پنجشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۸۳
زندگي
Front Page

نگاه به زندگي
جرم راه رفتن نيست...
تازه از اتوبوس پرجمعيت و داغ كه جهنم را تداعي مي كرد با سختي و كلنجار پياده شدم. گرماي نفس گير و آفتاب عمودي پيل  افكن بود. گر گرفته بودم. فكر كردم. عطاي دوباره اتوبوس گرفتن و دردسرهاي هلاك كننده اش را به لقايش ببخشم و چند بلوك پياده روي كنم. اين روزها از بس با رسانه ها در باب پياده روي و فوايد سلامت بار و مفيدش بمباران مي شوم كه ناخودآگاهم مدام مشغول اين موضوع است و باز نمي دانم از كه بپرسم كه پياده روي در كدام پياده رو!
به راه افتادم با احتياط و خيلي با احتياط انگار دارم از ميدان مين گذاري شده اي عبور مي كنم. همه حواس و چشمم متوجه جلوي پايم بود و اين دلهره اجازه نمي داد حتي به چمن و گل و گياهي كه در قسمتي از مسيرم بود نيم نگاهي بكنم. تجربه هاي من از زمين خوردن، شكستن و فرو رفتن شيشه عينكم به صورت، زخمي و خراشيدگي هاي دست و پا كم نبود كه بتوانم در پياده رو با فراغ بال راه بروم.
فرياد و ناله جگر خراش كودكي كه همراه مادرش پيشاپيش من مي رفتند رشته افكار در هم مرا بريد و ايستادم، تا ببينم چه شده. بچه در يكي از چاله ها افتاده و زار مي زد. پياده رو پوشيده بود از ناهمواري و چاله چوله و ناايمني هاي دست و پا شكن! اما مادر چنان غرق در پريشاني و مشكلات و غم بود و چنان از گرماي هوا و گرمي ناني كه در دستش بود خلق تنگي داشت كه يادش رفته بود بچه سه چهار ساله اش با دلهره كودكانه چادرش را چسبيده و در كنار و پا به پاي او بي خبر از زير و بم زندگي و ناهمواري هاي زيرپايش نه راه مي رود كه مي دود. مادر دستي را كه به چادر بود رها كرد و كودك را از چاله درآورد و با خشم محكم به زمين گذاشت. دست و پاي كودك زخمي شده بود از بيني اش خون جاري بود. مادر ضربه هايي نثار سر و صورت بچه كرده و با فريادي خشم آلود گفت «چرا درست راه نميري؟» كودك بي نوا و وحشت زده نمي دانست چرا كتك مي خورد. گريان و نالان چشم به مادر دوخته بود. نگاهش پر از سؤال بود. گرفتاري ها به مادر مجال نمي داد كه به دنبال دليل و منطق براي زمين خوردن بچه و يا اصولاً هر مسأله برود. به نظر او بچه مقصر زمين خوردن خود بود. عوامل را نمي شناخت. راه صاف و همواري نديده بود كه درمقايسه با راه پيش  پايش برآيد و من به ياد اين شعر پروين: گفت جرم راه رفتن نيست ره هموار نيست.
مبهوت اين صحنه و سناريو ميخ كوب بودم. يك سفره حرف دردلم بود سكوت كردم. زيرا اگر چيزي مي گفتم زن فكر مي كرد حتماً گرما به سرم زده است. دوباره با احتياط به راه افتادم و باز به دست و پنجه نرم كردن با موانع سر راهم! شاخه هاي زايد درختي كه ناگاه مقابلم سبز مي شد و نزديك بود به چشمم فرو رود، پله هاي نهان و آشكاري كه هر آن دل آدم را فرو مي ريزد، برآمدگي هاي سنگي و آجري، ديوار خانه هايي كه بي روال و قاعده و قانون ساخته شده اند و ناگهان به سر و پيشاني و گيج گاه آدم اصابت مي كنند. جدول هاي فرو ريخته و زهوار در رفته خيابان ها و جوي ها، تل هاي خاك وخاكروبه، تيرها و ميله هاي آهني كه مانند دام صيادي به راحتي سر راه مان مي گذارند.
اين ها و صدها مسايل ريز و درشت چيزهايي است كه يك عمر با آن خو گرفته ايم، مغزمان با آن ها پر شده و يك نوع عادت دلهره انگيز در ما ايجاد كرده اند. نفس ما خوپذيرايست اگرچه به قيمت جان مان به آن ها عادت كرده ايم. چه طور مي شود بي آنها زندگي كرد. چرا داريم فكر مي كنيم كه راه چاره بينديشيم و مثلاً دويست سيصد سال ديگر پياده روهاي امن و زيبا داشته باشيم.
ماه منير تيموري - تهران

شما چگونه احساسات خود را ابراز مي كنيد؟
قواعد ابراز احساسات
عواطف و احساسات مسري هستند. ما حالت هاي روحي خود را با يكديگر رد و بدل مي كنيم و اين تبادل گاهي اوقات سمي است و گاهي تقويت كننده و مثبت
002886.jpg

فخرالسادات كهنداني
شما چگونه احساسات خود را ابراز مي كنيد؟ يعني چگونه احساسات دروني خود را بروز مي دهيد؟ آيا قواعد ابراز احساسات را مي دانيد؟ قبل از هر چيز بايد بدانيد يكي از مهارت هاي اجتماعي مهم، نحوه ابراز احساسات دروني خويش است. اين كه چه موقع و به چه نحو بايد بيان شوند اينجاست كه اصطلاح قواعد ابراز احساسات به كار برده مي شود. كه به چند نوع اساسي تقسيم مي شود.
دسته اول، برخي از افراد در نمايش احساس خود خست به خرج داده و آن را به حداقل مي رسانند. دسته دوم، كساني هستند كه احساسات خود را به گونه اي مبالغه آميز ابراز مي كنند (مثل ادا و اطوار چيره و...) دسته سوم، كساني هستند كه احساس ديگري را به جاي احساس واقعي شان بروز مي دهند، (مثلاً وقتي نه گفتن را بي ادبي بدانند) نحوه بكارگيري اين سه شيوه به هوشياري عاطفي فرد بستگي دارد. ما بخشي از اين قواعد ابراز احساسات را از همان دوران كودكي ياد مي گيريم مثلاً به بچه ياد مي دهيم وقتي كه پدربزرگ به مناسبت روز تولد هديه نامناسبي به او داد ناراحت و دمق نشود و در عوض لبخند بزند و از پدربزرگ تشكر كند. در امر تربيت، احساسات و عواطف هم وسيله هستند هم پيام. اگر پدر يا مادر با حالتي خشن، متوقع و سرد به فرزند خود بگويد «لبخندبزن
و تشكر كن» آنگاه بچه به احتمال زياد درس كاملاً متفاوتي را ياد مي گيرد و در حقيقت با چهره اخم آلود، خشك و سرد رو به پدربزرگ كرده و مي گويد «متشكرم» و تأثير اين واكنش بر پدربزرگ نيز بسيار متفاوت خواهد بود: در مرحله نخست شاد مي شود، ولي بعد بر اثر دريافت آن پيام گنگ آزرده مي شود.
اظهار عاطفه و احساس، البته تأثيري آني بر شخصي كه آن را دريافت مي كند برجاي مي گذارد. به هرحال درسي كه بچه ياد مي گيرد اين است: «وقتي كه احساسات واقعي است ممكن است به شخصي كه دوستش داري آسيب بزند آن را مخفي كن و در عوض احساس دروغيني را كه كم خطرتر است بيان كن» . اين قواعد بيان احساسات بيشتر از آن كه جزيي از نزاكت اجتماعي باشند نحوه تأثير احساسات مان را بر ديگران تعيين مي كنند اجراي صحيح اين قواعد آن است كه تأثير خوبي برجاي بگذارد و اجراي ضعيف آنها وقتي رخ مي دهد كه آشفتگي احساسي به وجود بياورد. ما مثل هنرپيشه هاي طبيعي ايفاي نقش مي كنيم. اما چون درس هايي را كه راجع به قواعد بيان احساسات ياد مي گيريم بر حسب الگوهاي رفتاري مان فرق مي كند بنابر اين از لحاظ مهارت بازيگري نيز با يكديگر تفاوت داريم.
عواطف و احساسات مسري هستند، ما حالت هاي روحي خود را با يكديگر ردوبدل مي كنيم و اين تبادل گاهي اوقات سمي است و گاهي تقويت كننده و مثبت. اين تبادل احساسات و عواطف به گونه اي ظريف و تقريباً نامحسوس انجام مي گيرد. به طور كلي احساسات و عواطف افراد همچون نوعي ويروس اجتماعي به ديگران منتقل مي شود.
ما در بر خورد با ديگران پيام هاي عاطفي خود را مي فرستيم و اين پيام ها آنها را تحت تأثير قرار مي دهد. هر چقدر مهارت اجتماعي ما در اين زمينه زيادتر باشد به همان ميزان بهتر مي توانيم پيام هاي ارسالي خود را كنترل كنيم. حفظ بهداشت عاطفي جامعه بدين معني است كه مطمئن شويم هيچ نوع آشفتگي عاطفي موجب برهم خوردن آرامش تماس هاي اجتماعي نخواهد شد.
كنترل اين مبادله احساسات و عواطف بر عهده هوش عاطفي فرد است. افراد «جذاب» و «محبوب» كساني هستند كه ما دوست داريم با آنها باشيم چون مهارت هاي عاطفي نشان ما را سرحال مي آورد و شاداب مي كنند. اشخاصي كه قادرند به ديگران كمك كنند تا احساسات خود را آرامش ببخشند از نوعي مهارت اجتماعي ارزشمند برخوردارند. در هنگام تغيير حالت روحي، هر كدام از ما جزيي از جعبه ابزار يكديگريم كه به اتكاء يكديگر مي توانيم وضعيت عاطفي و احساسي خود را بهتر يا بدتر كنيم.
دو نفر را در نظر بگيريد يكي بشاش و سرحال، ديگري خشك و سرد در اتاق هاي جداگانه  پرسشنامه اي را كه راجع به خلق (حالت روحي) آنها را در آن لحظه بود پر كردند. بعد آنها را در يك اتاق روبه روي هم نشاندند و به آنها گفتند كه ساكت منتظر باشند تا آزمايشگر بيايد و پرسشنامه ديگري را به آنها بدهد و ۲ دقيقه بعد آزمايشگر به اتاق وارد شده و از آنها خواست كه دوباره پرسشنامه اي را كه راجع به خلق و خوي شان در آن لحظه بود پر كنند. اين آزمايش را برروي تعداد زيادي از افراد شاد و اخمو تكرار كردند.
در تمام موارد بدون استثناء حالت روحي فرد پراحساس به شخص سرد و دمق انتقال يافته بود. اين انتقال جادويي چگونه رخ مي دهد؟
پاسخ اين است: همگي ما به طور ناخودآگاه عواطف و احساساتي را كه توسط شخص ديگر به نمايش گذاشته مي شود تقليد مي كنيم، از طريق تقليد ناآگاهانه از حركات چهره  ايما، اشاره لحن صدا و ديگر حركات بدني وي. مردم از طريق اين تقليد سعي مي كنند همان حالت روحي را در خود ايجاد كنند.
تقليد از احساسات ديگران معمولاً به گونه اي ظريف و هوشمندانه صورت مي گيرد. وقتي مردم چهره خندان يا ناراحتي را مي بينند عضلات چهره خودشان نيز به تقليد از آن دچار تغييرات محسوسي مي شود كه با چشم غير مسلح ديده نمي شود. ولي به كمك گيرنده هاي حسي الكترونيكي قابل مشاهده است.
وقتي دو نفر با يكديگر روبه رو مي شوند آن كس كه در بيان عواطف و احساسات خود قويتر عمل مي كند خلق (حالت روحي) خود را به فردي كه منفعل تر است منتقل مي سازد. اما برخي مردم در مورد سرايت عاطفي مستعدتر از ديگران هستند. حساسيت زدايي آنها باعث مي شود سيستم عصبي خودكار آنها خيلي آسانتر مورد هدف قرار گيرد. اين افراد بسيار تأثيرپذير هستند و هرگونه تبادل احساسات با فرد غمگين مي تواند آنها را به گريه بيندازد و در همان حال گفت وگويي كوتاه با فردي كه روحيه اي شاد دارد مي تواند باعث دلگرمي و نشاط شان شود.
فقط با مشاهده كسي كه احساسي را بيان مي كند همان حالت روحي در ما ايجاد مي شود خواه آن را تقليد كنيم يا نه. اين امر در همه اوقات براي ما رخ مي دهد و همين تأثيرپذيري عاطفي ما از يكديگر است كه تعيين كننده احساس خوب يابد در لحظات مختلف زندگي  است.
ميزان تفاهم عاطفي مردم در هنگام مواجه شدن با يكديگر بستگي به اين دارد كه در موقع صحبت كردن با هم، از لحاظ حركت هايي كه به بدن خود مي دهند چقدر با هم هماهنگ باشند. يك نفر سر تكان مي دهد، ديگري با دست اشاره مي كند، يا هر دو در يك زمان از روي صندلي هاي خود بلند مي شوند، يا كسي به جلو خم مي شود در حالي كه ديگري خود را به عقب مي كشد. اين هماهنگي احساسي را، بهتر از هرجا، مي توان در بين مادران و نوزادان همچنين ميان دوستان بسيار صميمي مشاهده كرد. خلاصه آن كه مردم، خواه شادمان، خواه غمگين هرچه قدر بيشتر با طرف مقابل خود از لحاظ فيزيكي (حركات دست و چهره و غيره...) خو بگيرند به همان اندازه خلق و خوي آنها به هم شبيه مي شوند.
مثل همزماني و هماهنگي عاطفي بين معلمان و دانش آموزان. هرچه قدر اين همزماني و هماهنگي بالا باشد علاقه و شور و شوق بيشتري خواهد بود. به طور كلي همزماني ميان زن و شوهر باعث مي شود كه خلق و خوي آنها با يكديگر سازگار شود- چه در حالت مثبت و چه در حالت منفي. به طور خلاصه هماهنگي خلق و خو و حالت روحي زيربناي حسن تفاهم و ايجاد رابطه نزديك با ديگران است، همان عاملي كه در انس ميان مادر و نوزاد نقش اساسي ايفا مي كند. يكي از عوامل تعيين كننده در تأثيرگذاري شخصي، به مهارت ما در دستيابي به اين هماهنگي عاطفي بستگي دارد. اگر در سازگاري با خلق و خوي ديگران ماهر باشيم، يا به آساني بتوانيم ديگران را زير سلطه عاطفي خود درآوريم آنگاه كنش متقابل ما با ديگران در سطح عاطفي با سهولت انجام مي گيرد. رهبر قدرتمند كسي است كه بتواند به اين طريق هزاران نفر از حضار را به جنبش در بياورد. كساني كه در زمينه دريافت و ارسال احساس ضعيف هستند در روابط خود با ديگران دچار مشكل بوده و به همين خاطر مردم در هنگام تماس با اين افراد راحت نيستند اگرچه نمي توانند علت اين موضوع را بيان كنند.
ايجاد هماهنگي عاطفي در كنش متقابل با ديگري از يك لحاظ به معني سلطه داشتن به حالت عاطفي اوست. در واقع شخص با اين قدرت خود مي تواند حالت عاطفي و احساسي ديگري را معين كند. در روابط بين دو انسان،  فردي كه در زمينه ابراز احساسات خويش قدرتمندتر است عواطف ديگري را به تبعيت از خويش مي كشاند. فرد غالب بيشتر محبت مي كند در حالي كه فرد مطيع بيشتر به چهره او نگاه مي كند تا پيام ها را دريافت كند. به طريق مشابه، سخنور خوب كسي است كه احساسات حضار را تحت كنترل خويش در آورد. و به قول معروف (نبض اجتماع را در دست بگيرد) كنترل عاطفي ديگران كليد نفوذ برآنهاست.

|  اقتصاد  |   زندگي  |   سياست  |   علم  |   كتاب  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |