يكشنبه ۵ مهر ۱۳۸۳
قدرت مشاهده و تخيل پيشرو
نگاهي به زندگي روديارد كيپلينگ برنده جايزه ادبي نوبل
003321.jpg
003342.jpg
003318.jpg
تخيل و توصيف دقيق، از ويژگي هاي داستانهاي نويسندگان بزرگ جهاني است. بي ترديد زماني يك داستان مي تواند مخاطبان خاص خود را بيابد كه از اين دو ويژگي برخوردار باشد. در عرصه داستان نويسي جهان كم نبوده اند داستان نويساني كه بر اين خصوصيت پاي فشرده اند و در واقع شاخص اصلي داستان هاي آنها همين تخيل و توصيف قدرتمند است. روديارد كيپلينگ از جمله اين داستان نويسان است كه برنده جايزه نوبل ادبي نيز هست. در اين شماره به معرفي او مي پردازيم.
ژوزف روديارد كيپلينگ صرف نظر از عقايد سياسي اش (اين عقايد در برخي از اشعار او چنين جلوه گر شده بود كه وي معتقد به حقانيت برتري انگليس بر مستعمراتش بود.) سي ام دسامبر ۱۸۶۵ در بمبئي در هندوستان چشم به جهان گشود. پدر او فرزند يك كشيش بود و پيش از تولد فرزندش به تدريس رشته «حجاري در معماري» در دانشگاه بمبئي گمارده شده بود. كيپلينگ ۵ ساله بود كه خواندن مي دانست. در ۱۸۷۱ به انگلستان برده شد تا آغاز به تحصيل كند. در آنجا به كاپيتاني پير و بازنشسته و بدخلق و متعصب داده شد تا روي كشتي او به تحصيل ابتدايي بپردازد. كاپيتان و همسرش، مدت شش سال تمام چنان با كيپلينگ بدرفتاري كردند كه او هميشه آرزو داشت از پيش آنها بگريزد. در اين دوره او اغلب از بيماري رنج مي كشيد. در داستان «بع بع گوسفندان سياه» كه براساس همين رنجها شكل گرفته مي گويد: «وقتي لبهاي جواني مزه تلخ آبهاي تنفر و ظن و بدگماني را عميقاً چشيده اند، تمام عشق جهان هم نمي تواند اين تلخ مزگي را كاملاً از بين ببرد.» پس از اين دوران پرعذاب، نوبت به دوره خوش زندگي در كنار پدر و مادرش رسيد و پس از آن در كالج نيروهاي متحد انگلستان يعني وست وارد هو در دون شاير ثبت نام كرد. اينجا براي كيپلينگ خوش نيامد و همين باعث شد تا تحصيل را براي هميشه رها سازد. از سال ۱۸۸۲ تا ۱۸۸۹ به روز نامه نگاري در لاهور پرداخت. همين جا بود كه سرودن شعر را آغاز كرد و تصنيفهاي اداري را منتشر كرد و كم كم به داستان نويسي گرايش پيدا كرد و در ۱۸۸۶ هفت جلد كتاب منتشر كرد. در ۱۸۸۹ هم به مسافرتي به دور دنيا رفت و تجربياتش را در كتاب «از دريا به دريا» نوشت. ناشران نيويوركي و لندني تمايلي به چاپ آثار او نشان نمي دادند. تا سرانجام «ويليام ارنست هنلي» به شيوه نو و زنده كيپلينگ در سرودن شعر پي برد و از طريق همين فرد در انگلستان معرفي شد. سرانجام با دختر يك نويسنده آمريكايي ازدواج كرد و ماه عسل را در ژاپن گذراند. به علت برخي مشكلات خانوادگي ساكن انگليس شد. كتاب جنگل و كتاب دوم جنگل شهرت بسزايي براي او آورد و جوايز بسياري به او تعلق گرفت، در اقامت كوتاهي در آمريكا دختر ۶ ساله اش را از دست داد و همين باعث انزوا و گوشه نشيني او گرديد. در يكي از مناطق ييلاقي انگلستان اقامت گزيد و در آنجا بود كه بهترين آثارش را نوشت. عليرغم تمامي شهرتي كه داشت زندگي در كنار خانواده را ترجيح مي داد. با شعله ور شدن جنگ جهاني اول اين محفل به شكل غم انگيزي از هم پاشيد. تنها پسرش در ۱۱ سالگي در حين «نبرد دوم لو» به قتل رسيد. پس از اين ماجرا «تلخي» عنصر بارز آثارش شد. در ابياتي كه پس از اين زمان سروده است فاجعه اي عظيم را پيش بيني مي كند. در داستانهاي مجموعه موجودات (۱۹۱۷) وامها و اعتبارها (۱۹۲۶)، مرزها و تازه ها (۱۹۳۲) آرزوهاي درهم شكسته و نوميدي را به تصوير مي كشد. حتي در زندگينامه كه خود آن را نوشت به نام چيزي از خودم «سكوت عميقي» اختيار كرده است و آن را به صورتي نوشته كه انسان را به فكر فرو مي برد.
نوشته هاي كيپلينگ تأثيري بسزا بر هم ميهنانش داشت، به ويژه آن كه در اشعار حماسي اش از وطن دوستي، محبت، مهرورزي و عطوفت به ديگران به زباني ساده و بس روان ستايش مي كرد. داستانهاي كوتاهش بسيار نغز و دلكش است. در ضمن در آثارش بارها از خاطراتش در هندوستان كه با مردم و فرهنگش آشنايي عميق داشته استفاده كرده است. آراي منتقدان درباره آثارش متفاوت است. اما نمي توان بيان صادقانه، گاه طنز آميز و گاه حماسي وي را زير سؤال برد. از ميان رمانهاي او مي توان به «كيم» اشاره كرد كه بافتي بسيار منسجم و با رمانهاي ديگرش تفاوتهاي اساسي دارد. او جمعاً سه كتاب منظوم نوشت كه از آن ميان، كتاب هفت دريا به بسياري از زبانها ترجمه شده است. داستانهاي كوتاه او مشتمل بر پنج كتاب است. از ديگر آثار او مي توان به كتاب جنگل و كتاب دوم جنگل اشاره كرد كه بسيار مشهورند (كتاب جنگل به شكل نمايش كارتوني تهيه شده است). به اينها بايد زندگينامه خودش و كتاب تاريخي را كه درباره سربازان لندني نوشته است اضافه كرد كه بالغ بر ۳۵ جلد مي شود. او سرانجام در ۴۳ سالگي و در سال ۱۹۰۷ برنده جايزه نوبل ادبيات شد. (در ميان برندگان جايزه نوبل ادبي تا سال ۱۹۹۳ او جوانترين بود. آكادمي سوئد علت انتخاب وي را «قدرت مشاهده و تخيل پيشرو و اثر به اوج رسيده مفاهيم و هنر توصيف كه وجه بارز آفرينشهاي اين نويسنده برجسته است»، ذكر كرد. همان سال دانشگاههاي دورهام و آكسفورد و سال بعد دانشگاه كمبريج به وي درجات افتخاري اهدا كردند. ژوزف روديارد كيپلينگ سرانجام در هيجدهم ژانويه ۱۹۳۶ جان سپرد و پس از انجام تشييع جنازه اي ملي در كليساي وست مينستر به خاك سپرده شد.

نگاه امروز
شعر معاصر و نمادگرايي
كوتاه با شاپور جور كش
تمركز بر جزءنگري و دوري گزيدن از مقوله هاي انتزاعي يكي از وجوه جدايي شعر كهن و شعر معاصر است.
شاپور جوركش- شاعر- با بيان اين مطلب در ادامه به خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: با نگاهي به عنوان شعرهاي معاصر در مي يابيم كه تمركز شعر در چه موضوع هايي ملموس بوده است؛ «كوچه»، «مهتاب»، «غايب»، «زمستان»، «قاصدك» و غيره. اين جزءنگري كه قبلاً هم در شعر كلاسيك، درشعري مثل شب از منوچهري مدنظر شاعران بوده و در دوره مشروطه اهميت بيشتري يافته و در شعر نيمايوشيج محور اصلي قرار گرفته است.
وي افزود: در نظريه پردازي ها، نيما اين موضوع را به عنوان ابژكتيويته تئوريزه كرد. اثر اكتيويته به تعبير نيما يعني احضار كردن ابژه يا شيء يا شخصيت شعري بايد با تمام خصوصيات واقعي خود وارد شعر شود و ذهنيت شاعر در پرداخت آن دخالت نكند.
اين شاعر يادآوري كرد: نيما در تئوري هاي خود راه حل هايي مي دهد كه شاعر چطور ابژه را از درون شناسايي و معرفي كند. اين تأكيد بر ابژه خارج از ذهن دو دليل دارد؛ يكي اين كه او مي گويد ملت ما درست ديدن را بلد نيست و شاعر سنتي ما به جاي آن كه به وصف دقيق ابژه بپردازد، روايت ذهني خود را از ابژه ارايه مي دهد.
جوركش دليل دوم نيما را هماهنگ ساختن با اصول علمي و تجربي دانست و ادامه داد: در شعر كهن گاهي مي بينيم كه مثلاً بر جزءنگري تمركز دارد؛ اما در كل شعراي كلاسيك با يك ذهنيت ازلي و ابدي به پيرامون خود نگاه مي كردند. وي درباره تغيير معناي وحدت وجود نزد شاعران كلاسيك گفت: چون همه موجودات خاستگاه دارند، دم زدن از وجوه تفارق اشياء به تفرقه مي انجامد. بر اثر تعاليم نيما در شعر معاصر قرار بود كه ابژه خارج از ذهن حضور مستقل داشته باشد؛ اما به خاطر تسلط ذهنيت كلاسيك و عرفاني شعر معاصر نيز نتوانست اين رسالت را به كمال انجام دهد.
جوركش با اشاره به سمبوليسم شعر معاصر يادآوري كرد: در اين شعر مي بينيم كه همين نمادگرايي به شكلي با همان مفاهيم انتزاعي در ارتباط هستند؛ كلماتي مثل شب، خورشيد، سياهي و نور به نمادهايي تبديل مي شوند كه مفاهيم غيرملموس و كلي در تماس هستند. اين گونه نمادگرايي، شاعر را با كليشه هايي دلخوش مي كند كه زحمت شناخت را از دوش او برمي دارد. گويي همين كه اسم شب را بگويد كار خود را كرده است.
وي ادامه داد: به اين شكل مفاهيم انتزاعي مثل ظلم و جور و جهل در يك كلمه شب خلاصه مي شود. گذشته از اين، در شعرهاي سهراب سپهري شاهد نوعي برخورد ديگرگون هستيم. اگر عرفان كهن مي كوشيد اشياي روزمره را در مقابل مفاهيم انتزاعي بي رنگ كند سپهري مي كوشد آن مفاهيم انتزاعي را در اشياي روزمره بازشناسي و معرفي كند. اگر مولانا از معجزه سخن مي گويد سپهري اين معجزه را در يك برگ شناسايي مي كند و مي كوشد نوعي آشتي بين سنت و مدرنيته ايجاد كند. اين منتقد تلاش در جهت به نزديك شدن ابژه خارج از ذهن را يكي از چالش هاي باقي مانده در شعر دهه هفتاد و
هشتاد مي داند.

حميدرضا شكارسري:
شعر خالي از انتزاع شعر نيست
003327.jpg
شعر عاشقانه امروز در بسترهاي شعر عاشقانه مجازي و تحت سيطره عشق هاي زميني است.
اصولاً شعر با انتزاع همراه است و اين دو ملازم يكديگرند.
حميدرضا شكارسري - شاعر و منتقد - در گفت وگو با خبرگزاري دانشجويان  ايران (ايسنا)، با بيان مطلب بالا عنوان كرد: اگر تصاوير شعري را به دو دسته عيني و ذهني تقسيم كنيم، در عيني ترين تصاوير به گونه اي با وجهي از انتزاع و درون گرايي شاعر مواجه هستيم.
در تصويري كاملا عيني مي گويم: پرنده از روي شاخه مي پرد / درخت براي او دست تكان مي دهد. از اين عيني تر تصوير نداريم كه رابطه اي بين دو پديده و شيء و عنصر به ظاهر بي ارتباط با هم در جهان يعني شاخه و دست ارتباط برقرار كنيم كه با درون گرايي و انتزاع شاعر ارتباط دارد.
وي با يادآوري اين نكته كه در تصاوير عيني انتزاع كمتر به چشم مي خورد، ادامه داد: اما در تصاوير ذهني با ظرفيت هاي دورن گرايانه و مايه هاي پررنگ انتزاع شاعر مواجه هستيم كه در شعر كلاسيك به دليل وفور تصاوير ذهني و كلي گويي خاصي كه در اين شعر بود، با درون گرايي و انتزاعي گرايي بيشتر آثار هنري، به ويژه شعر، مواجه هستيم.
شكارسري جايگاه عيني گرايي و جزءنگري را در شعر معاصر بيشتر دانست و افزود: ادبيات امروز برخلاف گذشته كه ادبياتي ذهني گرا و كلي گو بود، نيست و انتزاع در شعر نيما به بعد وجه پنهان تري يافته است و به سمت وجهي از انتزاع رفته كه در آن تصاوير عيني ديده مي شود.
وي با تأكيد بر اينكه در ساليان اخير تمايلات انتزاعي شاعر در شعر خود را پررنگ تر و بيشتر نشان مي دهد، در ادامه اظهار كرد: عيني گرايي به همان ترتيبي كه در شعر عقب نشيني كرده بود، در چند سال آينده مجددا تصاوير ذهني پيشروي كرده و جاي تصاوير عيني را مي گيرد. درواقع اين دو با هم رابطه مستقيمي دارند. هرچه عيني گرايي در شعر بيشتر باشد، انتزاع به وجهي پنهان خود را نشان مي دهد و هرچه ذهني گرايي و كلي گويي بيشتر باشد، انتزاع در شعر بيشتر پديدار خواهد بود.
وي شعر خالي از انتزاع را شعر ندانست و يادآوري كرد: شعر متكي به خودنمايي در چند سال گذشته به سمتي انتزاعي حركت مي كند كه اين انتزاع گرايي با انتزاع گرايي شعر كلاسيك فرق دارد.
شكارسري درباره مزيت كاربرد مفاهيم انتزاعي در شعر معاصر گفت: مفاهيم انتزاعي در شعر معاصر باعث مي شود تا حدي به معضلي كه به نام بحران مخاطب است، برسيم. مفاهيم انتزاعي كه كمتر نشان از عيني گرايي در خود دارند، باعث مي شود كه كيفيت رابطه مخاطب با شعر دچار چالش شده و نوعي بحران در تعداد و سطح برقراري مخاطبان با شعر معاصر ما ايجاد شود.
وي با اعتقاد به اينكه چيزي به نام بحران مخاطب نداريم، يادآوري كرد: جريان نوگرايي به نوعي با كمبود مخاطب مواجه بوده و هميشه شعر نوآور با روحيه عكس العملي با عنوان نوستيزي مواجه مي شود و هنگامي كه نوستيزي با آثار فوق انتزاعي مواجه شود، تشديد شده و باعث كم و كمتر شدن مخاطبان شعر امروز مي شود و اين از دست دادن مخاطب سرنوشت شعر است.
شكارسري همچنين هر موضوعي را داراي درجه اي از انتزاعي گري دانست و تصريح كرد: شعر كلاسيك ما شعري كلي گو و معناگراست كه مفاهيم معمولا مفاهيم سمبوليك هستند. عشق هم از جمله مفاهيمي است كه مي تواند درجه اي از انتزاعي گري داشته باشد. در متون كلاسيك عشق در معناي حقيقي بوده و مجازي و زميني نيست؛ مگر در بعضي روايات. اما در ادبيات معاصر معشوق اصولا تغير ماهيت داده و معشوق، معشوقي حقيقي، واقعي و مادي است.
وي مجازي و زميني بودن عشق را دليل كنار گذاشتن مفهوم سمبوليك در اشعار عاشقانه مي داند.
شكارسري معتقد است: از شاعراني كه در زميني كردن عشق مؤثر بودند نمي توان از بعضي نام ها گذر كرد؛ از جمله پيشگامان اين امر احمد شاملو است با شعرهايي كه ذيل نام آيدا و تحت سايه او نوشته است و باعث ايجاد حركت جديدي در زميني كردن عشق شد.
شكارسري عيني گرايي و جزئي نگري اهدا شده توسط نيما به شعر را باعث ماهيت جديد يافتن عشق دانست و گفت: اين امر در جريان شعر امروز هم جريان داشته و وجه غالب شعر عاشقانه ماست و شاعراني كه در زمينه معشوق ازلي و ابدي شعر مي گويند، عشق مشابه عشق منعكس شده در شعركلاسيك را مجددا مي خواهند مطرح كنند؛ اما فرم و ساخت جديدي را براي آن طرح در نظر نگرفته اند. بنابراين به ورطه تكرار كلي گويي و ذهني گرايي شعر كلاسيك مي افتند و مخاطب شعر جدي امروز توسط اين شعر پس زده مي شود. زيرا چيز تازه اي به لحاظ هنري در آنها پيدا نمي كند.
وي همچنين معتقد است: عرصه شعر عاشقانه امروز در بسترهاي شعر عاشقانه مجازي و تحت سيطره معشوق زميني است و شعر امروز از آن وجوه عرفاني كه در شعر كلاسيك ما وجود داشته در عرصه هاي عاشقانه تا حد زيادي فاصله گرفته است.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |