتيزم مي  كنيد؟
ديگر فرصت ندارم، هيپنوتيزم كار وقت گيري است. بعد از چند سال به دليل همين مشغله، كار اجرايي در انجمن هيپنوتيزم پزشكي را هم رها كردم. البته به صورت آزاد، هر ترم يك جلسه درباره هيپنوتيزم براي دانشجويان صحبت مي كنم و اصول و كاربرد آن را در دندانپزشكي توضيح مي دهم.

ايمپلنت جاي دندان عقل!
دكتر رضا گلنراقي (يا گل نراقي) اگر نه معروف ترين، دست كم يكي از شناخته شده ترين و مشهورترين متخصصان علوم پريودونتولوژي (بيماري هاي لثه) و ايمپلنتولوژي در ايران به حساب مي  آيد.
دكتر گلنراقي مدير اسبق بخش پريودونتيكس دانشگاه تهران و آزاد، در حال حاضر عضو هيات علمي دانشكده دندانپزشكي دانشگاه آزاد است. دكتر گلنراقي به رغم سخت گيري هاي خاص هنگام كار عملي دانشجويان بر روي بيمار و امتحانات شفاهي بسيار سخت در بين دانشجويان ترم هاي آخر دانشگاه آزاد به ضرب المثل تبديل شده، بسيار محبوب دانشجويان است به خصوص كه درس محبوب و دوست داشتني ايمپلنت توسط او تدريس مي  شود.
شوخي معروفي بين دانشجويان دانشگاه آزاد وجود دارد كه مي  گويند: «برويم جاي دندان عقل ايمپلنت بگذاريم!» جدا از مباحث خاص علم پريو، دكتر گلنراقي هر ترم يك كلاس آزاد درباره كاربرد هيپنوتيزم در دندانپزشكي دارد كه تعداد دانشجويان شركت كننده در آن از كل دانشجويان حاضر در كلاس بسياري از استادان دانشگاه آزاد بيشتر است.دكتر گلنراقي نخستين كسي بود كه علم نوين ايمپلنتولوژي را با سيستم جديد برنمارك به ايران آورد و همچنان با پشتكار فراوان به طور مداوم در كنگره هاي بين المللي ايمپلنت شركت كرده و تكنيك هاي جديد اين درمان را به دانشجويان خود تدريس مي  كند.

بچه تهران
011667.jpg
- من بچه تهرانم؛ در كوچه ميزمحمود وزير سمت خيابان ري به دنيا آمدم. ۶ سال ابتدايي را در مدرسه  اردشير در خيابان ري گذراندم. دوره دبيرستان را هم در دبيرستان اديب در لاله زار سپري كردم. راستش تا سال ۹-۸ زياد درس نمي خواندم و بيشتر ورزش و بازي مي كردم. فوتبال، واليبال، شنا وخيلي هم فعال اين ورزش ها را دنبال مي كردم. ولي از كلاس ۹ دبيرستان به طور جدي شروع به درس خواندن كردم و به حدي درسم خوب شد كه بعد از شيفت دوم دبيرستان (صبح تا ۱۲ ظهر يك شيفت و بعد از ظهر ۱ تا ۴ شيفت دوم بود) به همكلاسي هايم درس مي دادم. از ساعت ۴ كلاس من شروع مي شد كه فيزيك، شيمي، رياضي، طبيعي و زمين شناسي درس مي دادم.

به خاطر تشويق هاي مادرم
- من پدرم را نديدم.۳-۲ ساله بودم كه پدرم فوت كرد. ما ۳ خواهر و ۲ برادر بوديم، كه برادرم از من كوچكتر است و از خواهرهايم بزرگتر. مادرم ما را بزرگ كرد و واقعا براي ما هم پدر بود و هم مادر. خيلي دوست داشت كه ما درس بخوانيم و مشوق اصلي من در درس خواندن مادرم بود. وقتي مدرك دندانپزشكي عمومي ام را گرفتم مادرم به من گفت: «باز هم مي  تواني به درست ادامه بدهي؟»گفتم: «بله». گفت:  «پس اين كار را بكن» تشويق هاي مادرم مرا مصمم كرد كه براي ادامه تحصيل به آمريكا بروم.
حسن گلنراقي پسر عمو ي من بود و گرچه خواننده حرفه اي نبود اما آهنگ بسيار معروف «مرا ببوس» را خواند كه به آهنگي ماندگار بدل شد.

شهيد احمد هدايت
يك بار كه در دانشگاه تهران ، امتحان عملي مي  گرفتم دانشجويي آمد تا امتحان عملي بدهد كه به صورت شفاهي برگزار مي  شد. نامش احمد هدايت بود. پسري بود قد بلند و لاغر اندام، فوق العاده مودب و سربه  زير . من متاسفم اسم دانشجويان زياد يادم نمي  ماند. به هر حال اين پسر آمد و امتحان داد. وقتي از او سوال كردم (و سوالات امتحان شفاهي من هميشه سخت بودند) بي  نهايت مسلط و عالي در حد يك متخصص پريو جواب داد. وقتي امتحان داد و از بخش بيرون رفت به همكاران گفتم: چقدر اين پسر با شخصيت و ماخوذ به حيا بود و چقدر درك عميقي از مطالب درسي اش داشت. آن جا به من گفتند كه اين دانشجو احمد هدايت و از فرماندهان معروف نظامي ايران است. پيش خودم گفتم چطور يك رزمنده كه مدام در حال جنگ است اينقدر عالي مي  تواند درس بخواند. در همان سال ها بود كه احمد هدايت مفقود الاثر شد و بعدها آمفي تئاتر دانشكده دندانپزشكي تهران را به ياد او نامگذاري كردند.

يك شهروند
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
|  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |