يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۶۰
پايان كار گروه دو
012708.jpg
اين عكس را وقتي گرفتيم كه او دومين گلش را در لباس تيم منتخب خبرنگاران ايراني و ژاپني وارد دروازه تيم خبرنگاران چين كرد.يك عكس واقعي با لباسُ ورزشي!
تيم دو نفره اعزامي شبكه ۳ به چين امروز به ايران باز مي گردد. حاصل كار فردوسي پور (گزارشگر) و نوباري (تصويربردار) بد نبود. اميدواريم تيم اعزامي به آتن هم گزارش هاي جذابي به ايران ارسال كند.
البته براي بعضي ها ديدن فوتبال به مثابه شكستن تخمه و دراز كشيدن جلوي تلويزيون و از اين قبيل است، اما هستند بسيار كساني دوست دارند فوتبالي كه مي بينند با صداي گزارشگري مجرب همراه باشد كه بر لذت تماشاي آن بيفزايد و از گزارش زير و بم مسابقات برآيد. فعلا در ايران همه گزارشگر برتر را عادل فردوسي پور مي  دانند. گرچه نظرسنجي قطعي صورت نگرفته است ولي در اين مواقع مي  شود به صورت تجربي حدس زد. عادل كه خودش مي گويد تحصيلاتش را در رشته مهندسي صنايع در مقطع فوق ليسانس به پايان رسانده است شوقي مفرط به فوتبال دارد و علاوه بر آن به زبان انگليسي نيز فوق العاده وارد است... خب دوستان مي  دانند كه اسم عادل مترادف با تكيه كلام معروفش است كه چه مي كند اين...! گرچه استعداد عادل باعث شده است تا او به اين درجه از شهرت و محبوبيت برسد بايد. بگويم كه اين ميزان بستگي به ادامه كار او دارد كه خودش را از پوسته تكرار دربياورد. همه كارشناسان ورزشي ايران كه اغراق است، اكثريت اظهار مي  دارند كه يكي از عوامل موفقيت او ارايه حواشي بازيكنان و غيره در موقع مناسب در هنگامي است كه گزارش بازي را از دست ندهد. اطلاعات او كه اكثرا از اينترنت و مجلات خارجي ورزشي است به او در اين مساله ياري مي  رساند. فردوسي پور گزارشگري ميانه رو است كه گاهي محافظه كاري نيز در او ديده مي  شود. اوايل كه برنامه نود را اجرا مي كرد در ايجاد تنش هاي بزرگي نقش داشت كه البته به قول عوام نمك برنامه بود، ولي بعد از مدتي او نيز ترجيح داد كمي احتياط كند. به هر حال در اين احتياط عوامل مهمي دخيل بود كه البته نوشتني نيست. او اگرچه انتقادهاي خود را به طور رسمي اعلام نمي كند ولي به طور استادانه اي مانند بازي استقلال و پرسپوليس در بازي رفت همين دوره سوم ليگ برتر از تعويض علي دايي حمايت كرد به اين مضمون كه علي دايي هم تعويض مي  شود!
عادل گاهي بدون تعارف نظرش را درباره مسايل، بي مهابا به زبان مي  آورد و اين نكته اي است كه بايد به آن توجه كرد. صراحت خاص او كه هرگز باتعاريف بي  دليل و بي حد و حصر همراه نشده از عوامل محبوبيت اوست.
درباره او نكته ديگري هم وجود دارد اينكه كمتر ديده ايم در تريبون مهم صدا و سيما از مقامي تعاريف آن چناني بكند. راستش همين «پاكي» است كه براي او مانده است... عادل در جريان جام ملت هاي آسيا بسيار زحمت كشيد. آنها كه در چين كار او را ديدند، مي  دانند كه يك «دستت درد نكند» طلب اوست.

ستاره ها قبلا  چنين آدم هايي بودند
012723.jpg
ازراست به چپ
شون كانري -جوليا چايلد-مريلين مونرو-ووپي گلدبرگ -ويليام مورس
اديب وحداني-وقتي كه كسي سرجاي اصلي خودش به كار مشغول نشود، در كارهاي ديگري كه انجام مي دهد هم طبعا نمي تواند چندان موفق باشد و كم تعدادند كساني كه بتوانند درست سرجاي خودشان مشغول شوند و حتي بسياري از افرادي كه توانسته اند مشاغلي را پيدا كنند كه چشمگير و خيره كننده باشد، اما نتوانند چندان هم در آن رشته ها موفق نباشند و زندگي خصوصي شكست خورده اي داشته باشند، اصلا هم كم نيست. براي مثال الويس پرسلي را در نظر بگيريد كه وقتي مرد، در اوج افسردگي بود و سال هاي آخر زندگي اش را در غم و غربت از اطرافياني گذراند كه عمدتا پولش را ستايش مي كردند. در سال هاي آخر دبيرستان الويس پرسلي يك راننده كاميون بود كه يكبار به مناسبت تولد مادرش مدت زمان محدود و مشخصي را از يك راديوي محلي كرايه كرد تا با يك گيتار خراب آواز «تولدت مبارك» را بخواند. او همان وقت توسط يك تهيه كننده كه در جست وجوي يك چهره سفيدپوست مي گشت كه صدا و آوازش شبيه سياهپوستان باشد، كشف شد و باقي قصه را البته بايد در جاي ديگري خواند.
نفر ديگر هنري ماتيس است كه كاملا به عنوان يك چهره شناخته شده نقاشي مدرن شناخته شده است. اما در اصل وكيل بود. در ايران خيلي وقت ها بسياري از آدم ها مشكلات حقوقي شان را شخصا يا با گفت وگو و كدخدامنشي و رفتن سراغ ريش سفيدها حل مي كنند. در بلاد خارجه سال هاست كه وسيله اي به اسم وكيل اختراع شده كه به حل موضوعات و مشكلاتي مي پردازد كه علي القاعده راه راحت تر و كوتاه تري كه زمان كمتري هم مي خواهد را بلد است. آقاي ماتيس و باقي وكيل هايي كه مي شناخت و نمي شناخت همه به دليل رجوع فراوان مردم، حسابي پول هاي جدي و قابل ملاحظه اي در مي آوردند و در مي آورند. اما يك روز ايشان دچار دل درد شديدي شد و وقتي به جست وجوي علت درد رفت، فهميد كه دچار آپانديسيت حاد شده است و طبعا زير تيغ جراحي رفت و بعد كه بايد قدري در بيمارستان بستري مي شد، محض رفع بيكاري به نقاشي كشيدن پرداخت و وقتي ديد كه چقدر استعداد دارد، يك كار اساسي (و ضمنا طبق عقل اقتصادي حسابگر معمول، بي خردانه!) انجام داد و رفت به پاريس كه نقاشي كشيدن را ياد بگيرد و اين ماتيس شد كه همه مي شناسند. نفر بعدي امروزه براي خيلي از ما شناخته شده نيست، اما نسل هاي قبلي يك بازيگر منحصر به فرد سينما را به خاطر دارند كه اگر فيلم هايش را هم نديده باشند، خبر خودكشي مشكوكش بعد از ترور جان كندي برايشان چندان فراموش شدني نيست. اسم آن فرد مريلين مونرو است و نسل جديد احتمالا فقط مي دانند كه اسم مريلين منسونآميزه اي از اسم همين ستاره و چارلز منسون ( مشهورترين قاتل زنجيره اي آمريكا) است. اين خانم قبل از بازيگر شدن در يك كارخانه صنايع دفاعي آمريكا مشغول به كار بود كه توسط يك عكاس ارتش آمريكا كشف شد.
هاوارد كاسل يك چهره ناشناس براي ماست كه در آمريكا به اندازه جواد خياباني يا عادل فروسي پور مشهور است. اين آقا قبل از اينكه گزارشگر ورزش شود بنگاه دار ملك و زمين بوده است.
در كلاس هاي مدرسه وقتي كسي هي روي ميز ضرب مي گيرد به او مي گويند «مورس مي زني ها»  آقاي پرفسور ساموئل مورس كه مبدع علامت هاي مورسي بوده - كه هنوز در عمليات هاي اطلاعاتي امنيتي و در سيستم هاي تلگراف كاربرد دارد- استاد دانشگاه در رشته نقاشي و هنرهاي تجسمي بوده است و بنيانگذار آكادمي ملي طراحي در نيويورك بوده است و به عنوان اولين مسوول اين موسسه هنري به كار مشغول بود.
ووپي گلدبرگ قبل از آنكه به يك هنرپيشه برنده اسكار بدل شود و اين همه فيلم بازي كند و پول هاي حسابي دريافت كند به يكي از جالب ترين كارهاي بشري مشغول بوده : تزئينات مراسم كفن و دفن!
فرد ديگر بحث امنيتي، فلسفي و غذايي است. در واقع در ايران وقتي كسي ياد كتاب هاي آموزش آشپزي مي افتد ناخودآگاه اسم رزا منتظمي از يك طرف ومترجم تاريخ فلسفه برتراند راسل و همسرش  ، يعني آقاي نجف دريابندري و خانم فهيمه راستكار مي افتد. در خارجه مردم عموما ياد خانم جوليا چايلد مي افتند كه كتاب هاي آشپزي مفصلي را نوشته و به فروش هاي چند ميليوني دست پيدا كرده است. اين خانم قبل از تاسيس يك موسسه معتبر آموزش آشپزي به اسم كوردون بلو در ايام جنگ جهاني دوم در اداره سرويس هاي استراتژيك كه قسمتي از سازمان سيا است، مشغول به فعاليت بود. چايلد در زمان خدمت در چين عاشق غذا پختن شد و به اين ترتيب يك آشپزساز عمده به بازار آمد. دني دويتو را بسياري به عنوان يك هنرمند كمدي و بازيگر مشهور مي شناسند كه در فيلم هاي خوبي، در نقش آدم هاي مضحك بدي بازي كرده است. قبل از اين نوع فعاليت ها، دويتو در يك آرايشگاه كه متعلق به خواهرش بود به كار آرايشگري مشغول بود.
جرالد فورد كه به عنوان يك پزشك در سراسر دنيا شناخته شده است، در زمان دانش آموزي در دهه۱۹۴۰ ميلادي به عنوان مدل در نشريه هاي مهمي مثل لوك و كازموپوليتن كار مي كرد.
شون كانري كه هم جيمز باند بوده و هم در نقش هاي متعدد ديگري بازي كرده است و تقريبا در همه آنها بازي هاي قابل قبولي را به نمايش گذاشته در سال هاي دهه ۱۹۵۰ رتبه سوم جهاني را در بدنسازي به دست آورده بود و قبل از آن هم به كار پوليش كردن تابوت ها مي پرداخت و مدتي هم به عنوان محافظ شخصي مشغول به كار بود.

فارسي مهاجرت ؛ «Make sure »كنيد!
زبان پديده اي  است بسيار وابسته به مكان. چنان كه مثلا زبان فارسي شمال تهران با زبان فارسي جنوب تهران متفاوت است يا زبان فارسي دانشجويان دانشگاه شريف با زبان فارسي دانشجويان دانشگاه فردوسي مشهد متفاوت است. اگر به اين واقعيت ها عقيده داشته باشيم، به ناچار بايد بپذيريم كه زبان چيزي بيش از دستور زبان و فهرست لغات و خط است. در اين صورت هيچ دور از ذهن نيست كه زباني وجود داشته باشد به نام زبان فارسي مهاجرت. فارسي مهاجرت زبان عجيبي ا ست و اندكي با مثال هاي قبلي متفاوت است؛ از اين نظر كه هم فارسي است و هم گاه نيست. هم Farsi هست و گاهي همPersian و اغلب فرق اين دو مورد اخير براي گوينده مهم نيست يا اگر دقيق باشيم، فرق گذاشتن بين اين دو برايش مهم نيست البته اين بحث قديمي در اين فرصت نمي     گنجد، چه خط فارسي مهاجرت همان خط فارسي يا عربي ا ست، نه خط لاتين. شايد اصلا همين خط غيرلاتين است كه به فارسي مهاجرت قوت و جايگاه خاصي مي    بخشد. فارسي مهاجرت از همان زمان آغاز شد كه مهاجرت خود نيز. مختص كانادا و آمريكا هم نيست، انگليس و سوئد و آلمان و ژاپن را هم درنورديده است .به همه آنجاها رفته كه مهاجران ايراني خود رفته اند. آنچه در اينجا فارسي مهاجرت مي ناميم خصوصيات مشترك تمام اينهاست وگرنه لازم به تكرار نيست كه هر كدام از اين كشورها زبان فارسي خود را دارند. از نظر ايرانيان مهاجر «شما» وجود ندارد. دوم شخص مفرد «تو» است. «چون در انگليسي بين دوم شخص مفرد و جمع فرقي نمي گذارند». درست است، ديگر اجباري در رسمي سخن گفتن نيست و احتمالا  لزومي هم در احترام گذاردن نيست.
مهاجر با محيط جديد خود خو مي گيرد، در آن جا مي افتد، فرهنگش را فرا مي گيرد و طرز تفكرش را به كار مي بندد. ناخواسته بر سر دوراهي قرار مي گيرد؛ يك طرف زبان فارسي ا ست كه ديگر كمتر كسي به آن سخن مي گويد، طرف ديگر زبان غريب و نا آشنايي  است كه همه به آن سخن مي گويند. فرهنگ جديد غلبه مي كند در حاليكه زبان فارسي همچنان اصرار دارد كه بماند. به ناچار خط فارسي مي ماند. دستور زبان فارسي مي ماند، ولي ديگر جنبه هاي زبان كم كم جاي خود را به معادل فرنگي خود مي دهند. لغات جديد وارد مي شوند. اصطلاح ها و تشبيه ها جايگزين مي شوند. زبان وسيله انتقال افكار است، پس كم كم فكري كه به فرهنگ و زبان فرنگ خو كرده است، از لايه ترجمه گذشته و از دهان خارج مي شود. به همين دليل است كه به جاي «ترديد كردن» ديگر «دو بار فكر مي كنيم» يا«سيني نقره» معناي جديدي پيدا مي كند. گرته برداري شروع مي شود. اما پس از اندكي، كلمات جديدي پيدا مي شوند كه معادل دقيقي در زبان فارسي ندارند يا اگرچه معادل دقيق دارند، اما چنان كاربردشان در جامعه جا افتاده است كه ترجمه شان به فهم شان لطمه وارد مي كند. براي مثال اگر روزنامه فارسي زبان را در تورنتو ورق زده باشيد حتما دو عبارت «بيزنس»و«اسپشيال» به وفور به چشمتان خورده است! و البته شكي نيست كه نوشتار، اصلاح شده گفتار است. مثال ديگري بزنم: در يكي از شبكه هاي تلويزيوني فارسي زبان كارشناس (يا دلال) مسكن داشت در مورد وام مسكن سخن مي راند، به فارسي مثلا . كلماتي چون   Mortgage، Condition،  Broker حداقل كلماتي  است كه مي توانست معادل فارسي شان را به كار برد. شايد بگوييد« >Mortgage چون معناي خاص جاافتاده اي دارد، مهم است كه به عين استفاده شود، يا مثلا«دلال»در فارسي كلمه چندان زيبايي نيست«. >Condition چه طور؟ كاش به همين جا ختم مي شد. به هيچ وجه آمادگي شنيدن«Make Sureكنيد» را نداشتيم!
كدام مان تا به حال نگفته ايم (بله، شخصا نگفته ايم!) «>Make Sense مي كند؟ بي  شباهت نيست كاربرد«مي»، «جولاي»،«آگوست» به جاي «مه»، «ژوئيه»، «اوت»، . شكي نيست كه افرادي پيدا مي  شوند كه«فبريه»، «آپريل»، «جون» را به جاي «فوريه»، «آوريل»و «ژوئن» نيز به كار برند. بدون شك مخلوط كردن نام هاي فارسي (كه از فرانسوي مشتق شده اند) و انگليسي اشتباهي است دوگانه و غير قابل توجيه.
آنچه در پس پرده اتفاق مي افتد چنين است:
* ذهن فكر مي كند و مفهومي  را كه مي خواهد منتقل كند آماده مي كند.
* سپس براي مفاهيم واژه جست وجو و يافت مي كند.
* در پايان، واژه ها را در ساختار جمله قرار مي دهد و جمله مي سازد.
از اين سه مرحله، اولي كه فكر كردن است، مستقل از زبان صورت مي گيرد. يعني چيزي مثل …فلاني به انگليسي فكر مي كند” وجود ندارد. مرحله بعدي انتخاب لغات است. لغات با توجه به مفهوم مورد نظر، از بايگاني لغات آشنا انتخاب مي شوند. جاي تعجب نيست كه انتخاب لغات از حافظه كوتاه مدت بسيار سريع تر است و نياز به فكر كردن ندارد. پس وقتي فرد در جامعه انگليسي  زبان زندگي مي كند، لغات انگليسي كه در روزهاي اخير شنيده شده اند بسيار سريع تر و آسان تر يافت مي شوند تا لغات فارسي كه آخرين بار چند ماه قبل به گوش خورده اند. در پايان بايد جمله ساخته شود. ساختار جمله حفظ كردني نيست، بلكه جمله توسط يك روش منطقي كه جزئي از دستور زبان است ساخته مي شود و اين كاري ا ست كه احتمالا بيش از ۲۰ سال به فارسي تمرين كرده ايد. بدين گونه است كه ساختار جمله فارسي و لغات انگليسي (يا هر زبان محلي ديگري) سريع ترين راه سخن گفتن مي شود و در نتيجه زبان اصلي مهاجر فارسي زبان را تشكيل مي دهد.

ورزشكاران ضد شورش
012726.jpg
نادر شاكرين-تا به حال ورزشكاران زيادي را ديده ايم كه براي شركت در مسابقات ورزشي ساك بزرگي را كه در آن لباس و لوازم شخصي آنهاست حمل مي كنند. مسوولان تيم ها هم كه وظيه آوردن مواد غذايي، آب آشاميدني و لوازم پزشكي را برعهده دارند اما در فهرست لوازم مربوط به تيم هاي ورزشي آمريكا كه امسال در المپيك شركت مي كنند چيزي به چشم مي خورد كه قبلا همراه سربازان و پليس هاي ضدشورش بود! اين وسيله چيزي نيست جز ماسك شيميايي. البته اين ماسك ها با ماسك هاي جنگي كه در برابر گازهاي مختلف شيميايي مقاوم هست متفاوت است. كميته المپيك آمريكا براي ۵۰۰ نفر از ورزشكاران خود و ۳۰۰ نفر از مسوولان تيم ها بيش از يك هزار ماسك سفارش داده است. نام سازنده اين ماسك ها هنوز اعلام نشده است ولي ارزش هر ماسك حدود ۱۵۰ دلار است. بد نيست بدانيم كه كشور يونان براي حفظ امنيت بازي ها تاكنون مبلغي معادل يك و نيم ميلياد دلار اختصاص داده است ولي به نظر كارشناسان آمريكايي كار از محكم كاري عيب نمي كند.
آمريكا كه محبوبيت زيادي بين جهانيان دارد قبلا مشمول لطف تروريست ها نيز شده است. در بازي هاي سال ۲۰۰۳ كه در جمهوري دومنيكن انجام شد ورزشكاران تيم واليبال بانوان ايالات متحده مورد حمله گاز اشك آور قرار گرفتند كه موجب ايجاد مشكلات تنفسي براي اعضاي اين تيم شد. بعد از اين حادثه مسوولان كميته المپيك به فكر افتادند تا براي استقبال از علاقه مردم ماسك شيميايي را نيز تدارك ببينند. اين ماسك ها كه روي صورت قرار مي گيرند و اطراف گردن را نيز فرا مي گيرند تنها در برابر گازهايي مشابه گاز اشك آور به درد مي خورند و در برخورد با گازهاي سمي شيميايي كاربردي ندارند. البته كميته المپيك آمريكا لوازم ايمني ديگري را نيز براي بازيكنان در نظر دارد كه فعلا در حال بررسي است براي امنيت بيشتر ورزشكاران آمريكا بايد خارج از دهكده المپيك به صورت گروهي حركت كنند و لباس هاي يك شكل به رنگ هاي قرمز، سفيد و آبي برتن كنند.

بازگشايي مجسمه آزادي
در گرماگرم هشدارهاي امنيتي، بعد از سه سالي كه از فاجعه تروريستي ۱۱ سپتامبر مي گذرد، طي مراسمي مجسمه آزادي به روي توريست ها گشوده شد.
مقامات سازمان ملي پارك هاي آمريكا، يكي از واحدهاي وزارت كشور كه نگهداري از اين مجسمه را بر عهده دارد، تصميم گرفتند باوجودهشدارهاي امنيتي عليه ساختمان هاي مركز بورس نيويورك وچند شركت مالي و سرمايه گذاري، در برنامه قبلي براي افتتاح ساختمان مجسمه آزادي تغييري ندهند. بانوي ۱۱۷ساله سبزرنگ كه بيش از يك قرن سمبل شهر نيويورك در تمام جهان است، سه شنبه صبح به وقت محلي، در حالي به روي توريست ها گشوده شد كه دسترسي به بيشتر نقاط داخلي اين مجسمه عظيم و مسين ۱۵۲ فوتي همچنان براي توريست ها امكان ناپذير خواهد بود. بعد ازحمله تروريستي كه طي آن يكي از دو هواپيمايي كه به برج هاي دوقلوي مركز تجارت نيويورك حمله كرد، نزديك بود با سرمجسمه برخورد كند، جزيره اي كه مجسمه روي آن قرار دارد به مدت دو ماه به روي توريست ها بسته شد و سه سال است كه ورود به داخل مجسمه ممنوع است. در اين فاصله، درون مجسمه بازسازي شده است و سقف شيشه اي به روي محوطه ورودي درون مجسمه قرار داده شده است كه از زير آن توريست ها مي توانند درون مجسمه را تماشا كنند، اما پله هاي تنگي كه بازديدكنندگان را به كلاه مجسمه مي رساند، همچنان بسته باقي خواهد ماند. از جمله آثار ديدني در داخل موزه مجسمه مشعل اصلي است كه از داخل روشن مي شد و سال ها راهنماي كشتي هايي بود كه راه به سوي نيويورك مي جستند.

مولن روژ
فرهاد فرجاد
012717.jpg

به دنبال تغيير چهره 
آرنولد شوارتزنگر به دنبال انتخاب به عنوان فرماندار كاليفرنيا در پي تغيير چهره است. البته او قصد گريم يا جراحي پلاستيك ندارد، بلكه مي خواهد چهره خشن و ترميناتوري خود را از اذهان پاك كند. ماجرا از جايي آغاز شد كه يك شركت عروسك سازي در اوهايو عروسك هايي از او به بازار عرضه كرد كه آرنولد با كت و شلوار (كه سمبل پست جديد اوست) اسلحه به دست داشت. اما فرماندار كاليفرنيا با ديدن عروسك خشمگين شده و شكايتي را به دادگستري آمريكا فرستاد، اما پس از آنكه در روزهاي گذشته اين ماجرا بارها و بارها در روزنامه ها و شبكه هاي تلويزيوني چاپ و پخش شد و شركت مذكور از امتياز مجاني تبليغ سراسري استفاده كرد، آرنولد و عروسك ساز به توافق رسيدند كه خط توليد اين عروسك جمع شود. گفتني است طراح اين فكر در شركت مورد تشويق مديران قرار گرفته است!
گارسن، همسر ستاره 
012711.jpg

شاه داماد يك آدم مشهور بود كه موي كم پشتي دارد، بازيگري به نام نيكلاس كيج كه در مقابل عكاس ها ايستاد و دستش را طوري به سمت آنها گرفت كه احساس مي كردي ازدواج اول اوست. اما، آليس كيم، عروس خانم ۲۰ ساله كه تا پنج ماه پيش گارسن رستوراني ژاپني در كاليفرنيا بود، سومين همسر كيج است كه در يك ماجراي پر سر و صدا از ليزاماري پريسلي دومين همسرش جدا شد. كيج ۴۰ ساله زير نور فلاش عكاس ها و پرژكتورهاي عظيم روحيه خوبي داشت و البته خانم همسر كه ناگهان به آرزويش رسيده بود.
حرفه جاسوسي براي استيو كارل 
012720.jpg

استيو كارل به لطف بازي در نقش هاي مكمل كمدي هايي چون بروس آلمايتي و آنكورمن، امروزه جايگاهي رو به رشد و آتيه دار يافته است. وي به تازگي با كمپاني برادران وارنر براي حضور در فيلم …get smart” (اسمارت را بگير) به توافق رسيده است.
اين پروژه قصد د ارد تا نسخه اي سينمايي از شخصيت مكسول اسمارت، جاسوس صاحب نام دهه ۶۰ ميلادي ارايه دهد. پيش از اين يك مجموعه تلويزيوني و يك فيلم سينمايي به نام «بمب برهنه» در سال ۱۹۸۰ برپايه شخصيت اسمارت تهيه شده بود.
قرار بود ويل فرل ايفاگر نقش اسمارت در پروژه جديد باشد، اما گرفتاري شغلي فرل موجب شد تا «وارنر برادرز» نقش را به استيو كارل پيشنهاد دهد. استيو كارل، نويسنده بروس آلمايتي، فيلمنامه اين پروژه را خواهد نوشت.
كوگان به جاي راجر مور
012714.jpg

بنا است استيو كوگان و بن استيلر در اقتباسي سينمايي از مجموعه تلويزيوني”the persuaders” حضور يابند. اين سريال دهه هفتادي، ميزبان چهره هايي چون راجر مور و توني كرتيس بود. در نسخه سينمايي، كوگان به جاي راجر مور و استيلر به جاي توني كرتيس بازي خواهند كرد. اين دو شخصيت، به كمك هم به مقابله با تبهكاران و جنايتكاران مي رفتند و حسابي بزن و درروهاي مخصوص دهه ۷۰ را به خورد بينندگان سريال مي دادند. شايد تنها وجه تمايز نسخه سينمايي اين اثر با سريال تلويزيوني آن، جلوه هاي ويژه مدرن و امروزي باشد.

خبرسازان
تهرانشهر
حوادث
در شهر
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
طهرانشهر
|  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |