سال هاي سال پيش
گورستان ظهيرالدوله
اينجا در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيده و براي محدوده آن طرح حريمي ارايه و تصويب شده است
خانقاه اتاق ساده اي است كه دورتادورش قاب عكس هايي از حضرت علي (ع)، ظهيرالدوله ابوالحسن صفايي و ديگر دراويش سلسله به چشم مي خورد
|
|
شهرزاد عبديه
آرامگاه ملك الشعراي بهار با چها ر ستون و يك سقف يكي از مقبره هاي زيباي اين گورستان است.
سال ها پيش زماني كه دربند به وسيله يك جاده خاكي به تجريش وصل بود، هفت درويش يزدي به نام هاي خرم يزدي، حياتعلي يزدي، ميرعلي يزدي، حسين يزدي، درويش خيران و دو درويش ديگر در ظهيرالدوله دربند زندگي مي كردند. آنها سپيده دم به قصد تامين معاش به تجريش مي رفتند و شب هنگام بعد از يك روز كار و تلاش به چادرهايشان در ظهيرالدوله باز مي گشتند. همان سال ها بود كه دختري ۱۳ ساله با هزار آرزو و اميد پا به خانه ابوالحسن صفايي (يكي از دراويش) نهاد. دختر سيزده ساله ديروز، هم اكنون پيرزني سالخورده و فرتوت است كه او را بي بي مي نامند؛ پيرزني كه مي گويد: ۱۲۵ بهار زندگيش را پشت سرگذاشته است و هم اكنون با يك دنيا خاطره و حكايت در گورستان ظهيرالدوله دربند روزگار مي گذراند.
داستان گورستان ظهيرالدوله يا به اصطلاح سر قبر ظهيرالدوله ماجرايي شنيدني است كه به سال هاي سال پيش باز مي گردد. عليخان ظهيرالدوله يكي از رجال برجسته قرن ۱۳ ه. ق بود. نسب اش به طايفه دولو از طوايف بزرگ قاجار باز مي گشت.او در ۱۶ سالگي داماد ناصرالدين شاه شد. ظهيرالدوله داراي گرايش هاي درويشي و صوفيانه بود كه فراست، سياست و طريقت را با هم درآميخته و از زمره مريدان «صفي عليشاه» از اقطاب با نفوذ سلسله نعمت الهي بود. او در زمان حيات مرشد خود «صفي عليشاه» به مقام ارشاد نايل آمد و بعد از فوت او در سال ۱۳۱۶ ه.ق به مسند مرشدي نشست و به لقب طريقتي «صفاعليشاه» مشهور شد.
طبق وصيت ظهيرالدوله، او را بعد از مرگ در گورستان ظهيرالدوله دربند زير درختي كهنسال دفن كردند كه هم اكنون يكي از قدمي ترين قبرهاي اين گورستان است. بر سنگ مزار ظهيرالدوله نوشته شده «هوالحي الذي لايموت»«صفا علي»«۱۳۴۲».
گورستان دربند تنها آرامگاه دراويش نيست، بلكه مقبره بسياري از مشاهير بزرگ ادب و هنر ايران را هم در خود جاي داده است. «ابوالحسن صبا» پدر موسيقي ايران، «لقمان ادهم» پزشك نامي و بنيانگذار دانشكده هاي پزشكي و داروسازي و دندانسازي تهران و بنگاه پاستور ايران، قمرالملوك وزيري، فروغ فرخزاد، داريوش رفيعي، ايرج فرزند غلامحسين ميرزا و بسياري ديگر از كساني كه ايران هميشه به ياد آنها خواهد بود. ظهيرالدوله دربند، گورستاني عادي نيست، اينجا محلي است متفاوت. خفتگان اين خاك را شاعر و نويسنده، پزشك و فيلسوف، درويش و شاهزاده و... تشكيل مي دهند.
جايي براي خفتن به ساليان
گورستان ظهيرالدوله دربند، گورستاني نسبتا وسيع است با انبوه درختان سرسبزي كه مدت هاست، هرس نشده اند. بسياري از مقبره هاي اينجا زير سايه خنك درختان قرار دارند و برخي از مقبره ها نيز طوري در ميان حصار شاخ و برگ درخت ها محصور شده اند كه راه يافتن به آنها كار چندان راحتي نيست. محوطه اصلي فضايي است مستطيل گونه كه در ضلع جنوبي آن حجره هايي قرار دارد كه لوح هاي پيوند خورده با ديوار و زمين آن، نشان از آرامگاه هاي خانوادگي مي دهد. بالاي در چوبي برخي از اين حجره ها كتيبه اي وجود دارد كه نشان از نام خانداني است كه سال هاست در اين حجره ها خفته اند.
اين كتيبه هاي كاشيكاري تنها ظريف كاري به كار رفته در اين حجره هاست. يكي از اين حجره ها متعلق به خانواده برومند است.
در يكي از بعدازظهرهاي گرم تابستان كه به قصد زيارت قبور به گورستان رفته بوديم، متوجه حضور كارگرها در يكي از حجره ها شديم. جلو رفتيم و از مرد جواني كه دم در حجره ايستاده بود، پرسيديم: حجره را تعمير مي كنيد؟ در جواب با اشاره به سنگ قبر يكي از مزارها گفت: «بله، سال ها پيش سيل، سنگ قبر مادر بزرگ دوستم را خراب كرده بود و حالا او از من خواسته سنگ قبر را عوض و كمي اين جا را تعمير كنم.»
خوشحال از اينكه هنوز بازماندگان صاحبان مزارها به گورستان مي آيند، به طرف باغ و داخل گورستان رفتيم. اول از همه مقبره ايرج ميرزا را ديديم؛ مقبره اي از سنگ گرانيت كه در سال ۱۳۵۳ ه.ش به همت انجمن آثار ملي بر روي مزار اين شاعر بزرگ نصب شد. روي سنگ سه لوح فلزي ديده مي شود، يك لوح كوچكتر كه شرح احوال اوست و دو لوح مستطيل شكل كه اشعارش بر آن حك شده است. مقبره ملك الشعراي بهار هم يكي از مقبره هاي زيباي گورستان است، مقبره اي با چهارستون و سقفي بالاي آن. روي مزار گل سرخي به چشم مي خورد كه حكايت از عشق مردم به بهار دارد و بس. بهار كسي است كه نياز به شرح و تفسير ندارد، همه او را مي شناسند و كودكان ما بارها شعرهاي او را در مدرسه از بر كرده اند. مقبره رهي معيري غزلسراي نامي ايران در اتاقكي شيشه اي قرار دارد و سال هاست در اين گوشه از قبرستان زير اين گنبد شيشه اي به دور از گزند باد و باران و طوفان در سكوتي ابدي آرميده است. طرح مقبره درون اتاقك شيشه اي الهام گرفته از آرامگاه خيام است.
مقبره رهي معيري گنبدي است با ۶ ستون كاشيكاري شده و روي زمينه فيروزه اي مقبره اشعاري از او به چشم مي خورد و بر سنگ مزارش يكي از مثنوي هاي او حك شده است.
در زير اين گنبد فيروزه اي در كنار مزار رهي معيري مزار سرهنگ حسنعلي معيري به چشم مي خورد. در حالي كه اشعار رهي معيري تمام ذهنمان را پر كرده از اتاقك خارج مي شويم. هنوز از حال و هواي رهي معيري بيرون نيامده ايم كه مزاري ساده بي هيچ ستون و بارگاهي توجهمان را جلب مي كند. گوشه سنگ مرمر شسته شده مزار، شمعي خاموش و شاخه گل سرخي به چشم مي خورد. «اگر به خانه من آمدي /براي من اي مهربان چراغ بياور/ و يك دريچه كه از آن به ازدحام كوچه خوشبخت بنگرم.» اين جا مزار فروغ فرخزاد است، زير سايه درختي بلند در وسط گورستان.
پرسه در آب انبار و خانقاه
هر چه به آخر گورستان مي روي، گورهاي خاك گرفته و در برخي موارد پاك شده بيشتري به چشم مي خورد. در اين گورستان مزارهاي خانوادگي بسياري مانند خانواده صادقي، زند و... به چشم مي خورد. بخش غربي ضلع جنوبي محوطه حالا سكونتگاه متوليان گورستان است كه «بي بي» همسر ابوالحسن صفايي سال هاست در آن روزگار مي گذراند. شوهر او يعني ابوالحسن صفايي و دامادش در آب انبار همين گورستان دفن هستند. بي بي مي گويد:«اين جا قبلا آب انباري بوده است كه آب ما را تامين مي كرد. تا ۴۰ سال پيش آب لوله كشي نداشتيم و درخت هاي باغ را با آب گلابدره آبياري مي كرديم.»
اين آب انبار، وقفي است و وقف نامه اي از آن باقي مانده است كه نام وقف كننده و تاريخ آن را روي قطعه سنگي حك كرده اند. «بي بي» به غريبه ها اجازه ورود به آب انبار را نمي دهد اما ما مدتي پيش به راهنمايي يكي از نزديكان «بي بي» وارد آب انبار شديم. از پله ها پايين رفتيم و خود را در فضايي مستطيل شكل ديديم. كفش هايمان را درآورديم و وارد محوطه اي شديم كه در دو طرف دو سكو قرار داشت، يكي متعلق به ابوالحسن صفايي و ديگري متعلق به داماد او.
هواي آب انبار به طور ملموسي خنك بود. زني كه ما را به درون آب انبار آورده بود، با هيجان از صفايي مي گفت. فاتحه خوانديم و از آب انبار بيرون آمديم. زن جوان پس از خروج از آب انبار در آهني آن را قفل كرد و ما را به قسمت اصلي- كه شب هاي جمعه و مولودي ها در آن مراسم جشن برگزار مي كنند- دعوت كرد. در اين قسمت از گورستان خانقاهي است كه دراويش در آن مراسم خاص خود را برگزار مي كنند. خانقاه اتاق ساده اي است كه دورتادورش قاب تصاويري از حضرت علي (ع)، ظهيرالدوله، ابوالحسن صفايي و ديگر دراويش سلسله به چشم مي خورد. در خانقاه پوستي قرار دارد، بسيار زيبا كه براي دراويش بسيار عزيز است. زن مي گويد: «در اين اتاق مردها برنامه برگزار مي كنند و ذكر و سماع دارند و اتاق پشتي متعلق به خانم هاست.» حالا مرا به يك استكان چايي دعوت مي كند؛ سماور خانقاه هميشه روشن است!
روبه روي خانقاه ساختمان دوطبقه اي است كه «بي بي» در آن زندگي مي كند. درون اتاق فرشي با زمينه قرمز به چشم مي خورد و چند پشتي و يك تلفن، همه اثاث «بي بي» در اين اتاق همين است و بس! گرچه «بي بي» زن كم حرفي نيست، اما به سوال هايت با اكراه جواب مي دهد. او چيزي را مي گويد كه خود مي خواهد، نه جواب چيزي كه تو مي پرسي. «بي بي» در جواب اكثر سوال ها مي گويد: «داستان اين جا خيلي طولاني است، من وقت ندارم برايت تعريف كنم.»
بايد ساكت شوي تا «بي بي» از هر كجاي داستان كه خودش مي خواهد، برايتان تعريف كند.
بي بي مي گويد: «درخت هاي اين باغ را خودمان كاشتيم و با دست هاي خودمان آبياري كرديم. خشت خشت اين خانه را همراه خانواده ساخته ايم. اين جا يك ملك شخصي است.» بي بي عاشقانه از گورستان حرف مي زند و از سا ل ها مجاورت در كنار مزارها مي گويد: «نمي دانم چرا وبه چه علت ولي يك بار اتاقك شيشه اي مزار رهي معيري ناگهان شكست، ما مجبور شديم خودمان آن را جايگزين كنيم!»
او از سيل مي گويد
بي بي با حرارت و عشق از فرزندان و نوه هايش مي گويد و به آنها كه هر كدام به جايي رسيده اند، مي بالد.«بي بي» از همه راضي است و هيچ گله اي ندارد. مي گويم:«اجازه مي دهي چند بوته گل در گورستان بكاريم؟» مي گويد: «اگر دوست داري، زمستان براي كاشتن گل هايت بيا.»
«بي بي» همان دختر ۱۳ ساله اي كه سال ها پيش قدم بر اين خاك گذاشت، امروز از گذشته چنين مي گويد:«عموها با فروش دو مغازه تجريش اينجا را ساختند، درختكاري كردند و امروز همه آنها در زير خروارها خاك خفته اند.»
«بي بي» با حركات دست از سيل سال ها پيش حكايت مي كند: «سيل راه افتاد و در مسيرش همه چيز را نابود كرد، از پله ها پايين آمد و در را كند. در آن لحظه پسرم كه تازه نان گرفته بود، در حالي كه هنوز گرمي نا ن ها را بر دستش حس مي كرد، ديد كه چطور ناگهان آب ديوارهاي خانه را خراب كرد. صداي سيل و شيون مردم درهم پيچيده بود. ريشه يك درخت جلوي درخانه گير كرد و يك ماشين پشت درخت. سيل بدي بود، خيلي ها مردند و خانه ما خسارت زيادي ديد.»
بي بي ساكت مي شود و چشم به دور دست ها مي دوزد، شايد با خود گذشته را مرور مي كند. بلند مي شويم و با خداحافظي از «بي بي»، باغ ظهيرالدوله را ترك مي كنيم. در راه شعري كه «بي بي» مدام آن را تكرار مي كرد، ذهنمان را مشغول كرد:«برو اي گداي مسكين در خانه علي زن/ كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را».
آثار ملي
مدير كل سازمان ميراث فرهنگي استان تهران مي گويد: گورستان ظهيرالدوله مكاني تاريخي و داراي جايگاه ملي ويژه است. اين گورستان در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيده و براي محدوده آن طرح حريمي ارايه و تصويب شده كه هرگونه ساخت و ساز در پيرامون آن را محدود به ضوابط و شرايط خاص مي كند.
حدود ۵۰ سال است در اين گورستان مرده اي دفن نمي شود. ناصر پازوكي مي گويد: باثبت اين گورستان آن را تحت پوشش خود قرار داديم تابتوانيم از تخريب گورستان جلوگيري كنيم ولي بيش از اين از ميراث فرهنگي كاري برنمي آيد و نمي تواند در مالكيت آن مداخله و محل را كنترل كند. ما نمي توانيم در گورستان بناي يادبودي بسازيم. اين گورستان يك ملك شخصي و وقفي است و تنها در صورتي كه گورستان توسط ارگان يا سازماني خريده شود و در زمره محل هاي عمومي درآيد، ميراث فرهنگي قادر خواهد بود گامي در جهت مرمت و بازسازي محل بردارد.
گورستان ظهيرالدوله علاوه بر آن كه بسياري ازمشاهير سده اخير را در خود جاي داده تنها گورستان قديمي به يادگار مانده از گذشته است و دليل آن هم ارزش و اعتباري است كه متوليان گورستان يعني دراويش براي آن قائل هستند. اين گورستان در صورت نظام بخشي درست و توجه مسوولان مي تواند به يكي از زيباترين و پرطرفدارترين مناطق تهران و حتي ايران و جهان تبديل شود. گورستان فعلي فضايي است خاك گرفته و فراموش شده كه جز دراويش و تعداد معدودي از دوستداران فرهنگ و هنر يا خانواده كساني كه در آن جا دفن هستند، بازديدكننده اي ندارد. بسياري از مردم حتي از وجود اين گورستان اطلاعي هم ندارند كه اين مساله ما را وادار به سكوت مي كند و شمامعناي سكوت را مي دانيد!
گورستان ظهيرالدوله دربند با كمي همت مي تواند با گورستان هايي چون «پرلاشنر» فرانسه كه آرامگاه بسياري از مشاهير بزرگ و هنر فرانسه را در خود جاي داده، برابري كند و هر روزه مشتاقان فراواني را از سراسر ايران و دنيا به سوي خود بكشد. ما منتظر روزي هستيم كه سنگ قبرهاي خاك گرفته مشاهير خفته در اين خاك با بناي يادبودي زيبا توجه هر بيننده را به خود جلب كند و سر «بي بي» در گورستان شلوغ شود!
|
|
ميني ماليسم ايراني
ظهيرالدوله
اين متن يك نامه است كه مدت هاست بين واحدهاي حقوقي، اجرايي و امو رخدماتي شهرداري منطقه دست به دست مي شود اما هنوز نتوانسته اند به آن يك جواب مشخص بدهند:
شهرداري محترم، ساكنان اين پلاك ثبتي عبارتند از ما دو نگهبان پير و هزاران آدمي كه زير سنگ هاي سرد قبرستان خوابيده اند. گوش هاي هر دو نفر ما سنگين است، پس نه ما دو نفر و نه آن هزاران نفر چيزي از آلودگي صوتي شهر نمي فهميم. همچنين نه ما دو نفر و نه آن هزاران نفر هيچ آلودگي صوتي ايجاد نمي كنيم.
پس دليلي ندارد اين پلاك ثبتي مشمول عوارض كاهش آلودگي صوتي بشود. به خاطر تامين حداكثر سكوت، شايد لازم باشد از عوارضي كه از ديگران مي گيريد چيزي هم به ما بدهيد. شما كه دنبال كاهش سروصدا هستيد، از ما بهتر شهروند پيدا نمي كنيد.
ناصر كرمي
كتاب سفر به درياي آبي ژرف
|
|
بيرون از چارچوب
بازسازي سنگفرش قديمي ميدان مشق
|
|
سنگفرش قديمي مجموعه ميدان مشق، دوباره احيا مي شود. به گزارش خبرگزاري ميراث فرهنگي، مراحل انجام عمليات سنگفرش ميدان مشق به منظور بازگرداندن هويت پيشين اين اثر تاريخي در محدوده حد فاصل سردر باغ ملي تا عمارت قزاقخانه تا ۱۵ مرداد ماه سال جاري به پايان مي رسد. به گزارش ميراث خبر، مهرداد بهمني مجري پروژه عمليات اجرايي سنگفرش در ميدان مشق در اين مورد گفت: «عمليات سنگفرش ميدان مشق در ابتداي ارديبهشت ماه سال جاري و با هدف هماهنگ كردن سطح كف زمين اين ميدان با بناهاي تاريخي و بازگرداندن هويت گذشته انجام شد، زيرا پيش از انجام عمليات سنگفرش ميدان مشق، كف اين ميدان فضاي ناهماهنگ باهويت تاريخي اين ميدان ايجاد كرده بود و اكنون با سنگفرش كردن ميدان مشق، اين فضاي تاريخي، يكدست خواهد شد.»
سنگفرش و احياي هويت پيشين اين ميدان تاريخي در راستاي هويت بخشي به فضاهاي تاريخي انجام مي شود و با توجه به اينكه طرح تغيير كاربري ميدان مشق به فعاليت هاي فرهنگي از سوي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور پيگيري مي شود، هر گونه اقدامي در زمينه توسعه فضاهاي پيشين تاريخي اين بافت تاريخي موثر است تا در اين محوطه، خاطرات به جاي مانده از معماري دوره هاي مختلف تاريخي در حافظه شهروندان تهراني باقي بماند. اين توسعه فضا توسط مشاوران طرح برگزار مي شود.
|
|
سه كليساي تاريخي در يونسكو ثبت مي شود
بالاخره پس از مدت ها سه كليساي تاريخي آماده مي شوند تا به ثبت جهاني برسند. به گزارش خبرگزاري مهر، مراحل پرونده سازي اين سه بناي تاريخي در حال انجام است و در سال ۲۰۰۶ اين سه بنا براي ثبت در يونسكو پيشنهاد مي شوند. اين سه كليسا از دوره هاي مختلف تاريخي اند.
كليساهاي استپانوس، قره كليسا (طاطائوس) و كليساي زور زور (مريم مقدس- دزور دزور) براي ثبت جهاني به يونسكو ارايه مي شود. اين كليساها به لحاظ معماري و تاريخي داراي ارزش بسياري هستند. اما كليساي زور زور كه از ارزش معماري خاصي برخوردار نيست، به دليل حفاظت ويژه اي كه يك كشور مسلمان از اين بنا به عمل آورده، حايز اهميت است. كليساهاي طاطائوس و زور زور در آذربايجان غربي و استپانوس در آذربايجان شرقي قرار دارد.
|
|
تخصص در شهرها
|
|
رضا شريف
دستگاه ويدئو گرفته ايد و مي خواهيد به كار بيندازيد. حداقل دو سيم و چندين سوراخ در پشت تلويزيون و ويدئو وجود دارد كه بايد فيش دقيقا در محل خود نصب شود. مي خواهيد آبگرمكن ديواري را روشن كنيد، دكمه اي وجود دارد كه فندك آن به شمار مي رود و لازم است آن را براي چند ثانيه محكم بگيريد تا شعله روشن شود. دوربين فيلمبرداري خود را برمي داريد و مي خواهيد از خانواده فيلم بگيريد. دكمه هاي زيادي در اطراف دوربين نصب شده است كه به كار انداختن دوربين نيازمند آشنايي با اين دكمه هاست. حتي جا انداختن فيلم هم كاري است كه احتياج به آشنايي با طرز كار دوربين دارد. با ذكر اين نمونه ها برمي گرديم به سال ها قبل كه هيچ خبري از اين وسايل نبود. براي مسافرت تنها كافي بود آماده كردن حيواناتي مثل اسب و قاطر را ياد داشته باشيم. براي روشن كردن اجاق، نياز به مقداري چوب و كبريت بود و... .
مقايسه ميان اين دوگونه زندگي نشان مي دهد كه در دنياي امروز استفاده از ابزار زندگي نيازمند تخصص است. نفس كشيدن در جهان امروز امكان پذير نيست مگر در سايه تخصص. گردش در شهر هم بدون تخصص امكان پذير نيست. مگر مي شود بي سواد بود و اين همه خيابان و كوچه را رفت و گم نشد؟ در شهرهاي بزرگ مثل تهران اين تخصص ها بالا تر مي رود و زيستن در اين شهرها با داشتن حداقل تخصص ها گره خورده است.
امروز كار كردن با كامپيوتر و اينترنت جزئي جداناپذير از زندگي ما شده است و اين امر ميسر نيست مگر آنكه در بعضي موارد متخصص باشيم. حتي نصب ويدئو هم خود يك تخصص لازم دارد كه بدون آن امكان استفاده از اين دستگاه از بين مي رود. ما در شهري زندگي مي كنيم كه حرفه اي بودن جزئي از آن است و نمي تواند جداي از آن باشد.
در سطحي وسيع تر مي بينيم كه حرفه اي شدن و آشنا شدن به يك فن آنچنان زمان و وقت مي برد كه ميسر نيست يك نفر بيش از يك فن به دست آورد. گذشت آن زماني كه تنها يك نفر مي توانست رياضيدان و پزشك و شيميدان و ستاره شناس و... باشد. امروزه تخصص، لايه هاي فراواني دارد كه يك رشته از آن قابليت آن را دارد تا عمر چند انسان را بگيرد. به اين ترتيب نمي توان انتظار داشت كه تخصص در چند رشته را يك نفر به دست آورد.
اما اين مطلب براي زندگي عادي در همين شهر يعني تهران است. يادمان باشد ديگر خبري از اجاق با سوخت چوب، حيوانات باربر و نظاير اينها نيست كه بدون هيچ گونه تخصصي بشود زندگي كرد. امروزه براي راه انداختن ابتدايي ترين وسايل زندگي به تخصص نياز داريم. به همين جاروبرقي نگاه كنيد. روشن كردن آن تنها نيازمند فشار دادن يك دكمه است، اما تنظيم هوا و سرعت آن و همين طور تعويض كيسه جاروبرقي تخصصي را مي طلبد كه بدون آن نمي توان كاري از پيش برد.
زندگي امروز با تخصص عجين شده است، بدون اين تخصص ها- گرچه در حداقل هايش- نمي توان راه به جايي برد و زندگي آرامي داشت. يادمان باشد در شهري زندگي مي كنيم كه متخصص بودن در حداقل ها، حرف اول را براي زندگي مي زند.
|