يكشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۳
۱۰ توصيه براي زندگي كردن
زنده ايد يا زندگي مي كنيد؟
000783.jpg
آيا تاكنون احساس كرده ايد كه كنترل زندگي از دست شما خارج شده است و هرچه بيشتر تلاش مي كنيد كمتر نتيجه مي گيريد؟ شايد زمان آن فرا رسيده است تا بجاي آن كه بدنبال زندگي بدويم، آن را تحت كنترل خويش درآورده و زندگي جديدي را آغاز كنيم. درك واقعي تفاوت ميان زنده بودن و زندگي كردن تا حدودي مشكل بنظر مي رسد،اما پي بردن به اين نكته منجر به تغييرات شگرفي در دنياي پيرامون ما مي گردد. حال اگر از اوضاع موجود خسته شده ايد و مي خواهيد زندگي كنيد ۱۰ توصيه زير را بكار گيريد:
۱- به ياد داشته باشيد كه زندگي موهبتي است كه هنگام تولد به شما ارزاني شده است.
زندگي همانطوري است كه به آن نگاه مي كنيد. مي توانيد بنشينيد و اجازه دهيد تا زندگي از شما يك مغلوب بسازد و يا اينكه برخيزيد و آن را به دست خود رقم بزنيد. مايا آنجلو در اين باره مي گويد: زندگي مانند مادري است كه هر روز صبح لباس شما را مرتب مي كند و مي گويد:  نگران نباش عزيزم!  من با تو هستم.
۲- زندگي را براي خود معنا كنيد و اهداف خود را در زندگي مشخص نماييد.
۳- براي خود قوانين ويژه  اي وضع كنيد.
بسياري از مردم بر اين باورند كه زندگي يك بازي است. شايد هم اينگونه باشد. اما اكثر بازيها قوانين و مقرراتي مخصوص خود دارند و شرايط برد و باخت در آنها مشخص شده است. ما مجموعه قوانين و مقررات بازي زندگي را همراه خود به اين دنيا نياورده ايم، شايد هم به ما اجازه داده شده تا خود اين قوانين را وضع كنيم و براي زنده بودن، زندگي كردن و شكست و پيروزي معيارهايي در نظر بگيريم.
۴- مسئوليت زندگي خويش را بطور كامل بر عهده بگيريد.
حال كه قوانيني مخصوص به خود وضع كرده ايد، مي توانيد مسئوليت زندگي خويش را بر عهده بگيريد. جفري ابرت در اين باره مي گويد: وقتي شخصا مسئول كارهاي خود باشيد، براي آزادي و آزاد زيستن نيازي به كسب اجازه از ديگران نداريد. وقتي شما از ديگران كسب اجازه مي كنيد، در واقع در مورد زندگي خود به آنها حق وتو مي دهيد!
۵- جزئيات را بي ارزش نشماريد و نسبت به آنها بي تفاوت نباشيد.
مهم نيست كه چگونه زندگي مي كنيم. زندگي در مسير پرتلاطم خود موانع بيشماري سر راه ما قرار مي دهد كه مجبور به مقابله با آن هستيم زيرا در غير اين صورت لذتها و شاديهاي ما به طور جدي در معرض خطر قرار مي گيرند. استفان وينسنت تفسير جالبي از زندگي دارد: «زندگي با مرگ از دست نمي رود. زندگي را لحظه به لحظه و روز به روز از دست مي دهيم و اين در حالي است كه هزاران راه نرفته در پيش روي داريم.»
۶- كارها و عادتهاي نادرست خود را ترك كنيد.
بسياري بر اين باورند كه واژه ترك كردن مفهومي منفي دارد،س آيا شما نيز جزء اين گروه هستيد؟ برخي معتقدند افراد موفق هيچگاه اقدام به ترك كاري نمي كنند اما اينگونه نيست، برنده ها اكثر اوقات به ترك مواردي مي پردازند كه اهداف و آرزوهاي آنها را برآورده نمي سازد.
۷- ليستي از كارهايي كه قصد ترك آنها را داريد تهيه كنيد.
اگر زندگي خود را دقيقا مورد بررسي قرار دهيد، خواهيد ديد كه انجام برخي كارها روند روبه رشد شما را كند و يا حتي متوقف مي كنند و ممكن است روي كارهاي ديگر شما نيز تاثير منفي بگذارد. اين قبيل كارها را شناسايي كرده و آنها را روي كاغذ بياوريد.
۸- عادتها و كارهايي را كه ترك كرده ايد، در ليست خود علامت بزنيد.
با انجام اين كارها در كوتاه مدت شاهد تغييرات مثبتي در زندگي خود خواهيد بود كه شما را از بسياري نكات منفي دور خواهد ساخت. پس فضاي اطراف خود را براي يك زندگي جديد و كسب تجارب مثبت بيشتر مهيا كنيد.
۹- به آينده بنگريد.
با اعمال اين تغييرات و ايجاد نيروي مثبت در زندگي، شما گام بزرگي بسوي آينده برداشته ايد، پس آينده نگر، خوش بين و شجاع باشيد. بطور يقين نتايج حاصله شما را شگفت زده خواهد كرد.
۱۰- از تمامي امكانات اطراف خود بهره گيريد.
اين نكته را فراموش نكنيد كه استعداد و مهارتي در شما به وديعه گذاشته شده است كه هيچ فرد ديگري از آن موهبت برخوردار نيست. بنابراين از تمام مهارتها و استعدادهاي خود در جهت دستيابي به يك زندگي شاد و سرشار استفاده كنيد. ارما بومبك در اين باره مي گويد:  «اميدوارم هنگامي كه در پايان راه زندگي در محضر خدا حاضر مي شوم، از تمامي استعدادها و امكانات موجود استفاده كرده باشم، به طوري كه بتوانم به پروردگار خود بگويم: خداوندا از هر چه به من اعطا فرمودي به بهترين نحو استفاده كردم!»
ترجمه:علي قادري

چپ دستي و راست دستي كودكان
000786.jpg
دليل روشن و قاطعي وجود ندارد كه بگوييم دست راست واقعاً  بر دست چپ برتري دارد و يا آن كه ملتي كه افراد آن راست دست هستند بر ملتي كه افرادش چپ دست هستند برتري دارد. اما سنت بر اين جاري است كه دست راست را بر دست چپ ترجيح دهد و فرهنگ ما نيز براساس همين ترجيح بنيانگذاري شده است. شايد برتر داشتن دست راست در آغاز تمدن اتفاقي بوده است
از زماني كه تمدن به وجود آمده و انسان دستگاهها و وسايلي براي تأمين مايحتاج خود اختراع كرده اين طور احساس شده كه يكي از دست ها بايد نقش اول را در انجام دادن كارها به عهده بگيرد و دست ديگر آن را كمك كند. به عللي كه بر ما روشن نيست دست راست را در همان زمان ها مقدم داشته و نسل هاي بعدي اين تقدم را به عنوان يك رسم و سنت پذيرفته اند و در نتيجه در تمام دنيا تعداد راست دست ها بيشتر است. مي توان گفت كه بيش از ۹۵ درصد افراد بشر دست راست هستند.
حال اين كه آيا فرد طبيعتاً  چپ دست و يا راست دست است و يا اين كه نتيجه تعليمات و عوامل اجتماعي يكي از دو حالت را اختيار مي كند، مسأله اي است كه سال هاي متمادي مورد بحث و گفت   وگو قرار گرفته است. عقيده متعارف اين است كه راست يا چپ دستي موروثي است و چنانچه بخواهند با زور آن را تغيير دهند به اختلالات عصبي خصوصاً نقص گويايي منجر مي شود. اما با تحقيقاتي كه تاكنون به عمل آمده  اين نظريه را كه راست و يا چپ دستي به وراثت بستگي دارد، رد مي كنند. در برابر اين نظريه كه چپ يا راست دستي نتيجه وراثت است اين نظر وجود دارد كه يادگيري و عوامل اجتماعي مسبب آن است و چپ و يا راست دستي فطري وجود ندارد.
مطالعات دقيق نشان مي دهند كه خو گرفتن به چپ و يا راست دستي تابع قوانين يادگيري و مانند ساير عادات و رفتارها نتيجه تمرين و تكرار است. علاوه بر اين تجربه نشان داده است كه كودكان و بزرگسالان مي توانند مهارت هاي تازه اي با يكي از دو دست فرا گيرند بدون آن كه توجهي به دستي كه بيشتر به كار مي رود بكنند و اين موضوع به هيچ وجه موجب اختلالات عاطفي نخواهند شد.
در ظرف سال هاي اول عمر، كودك قطعاً  نه چپ دست و نه راست دست است. اگر چه متمايل است يكي از دست ها را بيشتر از ديگري به كار برد ولي هنوز دست اصلي و برتر خود را تغيير مي دهد. از ۳ تا ۵ سالگي از نظر چپ يا راست دستي سال هاي مهمي است، چون در اين مدت كودك رفته رفته در ترجيح دادن يكي از دست ها بر ديگري مصر مي شود. چنانچه كودك را به خود واگذار كنيم ممكن است خود به خود راست دست شود ولي ضمناً نيز اين امكان وجود دارد كه وي عادت به چپ دستي كند و به همين سبب به عقيده بعضي از مربيان بايد كودك را هدايت و تشويق كرد كه عادت كند دست راست خود را بيشتر از دست چپش به كار برد. چرا؟
آيا واقعاً  دست راست بودن بر دست چپ بودن برتري دارد؟
دليل روشن و قاطعي وجود ندارد كه بگوييم دست راست واقعاً  بر دست چپ برتري دارد و يا آن كه ملتي كه افراد آن راست دست هستند بر ملتي كه افرادش چپ دست هستند برتري دارد. اما سنت بر اين جاري است كه دست راست را بر دست چپ ترجيح دهد و فرهنگ ما نيز براساس همين ترجيح بنيانگذاري شده است. شايد برتر داشتن دست راست در آغاز تمدن اتفاقي بوده است. به هر حال راست دستي در طي قرون جاي خود را باز كرده و شيوه متداول گرديده است. در كاوش هاي باستان شناسي و بررسي آلات و ابزار عصر سنگ و دوران پيش از تاريخ و همچنين در مطالعه آثار بشر متمدن اين مطلب ثابت شده است.
حال در عصري كه تمام ماشين آلات و وسايل خانه، آلات ورزشي و روش هاي تدريس و تمام ادوات و وسايل جهان ماشيني براي افراد راست دست تهيه شده، هنگامي كه شخص بخواهد در جهان راست دست ها زندگي كند، شايسته و بجا است كه او نيز راست دست شود. چپ دستي علاوه بر اشكالات عملي كه در به كار بردن وسايل و ابزار براي كودك ايجاد مي كند در شخصيت وي نيز بي اثر نيست. از زمان هاي قديم چپ دستي ناپسند بوده و بايد اقرار كرد اين ناپسندي در بين اكثر مردم هنوز به قوت خود باقي مانده است. بنابراين كودك چپ دست هميشه شرمسار و خجالت زده است و اين ناراحتي زماني به منتهاي درجه مي رسد كه پيوسته به او توصيه كنند كه دست ديگر خود را به كار ببرد. چپ دستي به موجب اين گونه ناراحتي ها و ناملايمات سبب بي علاقگي و ترس و بيم و احتمالاً  حسادت و تكروي مي شود. پس زماني كه كودك دست هاي خود را شناخت و توانست كاري را با يك دست انجام دهد، بايد كوشيد كه دست راست خود را به كار برد. حال چنانچه به او اجازه داده اند كه دست چپ خود را بيشتر به كار ببرد و در نتيجه چپ دست شده باشد آيا مي توان وضع را تغيير داد؟ اين سؤال فكر گروهي از روانشناسان را به خود مشغول داشته و آنان پس از مشاهدات و تحقيقات به اين نتيجه رسيده اند كه اين تغيير ممكن است ولي نبايد فراموش كرد كه هر چه ديرتر انجام گيرد، به همان نسبت دشوارتر است. بايد توجه داشت كه جايگزين كردن دست راست به جاي دست چپ احتمالاً  هيجانات عصبي در كودك بوجود مي آورد و اين هيجانات موجب مقاومت و سرسختي كودك مي شوند. هيجانات حاصله و نگراني كودك هنگامي كه بخواهند با زور و اجبار او را راست دست كنند سبب مي شود كه زبان وي لكنت پيدا كند. به اين ترتيب،  لكنت زبان نتيجه هيجان  نگراني است و تغيير خود، موجه آن نيست.
معمولاً  پس از آن كه تغيير حاصل شد، هيجان و نگراني از بين مي رود، مگر آن كه دوران تغيير زياده از حد طولاني شود و لكنت زبان و سير عوارض عصبي به صورت عادي درآيند و حتي ممكن است مقاومت كودك آن اندازه شديد باشد كه عليرغم كوشش هاي انجام شده چپ دست باقي بماند. كودك به علل بدني و يا خو گرفتن شديد به چپ دستي در هنگام تغيير ممكن است سخت مقاومت و پايداري كند و اگر ما بخواهيم اين مقاومت را از بين ببريم به شخصيت وي زيان جبران ناپذيري  وارد كرده ايم و يك چنين كودكي ممكن است در سراسر زندگي خود مبتلا به لكنت زبان و ساير اختلالات باشد.
اگر چه چپ دست بودن با ناراحتي هايي همراه است و ممكن است در شخصيت كودك اثر سوء باقي گذارد ولي با توجه به اشكالات و اختلالاتي كه تغيير چپ دستي ايجاد مي كند چنين به نظر مي رسد كه مجبور ساختن كودك به تغيير در چپ دستي درست نيست. در مواردي كه كودك اصرار زيادي در چپ دستي ندارد، پدر و مادر و ساير مربيان مي توانند با تشويق و هدايت او را به سوي راست دستي سوق دهند ولي در مورد كودكي كه شديداً به حفظ چپ دستي خود اظهار تمايل مي كند، نبايد دخالتي كرد، چون به آساني ممكن است تعادل رواني او آسيب ببيند.
مهسا فروغي

معرفي كتاب
لايه هاي پنهان زندگي دختران هندي در آمريكا
«مرنيال» در ملاقات با واقعيت
«ملاقات با مرنيال» عنوان كتاب تازه اي است از «ديوا كاروني» نويسنده آمريكايي هندي تبار كه توسط «آذر عالي پور» ترجمه و منتشر شده است. نويسنده در اين كتاب با نگاهي نو، سايه روشن هاي زندگي آن گروه از دختران و زنان هندي را كه به ايالات متحده آمريكا مهاجرت كرده اند مورد بررسي و كنكاش قرار داده است.
در «ملاقات با مرنيال» زنان مهاجر هندي در برخورد با واقعيت ها، در خاك آمريكا با جهاني روبه رو مي شوند كه با آنچه در قالب يك سرزمين موعود و آرماني در ذهن داشتند به كلي متفاوت است. «عالي پور» مترجم اين اثر مي گويد: وقتي نوشته «ديواكاروني» را خواندم، نوعي احساس همذات پنداري در من بيدار شد و ديدم، فرايند زندگي زنان مهاجر هندي، شباهت هاي زيادي با مسأله مهاجرت هاي خودمان دارد. اغلب دختران هندي به اعتبار ازدواج هاي از پيش تعيين شده با مردان هموطن شان كه جلوتر از آنها به آمريكا رفته و تبعه آن كشور شده اند ويزاي ورود به خاك آمريكا را دريافت مي كنند. اما آنچه در واقعيت با آن روبه رو مي شوند، ذهنيت شان را دگرگون مي كند. به نظرم، نويسنده خيلي ظريف و دقيق، درونمايه اي را مي گشايد، كه خيلي جديد نيست. مسأله فرهنگ هاي دوگانه در ميان مهاجران آسيايي و پيامدهاي آن همواره وجود داشته است. اما خانم «ديوا كاروني» با ظرافتي خاص و نگاه زنانه موضوع را تعقيب مي كند. كتاب از مجموعه داستان هايي تشكيل شده كه گزندگي و تلخي مشكلات ناشي از ازدواج هايي را كه راهگشاي مهاجرت بوده، براي خواننده روشن مي كند. دختري كه از هند به قول نويسنده كتاب با آرزوي قدم گذاشتن بر سنگفرش هاي طلايي، دل به مهاجرت و سفر مي سپارد و سوار بر بال هاي تخيل وارد آمريكا مي شود، در جريان زندگي با همسرش در يكي از محله هاي فقيرنشين و رودررويي با گزش هاي آشكار و نهان برخوردهاي نژادي كه اينجا و آنجا رخ مي نمايد، كم كم توهماتش فرو مي ريزد، بخصوص كه درمي يابد همسرش همچنان به فرهنگ مردسالاري وفادار مانده است. «عالي پور»، نگاه نويسنده به روند حوادث و مشكلات زنان مهاجر هندي در آمريكا را از لحاظ روانشناختي نيز در خور تأمل مي داند و مي گويد: «ديوا كاروني» خود از خيل مهاجران مي باشد و از نزديك با مشكلاتي كه دختران هندي در آمريكا با آن مواجه مي شوند، درگير بوده است. او تا نوزده سالگي در كلكته زندگي مي كرد و سپس راهي آمريكا شده و تحصيلاتش را تا دكتراي ادبيات ادامه داده است و اين سال ها مشاغل مختلفي مثل پرستاري بچه، نانوايي و خانه سالمندان را تجربه كرده است و حالا در دانشگاه «فوت هل» نويسندگي خلاق را درس مي دهد. اين نويسنده در سال ۱۹۹۱ ميلادي به رياست انجمن دفاع از قربانيان خشونت هاي بومي انتخاب شد. موضوعي را كه او در «ملاقات  با مرنيال» براي نوشتن برگزيده، گوياي وضعيت بسياري از زنان آسيايي مهاجر از جمله ايرانيان در آمريكا مي باشد. قصه تلخ ازدواج هايي كه اغلب به جدايي انجاميده است. «مرنيال» يك زن هندي است كه همسرش با منشي اش ازدواج مي كند و پسرش غرقه در فرهنگ آمريكايي، از مادر فاصله مي گيرد. نويسنده از همين زاويه لايه هاي پنهاني مناسبات را مي گشايد.

زندگي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
ايران
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  زندگي  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |