شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۳
گفت وگو با دكتر حسن بلخاري مدرس و محقق در فلسفه هنر به مناسبت روز جهاني مسجد
معماري مقدس
وقتي شما به عنوان دارالقضاء، دارالافتاء و دارالاماره در مسجد كه خانه خداست فعاليت مي كنيد، قداست معنوي خاص مسجد بر ذهن و روح شما تأثير مي گذارد و فضاي خانه خدا را تداعي مي كند. اصطلاح خانه خدا يك اصطلاح كاملاً تأويلي است، يعني محل تجلي و حضور خدا
اولين مسجدي را كه پيامبر در مدينه ساخت، در نظر بگيريد. هم محل زندگي پيامبر(ص) بود، چرا كه ۹ حجره آن تحت اختيار زنان پيامبر قرار داشت و هم دارالاماره بود؛ يعني پيامبر(ص) در آنجا جامعه مسلمين را اداره مي كرد. دارالافتاء و دارالقضاء و محلي براي تجمع فقرا و بيچارگان نيز بود
ياسر هدايتي
آبي فيروزه اي در تركيب با رنگ هايي گرم گويي تو را به ميهماني آسمان مي برد، به ميهماني خدا. قاب بندي ها، طره هاي كنار سردر، قوس ها، مقرنس ها، شمسه ها، اسليمي هايي بافته چون گيسوي يار و پريشاني دل عاشقانش، تجسم مينوي حضور است. حضور در مكاني كه نشسته اي تا با او حرف بزني او حرف تو را گوش كند و اين كه دلي يك دله كني با آن صنم، با آن يگانه.
اگرچه به قول حافظ همه جا خانه عشق است، اما خانه عشق مسلمانان مسجد است و ۳۱ مرداد ماه روز جهاني مسجد.
به همين خاطر گفت و گويي با دكتر حسن بلخاري محقق و استاد دانشگاه انجام داده ايم، تا درباره ذات و روح اين معماري مقدس به گفت و گو بنشينيم.

001842.jpg

* معماري اسلامي يك تجلي هنرمندانه از حكمت اسلامي و ايراني به حساب مي آيد و مسجد به عنوان محل عبادت مسلمانان يكي از نمادهاي بارز اين هنر اسلامي است. لطفاً در ابتدا راجع  به نقش مسجد در جوامع اسلامي و رابطه متقابل آن با معماري اسلامي صحبت كنيد.
- اين سؤال داراي دو بعد است. يعني دو وجهه را درباره مسجد مورد توجه قرار مي دهد. يك وجهه آن، چيستي كاربرد مسجد در طول تاريخ اسلام است. وجهه ديگر آن، نسبت معماري اسلام با مسجد يا تأثير و تأثر متقابل معماري اسلامي و مفهوم و معناي مسجد است.
راجع  به بعد اول بايد بگويم كه مسجد اصلي ترين مكان در تمدن اسلامي است. چه در دوران صدر اسلام، كه يك مكان چند منظوره به حساب مي آمد و چه در اين دوره كه باز به عنوان اصلي ترين مكان در شهري كه هويت اسلامي دارد؛ محسوب مي شود. در صدر اسلام، مسجد محلي بود كه ابتدا و بالذات محل عبادت و ارتباط انسان با خدا بود، اما صرفاً به عبادت ختم نمي شد، بلكه تمامي اموري كه در مسائل اجتماعي به جهان اسلام و مسلمين مربوط مي شد، در مسجد صورت مي گرفت، اولين مسجدي را كه پيامبر در مدينه ساخت، در نظر بگيريد. هم محل زندگي پيامبر(ص) بود، چرا كه ۹ حجره آن تحت اختيار زنان پيامبر قرار داشت. در عين حال دارالاماره نيز بود؛ يعني پيامبر(ص) در آنجا جامعه مسلمين را اداره مي كرد. دارالافتاء و دارالقضاء و محلي براي تجمع فقرا و بيچارگان نيز بود. من وقتي در تاريخ تمدن اسلامي، كاركرد مسجد را مورد توجه و تحقيق قرار دادم، ديدم كه در صدر اسلام چه در زمان پيامبر(ص) و چه بعد از ايشان، مسجد تقريباً يك محل چند منظوره است كه تمامي حوائج مادي و معنوي مسلمين را برآورده مي كند. حتي مسجد محل تدريس و تعليم نيز به حساب مي آمد.
* اين انسجام كاركردهاي متفاوت اجتماعي در يك محل كه محيطي است براي ارتباط انسان با خدا، بعدها در جوامع اسلامي هرچه پيش تر مي آيد، كمرنگ تر مي شود. علت اين امر چيست؟
- همزمان با تخصصي شدن امور و پيچيدگي هاي امور اجتماعي در جهان اسلام، كه از يك سو محصول گسترش كيفي جهان اسلام و از سويي ديگر محصول آشنايي با نظامهاي كلاسيك در تمدنها و كشورهاي ديگر، از جمله تمدنهاي روم و ايران بود؛ يك نوع تقسيم وظايفي به وجود آمد و اين تقسيم وظايف به تخصيص مكانهايي كه بستر انجام اين وظايف بودند، انجاميد. به عنوان مثال مسجدي كه در صدر اسلام تمام كارها را انجام مي دهد در حكومت امويان ديگر تمامي آن كاركردها را نداشت.
معاويه وقتي در شام تشكيل حكومت مي دهد، سعي مي كند متأثر از حكومت يوناني و رومي يك حكومت مدرن داشته باشد. از زمان معاويه به بعد در خاندان اموي اين تقسيم وظايف به تقسيم اموري منجر شد كه در مسجد انجام مي گرفت. به موازات مسجد دارالافتاء و دارالقضاء و مكتب هايي ديگر تشكيل شد، پس اين تقسيمي كه درتاريخ اسلام در كاركرد مسجد انجام گرفت، بيشتر محصول پيچيدگي هاي امور مسلمين در حوزه اجتماعي بود.
* به نظر مي رسد كه اين تجزيه امور مختلف و خارج شدن آنها از ساحت مسجد، منجر به دور شدن از آن اصل معنوي نيز شد. مسجد در ساختار منسجم اوليه، هويتي به بقيه امور مي بخشد، اما با تجزيه امور ديگر، آن هويت يگانه خدشه دار مي شود.
- دقيقاً، وقتي شما به عنوان دارالقضاء، دارالافتاء و دارالاماره در مسجد كه خانه خداست فعاليت مي كنيد، قداست معنوي خاص مسجد بر ذهن و روح شما تأثير مي گذارد و فضاي خانه خدا را تداعي مي كند. اصطلاح خانه خدا يك اصطلاح كاملاً تأويلي است، يعني محل تجلي و حضور خدا. وقتي شما وارد چنين فضايي مي شويد و در آن به فعاليت مي پردازيد، مطمئناً بر شما تأثير مي گذارد و جنبه معنوي خاصي براي آن در نظر مي گيريد. حضور در اين فضا به اين كاركرد سياسي، اجتماعي، اقتصادي و تعليم و تربيتي، يك هويت معنوي خاص مي بخشد. پس اين تجزيه مي توانسته به نحوي به يك سكولاريسم در متن فرهنگ ما تبديل شود.
001848.jpg

* يعني به نوعي در همان اوان قرون اسلامي در قرن دوم هجري، يك نوع دوگانه انگاري در بطن نگاه به هويت فرهنگي و اجتماعي مسجد به عنوان اصلي ترين مركز مسلمانان ايجاد شده و به مرور اين اختلاف شدت پيدا كرده است؟
- اينجا دو نكته قابل طرح است. نخست اينكه اين تقسيم وظايف اجتناب ناپذير بود. هرچه قدر جامعه وسيع  مي شد، امور آن نيز گسترده تر مي شد. شايد يك محل، جوابگوي بررسي و تدبير اين امور گسترده نبود. اما به نظر من در عين حال اين اجتناب ناپذيري تمدن اسلامي سعي كرد، با خلق فضاهاي مشابه مسجد در محلهايي كه قبلاً كار آنها در مسجد صورت مي گرفت؛ به گونه اي آن فضاي معنوي را تداعي كند. شما وقتي وارد يك شهر اسلامي مي شويد؛ يعني شهري كه هويتي اسلامي دارد، دو بعد را مي توانيد ببينيد. يك بعد اين هويت، بعدي معنوي است كه مسلمان بودن شهر، نمايانگر آن است. بعد ديگر آن، بعد كالبدي و فضايي آن است كه هويت مادي شهر به حساب مي آيد.
در اين شهر معماري مسجد، معماري مركزي شهر است. هنگامي كه معماري كوفه به اميرالمؤمنين(ع) داده شد، حضرت ابتدا مسجد كوفه را ساختند. براساس سنت اسلامي بعد از مسجد، مدرسه و بعد بازار ساخته مي شود. در تمدن اسلامي براساس آن سنت اسلامي سعي شده است؛ هنگامي كه تقسيم وظايف و گستردگي امور سبب شده تا ساختمانهاي مجزايي به وجود بيايند، حداقل با فضا سازي مشابه معماري مسجد، فضاي معنوي مسجد به آن مراكز انتقال داده شود. در تمامي شهرهاي سنتي چه در ايران و چه در عربستان و مصر و سوريه و حتي شمال آفريقا و هند مي بينيم كه در يك شهر اسلامي با هويتي اسلامي بعد از مسجد جامع كه نماد شهر است، مدرسه به وجود آمده است با همان قوس ها و مقرنس هاي معماري مسجد. مدارس همان فضاي مسجد را تداعي مي كنند. زيرا در تمدن اسلامي تعليم و تربيت جزيي از عبادت به حساب مي آيد. وقتي به صدر اسلام برمي گرديم، مي بينيم كه پيامبر(ص) هنگام حضور در مسجد به گروهي كه در حال تعليم و تعلم بودند، مي پيوندد. يا اين كه پيامبر(ص) فرموده اند: يك ساعت تفكر بهتر از هفتاد سال عبادت است. اين مسئله نشان دهنده اين است كه در اسلام تعليم و تربيت جزيي از عبادت است و براي همين نيز فضاي مدرسه در معماري، شبيه فضاي مسجد مي شود.
مسئله بعدي بازار است. به بازارهاي سنتي موجود مانند بازار وكيل، بازار كاشان و بازار اصفهان كه توجه كنيد، مي بينيد كه معماري آن معماري قدسي است. وجود مقرنس ها و مبناهاي قوسي و دايره اي از اين دست است. اين نشان دهنده اين است كه معمار مسلمان يا طراح شهر اسلامي با همانند كردن فضاي معماري بازار و مسجد، مي خواهد بگويد كه هنگامي كه از مسجد خارج و به سمت بازار روان شدي، جدايي از آن عبادت خدا حاصل نشده و تفاوتي بين تجارت و عبادت نيست. آن چيزي كه ما را به همانندي تجارت و عبادت مي رساند، كالبد يا همان فضا است. به همين دليل شما در معماري اسلامي، فضاي مسجد، بازار و مدرسه را شبيه و يكسان مي بيند، هر چند آن را به عنوان يك قصور تلقي نمي كنيد. در بررسي تاريخ معماري اسلامي تا دوران معاصر متوجه مي شويد كه مسجد و مدرسه و بازار هويت واحدي دارند، اما دارالاماره ها اين گونه نيستند. زيرا اصلاً بعد از زمان اميرالمؤمنين(ع) هويت سياست از ديانت جدا شد. اگر بعد از حضرت علي(ع) كساني كه از سنخ و جنس ايشان بودند، حكومت را به دست مي گرفتند، ديگر معماري حكومتي نداشتيم، بلكه معماري سياسي نيز همان معماري مذهبي مي شد. حضرت علي(ع)، دارالاماره درست نكردند. متأسفانه به دليل سكولاريسمي كه در متن جامعه به وجود آمد، سياست بنيان خود را از معنويت جدا كرد. امويان و مروانيان و حتي عباسيان تحت تأثير همين نگره بودند. بغداد ساخته منصور دوانيقي است. اما معماري ساختمان هاي درالاماره آن همانند معماري مساجد نيست.
001851.jpg

* البته بحث ديگري نيز در اينجا مطرح مي شود و آن اين كه در شهر غير عرب مسلمان حضور معماري قدسي را در دارالاماره ها نيز مي توان ديد. قصرهاي باشكوه اندلس و مصر با آن معماري شبه قدسي مويدي بر اين گفتار است.
- اجازه بدهيد كه در تكميل بحث قبلي بگويم يكي از قصوري كه در هنر اسلامي قابل بحث است قصرالمشتي يا قصر زمستاني است.در آنجا ما پيكره نگاري زنان رقاص را داريم.اما ما در مسجد نقوش حيواني و انساني را نداريم، زيرا اين به منزله همان تمثيل و شمايل بت است.
* آيا عرب از قبل با اينچنين فضاهايي در دارالاماره و دارالافتاءها آشنا بوده است؟
- عرب از قبل با اين فضاها آشنا نبوده است بلكه از تمدن هاي ديگر نيز چيزهايي اخذ كرده است. به داستان كاخ سبز معاويه مراجعه كنيد.
* از تمدن هاي همسايه مانند روم و ايران.
- بله، اما بيشتر از رومي ها اخذ كرد. چون شام در همسايگي روم بود. فاصله شام را با درياي مديترانه و روم در نظر بگيريد. همچنين شمال آفريقا را كه رومي ها در آن حضوري جدي داشتند. ديگر اين كه در تاريخ هنر مطرح مي شود كه در روم، نماد شكوه معماري بود. براي اين كه خوانندگان محترم با بحث راحت تر ارتباط ايجاد كنند؛ به فيلم مصائب مسيح ارجاع مي دهم. كارگردان وقتي مي خواهد حضور قدرت مند پيلاتس را نشان دهد. حركت دوربين را از ستون ها شروع مي كند. بنده كه در تاريخ هنر معماري تحقيق و تدريس مي كنم، با همين معماري متوجه مي شوم كه اينجا محل حضور روم است. چرا كه دولت روم بنا را بر اين قرار داده بود كه شكوه و جلال خود را در معماري نشان دهد. معاويه نيز از همين مدل درس مي گيرد.
* آقاي دكتر، به نظر مي رسد اين مسأله در ذات خود معماري نيز باشد. چون ماندگار ترين آثار هنري، در دوره كلاسيك و هنر سنتي ماست. پس اين آثار هم نماد قدرت است و هم نماد ايستايي، چرا كه اين آثار، نماد تثبيت قومي است كه آنها را به يادگار گذاشته است.
- اين را ما در ايران هم داريم. درباره تخت جمشيد اگر هزينه هاي عظيم خرج شده، به اين دليل است كه اين معماري نشانه عظمت و ثبات حكومت ايران به شمار رود.
بنابر اين متأثر از معماري رومي و جدايي از آن معنويت نخستين، يك معماري جداگانه اي براي قصرها به وجود مي آيد كه از معماري قدسي مسجد متمايز مي شود. در شمال مصر هم هنگامي كه فاطميون قدرت را در دست مي گيرند، نگاهشان به سياست يك نگاه مذهبي است. اين نگاه مذهبي را در امويه و بني عباس نمي بينيد. در مصر كاخ «الحمراء» اگر چه كاخ است، اما با آن مقرنس هاي بي نظيرش صد در صد اسلامي است. ويكتورهوگو وقتي براي اولين بار قصر «الحمراء» را مي بيند، در شعر بسيار زيبايي مي گويد: «اين كار انسان نيست بلكه ستايش فرشته هاست.»
در ايران بعد از اسلام زياريان و آل بويه رويكرد شيعي دارند و طاهريان حكومت ضد بني عباس را پايه گذاري مي كنند.حتي معماري سلجوقيان نيز به نوعي كاملاً متأثر از يك معماري مقدس است.
معماري اي كه بعد از حضور مغول، به وجود مي آيد نيز معماري مقدس است. با اين كه تيموريان اهل قتل و غارت بودند، زن شاهرخ كه از نوادگان تيمور بود (گوهرشاد)، مسجد عظيم گوهرشاد را در مشهد ساخت.
بين مقبره شريف امام رضا(ع) و مسجد گوهرشاد، مدرسه كوچك بسيار زيبايي به نام پريزاد وجود دارد. پريزاد نام خادمه گوهرشاد است كه از باقي مانده مصالح مساجد گوهر شاد به فرمان وي مدرسه اي مي سازد.
اين اهميت علم را در اسلام مي رساند. پس همان گونه كه شما گفتيد، معماري مكان هاي سياسي در كشورهاي مختلف متناسب با هويت مذهبي آنجا متفاوت است.
حالا اگر باب اول را جمع بندي كنيم به اين نتيجه مي رسيم كه درصدر اسلام كاركرد مسجد چند بعدي بوده است و در اثر مرور زمان و تقسيم وظايف اين چند بعدي بودن كاركرد مسجد به چالش كشيده شد و تك بعدي شد و به نظر مي رسد در جهان معاصر مسجد تنها به محلي براي عبادت تبديل شده باشد.
* اگر اجازه بدهيد به قسمت دوم سؤالم برگرديم، يعني تبيين تأثير معماري اسلامي به عنوان تجلي هنر و حكمت اسلامي در معماري مساجد.
- در اينجا چند بحث كليدي و جديد مطرح مي شود كه من در رساله دكتري خود به آن پرداخته ام. نخست بايد پرسيد؛ آيا معماري در تمدن اسلامي معماري مقدس است يا نه؟ اكنون در جهان مدرن معماري به يك فضاي كالبدي گفته مي شود كه روح بنا نيست، ساختار بناست. در جهان مدرن به اين اعتقاد و نتيجه نرسيده اند كه فضا يا كالبد مي تواند يك مفهوم معنوي باشد. اما بسياري از محققين اعتقاد دارند كه ما در تاريخ زندگي انسان يك مفهوم معماري مقدس داريم كه اتفاقاً از دوره هاي باستان وقتي به طرف جلو مي آييم مي توانيم جلوه هاي آن را ببينيم.
به عنوان مثال ما در معماري مقدس بين النهرين و جنوب ايران يك معماري مقدس به نام زيگورات داريم كه الان نمونه بارز آن در شهر شوش با عنوان زيگورات چغازنبيل است. من در بررسي اين زيگورات ها در تاريخ هنر متوجه شدم كه شبيه كوه بودن اينها چه دلايلي مي تواند داشته باشد. اين زيگورات ها به صورت پله پله بوده اند و هفت اشكوب داشتند كه روي هم قرار مي گرفت. آنها شبيه كوه بودند چون در جهان بيني انسان مقدس، كوه نماد تجلي حضور خداوندي است. از يك طرف طبق آيه قرآن «كالجبل الراسخ»،  كوه نماد ثبات و پايداري است. همان طور كه شما در جايي از حرف هايتان اشاره كرديد كه معماري نشان دهنده تثبيت يك حكومت است، كوه نيز در ذهن انساني با هر هويت مذهبي نماد ثبات و مقاومت است.
* در عهد عتيق نيز بدان اشاره شده است، وقتي موسي در كوه سينا با خدا حرف مي زند، يا كشتي نوح بر كوه جودي فرود مي آيد.
- بله، درست است. حتي در تمدن هاي بين النهرين و عيلامي كه قبل از مادها بودند نيز كوه را مقدس مي شمردند. زيگورات چغازنبيل نيز براي آن زمان است.آنها معبد را شبيه كوه مي ساختند كه نماد تثبيت و قدرت باشد. همچنين براي اينكه در ذهن انسان اوليه هر چقدر از سطح زمين فاصله مي گرفتي به آسمان نزديك مي شدي.
* يعني شخص احساس استعلا پيدا مي كرد؟
- دقيقاً،  آسمان در ذهن انسان نماد تجلي و حضور خدا بود. شما براي اين كه از لحاظ معنوي از سطح پست و مادي فاصله مي گرفتيد، بايد به بلندي مي رفتيد.
اسم كعبه نيز اين احساس است. كعبه يعني محل برآمده و از سطح فاصله گرفته. بنابراين انسان هاي قديم زيگورات ها را چون كوه مي ساختند. زيرا كوه را مقدس مي دانستند. در تمدن هاي شرقي چين و هند نيز كوه مقدس است. پيامبر (ص) نيز آيات وحي را از (جبل النور) دريافت كرد. مهمترين موعظه عيسي در تاريخ مسيحيت در كوه انجام مي شود.
* كوه در عرفان نيز تجلي دارد و ما عارفان كوه نشيني را داريم. چه در عرفان اسلامي و چه در عرفان هندي.
- ما يك بحثي در معماري مقدس داريم با عنوان فيزيك معنا. يعني اين كه در تفكر انسان مقدس فيزيك (ماده) يك ارتباطي با متافيزيك دارد. اگر شما در فيزيك از سطح به سمت بالا فاصله بگيريد، به همان اندازه هم در معنويت و متافيزيك مي توانيد بالا برويد. اين پلكاني بودن كه در فيزيك است به گونه اي نماد صعود متافيزيكي شما نيز است.
ادامه دارد

نگاه امروز
پرسشگاه
زهير توكلي
كفشم را درمي آورم از لباس به در مي شوم از تن دور مي شوم حالا قرن هاست دربه درِِِ ابروي توام: محراب راه هاي خسته و راحت روح هاي درهم شكسته.
چشم بالا مي برم در امتداد انگشت بالا رفته تو كه آبي سحرگاه را اشاره مي كند، ستاره صبح مي چكد تا من با ستاره اي در ميان پلك هايم خاك را بپيمايم به دنبال كليدي كه در خواب هاي تاريك نام تو را سبز مي كرد سبز ،سبز، سبز درخشان. بادي مي وزد و من چون پري جامانده از پرستويي رقصان رقصان پرسه مي زنم.
بادي مي وزد و من چون پري جامانده از پرستويي كه پشت به بيداري ناگهانم، گم شد در آسمان خواب ها، راه مي افتم باد مي وزد و مي رقصد پري كه پرست از پرسش، رقص من پرسشگاهي است در حوالي اين سكوت غليظ. كجاست آنجا كه پر مي شوند چشمها و خالي مي شوند دلها ،  بالا مي روند بالها و پايين مي آيند بالاها.
ناگهان زمزمه اي از ارتفاعات اذان، چشمه چشمه چشم ها را باز مي كند. دريا دوباره سجده هايش را بايد آغاز كند و كر و كور و لال هركه باشد در كرانه سبز اين صدا گوش و چشم و گوياست گويا به ترنم لب هايي كه پر مي شوند از نام پرنده تو . مي بويم مي بويم سلول هاي هوا را، اين عطر رها از كجاست ناگهان سلول ها و سئوال ها درهم مي شكنند و نوري فيروزه اي از آستانه ابروي تو در برم مي گيرد من كيستم! آيا همان پر سياهم كه اينك اين پرتو آبي شده ام و در تاريكي چون كلمه اي دوباره به ياد آمده مي رقصم؟
دروازه ها را مي گشايند و قلعه ويران مي شود باد مي آيد و لولاها زوزه مي كشند خاك گرسنه شد و از روشني قطره اي نماند اينك منم و برهوت هوهوي كيست؟
اي ابرهاي سترون! سايباني براي چشمم شويد: اين هياهوي شاد از كجاست؟
لنگان لنگان چون نسيمي فراموش شده، راه مي افتم: آن قله هاي بي سخن و اين قلعه هاي سوخته، اين قلب در كدام دهان مي تپد كه بوي زنده اي مي آيد؟ من نمرده ام؟
ستاره ها تك تك سوسو مي زنند و يك يك سبزند سبز،چون دندانه هاي كليدي سبز كه در خواب هايم مي درخشيد تا نام تو از سقف تاريكي ببارد و اذن رويش دوباره به چشمها و دستها بدهد.

انديشه
سياست
ورزش
هنر
|  انديشه  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |