|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
بازگشتي به افغانستان
كابل؛ پيش به سوي زندگي
پيرزن از پنجره هواپيما بيرون را نگاه كرد و فرياد كشيد: بوي وطن آمد، بوي وطن آمد...
افغان ها عادت دارند ديگران را به نام كوچك و افزودن كلمه «جان» به آن صدا كنند بدين ترتيب من تبديل شدم به «بنفشه جان»
به خانه هاي كنار رود، به آبادي هاي پرت و مرتفع نگاه مي كردم و حيران بودم كه اين مردم چگونه مي توانند در اين طبيعت خشن زندگي و از اين كوره راه هاي صعب رفت و آمد كنند
|
|
بنفشه كي نوش
دو هفته پيش از من خواستند با يك ارگان بين المللي براي انجام ماموريتي به كابل بروم. تصميم گرفتم در مسير ماموريت سري هم به تهران بزنم و خانواده ام را ببينم، بعد از راه مشهد عازم كابل شدم. از مشهد كه راه افتاديم، هواپيما پر بود از افغان ها و تجار ايراني.
سه هفته آينده را دركابل خواهيم بود. مي دانم كه به سبب قرابت فرهنگي، زباني و تاريخي بين ما و افغانستان، بسياري از ايرانيان نسبت به اين كشور كنجكاو و علاقه مندند، به همين سبب تصميم گرفتم گوشه اي از دريافت خودم از افغانستان را شرح دهم. نخستين و پايدارترين تاثيري كه كابل بر من گذاشت نوعي احساس نوستالوژيك بود. چهره شهر كابل براي ما ايرانيان بس آشناست و تهران روزگاران قديم را در ذهن زنده مي كند، به ويژه براي آنان كه ۴۰-۳۰ سال پيش تهران را به ياد دارند.خانه هاي بزرگ و زيبا و با اين حال ساده و دلنشين، با بالكن هاي رو به آفتاب احاطه شده و باغچه هاي پارسي پر از گل هاي رز سرخ و گلدان هاي ميخك ياد آور خانه هاي زيبا، صميمي و خاطره انگيز تهران قديم است.
افغان ها عادت دارند ديگران را با نام كوچك و افزودن كلمه «جان» به دنبال آن، صدابزنند؛ مثلا به من مي گويند بنفشه جان. ديگر من براي همه همكاران و دوستان افغان ام- از زن و مرد- «بنفشه جان» هستم. من نيز متقابلا آنها را با نام كوچك و پسوند «جان» صدا مي زنم، اما راستش را بخواهيد در مورد مردهاخجالت مي كشم. روي هم رفته، همكاران افغان من به كار با ايرانيان بسيار علاقه مندند. آنها دوست دارند با من فارسي صحبت كنند.
در هواپيما، كنار يك زوج مسن افغان نشسته بودم. آنها سال ها پيش از كابل گريخته و به شهر مشهد پناه برده بودند. شيعه بودند و ايراني ها را دوست مي داشتند. همه همسايگان آنها در مشهد وقتي از تصميم آنها براي بازگشت به افغانستان مطلع شده بودند به شدت متاثر شده و هنگام جدايي گريسته بودند.
من كنار خانمي افغان نشسته بودم كه چادر ايراني به سر داشت، اما كاملا يك افغان بود با همه خصوصيات آن. ته لهجه دري، سخنانش را شيرين تر مي ساخت و با همين فارسي دري گوش نواز، داستان هايي راجع به كابل و هرات از روزهاي خوب قديم مي گفت. به من گفت كه دركابل به مردم زمين رايگان داده اند و هر افغان كه به وطنش برمي گردد از امكانات كابل برخوردار است و ضمنا معتقد بود كه كابل، از مشهد زيباتر است.
اين بانوي سالخورده دوست داشتني مراقب بود تا من حتما غذا يا چيزهاي ديگري را كه در هواپيما سرو مي شد بخورم، حتي اگر درخواب عميق هم بودم، بيدارم مي كرد.
كوه هاي بلند، با چين خوردگي هاي تيز، ورود ما را به حريم هوايي افغانستان اعلام كرد. هرازگاهي يكبار، باريكه اي سبز اطراف رودها و جويبارهاي كوچك مي ديديم كه چند خانه در كنار آنها در ارتفاعات كوهستاني به چشم مي خورد. در اين فكر بودم كه اگر روزي در آن ناحيه سرگردان شوم، چطور مي توانم خود را از يك آبادي به آبادي ديگر برسانم؛ ديدار كوره راه هاي كوهستاني بين آبادي ها از آن بالا جذاب و سرگرم كننده بود ودر همين حال شگفت زده بودم كه اين مردم چگونه در اين طبيعت خشن زندگي مي كنند و چطور خود رابه خانه شان مي رسانند.
فرود در كابل غيرمنتظره بود، زيرا هيچ شهري تا كابل در مسير وجود نداشت و به همين سبب بسيار ناگهاني خود را در آسمان كابل يافتيم. بانوي پير از پنجره هواپيما به بيرون خيره شد و پس از لحظاتي تامل فريادي از جگر بر كشيد: «بوي وطن آمد؛ بوي وطن آمد.»
من در هواپيما زياد غذا نمي خورم. به همين سبب نان و بيسكويت و چيزهاي ديگر را نگه داشتم و به زن و مرد پير دادم. آنها با خوشحالي پذيرفتند و گفتند كه آن را براي بستگانشان ارمغان خواهند برد.
در فرودگاه عكس بزرگي از رزمنده پرآوازه افغان- احمدشاه مسعود- به ديوار زده شده بود و هليكوپترها و هواپيماهاي قديمي نظامي در محوطه فرودگاه ديده مي شدند كه بيشتر به اسباب بازي هاي بزرگ شكسته و به دردنخور مي مانستند. از فرودگاه سوار اتومبيل شديم و از خيابان هاي پهني كه دو طرف آن پر از مغازه هاي كوچك و بساط هاي ميوه فروشي بود، به سوي ميدان مسعود رانديم. همه جا تابلوهاي فارسي به چشم مي خورد.
در تقاطعي، پيش از رسيدن به ميدان با يك اتومبيل متعلق به ناتو، سازمان ملل (NATO/UN) مواجه شديم و به او راه داديم تا بگذرد. من به سربازي كه در اتومبيل نشسته بود خيره شدم. لباس كامل نظامي به تن، كلاه سنگيني بر سر و تفنگي بزرگ در دست داشت. تنها چيزي كه مي توانستم ببينم چشم هايش بود. تا آن زمان هرگز با چنان هيات و با چنان چشم هايي مواجه نشده بودم.
يك ساعت بعد، شنيدم كه جامعه بين المللي مورد تهديد قرار گرفته و ساعتي پس از آن سه مرد خارجي را با سلاح هاي سنگين ديدم كه افراشته و شق و رق در خيابان قدم مي زدند. قيافه شان مثل نظامي هاي مزدور بود، راستش را بخواهيد اصلا خوشم نيامد. به من گفته شد كه حالا ديگر آنها جزوي از كابل هستند.
به رغم اينها، جامعه بين المللي در كابل با آرامش سخن مي گويد و به آينده اميدوار است. به علاوه، اينجا شهر بزرگي است و بسياري از تهديدها فقط شنيده مي شود؛ همين. پس من مي كوشم سخت كار كنم و در اوقات بيكاري تا مي توانم در باغ هتل به استراحت بپردازم. يك راننده مرا از هتل به جاهايي كه مي خواهم مي برد. او عاشق موسيقي ايراني است.
غذاها عالي است، چنان خوشمزه كه ممكن است انگشتان خود را بخوريد. خداي من، اينها بلدند چطور اسفناج بپزند! بهترين كباب هاي زندگي ام را در «كبابخانه شانديز» در كابل خورده ام و البته انواع غذاهاي چيني و پيراشكي و...نيز در رستوران هاي اين شهر هست. به دلار پول غذا را مي پردازم كه در اينجا تقريبا يك پول رايج است، ضمن اينكه غذاهاي چيني كابل از آمريكا خوشمزه تر و البته كمي گراند!
اتاق من كوچك اما بسيار تميز است. يك تلويزيون ماهواره اي در اتاقم هست كه مي توانم كانال هاي مختلف جهان را تماشا كنم، به علاوه يك تلفن كه كار نمي كند (چون در اين شهر همه از موبايل استفاده مي كنند).
كابل واقعا زيباست. اينجا بوي دوستي و حيات مي دهد. اتاق من در هتل، كوچك، ساده و صميمي است. شب ها كتاب مي خوانم و صبح ها با آواز پرنده اي كه در باغچه خانه اي در آن نزديكي مي خواند بيدار مي شوم. ساعت ۵ صبح است و نفس نسيم از پشت كوه هاي سر به فلك كشيده افغانستان، خنك و پوست نواز است.اي كاش شما هم مي توانستيد در اين تجربه با من سهيم شويد.
|
|
|
زماني كه ابرهاي سياه تشنگي بر روي زمين سايه خواهند افكند
نبرد بر سر تصاحب امپراتوري آب ها
تنها ۰۸/۰ درصد آب هاي كره زمين قابل آشاميدن است
|
|
نادر شاكرين
در گزارش موسسه بين المللي مديريت آب (IWMI) چنين آمده است: «ادامه رويه فعلي، درگيري هاي زيادي را در برخواهد داشت.» ويليام متش، پرفسور منابع طبيعي در دانشگاه ايالتي اوهايو عقيده دارد تاكنون جنگ هاي زيادي براي به دست آوردن منابع نفتي صورت گرفته است، اما جنگ بر سر اين موضوع هم بسيار محتمل است. بنابرگفته پرفسور جان لوندكويست از موسسه بين المللي آب استكهلم تا سال ۲۰۲۵ ميلادي ۲ميليارد نفر به جمعيت خاكيان افزوده مي شود كه ۹۵ درصد آنها در مناطق شهري زندگي خواهند كرد. اينها تنها گوشه اي از نظريات كارشناساني است كه در كنفرانس هفته جهاني آب كه روز يكشنبه در استكهلم برگزار شد سخنراني كردند. آنها همه از يك چيز سخن مي گفتند. فاجعه شومي كه نطفه آن سال هاست بسته شده و تا چند سال ديگر قربانيان زيادي خواهد گرفت. اين هيولاي مخوف چيزي نيست جز «بحران آب» آبي كه با وجودش، حيات را به ميلياردها انسان و موجود ديگر مي بخشد و كره زمين را مامني مناسب براي بقاي حيات مي كند. دوسوم مساحت زمين تحت فرمانروايي آبهاست. اما اين امپراتوري به قدري شور است كه هيچ ارزشي براي آشاميدن ندارد. تنها ۵/۲ درصد از كل قطرات آب موجود بر روي اين كره خاكي قابل شرب است كه از اين مقدار دو سوم در اسارت كوه هاي يخي و يخچال هاي دايمي قرار دارد. از آنچه باقي مي ماند ۲۰ درصد در مناطق دورافتاده خالي از سكنه جريان مي يابد و بخش عظيمي از آن هم به صورت سيلاب و رگبار در مكاني اشتباه و در زماني نامناسب هدر مي رود. خب آنچه باقي مي ماند تنها ۰۸/۰ درصد از موجودي آب زمين است. شايد زماني اين كسر اندك از امپراتوري آب ها براي سيراب كردن آدميان كافي بود، اما هم اكنون چه طور؟ براساس محاسبات كارشناسان نرخ تقاضاي آب تا ۲۰ سال آينده ۴۰ درصد افزايش خواهد يافت و آن وقت زماني است كه ابرهاي سياه تشنگي و بيآبي بر روي زمين سايه خواهند افكند. ابرهايي كه نه فقط بر سر انسان ها بلكه تمام موجودات خواهند باريد و آنچه باقي مي گذارند خاطره اي تلخ از دوران غفلت انسان هاست. ۵ سال قبل سازمان ملل آماري منتشر كرد مبني بر اينكه ۲۰۰ دانشمند در ۵۰ كشور جهان، كمبود آب را يكي از دومشكل اساسي هزاره جديد تشخيص داده اند. سالانه ۷۰ درصد آب هاي شيرين جهان صرف مصارف كشاورزي مي شود. با اين حال روزانه ۳۰ هزار كودك قبل از ديدن پنجمين سالگرد تولد خود به خاطر گرسنگي و امراضي كه به راحتي قابل پيشگيري است مي ميرند. اما تا سال ۲۰۲۰ وضعيت از اين هم اسفبارتر خواهد شد زيرا تا آن موقع انسان به ۱۷ درصد منابع آب تازه نياز پيدا خواهد كرد. آنچه كه مسلم است اينكه آب تازه و پاكيزه كليد سلامتي و رژيم مناسب غذايي براي نوع بشر است. بحران آب در خاورميانه بسيار جدي تر از بقيه مناطق زمين است. رشد زياد جمعيت و تغييرات تدريجي و وسيع آب و هوا موجب سرعت بخشيدن به تشكيل ابرهاي بي آبي بر روي اين بخش از كره زمين شده است. هرچند زماني طلاي سياه، سوداي استعمارگران و وسوسه استثمارگران براي ورود به خاورميانه بود، رفته رفته بهاي طلاي آبي از قيمت طلاي سياه هم بالاتر خواهد رفت. پس بسيار منطقي است قدرت هايي كه امروز براي تثبيت حاكميت خود بر حوزه هاي نفت خيز، لشگركشي مي كنند، نيروهاي نظامي خود را در آينده براي اشغال حوزه هاي آب خيز صف آرايي كنند. بسياري از دولت ها پيشاپيش براي به دست آوردن آب بيشتر چشم طمع به سفره هاي زيرزميني دوخته اند. حال آنكه استفاده زياد از اين منابع مانند برداشت پول از حساب بانكي است كه هيچ مبلغي به آن واريز نمي شود. انسان سالانه حدود ۸۰ ميليارد دلار در بخش آب سرمايه گذاري مي كند ولي براي عبور از اين بحران به سرمايه اي بسيار بيشتر يعني حدود ۲۰۰ ميليارد دلار نياز است. به هر حال مدت هاست كه كارشناسان زنگ خطر را به صدا درآورده اند، اما مقابله با اين هيولا كاري نيست كه دانشمندان به تنهايي از پس آن برآيند، اين امر نياز به عزم جهاني و تصميم يك يك انسان ها دارد تا روزي وقتي به اخبار اقتصادي در تلويزيون مي نگريد به جاي قيمت يك بشكه نفت، از بهاي يك بشكه آب آشاميدني مطلع نشويد.
|
|
|
حيوانات شگفت انگيز زندگي من
|
|
نوشته: دكتر ريموندريتمارس
قسمت شصت وششم
يك فيل نر ديگر را به ياد دارم كه از حال طبيعي خارج شده، اما هنوز تحت كنترل بود. صبح يك روز يكشنبه، قبل از اينكه اتومبيل هاي تماشاگران به داخل پارك سرازير شود، تلفن سرپرست فيل ها به صدا درآمد و صدايي مضطرب و دستپاچه از او خواست كه به خانه فيل هابرود. وقتي سرپرست به محل رسيد ديد فيلي در آنجا نيست و در عوض نگهباني لرزان و رنگ پريده ايستاده و با انگشت حفره بزرگي را در يك طرف ساختمان نشان مي دهد. فيل با سر، راه خود را در ديوار گشوده و رفته بود. آجرها و نخاله ها، درست مثل يك انفجار، اين طرف و آن طرف پراكنده بود. حال و دمي بود كه تماشاچيان وارد پارك شوند، در حاليكه يك فيل وحشي داشت آزادانه براي خودش مي گشت!
در اين بين باغباني دوان دوان خود را به آنجا رساند و نفس زنان گفت كه فيلي را ديده كه حصار را شكسته و چند صد متر پايين تر در جويباري ايستاده و مشغول آب بازي است.
سرپرست شانه نگهبان را گرفت و با آرامش و مهرباني گفت: «در حياط و در طويله را باز كن، من مي روم و برمي گردانمش.»
نگهبان هاج و واج به رئيس خود نگاه مي كرد، چنانكه انگار مي گفت: «واقعا فكر مي كني برگرداندن فيل ديوانه به اين سادگي است؟ عجب خوش خيالي!» سرپرست دور مي شدو نگهبان دور شدن او را نگاه مي كرد، گويي ديگر هرگز او را نخواهد ديد. بقيه داستان را از زبان سرپرست فيل ها بشنويد:
از مسيري كه باغبان گفته بود رفتم و به جويبار رسيدم. كمي پايين تر ديدمش- با قيافه اي ترسناك ايستاده بود. تمام پشت و پهلويش را گل ماليده بود و برق مي زد. هر بار خرطومش را در آب فرو مي برد و مثل فواره به هوا مي پاشيد، طوري كه به ارتفاع ۵۰-۴۰ متر بالا مي رفت. خيلي خوش بود وداشت كيف مي كرد. خوشبختانه خسارت زيادي وارد نكرده بود، انتظار بيش از اين را داشتم. تصميم خودم را گرفتم و در حاليكه زانوهايم از ترس داشت مي لرزيد و هر آن ممكن بود روي زمين ولو شوم، با ظاهري آرام به طرف فيل به راه افتادم و با طبيعي ترين لحن ممكن شروع به صحبت كردم:
«هي، اينجا چه غلطي مي كني؟ از خودت خجالت نمي كشي؟! فورا همراه من راه بيفت برت گردونم خونه ات و گرنه گم مي شوي.»
متوجه من شد و لحظه اي از ميان گل و آب نگاهم كرد و بعد به سويم چرخيد. آماده بودم تا در صورت حمله اش پا به فرار بگذارم. اما او از گل بيرون آمد، به اطراف نگاهي كرد و جيغ كوتاهي كشيد. آن صدا را مي شناسم. معني اش سلام دوستانه يك فيل به انسان يا فيل ديگر است. كمي جرات پيدا كردم و ادامه دادم: حالا بيا- راه بيفت با هم بريم خونه.طوري حرف مي زدم انگار با پسر بچه اي كه نياز به نصيحت دارد صحبت مي كنم. جالب اينكه فيل هولناك كاملا رام شده و پس از اينكه كمي به حرف هايم گوش كرد، درست مثل اينكه معني كلمات را مي فهمد با بي ميلي به طرفم آمد و دنبال من به راه افتاد. معمولا براي هدايت فيل ها، زنجير و سخمه يا ميخ و امثال آن به همراه داريم، آنقدر با عجله به دنبال فيل به راه افتاده بودم كه هيچ چيز نداشتم. پس با دست خالي كمي جلوتر از سر و كله فيل به راه افتادم و يك دستم را پشت سر، زير خرطوم او قرار دادم تا به سمت وجهتي كه قرار است برويم هدايتش كنم. در تمام مدت از ترس احساس لرز و سرما مي كردم. غولي پشت سر من بود كه اتفاقا فيوز پرانده و از حال طبيعي خارج شده بود. هر لحظه ممكن بود مرگ، شتابناك از پشت به سراغم آيد. اما تا ميانه راه بازگشت به خانه فيل هيچ اتفاقي نيفتاد ودر ميانه راه بود كه فيل ناگهان ايستاد. اما نه، خطري در كار نبود. حيوان ايستاده بود تا كمي گل بچيند!
برگردان: حميد ذاكري
|
|
|
جمع آوري خودروهاي فرسوده
طرح جمع آوري خودروهاي فرسوده بالاخره از اول آذرماه امسال اجرا خواهد شد. مركز اطلاع رساني ناجا با توجه به دستورالعمل اجرايي آئين نامه از رده خارج كردن خودروهاي فرسوده، اين خودروهاي غيرمجاز رامشخص كرده است. همچنين براساس مصوبه هيات وزيران پلاك خودروهاي فرسوده غيرمجاز و رانندگي با اين وسايل نقليه ممنوع است.
|
|
|
نجات لاك پشت هاي پوزه عقابي قشم
اين لاك پشت ها از گونه هاي نادري هستند كه در ۳ سال گذشته جمعيت شان نزديك به صفر رسيده بود ولي با اختصاص ۲۵ كيلومتر از نوار ساحلي جزيره قشم به عنوان منطقه حفاظت شده، اين موجودات از خطر انقراض نجات يافتند. اين گونه در ۳ سال گذشته يكي از مهمترين جاذبه هاي گردشگري منطقه آزاد قشم به شمار مي رفت.
|
|
|
ال نينو به نفع صيادان
طي ۳ماه آينده موج جديدي از پديده ال نينو سواحل غربي آمريكاي شمالي را فرا مي گيرد. در حقيقت ال نينو به معني افزايش متوسط بارندگي و دماست كه خسارت هاي زيادي مانند جاري شدن سيل رابه دنبال دارد. براساس گزارش گروه تحقيقات اقيانوسي و جوي حوزه اقيانوس آرام، بعد از يك دوره ۲۰ ساله هواي گرم اقيانوسي، سواحل غربي آمريكاي شمالي از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۲ شاهد هواي نسبتا خنك تري بود. اين تغييرات دمايي مهاجرت گونه هاي آبزيان مانند ماهيان ساردين را به سواحل آمريكاي شمالي در پي داشت.اين مهاجرت غيرمعمول چندان هم بد نبود چون باعث شد صيادان تا دلشان مي خواهد ماهي صيد كنند.
|
|
|
مشخص شدن حريم هاي زيست محيطي تهران
به گفته رئيس شوراي شهر،در مصوبه جديد شوراي شهر سياست هاي مربوط به حريم تهران مشخص شده است.طبق اين سياست ها حريم هاي تعيين شده به عنوان اساس محيط زيست شهري محسوب شده و در اين محدوده ها نبايد جمعيت افزايش پيدا كند.چمران، خاطر نشان كرد: البته جمعيت طبيعي اين حريم ها مد نظر قرار گرفته است ،اما اصرار داريم كه تمركز بي رويه جمعيت در آنها اتفاق نيفتد،زيرا در غير اين صورت خسارت هاي جبران نا پذيري متوجه تهران خواهد بود.رئيس شوراي شهر افزود :بر اين اساس ،حريم تهران به عنوان مركز تنفسي و فضاي سبز و محيطي پاك براي اين شهر نگهداري خواهد شد و پذيرش جمعيت جديد و احداث شهرك هاي جديد در اين مناطق نخواهيم داشت.
|
|
|
ورود پرندگان مهاجر به تالاب هاي استان گيلان
اولين گروه از پرندگان مهاجر به تالاب هاي استان گيلان واردشدند. اين دسته از پرندگان به عنوان پيشقراولان پرندگان مهاجر از اواخر هفته گذشته وارد استان گيلان شدند . دكتر شعبانعلي نظامي، مدير كل حفاظت محيط زيست استان گيلان در اين باره گفت: براساس گزارش محيط بانان و كارشناسان اين اداره كل در حوزه پاسگاه گرگان در ضلع شرقي تالاب بين المللي بندر انزلي اولين گروه خوتكاي پرسفيد در اين منطقه فرود آمدند تا به عنوان اولين گروه پرندگان مهاجر، ورود به تالاب هاي استان را اعلام كنند. وي با بيان اينكه خوتكاي پر سفيد از خانواده مرغابي سانان و از اردك هاي روي آبچر به شمار مي رود، افزود: اين پرندگان مهاجر كه هر يك حدودا ۳۷ سانتي متر طول دارند، اواسط مرداد ماه از نواحي سيبري وارد تالاب هاي گيلان شدند و اقامت آنها در اين استان تا پايان شهريورماه ادامه خواهد داشت.
|
|
|
حيات وحش ايران
۶۵ -جرد ايراني
گونهMeriones persicus :
زير خانواده: جربيل ها-GERBILLINAE
خانواده: موش هاMURIDAE -
راسته: جوندگانRODENTIA -
رده: پستاندارانMAMMALIA -
جثه متوسط وگوش هاي نسبتا بلند و تا حدي مثلثي شكل دارد. دم كمي بلندتر از طول بدن و پوشيده از مو است. در يك سوم انتهاي دم، موها بلند هستند و شباهت كمي با دم سنجاب دارد. در بالاي چشم ها معمولا كله سفيدي ديده مي شود.
طول بدن بين ۱۲ تا ۱۸ سانتي متر است. بيشتر در تپه ماهورها، مناطق صخره اي، دشت ها، مناطق جنگلي زاگرس، باغ ها و مزارع زيست مي كند. در ايران هم در اكثر مناطق ديده مي شود و غذايش بيشتر مواد گياهي است.
|
|
|