پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۶۴
سفر و طبيعت
Front Page

همان طبيعت، همان منظره
سفر به سرزمين الموت
اگر قرار است به درياچه اوان برويد ديدار از قلعه الموت مي تواند تنها نكته جذاب آن باشد
وقتي كه از تهران راه افتاديم اصلا تصور نمي  كرديم كه قرار است چنين مسافت عجيب و غريبي را طي كنيم
012966.jpg
عليرضا آشوري 
براي  آدمي مثل من كه جغرافي اش زياد خوب نيست و مسافرت هم خيلي كم رفته، سفرنامه نوشتن بيشتر يك چالش شخصي است تا يك عملكرد مطبوعاتي؛ بنابراين پيشاپيش هر ايراد و نقصي را به طور كامل مي    پذيرم و تسليم.
خستگي از كار و زندگي روزمره بي  ترديد مبتلابه قشر وسيعي از افراد جامعه ماست؛ بنابراين وقتي دوستان پيشنهاد سفري نصفه و نيمه را دادند هيچ كدام از مدعوين ذره اي هم در پذيرش آن شك نكردند. بنا بر اين بود كه دسته جمعي (حدود ۱۰ نفر) با سه خودرو شخصي برويم به جايي موسوم به درياچه اوان.
كاشف به عمل آمد كه اين درياچه جايي است نرسيده به شهر قزوين كه در نزديكي قلعه الموت واقع شده است.
چون بنده اصولا خيلي كم سفر رفته ام، از زماني كه از تهران راه  افتادم ، كاملا حواسم را جمع كرده بودم تاجاده و مسير راه و حواشي مرتبط با آن يادم بماند، ولي خب همراهي با سه همسفر پرچانه و البته بسيار بامزه و باحال، قطعا اجازه نمي  داد تا هيچ كسي بتواند روي مناظر اطراف متمركز شود.
جاده كرج و قزوين شايد در نگاه اول هيچ نكته جالب و جذابي در خود نداشته باشد. جاده اي دراز و كفي، بدون هيچ منظره جالب و زيبايي در كنار جاده؛ اما بعضا نكات جالب توجهي هم به چشم ميآمد. در طول جاده مراكز صنعتي و توليدي متعددي ديده مي شد و دود وحشتناكي كه از دودكش هاي اين كارخانه  ها برمي خاست هوايي به مراتب آلوده تر از تهران ايجاد مي كرد. جالب اينكه درست در كنار اين كارخانه ها مزرعه و باغ هاي مختلفي قرار داشت كه در بعضي از آنها گاو و گوسفند در حال چرا بودند. حال خودتان تصور كنيد وضعيت محصولات مزرعه اي را كه كنار يك مركز صنعتي نفتي قرار دارد و دام هايي كه در اين مزرعه چرا مي   كنند.
وقتي كه از تهران راه افتاديم اصلا تصور نمي  كرديم كه قرار است چنين مسافت عجيب و غريبي را طي كنيم. بعد از عبور از تمام ملحقات و اتصالات شهرستان كرج، رسيديم به يك مسير خروجي كه روي تابلوي كنار آن نوشته بود: «جاده الموت».
زماني كه در حالت شوخي و خنده و كمابيش مسخره بازي وارد جاده الموت شديم اصلا فكر نمي  كرديم كه قرار است حدودا سه ساعت بعد به مقصد برسيم. جاده الموت گرچه در ابتدا تفاوتي با جاده قزوين نداشت ولي بعد از مدتي كه وارد كوه هاي سلسله جبال البرز شديم همه چيز عوض شد. جاده مذكور مسيري بود به طرزي باورنكردني پرپيچ و خم، به طوري كه شايد بعد از هر ۵-۴ كيلومتر يك دور پيچ مي  خورد. جاده مثل مار دور كوه مي  پيچيد و با شيبي نسبتا زياد بالا مي  رفت و بعد دوباره با همان وضعيت مي  آمد پايين.
به دليل پيچ و تاب هاي فراوان جاده و فشاري كه به خودروي بي  نظيري مثل پرايد وارد شده بود، كولر خودرو را قطع كرده بوديم و شما تصور كنيد، وسط كوه، حوالي ساعت ۱۰ تا ۱۳ ما چه جهنمي را در آن وضعيت تجربه كرديم. همين حركات پر از پيچ و تاب خودرو به اضافه گرماي هوا و شيب جاده باعث شد هر ۴نفر ما دچار سرگيجه و حالت تهوع شويم؛ وضعيتي كه در اصطلاح به آن «بيماري حركت» مي    گويند. متاسفانه بنده هم كه در چنين مواردي اغلب يك داروخانه كامل را با خودم حمل مي    كنم آن روز به خاطر پيشگيري از متلك هاي دوستان، داروخانه كذايي را با خودم نياورده بودم و اين دفعه از سوي ديگري مجبور شدم نيش و كنايه رفقا را تحمل كنم. بد نيست اشاره كنيم كه راه درمان چنين وضعيتي مصرف داروهاي آنتي هيستامين است. رايج ترين داروهايي كه براي درمان «بيماري حركت» مصرف مي  شود ديمن هيدرينات، پرومتازين و ديفن هيدرامين هستند. البته بعضا متوكلروپراميد هم براي حل اين مشكل مصرف مي  شود كه صرفا حالت تهوع را بهبود مي  بخشد. اكيدا توصيه مي  كنم براي اينكه دچار مشكلات بيماري حركت نشويد حتما آنتي هيستامين را هنگام سفر، همراه خود داشته باشيد.
خلاصه در آن وضعيت اسف انگيز مدام از كوه ها بالا و پايين مي  رفتيم. تماسمان هم با دوستاني كه جلوتر از ما بودند قطع شده بود، چون موبايل به هيچ وجه آنتن نمي  داد. البته يك نكته بامزه اينجا بود كه وقتي از پيچ جاده رد مي  شديم آنتن موبايل كامل مي  شد، ولي وارد پيچ بعدي كه مي  شديم دستگاه پيغام مي  داد «خارج از سرويس»؛ اما از آن بالا منظره  دره هايي كه پشت سر گذاشته بوديم بي      نهايت زيبا و حتي كمي  ترسناك  بود.
ابهت كوه ها و كوچكي انسان و دست سازهاي انسان در برابر آن، تناقض مضحك و ترسناكي ايجاد مي  كرد. طي مسير يكي، دوبار از وسط روستاهايي رد شديم كه شمايل تيپيك روستاهاي عهد عتيق ايران را داشتند. مناطقي با خانه هاي كاه گلي كه جابه جا خراب شده و غيرقابل سكونت به نظر مي  رسيدند. به نظر مي  رسد تجارب تلخ زلزله هاي متعدد در آن مناطق باعث عبرت هيچ كس نشده است. در آن نواحي بحث مقاوم سازي و مقابله با زلزله  و از اين حرف ها به شوخي شباهت داشت.
لازم به تذكر آدم غيرتخصصي مثل من نيست كه اگر زلزله اي با قدرت بالا در آن مناطق رخ دهد احتمالا فاجعه زلزله بم در ابعادي شايد حتي وسيع تر تكرار خواهد شد.
به هر حال بعد از طي مسافتي طولاني و واقعا خسته كننده بالاخره به يك دو راهي رسيديم كه تابلوهاي كنار آن نشان مي  داد راه سمت راست بعد از طي ۳۵ كيلومتر به قلعه الموت مي  رسد و مسير سمت چپ بعد از ۹ كيلومتر به درياچه اوان.
سوالي براي همه ما پيش آمد كه چرا در تمام طول اين مسير اعصاب خرد كن حتي يك تابلو وجود ندارد كه مسير و فاصله درياچه اوان و حتي قلعه الموت را مشخص كند.
وقتي به پيچي رسيديم كه زيرپايمان درياچه اوان ديده شد، سروصداي همه بچه ها درآمد: «همين؟»
چيزي كه از آن با نام «درياچه» اوان ياد مي   شد، بيشتر به بركه و آبگير شباهت داشت. دورتا دور اين به اصطلاح درياچه تعداد نسبتا قابل توجهي خودرو پارك شده بود و جابه جا خانواده ها، فرش و حصير پهن كرده و با ذوق ولذت فراوان اغلب مشغول روبه راه كردن بساط غذا بودند
برخي از آقايان هم كه خيلي ذوق زده شده بودند، داشتند در آب اين درياچه كذايي شنا مي  كردند. باز هم تذكر يك نكته ايمني و آن اينكه شنا كردن در آبگيرهايي اين چنيني بسيار خطرناك بوده و همواره تلفات فراواني به دنبال داشته است. در كنار اين درياچه هيچ كس نبود كه مانع شنا كردن افراد شود يا اگر هم بود بنده كه نديدم.
آب درياچه به خصوص در نزديكي ساحل بسيار كثيف و عملا گل آ لوده بود. دور تا دور آن هم چيز خاصي جلب نظر نمي  كرد. در ساحل آن گياهان بلندي از جنس همان گياهان مرداب روييده بودند. تنها بخش زيباي ساحل اين درياچه، ضلع جنوبي آن بود (البته اگر جهت را اشتباه نكرده باشم، چون با وضعيت خاص اين درياچه تشخيص جنوب و شمال كمي مشكل است.)
در آن قسمت جنگلي وجود داشت كه در اطرافش چند مزرعه به چشم مي  خورد. وقتي داخل آن راه مي  رفتي بعضا نور آفتاب را نمي  ديدي؛ عين همان تصوري كه همه در خيال خود از جنگل هاي تاريك و پرپيچ و خم دارند.
حدود ساعت ۴ بعد از ظهر يك مرتبه گرماي هوا به طرزي غيرعادي بالا رفت؛ آفتاب چنان تند و تيز بود كه حتي ۵ دقيقه هم نمي    شد بدون حفاظ كنار درياچه قدم زد.
هنگام بازگشت در همان اوايل راه يك مرتبه چشم مان افتاد به دودكش هاي نيروگاه حرارتي شهيد رجايي؛ باوركردني نبود. ما اينقدر از جاده دور شده بوديم!
در راه بازگشتن در ترافيك آزادراه تهران- كرج گير كرديم. شايد اعصاب خردي مسير رفت و برگشت در ديدگاه نگارنده بي  تاثير نبود، ولي دوستان هم با من هم عقيده بودند كه اگر قرار بود برويم كنار آب رودخانه و... مي  شد خيلي راحت تر رفت به فشم و اگر بنابر درخت و گياه و اين حرف ها بود كه اصلا مي  توانستيم برويم پارك طالقاني.
شخصا فكر مي     كنم اگر بنا بر رفتن به اين درياچه كذايي باشد، بهتر است اول مسافران به ديدن قلعه الموت بروند و بعد هنگام بازگشت سري هم به درياچه بزنند وگرنه صرف رفتن به يك منطقه زيبا خارج از شهر براي پيك نيك اصلا در مورد درياچه اوان به صرف نيست.

نهنگ  هاي قاتل  به قتل مي  رسند
آلودگي آب  اقيانوس ها به مواد شيميايي نسل نهنگ هاي بلوگا و نهنگ هاي قاتل را به خطر انداخته است.
012963.jpg

نهنگ هاي بلوگا
آلودگي هاي شيميايي روزبه روز بيشتر به آب هاي جهان راه مي  يابد و پهنه هاي وسيع تري را دربرمي گيرد. دانشمندان اعلام كردند آلودگي شيميايي، نهنگ ها را در بخش هايي از كانادا و اقيانوس  آرام در خطر انقراض قرارداده و منابع غذايي آنان در قطب شمال را مسموم ساخته است. دانشمندان دريافته اند كه نهنگ هاي بلوگا (Beluga whales) در كانادا از سرطان مي ميرند. جمعيت محلي بلوگا حدود ۶۵۰ راس تخمين زده مي  شود، اما هر ساله ۱۴ يا ۱۵ راس از آنها مي ميرند. تشريح اجساد وال ها (نهنگ ها) نشان داد كه ۲۷ درصد نهنگ هاي بالغ و ۱۷ درصد نهنگ هاي جوان بلوگا از سرطان مرده اند.
نهنگ هاي قاتل 
012969.jpg

مطالعات نشان مي  دهد كه نهنگ هاي قاتل (Killer whales) در شمال شرقي اقيانوس آرام نيز آلوده شده و در خطر پيامدهاي ناشي از مواد شيميايي هستند. پژوهشگران گزارش دادند كه طي ۱۵۰ سال اخير هرگز نهنگ هاي قاتل تا اين درجه در خطر نابودي قرار نداشته اند. بررسي علمي آب هاي ساحلي غربي شمال آمريكا، بين ونكوور وسياتل، آلودگي اين آب ها به مواد شيميايي مختلف از جمله پلي برومينات دي فنيل اترها(PBDE) ها، پلي برومينات بي  فنيل  هاPBB)ها) و پلي كلرينات ها نفتالين ها(PCN) هارا نشان داد.بد نيست بدانيدPBDE ها باعث اختلالات هورموني و آسيب به سيستم ايمني بدن مي  شود، بعضي از PBB ها سرطان زا بوده وPCNها سمي هستند.نهنگ هاي قاتل بزرگترين عضو خانواده دولفين ها هستند؛ نرها تا ۹ هزار كيلو و ماده ها تا ۵ هزار كيلو وزن دارند. خوراك آنها ماهي مركب، ماهي، فك و ديگر حيوانات آبزي است. دهان نهنگ  قاتل آنقدر بزرگ است كه مي   تواند يك فك را به طور كامل ببلعد!

بررسي آب ها و آلودگي اقيانوس ها در مجمع آسيا و اقيانوسيه
به منظور توسعه حفاظت محيط زيست، مجمع آسيا و اقيانوسيه در روزهاي ۲۸ و ۲۹ مرداد ماه با حضور نمايندگان مستقل كشورهاي عضودر تهران تشكيل خواهد شد. اين مجمع به بررسي  آب ها، بهداشت و شهرنشيني و آلودگي اقيانوس ها خواهد پرداخت. نمايندگان ۱۱ كشور در اين مجمع حضور مي  يابند كه در راس اين كشورها ژاپن قرار دارد سازمان ملل به همراه سازمان حفاظت محيط زيست ژاپن، هزينه اين جلسات را تقبل كرده اند.
نتايج اين بررسي ها به مجمع وزرا تحويل داده مي  شود. اين مجمع ظرف ۸ ماه آينده در كشور كره جنوبي تشكيل و راه حل مستقل براي توسعه محيط زيست آسيا و اقيانوسيه به اين مجمع ارايه مي  شود.
همچنين اين مجمع در سال هاي اخير در كشورهاي ژاپن و كره تشكيل شد و كشور ايران از نظر وسعت فعاليت در بحث و بررسي برنامه هاي زيست محيطي، در رتبه سوم قرار گرفت. در اين جلسه نمايندگان محيط زيست سازمان ملل، نخست وزير سابق ژاپن، پرفسور سليم از اندونزي، مسوول كنفرانس  ژوهانسبورگ و نمايندگان كشورهاي روسيه، فيليپين، كامبوج، مغولستان، پاكستان و ديگر كشورهاي عضو حضور دارند.

حيوانات شگفت انگيز زندگي من
012960.jpg
نوشته: دكتر ريموندريتمارس 
قسمت شصتم 
موهايش كه سيخ شده بود، خوابيد و به نظر رسيد هيكلش كوچك و كوچكتر مي شود. با ناله اي در گلو به دورترين گوشه قفس عقب نشست و دست هايش را به حالت ترس و تسليم جلو صورتش گرفت. حالا به نظر مي رسيد ابعاد بدنش به نصف رسيده است. مربي، رنگ پريده و لرزان، با تفنگ مسير عقب نشيني و خروج من را از قفس، پوشش داد.
بعدا گفت: « از سلاح آتشين مي ترسد و من با اين وسيله كنترلش مي كنم و نمي گذارم كارهاي خطرناك بكند. تقصير من بود كه اين اتفاق افتاد. اول كار فراموش كردم تفنگ را با خود داخل قفس بياورم وگرنه اصلا اين اتفاق نمي افتاد و كار به اينجا ها نمي كشيد.»
يك تجربه ديگر كه البته هيجانش كمتر، ولي درنوع خود بي نظير بود، مربوط به يك الك مي شد. الك (ELK) نوعي گوزن بزرگ جثه است. گوزن هاي نر معمولا سالي يكبار شاخ مي اندازند و ضمنا پشم شان نيز مي ريزد و تا سال بعد دوباره شاخ هايشان كامل شده و پشم بلند و گرم تمام بدنشان را مي پوشاند. اين پروسه ويژگي تمامي گوزن هاي نر است و همه سال اتفاق مي افتد. شاخ هاي بزرگ حيوان در فصل بهار  مي افتند و يك جفت زخم صفحه مانندجاي آن باقي مي ماند. اين زخم ها ظرف يك ماه بعد برجسته مي شوند و به نظر مي رسد زير پوست و رم كرده است، كم كم جاي شاخ ها، بزرگ و بزرگتر شده و روي آنها با پوست مخمليني پوشيده مي شود. شاخ هاي تازه خيلي سريع رشد مي كنند، گاهي روزي نيم اينچ (۵/۱ سانتيمتر) و به زودي به شاخ هاي فرعي تقسيم مي شوند و شاخك هاي كوچك يا خال هاي آنها درمي آيد و شكل آينده شان آشكار مي شود. اين شاخ ها محكم اند، اما نوك آنها نرم و لاستيك مانند است و درون آن پر از خون درگردش و بسيار مستعد زخم هستند. ظرف پنج ماه شاخ ها كاملا رشد مي كنند و به اندازه واقعي خود مي رسند. در اين هنگام رگ هاي خوني درپايه شاخ ها مسدود شده و به استخوان تبديل مي شوند. وقتي شاخ، استخواني شد، پوشش مخملين آن نيز از بين مي رود و در اين هنگام است كه گوزن  نر با شاخ هاي با شكوهش آماده جنگ مي شود.
من اين وقايع سالانه را با دوربين خود تعقيب و ثبت كردم وداستان فيلم من در ماه اكتبر، وقتي گوزن نر به حصار نرده اي حمله كرد و شاخ هاي تازه سخت شده خود را به آن كوبيد آغاز شد. بعضي از قسمت هاي اكشن در طول پاييز و زمستان فيلمبرداري شد، در اين ايام، جنگ وعادات جنگ را به تصوير كشيدم. بعد وقايع بزرگ بهار را فيلمبرداري كردم . نخست شاخ ها افتادند. پس از آن لازم بود الك بزرگ را متقاعد كنم كه در نقطه مشخصي غذا بخورد تا بتوانم نماهاي نزديك مورد نظر را از سر و كله او بگيرم. اين به من امكان مي داد يك سري كامل صحنه هاي كوتاه از شاخ هاي افتاده بگيرم و مراحل رشد آن را قدم به قدم، مثل روئيدن يك گياه، بر صفحه حساس فيلم ثبت كنم. تابستان آن سال هيچ تعطيلاتي نداشتم. فيلمبرداري درست در نقطه اي كه فيلم شروع شده بود به پايان رسيد، با حمله گوزن تازه شاخ به نرده ها، درست يك سال بعد.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   سفر و طبيعت  |
|  طهرانشهر  |   عكاس خانه  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |