سه شنبه ۱۷ شهريور ۱۳۸۳
سربازهاي ژنرال انديش
002610.jpg

يوسف فاطمي
اشاره:
قرار بود كه اردوي تشكيلاتي طيف انشعابي دفتر تحكيم وحدت موسوم به طيف علامه ۱۰-۷ شهريورماه در دانشكده كشاورزي دانشگاه شيراز برگزار شود. اين اردو اولين گردهمايي سراسري طيف علامه پس از دو سال در دانشگاه است. در اين نوشتار تلاش شده است جسته و گريخته به عوامل انشعابات مكرر در دفتر تحكيم و عواقب و ثمرات آن اشاره شود.
۱-جنبشي گذرا
روزي سعيد حجاريان، جنبش دانشجويي را «حرف مفت» خوانده بود. در واقع حجاريان حرف آخر طيف متبوعش را زده بود. متفكرين دوم خرداد به جنبش دانشجويي نگاه ابزاري داشتند. چرا كه آنان جنبش دانشجويي را «جنبشي گذرا» مي دانستند، آنان حتي اعضاي تحكيم را هم به عنوان نيروهاي دائمي نمي پذيرفتند و برنامه ريزي بلندمدت براي دانشگاهها را هدر دادن وقت و انرژي تصور مي كردند. به وجود آمدن شاخه هاي دانشجويي در احزاب دوم خردادي شايد شاهد اين استدلال باشد.
اما تئوريسين حزب مشاركت گفته معروف تري هم داشت: «دانشجويان بروند كار تئوريك انجام دهند» بسياري از اعضاي تحكيم آن روزها سعيد حجاريان را متهم مي كردند كه آنان را به دنبال نخود سياه فرستاده است!  اما واقعيتي در پشت كلام حجاريان نهفته بود. دفتر تحكيم مي خواست تئوري هاي كلان بدهد، در حالي كه بزرگان دوم خرداد نمي توانستند بپذيرند جواناني بيست و سي ساله كه هنوز الفباي سياست را نمي دانند، شعارهايي را مطرح كنند كه در دايره امكان هم نمي گنجيد. سعيد حجاريان و بسياري از دوم خردادي ها هم فهميده بودند كه دفتر تحكيم وحدت باور كاذبي نسبت به خود دارد. آنها مي گفتند كه تحكيم بيش از ظرفيتش در فضاي رسانه اي قرار گرفته و از اين رو احساس خودبزرگ بيني دارد. شايد هم پيران سياست در جناح دوم خرداد نمي توانستند بپذيرند كه بايد بر سر يك ميز، قدرت را با جوانان راديكال تحكيم تقسيم كنند و همين بازي ندادن به تحكيمي ها در عرصه تصميم سازي در جناح دوم خرداد بود كه آنان را بيش از پيش به جدايي ترغيب كرد، تا آنجا كه دفتر تحكيم وحدت رسماً  از مجمع گروه هاي ۱۸ گانه دوم خرداد خارج شد و حتي در موارد حساسي همچون تحصن نمايندگان، تحكيم وحدت به حمايت از دوم خردادي ها برنخاست.
و در نهايت شايد، شكاف كنوني بين تحكيم وحدت و حاكميت را بايد بيش از همه به پاي تئوريسين هاي با تجربه دوم خرداد گذاشت.
۲-تئوري و سياست
با پيروزي انقلاب اسلامي، دانشجويان مذهبي انقلابي انجمن هاي اسلامي را در دانشگاه ها راه اندازي كردند و مجموعه اين انجمن ها «دفتر تحكيم وحدت» نام گرفت. تسخير سفارت آمريكا در ۱۳ آبان ۵۸ و انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاه ها در ارديبهشت ۵۹ اولين و شايد مهمترين اقدامات دفتر تحكيم وحدت در طول دوران حياتش باشد.
دهه شصت، جنگ تحميلي مهمترين دغدغه  دولتمردان و دوستان انقلاب  بود. دفتر تحكيم وحدت نيز جدا از آن مجموعه نبود، هرچند كه در اختلافات داخلي نظير «جريان عزل قائم مقام رهبري»، اختلافات ميان رئيس جمهور و نخست وزير وقت هم ردپاي دفتر تحكيم وحدت ديده مي شد. با پايان جنگ تحميلي و خروج تدريجي طيف چپ از قدرت، دفتر تحكيم به جمع منتقدين ارزش گراي دولت سازندگي درآمد. با به وجود آمدن طيف چپ مدرن به مركزيت سازمان مجاهدين انقلاب، دفتر تحكيم وحدت هم به اين طيف پيوست و اين نقطه آغاز حركتي بود كه امروزه دفتر تحكيم وحدت را به «دفتر تحكيم دموكراسي!» تبديل كرده است.
شايد نقطه كليدي تغييرات و تحولات تحكيم، در ارديبهشت ۷۴ باشد. در ارديبهشت ۷۴ فاضل عبيات و فاطمه حقيقت جو (نزديك به سازمان مجاهدين انقلاب) به شوراي مركزي تحكيم اضافه شدند. آنان آمده بودند تا اختلافات سياسي- عقيدتي درون مجموعه را كاهش دهند. هرچند كه در مهرماه همان سال، به دليل بروز برخي بي انضباطي هاي مالي- تشكيلاتي، شوراي عمومي دفتر تحكيم وحدت، استعفاي اعضاي شوراي مركزي و برگزاري انتخابات مجدد را خواستار شدند. در همان سال ۷۴، فاضل عبيات موضوع پرمناقشه اي را در شوراي مركزي تحكيم مطرح كرد.
او در حالي از دعوت «دكتر سروش» براي سخنراني در محافل دانشگاهي سخن مي گفت كه ديگر اعضاي شورا حاضر به پذيرفتن اين پيشنهاد نبودند.
با نزديك شدن به زمان انتخابات رياست جمهوري در زمستان ۷۵، مناقشات براي معرفي كانديداي رياست جمهوري در ميان اعضاي دفتر تحكيم وحدت نيز، همچون ديگر جريانات سياسي فعال در عرصه سياسي- اجتماعي ايران بالا گرفت و تحكيم باز هم مثل هميشه به دو طيف تقسيم شد. يك طيف به رايزني با خاتمي پرداخت و بالاخره پس از جلسات متعددي كه به بحث و بررسي با سيد محمد خاتمي در محل كتابخانه ملي ايران گذشت و رضايت او را براي كانديداشدن در انتخابات رياست جمهوري جلب كرد، اما طيف ديگر كه با طرح نام «خاتمي» به عنوان كانديداي رياست جمهوري مخالف بود، نامه اي را به اين مضمون كه انتخاب خاتمي مطابق نظر كليت جريان دانشجويي نيست، آماده كرد.
البته اين نامه هيچ گاه براي خاتمي فرستاده نشد و اين طيف نيز در نهايت مجبور به تمكين در برابر نظر جمع شدند. به هرحال در تابستان ۷۶، پروژه سكولاريزه كردن تحكيم، عملاً كليد خورده بود چرا كه در اين روزها، دكتر سروش براي اولين بار، در اردوي اتحاديه انجمن هاي اسلامي در مشهد حاضر شد و علي رغم تأكيد سعيد حجاريان (كه نماينده خاتمي در اين اردو بود) بر عدم سخنراني او، به بيان نظرات خود پرداخت. اما شروع سخنراني هاي دكتر سروش در اردوهاي تحكيم، مكمل ديگري نيز داشت. ابراهيم يزدي(دبير كل نهضت آزادي) نيز در اردوي تحكيم حاضر شده و به سخنراني پرداخت. حتي اعضاي انجمن هاي اسلامي نماز جماعتشان را نيز به امامت او به پا داشته بودند،  نماز جماعتي كه امروزه ديگر در اردوهاي تحكيم خبري از آن نيست. به هر روي سروش و يزدي دو روي سكه تغييرات و تحولات عقيدتي و سياسي دفتر تحكيم وحدت بودند. هر چند كه نقش جريانات دوم خرداد ۷۶ را نيز نمي توان در راديكال كردن اين تحولات انكار كرد.
اما حقيقت جو آمده بود تا تحكيم را براي انتخابات ۷۶ آماده سازد، او كه آن روزها دختري پركار و پرحرف بود سازمان دهنده انجمن هاي اسلامي دانشجويان براي انتخاب خاتمي بود، هرچند شنيده مي شود حقيقت جو از تنظيم كنندگان آن نامه كذايي به خاتمي بوده است. به هر روي دو سال پس از دوم خرداد و در زمستان ۷۸، حقيقت جو در ليست حزب مشاركت قرار گرفت تا همراه ميثم سعيدي، علي اكبر موسوي خوئيني، علي تاجر نيا و رضا يوسفيان بر كرسي هاي قرمز مجلس تكيه زنند. بدين ترتيب آنان فراكسيون دانشجويي را در مجلس ششم به راه انداختند و فراكسيون دانشجويي همواره پيشتاز و آوانگارد جريانات تندرو دوم خردادي در مجلس ششم بود. آنان براي اولين بار در مجلس بازي تحصن را به راه انداختند و از قضا اولين نماينده مستعفي مجلس نيز فاطمه حقيقت جو بود. حقيقت جو كه روزي از سوي سازمان مجاهدين انقلاب، عضو شوراي مركزي تحكيم شد تا مجموعه را براي انتخابات منسجم كند، اين بار از سوي بهزاد نبوي و اطرافيانش در جايگاه استعفا ايستاد و تا آنجا كه توانست به انتخابات مجلس هفتم حمله كرد.
با اين همه نقش فراكسيون دانشجويي مجلس ششم را در انشقاقات سال ۸۱ و ۸۰ دفتر تحكيم وحدت نبايد فراموش كرد. آنان كه روزي با حمايت همه جانبه كل مجموعه دفتر تحكيم به مجلس راه يافته بودند، با حمايت هاي يك جانبه از طيف علامه سبب ساز دوري هر چه بيشتر دو طيف دفتر تحكيم از يكديگر شدند.
آنان در جهت سازماندهي دوباره دانشجويان براي انتخابات مجلس هفتم و رياست جمهوري نهم تلاش كردند تا مجموعه خالص و همسو با شعارها و برنامه هايشان را در دفتر تحكيم وحدت به وجود آورند. اما عدم حمايت دانشجويان از نمايندگان متحصن در مجلس از سويي و تندروي هاي طيف علامه كه فرزند معنوي فراكسيون دانشجويي بود از سوي ديگر، پروژه خالص سازي تحكيم را با شكست روبه رو كرد.
در واقع فراكسيون دانشجويي، فرزندي را تربيت كرد كه پس از بلوغ، از پدرش جلو افتاد و آنچنان غرق در شعارها و آرمان هاي فانتزي و غيرقابل دسترس گشت كه حتي افرادي مانند علي شكوري راد (عضو سابق شوراي مركزي تحكيم در دهه ۶۰ و عضو شوراي مركزي مشاركت) علناً  از تحكيم وحدت برائت بجويند.
۳-انشعاب و انشقاق
دفتر تحكيم وحدت از ابتداي انقلاب فراز و نشيب هاي فراواني را پشت سر گذاشته است، آنان روزي بزرگترين و منسجم ترين تشكل مدافع نظام در دانشگاه ها لقب گرفتند و روزي ديگر خود را اپوزيسيون داخلي ناميدند. روزي به اميد تصاحب قدرت از سوي خط امام ليبرال ها را خوار كردند و روزي ديگر استراتژي دوري از قدرت را پيشه كردند. اما آنچه در تاريخ تحكيم وحدت چشمگير است احساس برتري جويانه و خودبزرگ بيني اين مجموعه است. يكه تازي تحكيم در دهه ۶۰ در دانشگاه ها و اختيارات وسيع اين مجموعه در اداره نظام آموزش عالي كشور، آنان را بزرگ تر از آنچه بودند، نشان داد. در دهه ۷۰ و پس از دوم خرداد ۷۶ هرچند كه تحكيم ديگر تنها اتحاديه سراسري دانشجويي نبود اما حمايت هاي بي شائبه وزارت علوم و از آن مهمتر، پوشش رسانه اي كه روزنامه هاي زنجيره اي فراهم كرده بودند، باز هم تحكيم وحدت را در صدر گروه هاي دانشجويي نشاند. هر چند كه اين احساس، بلاي جان مجموعه تحكيم وحدت شد. خودبزرگ بيني دفتر تحكيم سبب انحصار طلبي عجيبي در اعضاي جوان اين مجموعه گشت و در طي كمتر از ۱۵ سال چهار بار دفتر تحكيم دچار انشعاب و انشقاق شد. در سال ۶۸، حشمت ا... طبرزدي با شعار دفاع از ارزش ها و اصول انقلاب از دفتر تحكيم وحدت جدا شد. پس از او برخي اعضا نيز با تأسيس انجمن هاي اسلامي مستقل عطاي حضور در دفتر تحكيم وحدت را به لقايش سپردند. در طي سال ۸۱-۸۰ بزرگترين انشعاب ممكن در دفتر تحكيم وحدت رخ داد، سيد مهدي طباطبايي و دوستانش با گرايشات بيشتر اصولگرايي كه نسبت به علي افشاري و طرفدارانش با گرايشات غالبا سكولار در اقليت قرار داشتند، از مجموعه جدا شدند و طيف شيراز دفتر تحكيم وحدت نام گرفتند. ياران علي افشاري هم با برگزاري جلسه اي در دانشگاه علامه طباطبايي، طيف علامه دفتر تحكيم وحدت را بنانهادند. اما طيف ملي- مشاركتي علامه نيز به زودي دچار انشقاق شد. مثلث تهران (دانشگاه بهشتي، تهران و تربيت مدرس) فراكسيون سنتي ها را به وجود آوردند و اكنون در آستانه جدايي و اعلام استقلال از طيف ملي- مذهبي ها كه فراكسيون مدرن هستند. چرا كه مثلث تهران از اعضاي شاخه جوانان حزب مشاركت متشكل شده، اما طيف ملي- مذهبي و اصطلاحاً مدرن، حتي حاضر به پذيرش ديكته هاي اعمالي احزاب دوم خردادي هم نيست.
۴-ميهمانان هميشگي
به هر حال يكي دو سالي است كه طيف علامه دفتر تحكيم وحدت، ديگر حرف آخرش را مي زند، آن هم نه از زبان خود، بلكه از زبان افرادي كه ميهمانان هميشگي مجالس تحكيم وحدت هستند. «دموكراسي خواهي»، امروز همان شعاري است كه عده اي دانسته يا ندانسته آن را سرداده اند، به گونه اي كه از نهضت آزادي ليبرال تا رييس داناي سوسياليست گرفته تا محمدعلي عمويي توده اي و حتي شاخه جوانان حزب مشاركت بر سر آن توافقي استراتژيك كرده اند. در اين جا بحث بررسي تزلزل اين توافق نيست (چرا كه سوسياليست ها به دنبال منفعت خاصي از دموكراسي مي گردند و ليبرال ها چيز ديگر مي طلبند و ملي گراها نيز مقصودي ديگر دارند)، اما نكته مهم آن است كه يك طيف فكري سكولار در دفتر تحكيم وحدت به شيوه اي خاص از اين افراد گوناگون و ناهمگون، دموكراسي مي طلبد. طيف سكولار تحكيم حرف هاي فراوان و بعضاً  متناقضي مي زند، اما جان مايه كلامش اين است كه «دموكراسي» را نه به مثابه يك روش، بلكه به مثابه يك نظام داراي ارزش و «حسن و قبح» و يك ايدئولوژي كامل و تمام عيار مي بايست خواست. علي افشاري عضو سي و چند ساله شوراي مركزي دفتر تحكيم دموكراسي مورد نظرش را به عنوان شيوه زندگي در جهان مدرن معرفي و دموكراسي با هدف رأي دادن و حضور در پاي صندوق هاي رأي را به «شير بي  يال و دم و اشكم» تشبيه مي كند و خواستار مبارزه اي مؤثر و سازمان يافته عليه ساختار قدرت مي شود.
از همين روست كه ايشان ماهيت تئوري خويش را به خوبي شناخته و به صورت ايدئولوژيكي از آن دفاع مي كند، اما دقت در الفاظ آنها هر كسي را به اين فكر مي اندازد كه اين ارزش هاي نهفته در دموكراسي چه اند و محتواي آنها چيست و سپس با يك بررسي ساده به اين نتيجه مي رساند كه هدف ايشان از دموكراسي نه يك لفظ، بلكه اين سان ايدئولوژي خويش را در يك تركيب دو كلمه اي جست وجو مي كنند: «ليبرال دموكراسي»، كه گويي جزء اول آن به اشتباه حذف شده است. بنابراين محتوا بسيار واضح است، هدف نيز مشخص و روشن است؛ رسيدن به يك حكومت ليبرال.
اما ليبرال دموكراسي، آن گونه كه اين سان مي خواهند گويي كه يك مدل مردم سالاري است كه هيچ رنگ تعلقي ندارد و همين دموكراسي كه شاهد است و مطلوب، اما شاهد بازاري ... در آغوش هر كسي به راحتي جاي مي گيرد و دغدغه اي هم از اين بابت ندارد، ظرفي است بدون مظروف و شكلي است بدون محتوا. مسيري است بدون تابلوهاي راهنما و زمينه اي است بدون متن.
مردم سالاري ديني اما به هر حال هويتي دارد، شاهد قدسي است و فكري دارد، محتوا و مظروف و متني دارد و صفتي دارد به نام «دين»، شناسنامه اي دارد و در هر آغوش جاي نمي گيرد، چرا كه انديشه اي جداگانه دارد و ساختاري مجزا.
دموكراسي خواهي فاشيستي و فدا كردن تمام ارزش هاي بومي در پاي آن، تن دادن به شاهدي بازاري است به اين بهانه كه دسترسي به شاهد قدسي امري است دشوار، حال آن كه امور دشوار هميشه بد و ضرر آفرين نيستند و «هر كه طاووس خواهد جور هندوستان كشد.»

سياست
ادبيات
اقتصاد
زندگي
علم
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  زندگي  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |