چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۴۹
تهرانشهر
Front Page

لا له زار، گيشه هاي بازنشسته
سينما تعطيل است
سراغ سينماهاي قديمي را بگيري، راهنمايي ات مي  كنند به كوچه ملي سابق يا كوچه باربد فعلي. كوچه اي مثل بقيه لاله زار پر از آدم  و مغازه فروش لوازم الكتريكي. آدم باورش نمي  شود زماني در اين كوچه ۶ سالن سينما فعال بوده اند
به سردر سوخته سينماها نگاه مي  كني و فكر مي  كني شايد همه اينها نفريني بوده بر اين سينماها، يك نفرين سياه تا اين سينماها به اين حال و روز بيفتند
عكس:هادي مختاريان 
012069.jpg
زماني خيابان لا له زار پايتخت سينما در ايران بود. حالا  اگر براي خريد يك لا مپ گذرتان به اين خيابان بيفتد، پايتخت سينمارا مي بينيد كه ده كوره شده!

گزارش اول 
محمد جباري 
پنجره هاي چوبي كهنه و شيشه هاي شكسته، ناودان هاي فلزي و دودكش هاي رنگ و رورفته، شيرواني درب و داغان و زنگ زده، پنجره باز و سقف فروريخته و تابلوي چوبي قديمي و سوخته؛ اينها ممكن است شما را ياد هر چيزي بيندازد جز سينما.
سراغ سينماهاي قديمي را مي  گيري و صدايت در شلوغي آدم ها گم مي  شود. اينجا لاله زار است و اوج ساعت كاري. پياده روها جاي راه رفتن نيست و خيابان ها هم بدتر. فهرستي از سينماهاي قديمي در دستانت است و به دنبال آنها در اين بازار سيم و لامپ و ولت مترو آمپرمتر، هر گوشه اي را نگاه مي  كني تنها مغازه مي  بيني و آدم، موتور مي بيني و دستفروش، زباله مي  بيني و شلوغي، از كسي سراغ سينما «خورشيد» را مي  گيري و بعد تنها تعجب باقي مي  ماند. روبه رو را نشان مي  دهد و تو هر چه نگاه مي  كني اثري از سينما نمي  بيني. «اينجا سينماخورشيد بوده؟» جواب سوالت سر تكان دادن است و نگاه بهت زده خودت. به آن طرف خيابان نگاه مي  كني و رديف مغازه هاي بين كوچه بوشهري و كوچه شهيد ترابي. نگاهت از مغازه ها مي گذرد و بالاتر مي رود به ديوارهاي كهنه و قديمي مي  رسي و پنجره هاي چوبي كهنه و شيشه هاي شكسته، ناودان  هاي فلزي و دودكش هاي رنگ و رورفته. مغازه ها را يكي يكي مي شماري. يك، دو، سه،... و ۱۹. ۱۹ مغازه فروش لوازم الكتريكي در ديوارهاي اين سينما جا خوش كرده اند. بغل اين مغازه ها هم پاساژ خوش برورويي است با سنگ هاي سياه. به تابلوي چوبي، قديمي و سوخته سينما در گوشه بالاي ساختمان نگاه مي    كني.
تنها نشانه باقي مانده از آن روزها. نزديك شيرواني، گچ بري هاي قديمي مي  بيني. رنگش؟ معلوم نيست، ته مايه هايي از سبز. كانال هاي كولر قديمي هنوز روي ديوار جاي دارند و درست نزديكي آنها يك كولر جديد هواي داخل مغازه ها را خنك مي     كند. از پنجره باز طبقه بالاي ساختمان تنها خرابي معلوم است و ديگر هيچ. از كوچه كه بيرون مي    آيي، روبه رويت تئاتر قديمي نصر را مي    بيني. اين تئاتر هم مدت هاست كه ديگر بسته است.
كوچه ملي 
سراغ سينماهاي قديمي را بگيري، راهنمايي ات مي  كنند به كوچه ملي سابق يا كوچه باربد فعلي. كوچه اي تنگ و شلوغ و مثل بقيه لاله زار پر از آدم  و مغازه فروش لوازم الكتريكي. آدم باورش نمي  شود زماني در اين كوچه ۶سالن سينما فعال بوده اند. ۶ سالن سينما پر و خالي مي  شده اند. صف هاي طولاني بسته مي  شد و توي كوچه جز سينما و تماشاچي ها چيز ديگري نمي  توانستي ببيني. الان تنها سه سينما به يادگار مانده؛ سه سينماي كهنه و كم مشتري: سينماي سحر، نادر و شهرزاد. همان اول كوچه سمت چپ، سينما جهان را مي  بيني. از آن سينما تابلويي سياه ودودگرفته باقي مانده و يك ساندويچي كه زير اين سينما كار مي  كند و رنگ قرمز بد جور تو چشم مي  زند. روبه روي سينما جهان تعطيل شده، دو سينما باز هستند و كمي آن طرف تر سينما نادر. داخل كوچه دو سينماي ديگر هم بوده. سينما فردوسي و سينما اطلسي درست روبه روي هم. از سينما فردوسي تنها ديوار سيماني باقي مانده و تورهاي فلزي روي ديوار ودر آهني سوخته. در ورودي سينما تبديل شده به مغازه  فروش كالاي برق فلان و به جاي بليت فروش و بليت پاره كن، كارگران اين مغازه جاي گرفته اند. روي ديوار سيماني هم شماره تلفن تخليه چاه و يك مشت كلمات خارجي و كنار آن هم تعدادي موتور و قرقره هاي بزرگ كابل.
سينما اطلسي هم تبديل به يك پاساژ شده و پر از مغازه. به در و ديوار اين پاساژ نگاه كني هيچ نشانه آشنايي نمي  تواني پيدا كني. حتي از تابلوهاي سوخته سردر بقيه سينماها هم خبري نيست.
گذشته 
«صبح جمعه اينجا مثل يك قبرستان تازه است كه ۴ تا مرده دارد. پرنده پر نمي  زند. ولي تا سال ۶۰ تو كوچه ملي جاي سوزن انداختن نبود.» محمدآقا را تو آن حوالي همه مي  شناسند. ۳۰ سال است كه در سينما نادر كار مي  كند و قديمي ترين آدم سينمايي اين دور و بر به حساب مي  آيد. الان هم كار اصلي اش بوفه داري سينما نادر است. «همين بوفه ۶ نفر را نان مي داد. يك سرپرست بوفه بود و ۵ تا گارسن با روپوش هاي سبز و سفيد. يكي ساندويچ مي  برد تو سالن مي  فروخت، يكي بستني مي  برد و يكي  آجيل و... تو هر سينما حداقل ۱۲ نفر كار مي  كردند. ۶ نفر تو بوفه و يكي دم در (سر كنترل)، يك گيشه چي، يكي يا دو تا كنترل چي، ۲ تا سرايدار، يك آپاراتچي و يكي هم كمك آپاراتچي. ولي الان همين سينما با ۳ نفر دارد مي  چرخد.» محمدآقااز گذشته پررونق سينماهاي اينجا صحبت مي  كند و اوضاع و احوال سوت و كور امروز. وقتي از گذشته تعريف مي  كند چنان برقي در نگاهش هست كه بايد او رامي ديديد. از سالن ۵۰۰ تايي سينما نادر مي  گويد كه معمولا پر از تماشاگر بود. سينمايي كه اگر سانسي ۲۰۰ تا تماشاگر داشت، آن روز، روز كسادي آنها بود، ولي الان كل تعداد تماشاگران هر روز آنها به ۹۰ نفر نمي  رسد. آن هم تماشاگران ثابتي كه نام بيشتر آنها را محمد آقا مي  داند و سالن سينما هم جايي است براي استراحت آنها. «الان اگر به داخل سالن برويد ۱۰ نفر را مي  بينيد كه ۹  تايشان هم خوابند.» آدم وقتي كسي كه مثل محمد آقا را گير مي آورد، دوست دارد بيشتر از آن زمان بشنود، از گذشته هايي كه خيلي شيرين به نظر مي  رسند. «صبح جمعه ساعت ۱۱، اوج فروش مابود. آن قديم ها اينجا محل خريد بود. پيراهن، كلاه و.... مردم براي خريد به اينجا مي  آمدند و سينما هم مي  رفتند. كلي رونق داشت اينجا. دستفروش از سرتاسر لاله زار بودند. هندوانه قاچي يك قران، صفحه فروشي، لبوفروشي و گرام فروشي، ولي الان ديگر از ظهر پنج شنبه كه مغازه هاي برقي اينجا تعطيل مي  شوند، ديگر هيچ خبري اينجا نيست، جمعه ها كه اصلا.» اسامي بازيگران و فيلم هاي مورد علاقه اش را كه مي  گويد آدم از حال مي  رود. چه فرصتي داشتند آنها، براي ديدن چه فيلم هايي، آن هم در تاريكي سالن سينما و روي پرده عظيم و همنفس با صدها تماشاگر ديگر. «بيشتر فيلم هاي حماسي دوست داشتم. السيد، بن هور، دكتر ژيواگو، توپ هاي ناوارون، عمر شريف، جان وين، جك پالانس، جولياناجما، نورمن و...» از شلوغي سينماها مي  گويد و سانس هاي شلوغ نيمه شب. «فيلم بن هور را كه ۳ ساعت هم هست، تو سينما كاپري (بهمن) ساعت ۲ نصفه  شب ديدم. خيلي از سينماها سانس نصفه  شب مي  گذاشتند. مثلا اولين فيلم رزمي كه آمد، فيلمي بود به اسم پنجه مرگبار با بازي مكفي. سينما سانترال (مركزي) چند روز اول خلوت بود ولي بعد كه بقيه تعريف كردند و گفتند فلاني با مشت مي  زند ديوار را سوراخ مي  كند و از اين چيزها، سينما شلوغ شد و به سانس ۲نصفه شب هم رسيد.» البته آن وقت ها خوراك سينماي جنوب شهر با بالاي شهر فرق داشته. تو سينماهاي لاله زار و انقلاب بيشتر، فيلم هاي بكش بكش و بزن بزن و از اين جور فيلم ها به نمايش درمي آمد ودر سينماهاي بالاي شهر مثل مولن رو ژ (سروش) و آتلانتيك (آفريقا) فيلم هاي به قول محمد آقا «داستاني تر». اين فيلم  ها آنجا فروش نمي  رفته و آن فيلم ها اينجا. خانواده ها هم بيشتر سينماهاي بالاي شهر مي  رفتند و كمتر لاله زار مي   آمدند. فقط فهرست كوچكي از فيلم هاي به نمايش درآمده در آن سال ها را ببينيد: باني و كلايد، اين گروه خشن، چه كسي از ويرجينيا ولف مي  ترسد، دور از اجتماع خشمگين، آرواره هاي كوسه، اشك ها و لبخندها، كابوي نيمه شب، بربادرفته، مرگ در ونيز، لورنس عربستان، گلدفينگر و...
012138.jpg

اينها تنها تعداد خيلي خيلي كوچكي از فيلم  هايي هستند كه آن زمان به نمايش درمي آمدند. آدم وقتي پاي خاطرات آدم هاي عشق فيلم قديمي مي  نشيند يا مطالبشان را مي خواند، واقعا به حال و روز آنها حسودي مي  كند. كافي است نوشته هاي پرويز دوايي را خوانده باشيد تا بدانيد از چه حال و هوايي حرف مي  زنيم.
درست همان حال و هوايي كه در حرف  هاي محمدآقا هم هست. همان حال و هوايي كه چند دقيقه از فضاي تلخ سياه سينماهاي اين دور و بر راحت مان كرد. ولي به هر حال بايد از دنياي خاطرات بيرون آمد.
لاله 
از كوچه ملي كه بيايي و طرف راست خيابان را بگيري و به سمت بالا بروي، به سينما لاله  مي  رسي. باز هم همان صحنه ها، همان تابلوي سياه سردر سينما ولي اينجا قضيه تلخ تر است. در ورودي سينما نيمه باز است و تو مي  تواني از پشت ميله هاي زرد به داخل سالن نگاهي بيندازي. يك سالن بزرگ و طولاني كه انواع خرت و پرت اين ور و آن ور آن به چشم مي خورد. هر چه مي  بيني كمتر پيدا مي  كني. فقط مي  تواني پشت ميله ها خودت را به خاطرات گذشته بسپاري و روزهايي كه اين سالن ها پر از تماشاگر بود، ولي ستون هاي آبي دور سينما راحتت نمي  گذارند:
هيدروليك،پنوماتيك، كنترل FESTO، باز هم يك مغازه برقي ديگر.
البرز، ايران 
پاركينگ البرز در خدمت شماست. اين سينما ديگر تبديل به پاساژ نشده، ولي آن همه مغازه و صاحب ماشين،به جاي پارك هم نياز دارند. چه جايي هم بهتر از يك سينماي متروكه مثل سينماي البرز. هنوز سردر سينما سرجايش است. سردري كه نام البرز بالاي آن خودنمايي مي  كند و رنگ آبي دور تابلوي سياه سردرسينما، شايد تنها بازمانده آن روزهاي گرم باشد، سردري كه مدت ها محلي براي خودنمايي بازيگران بزرگ تاريخ سينما بوده، تنها سياهي از خود به يادگار گذاشته است و بازيگران به روي جلد فيلم هاي ويديويي مغازه بغلي كوچ كرده اند. ماشيني از داخل پاركينگ بيرون مي  آيد و از زير اين سردر سياه عبور مي  كند. ماشين از داخل سينما بيرون مي  آيد و همه روياهاي ما را به هم مي  ريزد. همه اش زير سر اين ماشين هاست.
كمي آن طرفتر ساندويچ ايران با صبحانه (نيمرو، عدسي و لوبيا داغ) در خدمت شماست. باز هم يك ساندويچي قرمز داخل يك سينما و اين بار سينما ايران. «سينماي ايران داراي لژ مخصوص خانواده» اين جمله روي سردر سينما بيشتر از هميشه، يك شوخي به نظر مي  رسد.
پرديس، دنيا
كمي آن طرف تر از لاله زار كوچه اي هست به نام نوشين، كوچه اي كه زماني دو سينماي دنيا و پرديس در آن نفس مي  كشيدند. از سر تا ته كوچه را مي  روي، ولي هيچ نشانه اي از وجود سينما دراين كوچه پيدا نمي  كني. از جواني مي  پرسي، ولي او چيزي نمي  داند. بايد هم نداند. مردي با سن بيشتر كمكت مي  كند و ساختماني را نشان مي  دهد، هر چه به اين ساختمان نگاه مي  كني حالت بدتر مي  شود. نماي ساختمان آشفته تر از آن است كه بتوان توصيف كرد. با ترديد پا را داخل ساختمان مي  گذاري و از بين مغازه ها رد مي  شوي. بوي چرم بدجور اذيتت مي  كند. از بوي چرم بدت نمي  آيد، ولي وقتي به ياد اين سينما مي  افتي... به جاي مغازه هاي فروش لوازم برقي، چرم فروشي ها جا خوش كرده اند. از داخل راهروهاي متعدد و پر از بوي چرم رد مي  شوي و به دنبال نشانه اي از سينما. ناگهان پله هايي نظرت را جلب مي  كند، پله هاي سياه و يك در. اين همان پله هايي است كه تماشاگران پس از پايان فيلم از آن پايين مي  آمدند و از سالن خارج مي  شدند. چند لحظه اي به پله ها خيره  مي شوي و از در بيرون مي  روي. كنار در سطل زباله است و زباله هايي كه بر زمين ريخته.
سوخته ها
سينماهاي قديمي تعطيل شده، فراوانند. سينما برليان در چهارراه استانبول و در احاطه ماهي فروش ها، پاسارگارد در خيابان پيروزي، آپادانا در نظام آباد، شهرام در مجيديه، پارامونت در طالقاني، پارك و هماي در چهارراه استانبول و... سينما آزادي و شهر قصه سوخته شده را هم مي  توان در اين ليست بلندبالا جاي داد و وضعيت همه آنها كم و بيش مثل هم است.
ديگر گوش ات هم از حرف هاي مسوولان پر است. ساختن صدها سالن كوچك، تغيير كاربري سينماهاي قديمي و احداث سينماهاي جديد در مناطقي كه سينما وجود ندارد و هزاران حرف ديگر. زماني اينجا، محل روياهاي آدم هاي بي  شماري بوده، ولي اين روزها هر چقدر بو بكشي حتي يك ذره از «رويا» خبري نيست. بوي پريز مي  آيد و چرم و ماهي و پول وپاساژ. به جاي روياسازها ساختمان هاي سيماني بي  خاطره همه جا را پر كرده اند و تو تنها مجبوري به صفحه كوچك جعبه جادويي پناه ببري.
به اين ساختمان هاي سياه نگاه مي  كني و فكرهاي زيادي از سرت مي  گذرد. به لذت تماشاي فيلم در سالن تاريك و روي پرده، لذتي كه از آن محروم شده اي و مجبوري به چند تا فيلم نه چندان خوب روي پرده هاي سينماهاي باقيمانده دلت را خوش  كني. در نوشته هاي قديمي ها غرق مي  شوي و آرزوي يك روز زندگي اينچنيني را داري.
فكرهاي ديگري هم به سراغت مي  آيد. به ياد حرف محمدآقا افتاده اي: «خانواده ها كمتر به اينجا مي  آمدند.» اين جمله ذهنت را قلقلك مي  دهد. فيلم ها بدبوده اند؟ به ياد فيلم هاي ايتاليايي معروف به لاندابوزانكايي مي       افتي، فيلم هاي كمدي كه خانواده ها هيچ گاه دوست نداشتند بچه هايشان آنها را ببينند. به ياد كاباره ها و آدم هاي مست اين دور و بر مي   افتي و به فكر اين روي سكه اين سينماها.
به سردر سوخته سينماها نگاه مي  كني و فكر مي  كني شايد همه اينها نفريني بوده بر اين سينماها، يك نفرين سياه تا اين سينماها به اين حال و روز بيفتند. سينماهاي بالاشهر كما بيش هنوز فعالند، ولي اينجا...
نمي  داني حسرت آن روزهاي پر خاطره فيلم ديدن ها را بخوري يا به چيزهاي ديگر فكر كني. راه پياده رو را مي  گيري و از جلوي آخرين «سوخته» سر راهت عبور مي  كني. سينما هماي و ديوارهاي رنگ شده و زنجير، زنجيري كه مردي به آن تكيه داده و مي  خندد. به سينما نگاه مي  كني، ولي حواست را ترانه اي كه از مغازه بغل سينما پخش مي  شود، پرت مي  كند. فكر مي  كني اتفاقي است، ولي بدجور با حال و هوايت جور است: «من كه مي  دانم شبي عمرم به پايان مي  رسد، نوبت خاموشي من سهل و آسان مي  رسد، پس چرا عاشق نباشم، پس چرا عاشق نباشم.»
ترانه را به ذهنت مي  سپاري و به مرد و زن خارجي نگاه مي  كني كه با تعجب به بالا و پايين اين خيابان نگاه مي  كنند. پايين را نگاه كني چيزهاي جورواجور زندگي مدرن را مي  بيني ولي به بالا نگاه كني، بالاي همان مغازه هاي تر و تميز، ديوار هاي كهنه و قديمي مي  بيني.
پياده رو را مي  گيري و مي  روي و به بالا نگاه مي  كني؛ جايي كه سردر سينماها، ديوارهاي قديمي و پنجره هاي كهنه و روياها جاي دارند.

ستون ما
سينما باز مي  گردد؟
فيلم هاي پرفروش آمريكايي در ۲ تا ۳ هزار سالن سينما به نمايش درمي آيند. يكبار ديگر اين عدد را بخوانيد و با تعداد سينماهاي همين تهران خودمان كه حول و حوش ۵۰ عدد است مقايسه كنيد. هر فيلم آنها در چند هزار سالن در سرتاسر آمريكا به نمايش درمي آيد و اين ور يك فيلم خودش را بكشد، در ۱۶، ۱۷ سالن تهران و چند سالن خارج از تهران.
براي تهران باجمعيت چند ميليوني فقط همين تعداد سينما وجود دارد و آن هم چه سينماهايي. به جز تعدادي از اين سينماها، بقيه از ۲۰۳۰، سال پيش تا حالا هيچ فرقي نكرده اند و شما مجبوريد در همان صندلي هاي پاره و خراب بنشينيد و در يك سالن رنگ و رو رفته و با كيفيت صدا و تصوير افتضاح به تماشاي فيلمي بنشينيد كه آن هم چنگي به دل نمي  زند.
بعد همه هم از كمبود تماشاگر در سالن ها حرف مي  زنند و نفروختن فيلم ها و ورشكستگي سينما. يك طرف اين ماجرا فيلم ها هستند؛ فيلم هايي كه نمي     توانند تماشاگر DVD وCDبين را جذب خود كنند، اما طرف ديگر ماجرا سينماهاي ما هستند. سينماهايي كه به نظر مي   رسد با كمي توجه و عمل، وضعيت آنها از اين بهتر خواهد شد. مورد اول همان تعداد كم سينماهاست. تعداد سينماهاي تهران نسبت به قبل از انقلاب و با  آن جمعيت كمتر، نه تنها افزايش پيدا نكرده، بلكه كاهش هم داشته است و از ۸۰ سينما، همين تعداد باقي مانده اند.
به جز تعداد، مكان سينماهاي فعلي هم خيلي بد است. اكثر اين سينماها در مناطق مركزي شهر مثل لاله زار و انقلاب واقع شده اند؛ مناطقي كه بعضي از آنها مثل لاله زار اصلا مناسب يك سينما نيست و كمتر تماشاگر و خانواده اي حاضر مي   شود براي ديدن فيلم به اين مناطق برود.اين تراكم سينماها در اين مناطق در صورتي است كه بسياري از مناطق جديد تهران از داشتن سينماي درست و حسابي محرومند و حداكثر بايد دلشان را به فرهنگسراها خوش كنند. تغيير كاربري سينماهاي قديمي و بدون تماشاگر لاله زار و ساخت سينماهاي جديد در مناطق كم سن وسال تهران، مطمئنا با استقبال شهروندان آن محله ها روبه رو مي   شود؛ شهرونداني كه به دليل كمبود مراكز تفريحي مجبورند خيابان ها را متر كنند.
نكته بعدي به وضعيت سالن ها بر مي گردد. ديگر در اين دنياي جديد كه هر كسي با يك دستگاه DVD و چند تا باند، بهترين كيفيت صدا و تصوير را به خانه اش مي  برد، سالن هاي سينماي قديمي جذابيتي ندارند. سالن هايي كه صداها را بايد به زور شنيد و از خير ديدن صحنه هاي تاريك آن گذشت. در كشورهاي خارجي روي اين قضيه خيلي كار كرده اند و با ساختن مجتمع هاي چند سينمايي (مولتي پلكس) و فراهم كردن حداكثر امكانات رفاهي و تفريحي، سعي كرده اند محيطي فراهم كنندكه تماشاگر بتواند دل از راحتي خانه و برنامه هاي جذاب تلويزيون بكند و با اشتياق به داخل سالن ها بيايد.
گران بودن بهاي بليت سينما هم شايد با اين اوضاع دليل مناسبي براي نرفتن به سينما باشد، ولي مطمئنا با بهتر شدن اوضاع، اين مساله چندان خودش را نشان نمي  دهد. وقتي فيلمي درست و حسابي روي پرده باشد كه واقعا ارزش تماشا كردن روي پرده سينما را داشته باشد و يك سينماي راحت، تميز و با امكانات خوب در نزديكي محل زندگي خانواده ها وجود داشته باشد كه براي رفتن به آن مجبور نشوند كرايه سنگيني را بپردازند و ترافيك را هم تحمل كنند و شرايط ريز و درشت ديگر، آن وقت مطمئنا كسي از ورشكستگي سينماها سخن نمي  گويد. مردم ما مدت هاست عادت سينما رفتن و غرق شدن در دنياي فيلم را از ياد برده اند. با فيلم هاي خوب و امكانات بهتر مي  توانيم همه آن حال و هوا را دوباره از نو بسازيم.

ستون شما
باز هم گراني 
دوستي براي ما نامه اي نوشته اند و از وضع گراني ميوه و محصولات اوليه زندگي مثل شير و ماست و ... ابراز ناراحتي كرده اند. در قسمتي از اين نامه آمده: «گوشت كه قربانش بروم، اصلا نمي شود طرفش رفت. تخم مرغ هم كه هر روز گران تر از قبل مي شود.» اين دوست خوب نوشته اند كه هر روز بر سر قيمت ها با فروشنده محلشان درگيري لفظي پيدا مي كنند.
- دوست خوب، همشهري عزيز؛ اينقدر به فروشنده گيرنده، تقصير فروشنده نيست كه هر روز و بهتر است بگوييم هر ساعت به نرخ كالاهاي مختلف افزوده مي شود.
اقداماتي در حال صورت گرفتن است كه همه اميدواريم در نرخ كالاها تاثير داشته باشد. به اميد آن روز.
گلايه از سازمان جنگلداري 
سازمان جنگلداري داراي ماده اي است به شماره ۵۶ با عنوان حفاظت و بهره برداري از جنگل و مرتع  كه در هر منطقه و هر ملكي كه داراي سند رسمي يا غيررسمي باشد بدون رضايت مالك بدون پرداخت وجهي ملي اعلام مي  دارد. سازمان جنگلداري املاك پلاك ۹۲ خاك سفيد را كه (طبق اعلام وزارت كشاورزي داخل محدوده ۲۵ ساله شهر تهران بوده مدرك پيوست است) بالغ بر صدها هزار متر و هزاران مالك خرده پا كه اغلب از اقشار ضعيف و متوسط كه داراي سند قانوني هستند قبل از اينكه سازمان هاي دولتي و شهرداري اقدام به بسترسازي و طرح هاي رفاهي و يا صدور مجوز ساخت نمايند تا بتوانند احيا و احداث بنا كنند آنجا را به بهانه و عنوان حفاظت و بهره برداري از جنگل و مرتع ملي و در اختيار دولت اعلام نموده و به ما مي  گويد اگر كشاورزي و يا آثار بيشه داشت زمين مي  داديم. ما هم اعلام كرديم طبق سند ما كه زمين كشاورزي خريداري ننموده ايم و طبق اعلام خودتان زمين شهري بوده، مگرداخل محدوده شهري مي  توان خلاف اصول شهري و شهرداري كشاورزي نمود و گوجه و خيار كاشت. سازمان فوق هم پس از ساليان با توجه به اينكه زمين خاكي بوده دريغ از كاشت حتي يك نهال در راستاي اجراي ماده ۵۶ و اهداف قانونگذار كه گسترش و حفاظت از فضاي سبز بوده احيا و حركت ننموده و خلاف اصل ۷۳ قانون اساسي راخود تفسير نموده و اعلام مي  دارد چون زمين در اختيار دولت است پس هر كاري بخواهد انجام مي  دهد و با تغيير كاربري به اشخاص حقوقي و حقيقي ديگر واگذار نموده.
عملكرد اين سازمان ديگر در چارچوب ماده ۵۶ و قانون اساسي خصوصا اصل ۴ آن نيست. اينجانب با توجه به اعلام سازمان فوق مبني بر اينكه معوض و معادل در قانون پيش بيني نشده كه جواب و عملكرد سازمان فوق قانع كننده نبوده نامه خدمت شما بزرگوار و با توجه اصل ۴ قانون اساسي و آيه ۲۹ سوره نساء  قرآن كريم كه براي حاكميت آن انقلاب نموديم به مراجع تقليد مراجعه و حكم شرعي دريافت نمودم.
(مدارك در روزنامه موجود است)
طاهرزاد
يارانه
در يك جمله ساده مي توان گفت يارانه سيستم و روشي است براي خانواده هاي كم درآمد و ضعيف جامعه (كه درصد بالايي ازجامعه را تشكيل مي دهند) و براي بالا بردن قدرت خريد اين قشر در اكثر كشورها تصميم گيري، پياده و اجرا مي شود.
اين سيستم در كشور ما با سبك و سياق نادري پياده و اجرا مي شود. اين سيستم با هدف كمك به قشر ضعيف جامعه برنامه ريزي و در عمل برخلاف اصول اوليه اي كه بر پايه آن برنامه ريزي شده بود به نفع قشر مرفه جامعه پياده و اجرا مي شود.
نمونه بارز آن مساله يارانه در بنزين و نان مي باشد. اينكه چرا اين مساله براي مسوولان ذي ربط كم اهميت جلوه مي كند و بعضا مسوولان از كنار اين مساله بي  تفاوت گذر مي كنند جاي شك و شبهه دارد.
درددل يك كارگر
اينجانب يكي از پرسنل ها و پيمانكارهاي شركت ... مي باشم كه در مدت حضور خود در اين شركت حق كشي كارگران (پيمانكاري) را در آخرين حد خود ديده ام. در اين چند ساله چندين بار به اداره كار و امور اجتماعي شكايت كرده ايم، اما وزارت كار و بازرسانش هيچ وقت از حق و حقوق كارگران دفاع نكرده، بلكه پيمانكاران را نسبت به كارگر خيلي حساس كرده اند. از شما درخواست عاجزانه دارم كه اين نامه بنده حقير را در روزنامه تان چاپ كنيد، بلكه يك مسوولي پيدا بشود تا از حق و حقوق كارگران بي دفاع و مظلوم واقع شده فعلي جامعه دفاع كرده باشد.
من از خود شخص آقاي رئيس جمهوري خواهش عاجزانه دارم كه يك گروهي را به شركت... بفرستند تا از ماجرا خبردار شوند، اما با كارگران صحبت كنند، نه اينكه با خود پيمانكاران حرف هايشان را تمام كنند و بروند. «آقاي رئيس جمهور ما براي يك ماه آن هم به صورت يك روز در ميان شيفت شب كار مي كنيم، ۱۲۰ هزار تومان حقوق مي گيرم كه هيچ وقت طبق قوانين وزارت كار نيست و وقتي به مديريت پيمانكاري مراجعه مي كنيم با گفتن «همينه كه هست»، يك تودهني محكمي تو دهن كارگر مي زنند و جالب اينجاست خودشان هم اذعان مي كنند كه اين حقوق فقط براي شيفت روز است، پس حقوق شب كاري ما چه مي شود؟ مگر ما برده ايم كه از ساعت ۷ بعدازظهر تا ۷ صبح كار كنيم؟ اما چي كار كنيم كه مجبوريم بسوزيم و بسازيم، لذا از آقاي رئيس جمهور خواهش عاجزانه دارم كه درد بي درمان شركت ... را مرهم بخشند و در آخر به دليل امنيت شغلي از نوشتن اسم خود منصرف مي شوم و از همين بابت از سردبير روزنامه خيلي خيلي معذرت مي خواهم.
با تشكر «م-ح» پرسنل پيمانكاري شركت...

صحنه
گزارش خواب
عنوان بالا، نام نمايشنامه جديد محمد رضايي راد است. نمايشنامه اي كه قرار است خودش آن را براي اجرا در جشنواره فجر آماده كند. اين نمايشنامه  هم مثل نمايش «رقصي چنين» كار قبلي اين نويسنده، رويكرد تازه اي به جنگ دارد. از ديگر نمايشنامه هاي اين نويسنده كه قرار است براي شركت درجشنواره فجر آماده شود نمايشنامه اي است به نام «بازگشت به خوان نخست» كه كارگرداني آن را آروند دشت آراي بر عهده دارد. اما اگر مي خواهيد از اين نمايشنامه نويس، كاري ببينند بايد تا اواسط مردادماه منتظر بمانيد تا «برفراز برجك ها» درتالار مولوي روي صحنه برود.
اين نمايش به كارگرداني رحيم نوروزي و با بازي فرزين صابوني قرار است اجرا شود.
بيست و سوم شهريور هم «رقصي چنين» در تالار اصلي مولوي اجرا مي شود. رقصي چنين، از جواني مي گويد كه پس از پايان جنگ و بازگشت مردم به شهر خود و پايان بازسازي شهر، هنوز روي مين ايستاده است و همه اين اتفاقات را يك زن روايت مي كند. رحيم نوروزي، افشين هاشمي،  سيد مهرداد ضيايي، ميلاد رحيمي و رويا بختياري از جمله بازيگران اين كار هستند. اين چنين كه بر مي آيد امسال سال خوبي براي رضايي راد است و بايد ديد تا آخر سال چه اتفاقات نمايشي براي اين نمايشنامه نويس خواهد افتاد.

ذهن زيبا
تنها دستگاه ها نيستند كه قراضه مي  شوند، مراقب قراضه شدن عقل خود هم باشيد.
پرمودا بترا
زبان دراز، نشانه دست كوتاه است.
ضرب المثل اسپانيايي 
بعضي ها به لبه مرگ مي  رسند، بي  آنكه زندگي كرده باشند.
تورو
  كلمه تير نيست اما مي  تواند دل را بشكافد.
ضرب المثل بلغارستاني

جعبه
ايران، ايران
اصلا لازم نيست كه فكر كنيم امروز را با چه برنامه اي شروع   كنيم، چون همه شما هم حتما مثل ما منتظريد كه بازي تيم ملي مقابل ژاپن شروع شود. حالا چقدر قرار است حرص بخوريم و فرياد بكشيم خدا مي  داند. كدام بازيكن توي گوش آن يكي خواهد زد، بايد صبر كنيم و ببينيم. به هر حال امروز دو تيم آخر صعود كننده به مرحله يك چهارم نهايي مشخص خواهد شد، ما و حتما همه شما اميدواريم كه تيم ملي ما يكي از اين تيم ها باشد. البته اگر مي  خواهد مانند بازي قبل به ميدان برود همان بهتر كه حذف شود. مصاف همزمان بازي هاي اين گروه را مي  توانيد ساعت ۴۵:۱۴ تماشا كنيد.
اگر ايران حذف نشد وحال و حوصله داشتيد ساير برنامه هاي تلويزيون را ببينيد، عرض كنيم كه امروز هم مانند هر چهارشنبه سريال خانه اي در تاريكي از شبكه ۳ در ساعت ۵۰ :۲۰پخش مي  شود. سريال جديد باجناق ها هم امشب ساعت ۲۰:۲۱ از شبكه تهران پخش مي  شود.البته تكرار سريال طلسم شدگان هم ساعت ۲۳ از همين شبكه پخش مي  شود.قسمت دوم فيلم سينمايي موبيديك هم ساعت ۲۴ از شبكه دوم به نمايش درمي آيد. برنامه جديد به سوي المپيك هم ساعت ۲۴ از شبكه ۳ روي آنتن خواهد رفت.

پرده
بالاخره مهمان مامان آمد
يكي از برنامه هايي كه بعضي ها براي گذراندن روزهاي گرم تابستان انتخاب مي كنند رفتن به سينما است. اين عده دوست دارند چند ساعتي از روز را در گيرودار تهيه بليت و بعد از آن هم نشستن در سالن تاريك سينما و تماشاي فيلم سينمايي مورد علاقه شان بگذرانند. براي اين عده حتما دانستن اينكه چه فيلمي در كدام سينما به نمايش گذاشته شده مهم است. فيلم «مهمان مامان» ساخته داريوش مهرجويي كه سالن هاي سينما در انتظار اكرانش بودند، بالاخره از پنج شنبه قبل يعني اول مرداد ماه به سينماها آمد و در حال حاضر هم با در اختيار داشتن۱۸ سالن بيشترين تعداد سالن هاي سينما را به خودش اختصاص داده است. «مهمان مامان» را در سينماهايي مانند عصر جديد۱، فرهنگ۱، سروش، ميلاد، مركزي ۱ و بهمن ۲ مي توانيد ببينيد. فيلم «معادله» به كارگرداني ابراهيم وحيدزاده هم هنوز بر پرده ۱۷ سينماي تهران از جمله: بهمن۱، فرهنگ۲، بلوار، فلسطين۲ و استقلال باقي مانده است. «شهر زيبا» ساخته اصغر فرهادي به همراه «باج خور» ساخته فرزاد موتمن به ترتيب در سالن ۲ و سالن ۳ سينما عصر جديد به نمايش گذاشته مي شوند. اما هنوز بايد منتظر «سربازهاي جمعه» مسعود كيميايي هم باشيد !

هوا
واي عجب گرمايي
بالاخره به آن اوج گرماي تابستان رسيديم، همين را فقط ازتابستان مي توان انتظار داشت، گرمايي كه هر كاري بكنيد نتوانيد از چنگش فرار كنيد. زيرپايتان حرارت و گرماي آسفالت ها را حس كنيد.
كتي كه به تن داريد در مي آوريد، احساس كه چه عرض كنم، حركت تعريق بدنتان را روي بدنتان احساس مي كنيد، مي آييد سوار ماشين شويد، دستتان را كه روي فرمان مي گذاريد، احساس مي كنيد يك چاي تازه دم جوش را به دست گرفته ايد با سرعت به راه مي افتيد تا شايد گردش هوا درماشين از گرماي آن بكاهد، اما تنها چيزي كه احساس مي كنيد بادگرمي است كه به صورتتان مي خورد و به نوعي احساس مي كنيد پوستتان در حال سوختن با اين باد و حرارت بالاي خورشيد است.
پيچ راديوي ماشين را مي چرخانيد گوينده مي گويد:« دماي هواي امروز تهران در گرمترين ساعت به۳۹ درجه بالاي صفر مي رسد و در خنكترين ساعت، دماي هوا ۲۶ درجه سانتيگراد خواهد بود.»
واي عجب گرمايي!

پايتخت
پراگ 
خبري بخوانيد از افزايش ۲/۳۶ درصدي حمل ونقل در نيمه اول سال در فرودگاه پراگ پايتخت جمهوري چك؛ رئيس فرودگاه روزين پراگ اعلام كرد ۰۹/۳ ميليون نفر در نيمه اول سال ۲۰۰۴ ميلادي از اين فرودگاه استفاده كرده اند. همچنين تعداد پروازهاي ورودي و خروجي از ۴/۲۱ درصد به ۸۶/۶۴ درصد افزايش داشته است. در حال حاضر فرودگاه پراگ به عنوان پرمشغله ترين فرودگاه كشورهاي اروپايي كه تازه به اتحاديه اروپا پيوسته اند شناخته مي شود.
جمهوري چك به همراه ۹ كشور ديگر اول ماه مه امسال به اتحاديه اروپا پيوست. اكنون اين كشور با افزايش ترافيك حمل و نقلي در فرودگاه مواجه است و قرار شده به زودي ترمينال جديدي در اين شهر براي كاهش بار مسافر در فرودگاه اصلي شهر احداث شود.
آتن 
امروز هم خبر ديگري از آتن بخوانيد. قطعا تا به حال به مساله برق و تامين آن توسط مسوولان كشور يونان فكر نكرده بوديد. اما مسوولان شهري يونان براي اينكه احتمالا با كمبود برق و خاموشي مواجه نشوند تصميماتي را اتخاذ كرده اند، البته باكمك بلغارستان. بلغارستان پذيرفته كه برق مازاد يونان براي انجام مسابقات را تامين كند. شركت برق بلغارستان در اين قرارداد تعهد كرده كه بيش از يكصد مگاوات برق مورد نياز روزانه آتن را تامين كند. اما در اين قرارداد تاكيد شده است كه اگر آتن برق بيشتري نياز داشت اين شركت آن ميزان را نيز در طول انجام مسابقات تامين كند. بلغارستان بزرگترين صادركننده برق در جنوب شرقي اروپاست.
آتن و شهرهاي جنوبي كشور يونان چند روز قبل به مدت ۶ ساعت با خاموشي مواجه بودند و همين امر مسوولان برگزاري مسابقات را به فكر انداخت تا اقداماتي پيشگيرانه انجام دهند.
رم 
رم با معضل تخريب كنندگان مواجه است، اما اجازه بدهيد ابتدا منظورمان را از تخريب كنندگان بگوييم. اينها همان افرادي هستند كه در اتوبوس مي نشينند، روي در و ديوار خط مي كشند، گوشي تلفن عمومي را مي كنند و مي برند و از اين قبيل كارها، تا اينجا را داشته باشيد.در ايتاليا بزرگترين موزه سرباز جهان در حال گشايش است. در اين موزه آثار مجسمه سازي شده بسيار باارزش همينطور برخي آثار باستاني نيز به معرض تماشا گذاشته خواهد شد،اما مشكل بزرگ آنها همين تخريب كنندگان و البته سارقان حرفه اي ا ست كه اين آثار باارزش را تهديد مي كنند. در جديدترين اين تخريب ها در چهار هفته گذشته، تخريب كنندگان در رم و و نيز با استفاده از چكش مجسمه هاي باستاني را نابود كرده اند. پليس هم براي مقابله با اين موارد تدابير امنيتي را در اطراف اينگونه مكان ها افزايش داده و قرار است با استفاده از دوربين هاي مدار بسته تخريب كنندگان را شناسايي كنند.

امروز
اوما تورمن در تهران بيل را مي كشد
012135.jpg
اگر قسمت اول «بيل را بكش» را ديده باشيد، اين خبر برايتان هيجان انگيز است. اين روزها مي توانيد قسمت دوم اين فيلم را در سالن كوچك حوزه هنري تماشا كنيد. براي همه كساني كه فرصت تماشاي قسمت اول اين فيلم را داشتند، ديدن اين فيلم با كيفيت خوب صدا و تصوير به يك خاطره به ياد ماندني تبديل شد؛ خاطره اي كه تنها يك فيلم درست و حسابي مي تواند آن را به وجود آورد و «بيل را بكش» از آن فيلم هاست. قسمت اول آخرين فيلم كوئنتين تارانتينو اداي دين اين فيلمساز بازيگوش بود به سينماي مورد علاقه او يعني فيلم هاي رزمي شرق آسيا؛ فيلم هايي كه صحنه هاي كتك كاري و زد و خورد نقش اصلي را در فيلم برعهده دارند. تارانتينو كه يك خوره فيلم درست و حسابي است و يك ويدئو كلوپ هم داشته، با ساخت فيلم سگداني وارد دنياي كارگرداني شد و موفقيت همه جانبه اش را با ساخت فيلم داستان هاي عامه پسند ادامه داد؛ فيلم هايي كه پر بود از ارجاع به فيلم هاي جورواجور تاريخ سينما به اضافه كلي خون و خونريزي، شيطنت، بازيگوشي و موسيقي. او اين قضيه را در همين فيلم هم ادامه داد و فيلمي ساخت پرانرژي و پر از صحنه ها و موسيقي ها و ديالوگ هاي به ياد ماندني كه شما را به نهايت لذت از ديدن اين همه صحنه كشت و كشتار مي رساند. البته در قسمت دوم فضاي فيلم عوض مي شود و اگرچه صحنه هاي زد و خورد باز در فيلم وجود دارند، ولي حال و هواي فيلم به گونه اي ديگر است. همه آنهايي كه پايان قسمت اول را ديده اند و براي تماشاي قسمت دوم لحظه شماري مي كردند، اين بهترين فرصت است تا در دنياي پر از جذابيت اين فيلم غرق شوند. حواستان باشد فقط تا جمعه فرصت داريد و براي ديدن اين فيلم هم يا بايد خودتان عضو اين برنامه باشيد يا يكي از دوستانتان. تماشاي قسمت دوم «بيل را بكش» به زحمت عضو شدن در سالن كوچك مي ارزد. سعي خودتان را بكنيد تا فرصت تماشاي چنين فيلم هايي را از دست ندهيد.

كتابخانه
جشنواره كتاب اول و آثار بتهوون
براي آنهايي كه به قول معروف تازه دست به قلم شده اند فرصت خوبي به وجود آمده است تا آثارشان به وسيله كارشناسان، نقد و بررسي شود. اين فرصت در حقيقت همان اولين همايش يك روزه جشنواره «كتاب اول» است كه قرار است با همكاري فرهنگسراي بهمن و سازمان فرهنگي، هنري شهرداري تهران روز ششم شهريورماه برگزار شود. در اين جشنواره فقط آثار چاپ شده نويسندگاني كه كتاب اول يا دوم خود را در زمينه شعر و داستان چاپ كرده اند، مورد ارزيابي قرار داده مي  شود، اما بهتر است نويسندگان مطرح در اين جشنواره شركت نكنند، به خاطر اينكه دسته بندي جشنواره كاملا جوان و تجربه اولي است. ضمنا علاقه مندان فقط تا ۲۵ مردادماه فرصت دارند تا آثار خود را براي شركت در اين جشنواره ارسال كنند. همچنين يكي از پژوهشگران گروه فرهنگ نويسي فرهنگستان زبان و ادب فارسي تصميم دارد تا فهرستي از تمام آثار بتهوون را در كتابي منتشر كند. كتاب «آثار بتهوون» نوشته حميد حسني در واقع شامل فهرستي از تمامي آثار موزيكال و دست نوشته هاي اين آهنگساز آلماني است كه براي اولين بار توسط انتشارات علمي- فرهنگي منتشر مي  شود. مطالعه اين كتاب مسلما براي علاقه مندان به موسيقي كلاسيك و مخصوصا ساخته هاي لودويك بتهوون جذاب خواهد بود.

فرهنگ
قصه هاي قرآني
هميشه روش بازي و سرگرمي براي يادگيري كودكان موثر بوده است. به همين دليل هم فرهنگسراي سالمند براي بالا بردن آگاهي كودكان و نوجوانان از مفاهيم داستاني قرآن مجيد و ايجاد انس بيشتر آنها با قرآن، كلاس هاي آموزش قصه هاي قرآني را برگزار مي  كند. در اين كلاس ها داستان هاي قرآني به شكل جالبي به صورت مصور براي كودكان توضيح داده مي  شود و بعد از نتيجه گيري و درك پيام داستان، كودكان تصاوير مربوط به داستان را نقاشي كرده و پيام هاي آن را دوباره تعريف مي  كنند. اين كلاس ها تنها براي كودكان و نوجوانان مقاطع ابتدايي و راهنمايي برگزار مي  شود. علاوه بر اين كلاس ها، اين فرهنگسرا چهارشنبه هر هفته براي آموزش قصه هاي قرآني، ايستگاه هايي با عنوان سجاده نور برگزار مي  كند. براي شركت در اين برنامه و ثبت نام در اين كلاس ها مي  توانيد به ميدان امام حسين- خيابان ۱۷ شهريور- خيابان خشكبارچي- پارك خيام مراجعه كنيد و يا با شماره هاي ۹-۳۳۵۸۶۸۸ تماس بگيريد.همچنين واحد اجتماعي فرهنگسراي سالمند براي توانمندسازي بانوان در مديريت خانواده و ايجاد روحيه نشاط و شادابي برنامه هم انديشي بانوان را به صورت ماهانه برگزار مي  كند. اين برنامه شامل مشاوره و سخنراني با موضوع استرس زدايي، مسابقه آشپزي و مسابقه ورزشي است.

نت
موسيقي كردي در فضاي باز
موسيقي هميشه حس خوبي را به انسان منتقل مي كند، اين احساسي است كه بيشتر ما بعد از گوش دادن به موسيقي مورد علاقه مان داريم. اما شايد اين يكي از اركاني است كه موسيقي را جذاب مي كند. سال هاست كه تمام مردم دنيا از موسيقي به عنوان وسيله اي براي ابراز تفكر، انديشه و احساس دروني يك قوم يا يك ملت استفاده مي كنند. اين موضوع در كشور خودمان هم كه اقوام مختلف با آداب و رسوم و حتي موسيقي متفاوت زندگي مي كنند، كاملا ديده شده است. اين بار گروه موسيقي كردي «نيشتمان» قرار است در فضاي باز فرهنگسراي نياوران قطعات مختلفي از موسيقي كردي را اجرا كنند. اين گروه به سرپرستي صابر نظرگاهي در روزهاي ۱۷ و۱۸ مرداد ماه قطعاتي مثل« كه تان كه تان» ، « كه ژال»،پاييز، مقام، چاويشن و... را در دو بخش اجرا مي كند. بخش اول اين اجراها در دستگاه همايون و آواز اصفهان و در بخش دوم دستگاه شور و آواز بيات ترك خواهد بود كه آهنگ هاي آنها از ميان آثار آهنگسازاني مانند عثمان علي، يوسف بيگي، حسن يوسف زماني و تعدادي قطعات فولكلور انتخاب شده اند. موسيقي كردي در حقيقت ابراز دلبستگي ها، رنج و آمال كردها در طول تاريخ بوده كه با قدمتي چند هزار ساله با تار و پود هنرمندان اين قوم پيوند خورده است.

|  تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   درمانگاه  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |