بفرماييد تو دم در بده
زيرزميني پر از جسد
شما هستيد و ده ها جسدي كه سينه بعضي هايشان از زيرگلو تا روي شكم شكافته شده، ياچهره بادكرده سياهي دارند كه به واسطه بالش فلزي، بالا آمده
|
|
محمد باريكاني
در هاي چوبي كوچك در فضاي كاملا اداري ساختمان به راحتي شما را گمراه مي كنند. اگر نخستين بار باشد كه به آنجا مي رويد، يقين خواهيد يافت كه اتاقي در آن سوي در ها به رويتان باز خواهد شد ولي اشتباه مي كنيد. مرد راهنما شرط ادب را رعايت مي كند، در را مي كوبد و سپس آن را مي گشايد، راهروي بسيار باريكي مقابلتان باز مي شود با پله هايي سنگي كه وقتي صحبت مي كنيد صدايتان پژواك دارد. طبقه اي پايين مي رويد، در ديگري كوبيده مي شود و وارد مي شويد. حالا اينجا شما هستيد و ده ها جسدي كه سينه بعضي هايشان از زيرگلو تا روي شكم شكافته شده، يا چهره بادكرده سياهي دارند كه به واسطه بالش فلزي، بالا آمده درست به شما زل زده اند.
يكه اي مي خوريد، با خودتان فكر مي كنيد آنها كه هر كدامشان به دليلي راهي خيابان بهشت در تهران شده اند به دقت مراقب حركات تان هستند تا در صورت ارتكاب كوچك ترين اشتباه از سوي شما مثل شخصيت هاي فيلم هاي ترسناك كه به شكل وحشتناكي از داخل قبرها بيرون مي آيند، يا با دست و پاي قطع شده شان و صورتي كه گوشه اي از آن به خاطر تصادف شديد به شكل منزجر كننده اي له شده است يا بقاياي جسد تجزيه شده اي كه حالا جاي چشم دو سوراخ عميق سياه روي صورتش ايجاد شده و گوشت هاي بدنش از داخل توسط كرم هاي سفيدي كه اندازه شان دوسه برابر دانه هاي برنج است خورده شده ناگهان از روي برانكاردهاي حمل جسد از داخل كاورهاي سياه رنگ بيرون بپرند و از روي تخت هاي فلزي تشريح جسد، صورت شان را به سوي شما بچرخانند. بلند شوند محاصره تان كنند، حلقه را تنگ تر كنند و شما را كه از شدت ترس زبانتان به سختي واژه «كمك » را ساخته است با هر وسيله اي چه فرقي مي كندچاقو، بالش هاي فلزي سنگين، ميله هاي تخت، تيغ يا قيچي جراحي مثله تان كنند تا به دنيايشان وارد شوي.
سالن هاي تشريح پزشكي قانوني با آن مردان سبز پوشي كه روزهايشان را با اجساد سپري مي كنند و ابزار كارشان هم شباهت عجيبي به ابزار كار خياط ها دارد، جاي عجيبي است. آنها هر روز صبح كه از خواب بيدار مي شوند روپوش هاي سبز را به تن مي كنند، چكمه هاي پلاستيكي سياه رنگ را به پا مي كشند تا ميزبان خوبي براي ميهمانان بي جان باشند. آمبولانس ها هر روز ده ها جسد تحويلشان مي دهند، آنها هم پذيرايي مي كنند تخت هاي روان را پاي آمبولانس مي برند، ميهمان جديد را با احترام وارد سالن كرده از لاي پتوخارجش مي كنند، دست و پايش را مي گيرند، تابي روي هوا مي خورد و يك لحظه صدايي مي آيد كه ناشي از افتادن جسد روي يك تخت فلزي است.
يكي از مردان سبزپوش لبخندي مي زند و در حالي كه بالش فلزي را زير سرجسد مي گذارد، مي گويد:« چرا امروز آمديد، ديروز، پريروز مي آمديد و مي ديديد كه چه خبر است خيلي سرمان شلوغ بود.» راهنما البته به شما يادآوري مي كند كه حسين پناهي، هنرمند ايراني كه پس از ۴ روز جسدش كشف شد نيز آنجا بوده است. سري تكان مي دهيد و مرد سبزپوش اين بار شوخي را به اوج مي رساند و مي گويد: «امروز عزرائيل رفته مرخصي.» به نظر مي رسد كه كارمند سبزپوش سالن تشريح يا از اينكه آن روز افراد كمتري مرده اند خوشحال است يا به خاطر آنكه آن روز سرش خلوت تر بوده است.
مرد سبزپوش ديگري مشغول شستن تخت هاي فلزي مخصوص تشريح جسد است. نگاه سردي به شما مي كند و بي تفاوت از كنارتان مي گذرد. نخ و سوزني روي تخت ديگري جابه جا كرده و باز هم شروع به شستن خون ها مي كند.
حميد تنها جوان مجموعه است كه موهايش را از فرق سر باز كرده، دندان هاي عقبي اش سيم كشي شده اند و حالا ۹ سال است كه با اجساد زندگي مي كند. او سال ۵۵ به دنيا آمده است و مي گويد كه به خاطر علاقه به تشريح جسد به زيرزمين پزشكي قانوني آمده تا حرفه تشريح را فرا گيرد.
وقتي احساساتش را جويا شويد با چشماني كه در عمق شان نااميدي و بي حوصلگي موج مي زند نگاهي به شما مي اندازد و با حالتي از انزجار و افسردگي مي گويد: «نه بابا. اصلا حوصله اين چيزها را ندارم.» آن طور كه خودش مي گويد نسبت به مسايل دور و برش بسيار بي تفاوت شده است و مي گويد: «اتفاقا همه آنهايي كه من را مي شناسند به من مي گويند كه بابا خيلي بي خيالي.»
اين جوان ۲۸ ساله اجساد زيادي را جابه جا كرده است و حتي يكي از دوستانش را هم خودش در سالن تشريح شناسايي كرده بود. او از اجساد مربوط به معتادان يا مردگاني كه به قتل مي رسند سخن مي گويد. از آنهايي مي گويد كه جسدشان تغيير شكل يافته يا به شكل عجيبي باد كرده است. دستتان را مي گيرد و براي اينكه حرف هايش را باور كنيد شما را به داخل سردخانه پزشكي قانوني مي برد. مكان نسبتا تاريكي كه بوي اجساد از آن به مشام مي رسد و دور تا دورتان را تخت هاي اجساد گوناگون محاصره كرده اند. جسد مردي را به شما نشان مي دهد كه به دليل تزريق مواد مخدر از بين رفته است. جسد تجزيه شده است. چشم هايش ازبين رفته اند و جالب اينكه سرش به سمت در ورودي سردخانه پيچيده است. اگر به موهايش دقت نكنيد فكر مي كنيد كه كسي او را آتش زده است. تنها جانداران داخل سردخانه كرم هاي سپيدي هستند كه فقط روي آن جسد جمع شده اند. آنها سهم بسزايي درتجزيه جسد دارند. ناگهان اضطراب عجيبي بر شما حكمفرما مي شود و فاصله تان را با اجساد بيشتر مي كنيد. بيرون مي رويد و مقابل در سردخانه تابوتي را مي بينيد كه روي آن نوشته است «جونگ يو آنگ فا». اين تابوت متعلق به جسد مردي تبعه كشور تايلند است و براي انتقال مي بايست موميايي شود. موميايي برايتان جالب است و ناخودآگاه شما را به ياد داستان سينوهه و تشريفات موميايي و دفن جسد در زمان فراعنه مصر مي اندازد. فضايي را در ذهنتان شبيه سازي مي كنيد و فكر مي كنيد براي موميايي به جايي وارد مي شويد كه مشعل هاي آتش از روغن چربي روي ديوار نصب شده است و دالان هاي تو در تو شما را به تالار موميايي وارد مي كند. وقتي وارد مي شويد مي بينيد كه آنجا سالني شبيه به همان سالن هاي ديگر تشريح در پزشكي قانوني است. اين بار جسد يك مرد هندي روي تخت تشريح قرار مي گيرد تا با تخليه بدن جسد براي موميايي آماده شود. «بن علي» مرد با تجربه اي است. ديگر كاركنان مجموعه به جرات مي گويند كه «موميايي او در خاورميانه تك است.» ظاهرا به دليل مهارت۳۰ ساله اش در تشريح و موميايي اجساد دعوتنامه اي از كشور آمريكا برايش ارسال شده ولي هيچگاه راضي به رفتن از ايران نشده است. بوي تند الكل و فرمالين -موادي كه براي تازه نگاه داشتن اجساد به كار مي رود- مشامتان را به شدت آزار مي دهد. با اين وجود، مرد باتجربه به شما تاكيد مي كند كه از سالن خارج شويد. با انگشت شصت فشارهايي روي سر جسد وارد مي كند و متوجه مي شويد كه براي اين كار بايد يك ساعت و نيم زمان گذاشته شود تا جسد مرد هندي براي انتقال به كشورش موميايي شود. پيش خودتان فكر مي كنيد شايد به خاطر آنكه از تكنيك موميايي باخبر نشويد شما را از سالن «دك» كرده است.
دكتر قره داغي رئيس واحد تشريح پزشكي قانوني در تهران كه به نوعي مخزن اسرار اين سازمان به شمار مي رود به نحوه انتشار اخبار حوادث در روزنامه هاي كشور انتقاد دارد. وقتي از او بپرسيد كه زندگي با اجساد چطور است؟ قطعا به شما خواهد گفت: «من با اجساد زندگي نمي كنم و آنها تنها نمونه هاي كاري ما هستند. البته شما يك جوري به اين قضايا نگاه مي كنيد كه متفاوت با نگاهي است كه ما به شغل خودمان داريم.»
او اگرچه محافظه كاري سازمان هايي نظير پزشكي قانوني با خبرنگاران را ناشي از كارهاي عجولانه و غيرحرفه اي نشريات زرد در كشور مي داند ولي به شما يادآوري مي كند كه «پزشك در بيمارستان براي بيمارش گريه نمي كند بلكه وظيفه اش را درجهت ازبين بردن دردهاي بيمار و بهبود يافتن او انجام مي دهد و اينطور نيست كه حالا چون ما با مردگان درارتباط هستيم احساسي خارج از احساس شما باشد. وظيفه ما تعيين علت واقعي فوت است و تنها به اين موضوع فكر مي كنيم.»
دكتر قره داغي همچنين توضيحاتي درخصوص لزوم رازداري در پزشكي قانوني مي دهد و درخصوص اظهارات غيرعلمي نسبت به برخي فوت شدگان سخن مي گويد.
او مي گويد: «پنهان كاري درخصوص برخي اقدامات در كار پزشكي قانوني به دليل بالارفتن امنيت رواني جامعه است. چون آشكار ساختن برخي مسايل ممكن است قبح جرايم را ازبين ببرد.»
رئيس واحد تشريح اجساد پزشكي قانوني تهران از محله «هارلم» نيويورك مي گويد كه براساس شنيده هايش حتي پليس آمريكا هم جرات وارد شدن به اين محله را ندارد.
دكتر قره داغي، مرگ ناشي از تصادفات رانندگي و اعتياد به مواد مخدر را از مهمترين عوامل اصلي مرگ و مير مي داند و معتقد است كه اين دو عامل درصد بيشتري در مرگ وميرها داشته است.
قره داغي معتقد است: «تصادفات و اعتياد بلاي جان جامعه شده است كه تنها تصادف سالانه بالغ بر ۲۰ هزار نفر را در كشور ازبين مي برد.»
رئيس واحد تشريح اجساد پزشكي قانوني تهران به اين نكته تاكيد مي كند كه مرگ وميرهاي پرتعداد در تصادفات و اعتياد به دليل آهسته بودن اين جريان چندان حساسيت برانگيز نيست. در اين مورد حق با دكتر قره داغي است. حميد هم مي گفت كه هيچ احساسي از ديدن اجساد متعددي كه روزانه به محل كارش مي آيد پيدا نمي كند. او حتي وقتي شب ها تنها درميان اجساد مشغول به كار است احساسي ندارد. گويي آنها موجود زنده اي نبوده اند. يك نظريه پرداز غربي البته به شكل ديگري بي تفاوتي نسبت به مرگ انسان ها را تصوير مي كند.
او مي گويد: «مرگ يك انسان يك فاجعه بشري است اما مرگ هزاران انسان تنها يك تراژدي آماري است.»
|