پنجشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۸۳
سايه روشن سياست
دستگيري فعالان اخوان المسلمين در اردن
نيروهاي  امنيتي  اردن  تعدادي  از رهبران  گروه  اخوان  المسلمين  از جمله  دوعضو دفتر اجرائي  اين  گروه  موسوم  به  احمد كفويي  واحمد زرقان  را دستگيركردند.
به  گزارش  شبكه  تلويزيوني  العربيه  از امان ، دو نماينده  سابق  مجلس  اردن بنامهاي  ابراهيم  زيد واحمد الكواحي  نيز بر اثر يك  درگيري  لفظي  با نيروهاي امنيتي  اردن  به  بيمارستان  انتقال  داده  شدند. اين  گزارش  حاكيست  در ميان  دستگيرشدگان  افرادي  هستند كه  در گذشته  تعهدكرده  بودند كه  در مساجد سخنراني  نكنند.
دو مقام بلندپايه مصري به اسرائيل مي روند
احمد ابوالغيظ وزير امور خارجه  مصر اعلام  كرد كه  وي  قصددارد به  همراه  عمر سليمان  رئيس  سازمان  اطلاعات  پس  از نشست  مجمع  عمومي  سازمان  ملل  متحد در هفته  آينده  در نيويورك  به  سرزمينهاي  اشغالي  بروند.
به  گزارش  خبرگزاري  فرانسه  از قاهره ، ابوالغيظ بدون  اشاره  به  جزييات ، اظهار اميدواري  كرد كه  در ماههاي اكتبر و نوامبر شاهد تحولاتي  در باره مسئله فلسطين باشند.
ممانعت از شركت فلسطينيان مقيم خارج در انتخابات
كاردار فلسطين  در اردن  اظهار داشت  كه  فلسطينيان  مقيم  خارج از سرزمينهاي فلسطيني  بدليل  ممانعت  رژيم  صهيونيستي  ازحضور آنان ، نمي توانند در انتخابات آينده  شركت  كنند. عطا خيري  در گفت  وگو با ايرنا در امان ابراز اميدواري  كرد كه  فلسطينيان  مقيم  خارج  كه  داراي  گذرنامه  كشورهاي محل  اقامت  خود هستند، بتوانند در انتخابات  شركت  جويند.
ابراز نارضايتي تركيه از اتحاديه اروپا
رجب طيب اردوغان نخست وزير تركيه گفت : مخالفت اتحاديه اروپا با تعيين زمان شروع مذاكرات تركيه با اتحاديه روابط طرفين را خدشه دار خواهد كرد .
به گزارش ايرنا از آنكارا به نقل از روزنامه حريت اردوغان يكشنبه شب گذشته در اجلاسي در استانبول افزود: تعيين تاريخ شروع مذاكرات تركيه با اتحاديه اروپا تركيه را در يك راه بدون بازگشت براي مشاركت با اتحاديه قرار خواهد داد. وي گفت: ندادن تاريخ شروع مذاكرات عضويت به تركيه ناعدالتي خواهد بود و در چنين شرايطي تركيه هم نمي تواند همانند گذشته در روابط خود با اتحاديه صادق و صميمي باشد.
سلطان بن عبدالعزيز: عربستان ناامن نيست
امير سلطان بن عبدالعزيز وزير دفاع عربستان سعودي ادعاي وجود ناامني در كشورش را كذب محض خواند و گفت: اوضاع امنيتي در عربستان بسيار خوب است و مردم در امنيت كامل به سر مي برند.
به گزارش ايرنا از رياض وي با رد حمايت دولت عربستان از تروريسم گفت كه كشورش از اصلي ترين قربانيان تروريسم است بنابراين نمي تواند حامي آن باشد.

نامه وارده . همزمان با فرا رسيدن آغاز سال تحصيلي دانشگاه ها
هست ها و بايدهاي جنبش دانشجويي
002928.jpg
۱- اساساً جنبش دانشجويي، پديده اي خاص در جوامع امروزي است و با كوشش جمعي از سوي گروهي جوان براي پيشبرد نوعي دگرگوني در جامعه تعريف مي شود. بنابراين، اين جنبش يك حركت و جنبش اجتماعي به حساب مي آيد. هانا آرنت در كتاب «خشونت» مي نويسد: «طغيان دانشجويان پديده اي جهاني است و تجليات آن در كشورهاي گوناگون و دانشگاه هاي مختلف صورت هاي متفاوتي داشته است.»
پيدا كردن وجه مشترك اجتماعي براي اين نهضت، امكان پذير نيست، لكن بايد اذغان نمود كه آنچه افراد نسل جوان را همه جا از لحاظ رواني ممتاز مي كند، شجاعت محض، اراده شگفت انگيز براي عمل و نيز اطميناني به همان اندازه شگفت آور بر امكان دگرگون سازي است. دو ويژگي اساسي جنبش دانشجويي را از ديگر جنبش هاي اجتماعي عمومي و نظير جنبش كارگري و جنبش هاي اجتماعي خاص (نظير جنبش ضد برده داري و حمايت از حقوق زنان و ...) تفكيك مي كند:
الف- ويژگي پرسش گري و روحيه چون و چرا كردن در قبال هر قضيه اي كه منافع كوتاه مدت يا بلند مدتي را براي جامعه داشته باشد يا چنين منافعي را به خطر اندازد.
ب- ويژگي آرمان خواهي، اصول گرايي و كمال پرستي در ضمن نفي مناسبات تبعيض آميز.
۲- از سال ۱۳۱۳ (تأسيس دانشگاه تهران) تا كنون، هفتاد سال از عمر دانشگاه و جنبش دانشجويي در ايران مي گذرد و در طول اين مدت، جنبش دانشجويي فراز و نشيب هاي فراواني را گذرانيده است. تأسيس شاخه دانشجويي حزب توده (۱۳۲۲)، سركوب دانشجويان در ۱۶ آذر ،۱۳۳۲ تسخير سفارت آمريكا در تهران از سوي دانشجويان پيرو خط امام (۱۳۵۸)، انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاه ها (۱۳۵۹)،  دوم خرداد ،۷۶ حادثه كوي دانشگاه (۱۳۷۸) و ده ها حادثه تاريخي ديگر، نشانگر اهميت نقش دانشگاه در تحولات جامعه ايران است و شايد اگر كمي در تاريخ جنبش دانشجويي در ايران تأمل كنيم، ويژگي هاي بارزي را مشاهده كنيم. تنوع گروه ها و گرايشات سياسي و عقيدتي در دانشگاه ها وتأثيرپذيري و ارتباط مستقيم دانشجويان با فعاليت سياسي و مبارزاتي موجود در جامعه مهمترين شاخصه جنبش دانشجويي در ايران است.
البته غلبه راديكاليسم سياسي و ضديت و مخالفت بنيادين با استعمار و استبداد را هم مي توان از نشانه هاي اين جنبش نام برد.
اما با نگرشي كوتاه در جنبش دانشجويي كنوني در دانشگاه ها در مي يابيم كه هيچ يك از ويژگي هاي تاريخي جنبش دانشجويي وجود خارجي و عيني ندارد، چرا كه تمام شاخصه هاي جنبش دانشجويي بستگي به «سياست» دارد و امروزه ديگر عنصر «سياست» در دانشگاه ضعيف است.
عملكرد راديكال و انحصارطلبانه برخي از گروه هاي دانشجويي، عاملي مؤثر در سياست گريزي دانشجويان است. بسياري از دانشجويان به دليل تبعات و هزينه هايي كه اقدامات راديكال اين گروه ها در پي داشته، حاضر به فعاليت نيستند. به عنوان نمونه، تغيير نام و مرام دفتر تحكيم وحدت به تحكيم دموكراسي و يا نامه نگاري هاي افراطي اين گروه به مقامات خارجي از عوامل مؤثر در ايجاد اين فضا بوده است.
دليل ديگر، غلبه «احساسات» بر «عقلانيت» در فعاليت هاي سياسي و اجتماعي دانشجويان است. نتيجه اين جايگزيني بروز رفتارهاي غير عقلايي وعصبي وتند مي باشد.
اما مهمترين دليل سياست گريزي دانشجويان، تبديل دانشگاه به باشگاه احزاب بوده است. پس از دوم خرداد ۷۶ برخي جريانات سياسي در جهت چانه زني هاي سياسي شان، نيازمند فشار از پايين بودند و به دليل عدم پايگاه اجتماعي _ مردمي اين جريانات، دانشگاه محل تاخت و تاز جريانات سياسي گشت.
در كشور ما راهبرد تبديل دانشگاه به كلوپ احزاب به شدت از سوي برخي جريانات سياسي دنبال مي شد، هر چند كه اين راهبرد نتيجه  اي جز ركود علمي و خمودگي سياسي دانشگاه ها نداشت و جرياناتي كه روزي دانشجويان را پياده نظام، لشگر خود مي دانستند، امروزه ويرانه اي علمي و حتي سياسي با نام دانشگاه را به يادگار گذاشته اند!
۳- جنبش دانشجويي، يك جنبش اجتماعي است و پويايي و پيشرفت هر جنبش اجتماعي منوط به رشد همگاني پنج گزاره است:
الف- انگيزش اجتماعي: در اين مرحله جنبش نيازمند مطرح نمودن مطالب و دغدغه هاي عمده اجتماعي است كه مقدمه و زمينه انتقاد، اصلاح و انقلاب را فراهم مي آورد. هر گاه اين اوضاع با احساس بي عدالتي اجتماعي توأم گردد، انگيزش هاي تشكيل يك جنبش اجتماعي، شدت بيشتري مي يابد.
ب- احساس عمومي: براي تبديل يك كنش به احساسي پيوسته و مشترك، جنبش ناگزير از تشكيل واحدهاي كوچك،  غيرمتمركز و مبتني بر روابط غيررسمي است تا بتواند توده هاي پراكنده را كه عمدتاً در حد رفتار عامه عمل مي كنند، به صورت گروه هايي به هم پيوسته و متحد درآورد تا در برابر مسائل نيز از طريق عادي، مسئوليت عاطفي احساس كند.
ج- تعهد و وحدت: در اين حالت لازم است جنبش اجتماعي نوعي از گرايشات اعتقادات مذهبي و مكتبي را در جهت معتقد كردن افراد به جنبش در خود، رشد دهد، تا بتواند در برابر خطرات و ناملايمات خود را همچنان متحد نگه دارد.
د- ايدئولوژي: هر جنبشي بايد قادر باشد تا گرايشات متحد كننده و مكتبي را در قالب باورها و ارزش هاي مذهبي كه بر كليه اقشار مردم، قدرت نفوذ داشته باشد، به يك ايدئولوژي راهبر و جهت بخش تبديل نمايد، تا قوت رواني و توجيه فلسفي هرگونه نقش اجتماعي و حساسيت اجتماعي در ميان توده ها ايجاد گردد. از همين جا مي توان به لزوم تحكيم پايه تئوريك و تدوين چهارچوب هاي منظم نظري براي جنبش دانشجويي، حكم نمود.
هـ- تاكتيك هاي عملياتي: يك نظريه ايدئولوژيك زماني پيروز خواهد شد كه راه هاي عملي خاصي، جهت رسيدن به اهداف در برنامه هاي كوتاه مدت و بلندمدت مشخص شود. در اين مدت يك جنبش در مسير نهادينه شدن گام برخواهد داشت.
جنبش دانشجويي علاوه بر تمام ويژگي هاي عمومي جنبش هاي اجتماعي، دو شاخصه پرسشگري و آرمان گرايي را نيز داراست.
اكنون با توجه به هست ها و بايدها جنبش دانشجويي در ايران، مي توان با قاطعيت گفت كه تنها يك «جنبش دانشجويي عدالت خواه» مي تواند پاسخ گوي « چراها و چگونگي» پويايي يك جنبش دانشجويي باشد.
«عدالت» بزرگترين آرمان بشر براي زندگي و مبارزه است و تنها «عدالت» است كه مي تواند در بين تمام افراد يك جامعه مانند ايران را كه آموزه هاي اسلامي در عمق جان مردم آن رسوخ دارد انگيزه و كشش اجتماعي ايجاد كند و تنها «عدالت» است كه مي تواند اعضاي يك جنبش را متعهد كند و براي مبارزه آنان را به هم پيوسته و متحد گرداند. «عدالت»، نه ايدئولوژي است و نه تاكتيك، اما ...
حميد حقوقي

آمريكا ؛ امپراتوري ليبرال يا امپريال؟
002931.jpg
«ايالات متحد آ مريكا نيروي امپرياليستي نيست و نيز به رغم مالكيت توان ها و امكانات فراوان، قدرت استعماري هم نيست؛ گرچه با وجود اينها مي تواند اين گونه باشد. آمريكا همچون نيروهاي امپراتوري پيشين يعني بريتانياي كبير، فرانسه، پرتغال و اسپانيا به اشغالگري و استعمار دست نيازيده است.»
اين باوري است كه طي دهه هاي طولاني در ذهنيت جمعي آمريكاييان تحكيم يافته است. طبق اين اعتقاد، همه دخالت هاي نظامي آمريكا در خارج و تجاوزها و اشغالگري ها، چه در آمريكاي لاتين و چه در هند و چين يا در عرصه اقيانوس آرام، هيچ هدفي جز نشر آزادي جلوگيري از پيشرفت كمونيسم يا حمايت از دموكراسي، ندارد. اين باور توسط شماري از قرائت ها نقض شده است كه مهمترين آنها در سالهاي گذشته، كتاب فريد ذكريا (سردبير كنوني نيوزويك كه در آن هنگام مدير تحريريه فصلنامه فورين افيرز بود) درباره توسعه طلبي امپرياليسم آمريكا بود. فريد همه عمليات اشغالگرانه و توسعه طلبانه كشور تازه به دوران رسيده در جنوب و شرق و شمال مرزهايش و نيز چگونگي وابسته ساختن قاره آمريكاي جنوبي به فضاي امپرياليستي به واسطه نيروي نظامي را دنبال كرده است. عملاً  و از نظر جغرافيايي ايالت هايي كه ايالات متحد آمريكا را در ابتداي تأسيس تشكيل مي دادند از هشت درصد مساحت كنوني ايالات متحد آمريكا بيشتر نبود. كتاب جديدي با عنوان «شالوده: صعود و سقوط امپراتوري آمريكا» از ورگسون، تاريخ نگار انگليسي و استاد تاريخ جهاني در دانشكده «استرن» دانشگاه نيويورك از زواياي جديد اين تز را نقض كرده است.
از نظر ورگسون، ايالات متحد آمريكا از هنگام تأسيس تاكنون چيزي جز يك امپراتوري امپرياليستي- به معناي واقعي كلمه- نبوده است.
اما نقطه عزيمت «ورگسون» مبتني بر نقد انديشه امپراتوري نيست بلكه در آن نقاط مثبت فراواني براي ساير كشورهاي جهان مي بينند به شرط آن كه اين امپراتوري «ليبرالي» باشد و اين افزون بر ناگزيري امپرياليست بودن آن است. كتاب ورگسون از نظر عملي در چارچوب سمتگيري آكادميك جديدي قرار مي گيرد كه خوشبختانه گسترده نيست و قصد دارد به سبب ناكامي  ده ها كشور جهان در رهبري خود توسط خود، حيثيت دوباره اي به انديشه  امپرياليسم و استعمار نور ببخشد.
«ورگسون» از ايالات متحد آمريكا گله مي كند كه طرح امپراتوري خود را براساس امپراتوري ليبرال نيمه كاره رها مي كند و در نيمه راه باز مي ماند. ورگسون مي گويد: «اصولاً  اعتراضي به برپايي امپراتوري آمريكا ندارم. بلكه بخشي از برهان من اين است كه بخش هاي فراواني از جهان مي تواند براي مدتي از وابستگي به حكومت آمريكا بهره گيرند. اما آن چه امروزه جهان به آن نياز دارد شكلي از اشكال امپراتوري نيست بلكه امپراتوري ليبرال يعني نوعي از امپراتوري است كه نه فقط به تأكيد بر مبادله آزادانه جهاني كالاها، نيروي انساني و سرمايه بسنده مي كند بلكه در كنار آن شرايطي را ايجاد مي كند كه بدون آنها بازارها نمي توانند وظايف خود را انجام دهند. اينها عبارتند از صلح،  نظم، حاكميت قانون و مديريت نافاسد و سياست  هاي ثابت پولي و مالي و نيز ايجاد تأسيسات عمومي نظير ساختارهاي اساسي ارتباطات، بيمارستان ها و مدارس كه بدون آنها نمي تواند به وجود آيد.» اما «ورگسون» در تحليل خود نشانگر يك انديشمند ليبرال نيست كه بتوان به بي طرفي و «عدالت» ديدگاه هايش استناد كرد. كافي است بررسي سطحي- اگر نگوييم سخيف- او از برخي جنبه هاي «تروريسم فلسطيني و حمايت عرب ها از آن» در دهه پنجم تا دهه هشتاد سده گذشته را بخوانيم تا ببينيم كه اين بررسي از هر زمينه يا چارچوبي كه نشانگر اشغالگري ستمگرانه و سركوب دولت مبتني بر غصب و زور، تهي است. همه آن چه كه خواننده غير متخصص مي خواند همانا تمايل فلسطيني ها و عرب ها براي خشونت و قتل غيرنظاميان اسرائيلي است! «ورگسون» به ما نمي گويد كه راه حل ليبرالي و عادلانه مسأله فلسطين را كه مي خواهد به امپراتوري آمريكا پيشنهاد دهد چيست تا از زشتي چهره امپرياليستش بكاهد. نظريه هاي اتوپياپي «ورگسون» در برابر آزمايش عملي پرسش از چگونگي راه حل اين يا آن مسأله، مقاومتي نشان نمي دهند. از اين رو، امپراتوري ليبرال آمريكايي كه «ورگسون» منادي آن است چيزي جز امپراتوري جورج بوش نيست كه مورد انتقاد اوست.
اهميت كتاب «ورگسون» در تشريح تاريخي و شگفت انگيز تكامل امپرياليستي امپراتوري آمريكا و دخالت هايش دو قرن گذشته است. او به توان سترگ اقتصادي و نظامي ايالات متحد آمريكا اشاره مي كند.
ايالات متحد آمريكا، پيش از ارسال نيرو براي يورش به عراق، داراي VOT تأسيسات نظامي در بيش از ۱۳۰ كشور بود. بودجه وزارت دفاع آمريكا، معادل مجموع بودجه هاي دفاعي ۱۲ يا ۱۵ كشوري است كه پس از آن قرار مي گيرند و هزينه هاي نظامي ايالات متحد آمريكا ۴۰ تا ۴۵ درصد از كل هزينه هاي نظامي همه ۱۸۹ كشور جهان را تشكيل مي دهند. شمار تانك هاي آمريكا بيشتر از شمار آنها در هر كشور ديگر است. افزون برآن، آمريكا تنها كشوري است كه داراي ۹ «ناوگان پيشرفته» و سه هواپيماي «شبح» است. اما بررسي استوار و آكادميك تاريخ از نگاه «ورگسون» تحليلگر و ناظر مسايل كنوني بين المللي دور مي ماند و از آنها براي خدمت به تزهاي كتابش استفاده مي كند.
خواننده در اين كتاب با كوشش هاي بي شمار «ورگسون» آشنا مي شود كه در آنها امپراتوري آمريكا را با امپراتوري پيش از آن يعني امپراتوري بريتانيا مقايسه مي كند و نقاط تباين ميان هريك از آنها را به عنوان نيروي مسلط جهاني نشان مي دهد. ورگسون مي گويد: «كل توليد ناخالص ملي آمريكا در سال ۲۰۰۲ براساس نرخ بين المللي دلار و تعديل يافته طبق قدرت خريد متناظر، نزديك به دو برابر كل درآمد ناخالص ملي چين بود كه از نسبت يك پنجم (۴/۲۱) كل توليد جهاني فراتر رفت و از مجموع توليد ژاپن و آلمان و بريتانيا بيشتر شد. اين نسبت بيش از دو برابر بالاترين نسبت هايي است كه بريتانياي كبير كه امپراتوري مسلط بر بازارهاي دنيا بود در عرصه توليد جهان بدان دست يافته بود. در مسايل مربوط به توليد و مصرف نيز امپراتوري آمريكا بيشتر ثروتمندتر از امپراتوري بريتانيا بود.»
در زمينه سلطه فرهنگ آمريكايي و دلبستگي به آن «ورگسون» به صنعت سينما و شيوه هاي زندگي و غذاخوري اشاره مي كند كه از سوي ملت هاي جهان تقليد مي شود و «استعمار كوكاكولا» و گسترش رستوران هاي «مكدونالد» نشانگر آن است. وي مي گويد شمار چنين رستوران هايي از سي هزار رستوران فراتر رفته است كه در ۴۷ كشور جهان فعاليت مي كنند و تنها نيمي از اين رستوران ها در درون ايالات متحد آمريكا هستند. البته همه اينها شناخته شده و مكرر است اما مهم تر از آن، چيزي است كه «ورگسون» سستي آمريكاييان براي گرفتن زمام امور امپراتوري و پيشروي نيرومند به اين سمت و سو مي نامد. او مي گويد اكثريت عمده شهروندان آمريكايي كه از تب شور و شوق ميسيونرهاي مسيحي در خارج از آمريكا رنج نمي برند، ترجيح مي دهند در كشورشان بمانند. اغلب آنان مايل به ترك كشور و سفر به خارج نيستند. آنان خود را ملتي مهاجر مي دانند و خود و پدرانشان، رنج هاي بسياري را براي رسيدن به سرزمين موعود تحمل كردند. آنان پس از رسيدن به آمريكا وسكونت در آن به هيچ وجه در فكر ترك آن نيستند. به اين دليل «ورگسون» معتقد است كه آمريكا، تنها امپراتوريي است كه نمي خواهد به جاي ديگري برود. در قياس با امپراتوري بريتانيا مي بينيم كه اين يكي، بهترين فرزندان خود را براي پيشرفت كشورهاي تحت حاكميتش اعزام مي كرد. اما امروزه نخبگان تحصيلكرده دانشگاه هاي آمريكا بر آرزوي خود براي دستيابي به منصب هاي درخشان در عرصه فعاليت هاي دروني كشور تأكيد مي كنند و آرزويي براي دستيابي به وظايف حاكم امپراتوري در بخش هاي مختلف جهان ندارند. «ورگسون» درباره دليل اين امر مي گويد كه اندكي پيش از يورش هاي تروريستي يازده سپتامبر ۲۰۰۱ حتي يك افسر در سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) وجود نداشت كه به خوبي بتواند عربي صحبت كند و داراي ريشه هاي خاورميانه اي باشد تا بتواند به طرز قانع كننده اي نقش يك بنيادگراي اسلامي را ايفا كند و آماده باشد سال هايي از عمر خود را فدا كند و بدون وجود زن در كوه هاي افغانستان سپري سازد و از غذاي نفرت انگيزي تغذيه كند.
اما اين ديدگاه «ورگسون» قابل بحث است و به نظر مي رسد به اندازه كافي عميق نيست. آمريكايي در دوران امپراتوري آمريكا نيازي ندارد تا عملاً و همانند امپراتوري بريتانيا يا فرانسه، جهاني را زير پا بگذارد كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم وابسته به حاكميت اوست. وضع تغيير كرده است و فناوري جديد و ترابري و ارتباطات، قدرت سترگي به امپراتوري آمريكا داده است تا برخلاف گذشته و بدون نياز به سفر و وجود عملي در مناطق دور افتاده به كنترل از راه دور بپردازد. افزون بر آن، كشورها و ملت هاي وابسته به فضاي امپراتوري آمريكا و در جست وجو براي فرصت و پول و شهرت و به منظور تثبيت امپراتوري و خدمت به آن، خود رهسپار نشاني اصلي اين امپراتوري مي شوند. شايد بتوان گفت كه برعكس گفته هاي «ورگسون» چيزهايي است كه نشانگر بعد امپراتوري در وضعيت كنوني ايالات متحد آمريكا هستند. آمريكا، كشوري كه در سطح جهاني منفور است، در همان حال رويايي است كه ذهن صدها ميليون  انسان را به خود مشغول كرده است كه آرزو دارند در آن جا ساكن شوند.
منبع: الاتحاد
نويسنده: خالد الحروب
ترجمه: يوسف عزيزي

سياست
اقتصاد
زندگي
علم
كتاب
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  زندگي  |  سياست  |  علم  |  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |