يكشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۸۳
علم
Front Page

با زتاب
طب جايگزين؛ روش درماني يا اثرات تلقيني؟
طي سال هاي اخير به طور مكرر در روزنامه هاي كشور به مقالاتي برمي خوريم كه نگارندگان آن جهت گيري طرفدارانه اي از طب جايگزين (اعم از: حجامت، هوميوپاتي، لمس درماني، انرژي درماني...) ارائه مي دهند و بعضاً ديدگاه محققان و پزشكان را درمورد طب جايگزين، هدف انتقاد قرار مي دهند، گويا عموم اطبا براساس تعصبات غيرعلمي خود حاضر به پذيرش روش هاي درماني موسوم به طب جايگزين نيستند. اين دست مقالات در جهت تأييد طب جايگزين به طرح استدلالاتي مي پردازند كه البته جاي تأمل و تحليل بيشتري دارد.در علم پزشكي، هدف، درمان يا تخفيف نشانه هاي بيماري است، ولي ملاك پذيرش يك روش به عنوان روش درماني، متفاوت از مشاهده اثرات مثبت باليني به تنهايي است و زماني تأثير مثبت يك روش به عنوان درمان پذيرفته مي شود كه اين تأثير برمبناي پژوهش هاي علمي فراتر از اثرات تلقيني مثبت باشد و به همين جهت اين پژوهش ها به گونه اي طراحي مي گردد كه اثر تلقيني را از ميان بردارد. با داشتن چنين ديدگاهي تعريف درمان در پزشكي محدودتر از اثرات مثبت انگاشته مي شود و اگر روش خاص تأثيرات مثبت خود را كراراً نشان داده باشد، مادام كه از بوته آزمايش آن گونه كه توصيه شد، سربلند بيرون نيايد، به عنوان روش درماني تلقي نمي گردد.
در حال حاضر اگرچه روش هاي طب جايگزين به طور وسيع و گسترده در سراسر جهان از جمله كشور ما انجام مي شود، ولي تاكنون پژوهش هاي علمي محكمي مبني بر مؤثر بودن آنها در منابع معتبر علمي انتشار نيافته است.
آنچه به عنوان سؤال به ذهن خطور مي كند، آن است كه اگر طب جايگزين، روش علمي درمان بيماري ها نيست، پس چگونه به طور گسترده (استناد به مقاله مورخ ۲۸/۳/۸۳) در بين اقشار مختلف مورد استقبال قرار مي گيرد. همان طور كه اشاره شد همه درمان هاي انجام شده در تاريخ طب از ابتدا تا حال مي تواند همراه اثرات تلقيني مثبت يا منفي بوده باشند و تنها در پژوهش هاي كنترل شده اثر تلقين به نوعي حذف مي گردد. لذا قابل پيش بيني است كه طب جايگزين هم بتواند با اعمال اثر تلقيني مثبت هر چند به طور موقت، مشتريان تحت تلقين قرار گرفته و سرخورده از طب رايج را به خود جلب كند.بيشتر معتقدان به طب جايگزين، انجام آزمايش ها و پژوهش هاي علمي را براي رد يا تأييد صلاحيت كاربري روش هاي درماني، ضروري نمي دانند و غالباً علم جديد را كم اعتبار دانسته و طب جايگزين را با حرارت تبليغ مي كنند. اين در حالي است كه نه تنها شواهد باليني و پژوهشي قاطعي بر كارآيي طب جايگزين در دست نيست، بلكه اين طب بر توجيهاتي تكيه دارد كه از قوانين پايه اي و بديهي علمي پيروي نمي كند. آنچه تاكنون به عنوان منابع علمي و تحقيقي طب جايگزين در دست است تنها نقل قول هاي غيرقابل استناد و كنترل نشده اي است كه هيچگاه نمي توان بر مبناي آن به نتيجه گيري علمي رسيد. البته طب متعارف نيز بعضاً به نقل قول هاي موردي تكيه مي كند، ولي شرايط پذيرش گزارش موارد (Case report) در طب رايج، بسيار متفاوت از گزارشهاي طب جايگزين است، بدين نحو كه مجلات علمي معتبر در صورتي گزارش يك مورد را خواهند پذيرفت كه نگارندگان دلايل محكمي بر صحت گزارش خود ارائه دهند. حال آنكه نقل قول هاي مربوط به طب جايگزين معمولاً در كتب و مجلات غيرتخصصي و غيرعلمي به چاپ مي رسند و نه تنها مستند و مستدل نيستند، بلكه به خودي خود بي نياز از پژوهش هاي كنترل شده در ادعاهاي مربوط به انواع طب جايگزين كافي دانسته مي شوند.به طور خلاصه آنچه لازم به تأكيد است، ضرورت نگرش علمي به روش هاي درماني مطرح شده است و ملاك شايستگي يك روش براي درمان بيماران، صرف مشاهدات پراكنده باليني آن هم به طور محدود و غيرعلمي نيست.مضافاً برآن، مورد اقبال واقع شدن يك روش به معناي درماني بودن نيست و زماني مي توان اصطلاح درمان را به موضوعي در پزشكي اطلاق كرد كه تأثيراتش در تحقيقات كنترل شده و با رعايت اصول متدولوژي علمي، به اثبات برسد خواه اين روش دارويي بوده يا غيردارويي، جراحي باشد يا حجامت، رفتار درماني باشد يا انرژي درماني و...
دكتر سيدمهدي صميمي اردستاني
عضو هيأت دانشگاه شهيد بهشتي

بحثي پيرامون روشهاي جايگزين درماني در پزشكي
مديكال يا پارامديكال؟!
002564.jpg

دكتر منوچهر مشهدي اكبر بوجار
اشاره:
تاكنون درمورد روش هاي گوناگون درماني در پزشكي، مباحث مختلفي را در صفحه دانش مطرح كرده ايم كه متأخرترين آنها بحث «حجامت» بوده است.
برخي مواقع در اين موارد، اختلاف نظرهايي را از گروه فرهيخته پزشكان و متخصصان مشاهده مي كنيم كه بسيار بعيد و دور از انتظار است كه حتي در برخي مواقع رد يا تاييد هريك از نظريات منجر به استفاده از ابزارهاي قضايي و دخالت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي نيز شده است.آنچه مشخص است هم اكنون در دنياي پزشكي، پابه پاي پزشكي كلاسيك و مديكال، روش هاي سنتي همچون طب سوزني، هميوپاتي، طب يوناني و ... نيز در بسياري از كشورها از جمله چين، هند و ايران در ميان پزشكان و متخصصان طرفداران زيادي دارد و علاوه بر سابقه تاريخي، با اقبال مردمي قابل توجهي نيز روبرو بوده است.
آنچه امروز در اين صفحه مي خوانيد ديدگاه متفاوت دو پزشك است. يكي، مقاله اي مستقل نوشته و آن را به همشهري تحويل داده و ديگري واكنشي است نوشتاري كه پزشكي ديگر،به مقاله چاپ شده در صفحه دانش در خرداد ۸۳ نشان داده است كه اين مقاله را در ستون بازتاب مي خوانيد.
وقتي اسم خودم را در روزنامه ديدم و متوجه شدم كه پس از اين همه ماجرا و چون و چرا، بالاخره در رشته پزشكي قبول شده ام، بسيار خوشحال شدم. تصميم داشتم پزشك ايده آلي باشم و به اصطلاح «هم سواد بالايي كسب كنم و هم دستم شفا باشد!» چيزي كه تقريباً تمام هم دوره اي هاي من مي خواستند!
كلاسها شروع شدند، دانشجو شديم و به سر كلاسها رفتيم. درسها بي امان به سر ما ريختند و ما چاره اي جز خواندن و خواندن و خواندن نداشتيم. حتي نمي دانم چگونه اين درسهاي سخت را گذرانديم و چطور به مرحله به اصطلاح «انترني» رسيديم. و داستان تلخ و شيرين ما از همين جا شروع شد. يعني «گذراندن دروس تئوري و رسيدن به بالين بيماران!»
حالا ديگر احساس مي كردم براي اين همه بيمار روي تختهاي بيمارستان بايد كاري كرد. متأسفانه يا خوشبختانه بيماران بهبود يافته، خيلي زود مرخص مي شدند و ما زياد با آنها سروكار نداشتيم. اما بيماران بد حال و مزمن...، واي به حال همه! نه آنها دست از سر ما برمي داشتند و نه ما!... مي رفتند و مي آمدند و حتي مي ماندند و واي... حتي مرگ را كه تا آن روزها خيلي كم ديده بوديم، به وفور ديديم.
يك شب در دوران انترني كشيك بودم. مرا مأمور كردند هر يك ساعت خون شرياني خانم بسيار پير و ضعيفي را بگيرم و به آزمايشگاه بيمارستان بفرستم و جواب آزمايش را پيگيري كنم. مچ دست اين خانم به باريكي يك انگشت من بود. بدني بسيار لاغر، پوستي نازك و چروكيده، چهره اي زرد و تنفسي سخت داشت. همراهان او هم اطرافش بودند. هر بار كه به سراغ او مي رفتم، نمي دانستم سوزن را كجاي اين دست فرو كنم! و آيا خوني وجود دارد كه بگيرم يا نه؟!... پس از پايان شيفت آن شب، يكي از دوره هاي كارورزي تمام شد و دوره بعدي در بخشي شروع شد كه من نام آن را تونل مرگ گذاشتم. تقريباً هر روز يك يا دو نفر در آن بخش بيمارستاني به رحمت خدا مي رفتند. «واي چه بخش سياهي» حتي يادم نيست كه اين دوره، چقدر و چند روز طول كشيد! دو روز در هفته استادان براي راند و ويزيت آموزشي به همراه ما كارآموزان و كارورزان بر بالين بيماران حاضر مي شدند و در مورد آنها بحث و تبادل نظر مي كردند. پرونده ها، معاينات، آزمايشها... اما همچنان قواي جسمي بعضي از بيماران تحليل مي رفت و در نهايت «مرگ»! كه ما بايد شاهد آن مي بوديم!
كتابهاي پزشكي بسيار پرزرق و برق و حجيم، پناه شبانه روزي ما بودند. معاينه، شرح حال، جست وجو در كتب و مقالات، تشخيصهاي افتراقي، طرح هاي درماني، بحث با استادان، امتحان و... كابوس هميشگي ما. هرچه مي گذشت به پزشك شدن نزديكتر مي شديم و مسئوليت مستقيم ما نسبت به سرنوشت بيماران و سلامت جامعه بيشتر مي شد! تا وقتي دانشجو و انترن بوديم، فقط در كنار بيماران نظاره گر آنان بوديم و مسئوليت بيماران و تصميم گيري براي آنها به عهده استادان بود. اما بالاخره كابوسي شيرين واقعيت يافت و فارغ التحصيل شديم! تا آن روز فكر مي كردم كه مريض، مريض شده است كه ما با كتاب ها و استنباط هاي خود براي او تصميم بگيريم خوب شود يا نشود!
كتاب «هاريسون» و چند كتاب ديگر براي ما پزشكان، مانند «انجيل» براي مسيحيان و «تورات» براي يهوديان مقدس بودند. راستش باور نمي كردم كه براي تشخيص و درمان بيماران، راه ديگري وجود داشته باشد! بيماري كه سرطان دارد بايد زير نظر متخصص، جراحي  شود و پس از برداشتن تومور، شيمي درماني، راديوتراپي... پي  در پي براي وي انجام شود و سرنوشت او را هم «طول عمر، بقا= Suivival» و «پيش آگهي= Prognosis» درج شده در كتب و مقالات پزشكي تعيين مي كنند. پزشك هم هرچه بگويد، وحي منزل است، حتي عمل جراحي و برداشتن يك تكه از روده يا هر عضو ديگر بدن! قبل از هرگونه اقدام تهاجمي مثل جراحي هم يك رضايت و يك برائت از همه بيماران گرفته مي شود كه اگر تكنيك عمل مورد تأييد كتاب هاي جديد پزشكي بود، ولي خداي نكرده اگر باز هم مشكلي پيش آمد، از نظر قانوني مسئوليتي متوجه كسي نباشد!
اينها و ده ها مورد ديگر، خاطرات تلخي بودند! تا اينكه يك روز با كلمات paramedic «كمك و اطراف پزشكي»، Aternative medicine «طب گونه ديگر» و Holistic medicine «طب كل نگر» برخورد كردم!... امروزه به طبي كه در دانشگاه تدريس مي شود medical و به ساير روش هاي درمانگر مانند طب سوزني، انرژي درماني، هوميوپاتي، هيپنوتيزم... Paramedical گفته مي شود. خود من هم هنوز متوجه نشده ام كه از نظر تفاوت، هدف و ارزش درماني، اين روشهاي درمانگر چه تفاوتي با هم دارند كه گروهي مديكال و گروهي پارامديكال قلمداد شده اند و از هر كسي هم كه سؤال كرده ام، پاسخ درست و حسابي نشنيده ام!
واقعيت اين است كه خود اين علوم، اختلافي با هم ندارند و همه همديگر را تأييد مي كنند؛ بلكه صاحبان اين علوم شمشير به دست گرفته و به جان هم افتاده اند. متخصص قلب با نوار قلب و دستگاه اكوكارديوگرافي... تشخيص مي دهد و با داروهاي شيميايي و جراحي درمان مي كند؛ متخصص طب سوزني و طب پارامديك با معاينه، تيپ شناسي، نبض و كدبندي تشخيص و با سوزن، داروي گياهي، اعمال نيرو... درمان مي كند و اگر از ديد بالايي به آن بنگريم همگي مفيد و قابل استفاده در جاي خود هستند. به قول مولوي:
گر به بي رنگي رسي كان داشتي موسي و فرعون دارند آشتي
جالب اين كه تمام اين رشته ها چه مديكال و چه پارامديكال، توسط مراجع علمي مورد قبول جهاني به انواع و انحاء مختلف مورد تأييد قرار گرفته و حتي با روش علمي آزموده شده اند!
مدتي با اين افكار كلنجار رفتم و در مورد طب سوزني، هوميوپاتي، انرژي درماني يوگا، هيپنوتيزم، آب درماني،... مطالعه كردم. آمار درماني آنها هم مانند آمارهاي درماني (medical) آشفته و حيرت انگيز بودند؛ اما يك چيز مرا شاد مي كرد و تلخي اين همه خاطره را از ذهن من زدود! و آن «ارزاني و در دسترس بودن طب پارامديك» بود. در هيچ كدام از روش هاي پارامديك لازم نبود از يك پيرزن لاغر از صبح تا شب و از شب تا صبح هر يك ساعت خون شرياني گرفته شود و به آزمايشگاه فرستاده شود! در هيچ كدام از اين روش ها اسكن هاي چند ده هزار توماني به چشم نمي خورد؛ هيچ كدام از آنها براي هيچ بيماري كندن و بريدن تكه اي از بدن مثل روده را توصيه نمي كردند؛ طول درمان هيچ كدام از آنها به چند سال نمي رسيد؛ يادگيري هيچ كدام از آنها به سختي يادگيري مديكال نبود؛ هيچ كدام از آنها براي بيمار و پزشك آزاردهنده نبودند... باز هم دلم راضي نشد! دنبال موارد ناموفق درماني مديكال و پارامديكال گشتم! خدايا چه ديدم! آمار موفقيت درماني مديكال در بعضي بيماري ها به ۵۰ درصد هم نمي رسيد،  اما آمار درماني بعضي روش هاي پارامديكال با همه آشفتگي، هميشه بالا و حتي گاهي بالاي ۹۸ درصد بود! آمار عوارض اياتروژنيك يعني مشكلاتي كه در اثر روندهاي درماني براي بيمار يا فرد غيربيمار پيش مي آيد (مثل مرگ ناشي از تزريق ماده حاجب براي آنژيوگرافي) در مديكال را خود شما تحقيق كنيد و ببينيد كه در كشورهاي مختلف از جمله ايران چقدر مشكل جسمي و رواني از طرف پزشكان به انسان ها رسيده و آن را با پارامديكال با هم مقايسه نماييد. مطمئناً شما هم همان احساس مرا پيدا خواهيد كرد!
***
تلخي ذائقه ام هنوز كاملاً برطرف نشده بود كه همه چيز شيرين شد، شيرين تر از عسل! درود خدا و انبيا بر رسول گرامي اسلام باد. مبلغ رسالت اسلام، بالاترين و كامل ترين اديان الهي؛ اخلاق اسلامي،  فرهنگ اسلامي، سنت اسلامي، تغذيه اسلامي، معماري اسلامي، هنر اسلامي، علوم اسلامي، تفكر اسلامي، سياست اسلامي، معيارهاي اسلامي، تاريخ اسلامي و بالاخره طب اسلامي.
اسلام به هر چيز كه پرداخت، كاملترين و بالاترين بود. پيامبر اسلام(ص) در حديثي معتبر فرمودند:
«حجامت، دواي همه بيماري هاست.»
شما خودتان بگوييد كدام روش مديكال يا پارامديكال را ديده ايد كه حتي ادعاي چنين پديده اي را داشته باشد كه همه بيماري ها را با روشي بدين سادگي بتوان درمان كرد؟!
راستش را بخواهيد اگر نام پيامبر بر روي اين حديث نمي بود، خود من هم باور نمي كردم كه چنين اكسير اعظمي وجود داشته باشد! آخر يك روش چگونه مي تواند دواي صدها نوع بيماري شناخته شده با علت هاي متفاوت باشد؟شايد منظور پيامبر از دواء، در اينجا پيشگيري بود. به هرحال شروع به مطالعه درمورد اين روش درماني كردم. علاوه بر هزاران حديث كه از شيعه و سني راجع به حجامت نقل شده حكمايي چون ابن سينا هم ركن درمانشان را حجامت قرار داده اند. در اروپا و آسيا و حتي همه نژادها و ملل، رد پاي حجامت را مي توان يافت؛ به طوري كه حتي در اسلامي بودن حجامت بحث وجود دارد، زيرا خيلي قبل از ظهور اسلام حجامت به وسعت در جوامع بشري رايج بوده است، و اسلام ضمن تأييد آن، آن را به اصلاح،  تكميل و هر چه غني تر كرده است. خيلي زود وسوسه شدم كه آن را عملاً بيازمايم و خيلي زود هم آزمودم!
موفقيت درماني آن تا كنون مرا از پيش هم شگفت زده تر كرده است؛ به طوري كه بيماري هايي كه خود من آنها را به متخصص ارجاع مي دادم، با حداقل هزينه، بدون عارضه، با درصد موفقيت بالا توسط حجامت درمان شدند. تعداد بسيار معدودي هم كه شكست درماني داشتند، يا خودشان به طور صحيح طرح درماني را دنبال نكردند و درمان ناقص ماند و يا بيماري آن قدر شديد بود كه فرصت تكميل درمان را نداشتند! (با توجه به اينكه ساليان درازي است كه سنت حجامت در جامعه ما تعطيل بوده، اخلاط نامناسب مانند: بلغم=Phlegmon و سودا= Black bile در بدن تجمع و رسوب كرده اند و با يك بار حجامت اثر رضايت بخشي با سرعت بالا قابل حصول نيست). فقط يك سئوال برايم باقي  مانده و آن اينكه حجامت چگونه و با چه ساز و كاري اين همه بيماري را درمان مي كند؟!
اجازه دهيد پاسخ اين سئوال را در مقاله ديگري حضورتان تقديم كنم.

|  ادبيات  |   انديشه  |   سياست  |   علم  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |