يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۳
رويداد انديشه
همايش بين المللي ابن سينا
001182.jpg
همايش بين المللي ابن سينا شهريورماه امسال در دانشگاه بوعلي سيناي همدان برگزار مي شود.
به گزارش خبرگزاري فارس، اين همايش با پرداختن به دو جنبه معرفتي حكيم ابن سينا؛ يعني «حكمت» و «طب» از تاريخ يكم تا سوم شهريورماه (۲۲ تا ۲۴ آگست) برگزار مي شود.
موضوعات اين همايش در ۵ محور زير مورد بحث و تبادل نظر قرار خواهد گرفت:
۱- مباحث تاريخي شامل عصر ابن سينا، تاريخ سياسي و فرهنگي، ابن سينا و سامانيان، ابن سينا در خوارزم، ابن سينا و بوبيان، ابن سينا و كاكويان، احوال شخصي؛ سيره شيخ الرئيس، مذهب ابن سينا و معاصران ابن سينا.
۲- مباحث فلسفي شامل آراي حكمي و علمي، گرايش مشايي، حكمت مشرقي، گرايش ايراني، گرايش عرفاني، گرايش يوناني، آثار حكمي و علمي، منطقيات، طبيعيات، رياضيات، فلسفه عامه و مدنيات.
۳- مباحث طبي، آموزه هاي پزشكي، معارف و تجارب، تشخيص امراض، اسباب و علامات، معالجات مشهور، قرابادين و داروشناسي، پزشكي نامه هاي حكيم شامل كتاب القانون، فصول كتاب، منابع القانون و ديگر آثار طبي.
۴- مباحث ادبي شامل ابن سينا و زبان فارسي، اشعار فارسي و عربي ابن سينا، داستان هاي تمثيلي حكيم، بازتاب شخصيت ابن سينا در ادب فارسي، ترجمه هاي آثار ابن سينا.
۵- مباحث متفرقه شامل تأثيرات فلسفي ابن سينا، موافقان و مخالفان حكيم، مقام ابن سينا در جهان، كتاب شناسي حكيم، نقد و نظر در آثار ابن سينا، مجامع و همايش ها و مطالب قابل بحث ديگر.
بوعلي سينا در سوم صفر ۳۷۳ هجري قمري در روستاي افشنه از توابع خورميثين بخارا در خانه عبدالله بن سينا از مادري به نام ستاره متولد شد كه او را حسين نام نهادند و بعدها آوازه علم و دانش او مرزهاي آن روزگار را درنورديد و قرن ها افكار و انديشه هاي او مورد توجه دانشمندان رشته هاي مختلف قرار گرفت.
ابوعلي سينا تا آخر عمر خود به عنوان وزير علاءالدوله در خدمت او روزگار گذراند. او در سفري به همدان به مرض قولنج دچار شد و با علم به اين كه معالجه در او نفعي نخواهد داشت، غسل كرد و توبه نمود و آنچه داشت به فقرا بخشيد و هر سه روز يك بار ختم قرآن مي كرد. در زمان احتضار نيز گفت: مرديم و آنچه خود برديم اين است كه دانستيم كه هيچ ندانستيم. او روز جمعه اول ماه مبارك رمضان سال ۴۲۷ هجري قمري به جوار رحمت الهي پيوست و در همدان مدفون شد.

تفاوت هاي مردم سالاري ديني ودموكراسي ليبرال در گفت وگو با دكترمظاهري معاون فرهنگي دانشگاه آزاداسلامي
بازشناسي تمايزها
در ليبراليسم، بهره برداري بيشتر از لذت هاي مادي يك اصل است. به همين دليل افراد از قيد معارف و عقايد ديني و اصول اخلاقي آزادند و مي توانند هر كاري را انجام دهند مشروط بر اين كه با قوانين موضوعه در تعارض نباشد. از ديد اسلام چنين آزادي و حقي ارزش هاي او را تا حد يك حيوان كاهش مي دهد
001176.jpg
شناخت و بازشناسي تمايزها، در خلق آنچه اثري جديد ناميده مي شود، تأثيري بسزا دارد. در گفت وگوي حاضر، سعي شده تمايز ها آشكار شود. تمايز ميان مردم سالاري ديني و دموكراسي ليبرال. در اين گفت وگو سعي شده تمايزها را از ميان مفاهيم كليدي و نحوه مواجهه هر يك از دو نحله مورد اشاره، در مقام نظر و عمل به دست بياوريم. مفاهيم كليدي به شرح زير هستند: تمايز ميان ليبراليسم و اسلام و نظام ليبراليستي و نظام اسلامي دربرخورد با حق و تكليف، فرد و خواسته هاي او، انتخاب فردي، محدوديت ها در انتخاب فردي، وفاي به عهد و اخلاق، نسبيت و «من» انساني. اين گفت وگو را با هم مي خوانيم.
* تمايز ميان ليبراليسم و اسلام در برخورد با حق و تكليف چيست؟
- هم اسلام و هم ليبراليسم براي افراد حق و حقوقي قائل هستند. بسياري از اين حقوق در هر دو ديدگاه مشترك هستند: حق برابري افراد در برابر قانون، حق برخورداري افراد از حقوق مساوي بدون در نظر گرفتن رنگ و نژاد و زبان، تساوي حقوق زن و مرد، حق برخورداري از امنيت، حق مصونيت از تجسس، حق برخورداري از آزادي هاي سياسي، فكري، عقيدتي، حق تأمين اجتماعي و... در همين حال هر دو مكتب به ويژه ليبرال هاي متأخر بر اين باور نيستند كه فرد حق بهره مندي مطلق از آزادي را دارد. اگر آزادي افراد، نامحدود باشد، اين آزادي  به صورت مجوزي براي آسيب رساندن به ديگران درمي آيد.
بنابر اين همه مكاتب از جمله ليبراليسم و اسلام محدوديت هايي را براي حق و آزادي افراد قائل هستند. با اين حال چند تفاوت اساسي ميان ليبراليسم و اسلام در مورد حق و تكليف وجود دارد: در ليبراليسم بيشتر تأكيد بر حق «خودنگرانه» فرد است اما در اسلام تأكيد بر حق «غير نگرانه» نيز مي باشد. همچنين در ليبراليسم بيشتر بر حق مردم بر مردم سخن رانده مي شود اما در اسلام بر حق خدا بر مردم نيز تأكيد خاصي شده است.
در ليبراليسم، بهره برداري بيشتر از لذت هاي مادي يك اصل است. به همين دليل افراد از قيد معارف و عقايد ديني و اصول اخلاقي آزادند و مي توانند هر كاري را انجام دهند مشروط بر اين كه با قوانين موضوعه در تعارض نباشد. از ديد اسلام چنين آزادي و حقي روح انسانيت و ملكات فاضله را در انسان مي كشد و ارزش هاي او را تا حد يك حيوان كاهش مي دهد، همچنين وي را از تكاملي كه ناموس خلقت برايش در نظر گرفته باز مي دارد. اين در حالي است كه حقوق انسان ها هم مبتني بر نظام تكوين الهي است و هم مبتني بر نظام تشريع الهي و هم مبتني بر قوانين موضوعه. اسلام اساس آموزه هاي خود را بر توحيد، اخلاق و ملكات فاضله قرار داده و براي همه كارهاي فردي و اجتماعي حدودي قائل است. مهمتر از همه در اسلام، تكليف از حق جدايي ناپذير است. يعني هر جا حقي وجود دارد تكليفي هم وجود دارد. زيرا اگر كسي حقي داشته باشد، ديگران مكلف به رعايت آن حق هستند. به عنوان مثال در مقابل حق پدر و مادر بر فرزند، پدر و مادر نيز بر فرزند حق دارند. نكته مهم ديگر اين است كه ضامن اجراي حق و تكليف در اسلام عقاب دنيوي و اخروي است. اما در ليبراليسم تنها ضمانت اجراي حق و تكليف، عقاب دنيوي است.
* تمايز ميان شيوه برخورد حاكميت ليبراليستي و حاكميت مردم سالار ديني با فرد و خواسته هاي او چيست؟
- در حاكميت ليبراليستي دو نگرش درباره فرد و خواسته هاي او وجود دارد. در يك نگرش افراطي، افراد بشر غايت هاي في نفسه فردي هستند. از اين ديد جامعه صرفاً مجموعه اي از افراد است كه مي كوشند نيازها و علايق خود را برآورده سازند، چنين عقيده اي را «ذره گرايي» مي نامند؛ زيرا افراد را به منزله ذرات منفرد در درون جامعه مي داند. در اين ديدگاه جامعه اي وجود ندارد بلكه جامعه مجموعه اي از افراد است. اما ليبراليست هاي معتدل تر و متأخر تر بر اين باورند كه هر يك از افراد در برابر يكديگر مسئوليت اجتماعي دارند. در دموكراسي اسلامي اگرچه فرد درجاي خود مهم است اما شأن و منزلت و جايگاه افراد در جامعه تعريف مي شود. در ليبرال دموكراسي فرد مي تواند خواسته هاي مختلفي داشته باشد. مگر اين كه با قانون مغاير باشد. حكومت نيز موظف است اين خواسته ها را برآورده سازد. اما در دموكراسي ديني علاوه بر قانون، اخلاق، آداب و رسوم و ارزشهاي ديني محدوديتهايي را پيش روي خواسته هاي فرد قرار مي دهد. حكومت ديني در صورتي خود را موظف به برآوردن خواسته هاي فرد مي داند كه آن خواسته ها با اخلاقيات، موازين ديني، آداب و رسوم و قانون در تعارض قرار نگيرد. خواسته هاي فرد در جايگاه و چارچوب حاكميت ليبرال، در پوسته اي از اقدامات رفاه عمومي (General Welfare) قابليت تحقق پيدا مي كند و در واقع جنبه ارضاي غرايز اجتماعي او را دارد و بنا نيست اين خواسته ها در چارچوب حاكميت ليبراليستي، حالت رشد و معرفت گونه اي پيدا كند كه او را از دايره خواسته هاي مادي به سمت پديدار گشتن فرايند تكاملي مردمي، خارج سازد. و اين، به نفع دولت هاي مادي نگر است كه شهروندان را در مدار بسته اي از تقاضاها و خواسته هاي مرتبط به رفاه عمومي محصور كرده كه امكان رشد معنوي را براي آنان محدود نمايد.
اما پاسخگويي نظام مردم سالار ديني به اين خواسته ها در دو سطح انجام مي گيرد: اول پاسخگويي فعالانه به خواسته ها و برآورده كردن آنها جهت كسب رضايت عمومي شهروندان كه اين امر بخشي از وظايف و تكاليف حاكميت مردم سالار ديني محسوب مي شود.
دوم، فراهم كردن زمينه و بسترهاي مناسب جهت رشد معنوي و تكامل انسان هاي جامعه و تعميق معنويت و فضايل انساني در جوامع كه در اين مسأله اختلاف نظر وسيعي ميان حاكميت هاي ليبرال و اسلام وجود دارد.
* نقش و جايگاه فرد در انتخاب نظام ليبراليستي و نظام مردم سالار ديني چيست و پس از انتخاب، نقش فرد در دو نظام مذكور چگونه استمرار مي يابد؟
- شايد از نظر فرايند مشاركت فرد در انتخاب ميان نظام هاي سياسي مبتني بر مردم سالاري ديني و ليبراليستي، اختلاف و تمايز زيادي نباشد. هم در نظام مردم سالاري ديني و هم در نظام ليبراليستي فرد از حق انتخاب سيستم سياسي مورد نظر خويش برخوردار است. حال چه عواملي در حق انتخاب وي مؤثرند و يا اين كه سعي در اعمال نفوذ و فشار در انتخاب دارند، بحثي است كه در جاي خود مهم است ولي عجالتاً به موضوع مورد بحث ما، ربطي ندارد.
ترديدي نيست كه تمايز دو سيستم در مرحله بعد از انتخاب نمايان مي گردد كه اين امر، خود به خود، به مسئله مشروعيت اين سيستم ها دامن مي زند. در سيستم مردم سالاري ديني، از فرد هم براي انتخاب نظام سياسي و هم ادامه حيات و پشتيباني آن، تعهد و مشاركت مسئولانه، طلبيده مي شود. بدين معني است كه يك فرد بايستي از طريق مشاركت خود، چه از طريق رفتن بر سر صندوق هاي رأي و مشاركت در كليه فرايندهاي انتخابي و يا عمل به تكاليف خود به عنوان يك شهروند جامعه، از بروز شكاف ميان ملت- دولت جلوگيري به عمل آورد. به هر اندازه اي كه شكاف ترميم و پر شود بر ميزان مشروعيت نظام سياسي افزوده مي شود. اما در سيستم ليبراليستي براي سرخوردگي و بيزاري مردم نسبت به سيستم سياسي حاكم چاره اي انديشيده نشده و مي توان گفت مردم از هيچ طريقي نمي توانند نظم سياسي حاكم را به چالش بكشند و لذا، با عدم شركت در انتخابات نارضايتي خود را نسبت به عملكرد سيستم حاكم ابراز مي كنند.
001179.jpg

فرد در نظام ليبرال ذره اي در ميان بي شمار ذره آزاد ديگر است. از ربايش، جاذبه و دافعه خلاق و نيك انديشي اخلاقي مطلقاً خبري نيست.
* نظام ليبراليستي در چه مرحله اي انتخاب فردي را محدود مي كند و نظام مردم سالاري ديني در اين باره چگونه عمل مي كند؟
- واضح است كه معيار محدوديت در نظام ليبرالي، رعايت محدوده آزادي ديگران و خدشه دار نشدن آن است. اين كه عقلاً به تعداد آدميان، «بي نهايت» بدون فصل مشترك داشته باشيم در بنيان محل ترديد و اشكال است. از ديگرسو، در اسلام چيزي به عنوان محدوديت تعريف نمي شود. بلكه محدوده داريم. اين يعني چارچوب نظري و طبيعي انسان كه از ماهيت خدايي او سرچشمه مي گيرد و به معني تحديد و كندسازي دامنه عملكردها نيست.علاوه بر اين در نظام هاي سياسي ليبرال چه بسا افراد، به عنوان هويت مستقل ديگر آن نقش پيشين خود را در پروسه ايجاد دولت ها و يا بركناري آنها، از دست مي دهند و احزاب سياسي و مطبوعات و گروه هاي فشار (اصطلاح رايج در غرب) آراي افراد را به سمت دلخواه خويش كاناليزه مي نمايند. اين خود يك محدوديت بزرگ در سر راه بروز تمايلات مهم مردم و انتخاب آنان محسوب مي شود. اما در نظام مردم سالاري ديني، هر فرد داراي يك رأي است كه بايد آگاهانه و بركنار از هر گونه فشار از عوامل بيروني، آن را در صندوق هاي رأي بگذارد. بنابراين در نظام مردم سالاري ديني محدوديتي براي افراد در جهت انتخاب قائل نمي شود. زيرا اين موضوع را جزو حقوق آنان به حساب مي آورد. اما اين رأي در نظام هاي ليبراليستي در فراز و نشيب هاي ناشي از كشمكش هاي احزاب با يكديگر و متأثر از نفوذ وسيع و گسترده رسانه هاي گروهي، از افراد دريغ داشته مي شود. اگرچه شكل و ظاهر انتخابات وراي افراد، دست نخورده باقي مي ماند.
* در نظام ليبرالي وفاي به عهد و اخلاق چگونه معنا مي يابد و در نظام مردم سالاري ديني، چگونه تبلور مي يابند؟
- وفاي به عهد و اخلاق جزو آموزه هايي است كه در نظام سياسي ليبراليستي معني و مفهوم مشخصي ندارد. به همين دليل، اين نظام، نگرش مادي و ماترياليستي داشته و تلاشي براي شكوفايي اخلاق حسنه و فضائل انساني افراد انجام نمي دهد. و اصولاً به انسان مي انديشد و اين جهاني است و اين در حالي است كه اخلاق و معنويت، بخشي تفكيك ناپذير از ساخت سياسي مردم سالاري ديني است. اين نظام سياسي نظر به آباد ساختن دو جهان را دارد و از اين رو كه اخلاق،  جزو سمبل هاي اعلاي انسانيت محسوب مي شود، جايگاه منحصر به فردي در اين ساخت سياسي دارد.
در ليبراليسم، مباحث اخلاقي سه مرحله را طي كرده است. در مرحله اول معيار امر اخلاقي عبارت بود از يافته هاي علمي (علوم تجربي) يعني احكام اخلاقي بر مبناي يافته هاي تجربي تبيين مي شد. در مرحله دوم ايمانوئل كانت اين رهيافت را به نقد كشيد و اعلام داشت مبناي امر اخلاقي «وجدان» است. در مرحله سوم ژان پل سارتر وارد عمل شد و گفت مبناي اخلاق «فرد» است. اخلاق يعني انتخاب آزاد فرد، يعني هرآنچه را كه فرد انتخاب مي كند مدرك و ميزان اخلاق است. در مجموع بايد گفت نگرش ليبراليسم به اخلاق اصولاً «فايده گرايانه» است. يعني خير اخلاقي هماني است كه فرد به سود خود مي پندارد. در اين تفكر «عقل بشر» يعني همان عقل معاش مبنا و معيار اخلاق در نظر گرفته شده است و از ساير موازين از جمله «وحي» خبري نيست. اما در دموكراسي ديني آنچه معيار اخلاقي است «عقل فرقان» است كه فقط به اهل تقوي موهبت مي شود و حكم آن همان حكم شرع است.
ادامه دارد

انديشه
ادبيات
اقتصاد
ايران
زندگي
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  زندگي  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |