يك روز قبل از نيمه شعبان در گلفروشي هاي تهران
از پس مشتري ها بر نمي يام!
امروز بازار گل غلغله بود. همينطور ماشين بود كه صندوقش رو پر از گل و گياه مي كرد و مي رفت. بعضي ها فقط گل مي خريدند و بعضي ديگر هر گياه سبزي كه بشود با آن طاق نصرت را پوشاند. ا مروز مشتري هاي هميشگي يعني گل پخش كن ها كمي زودتر از هميشه آمده بودند. چون هم گل بيشتري مي خواهند و هم مي ترسند به آنها گل نرسد. امروز و فردا براي گلفروشي ها روزهاي پر كاري است.
|
|
معصومه صفايي
پيرمرد گلفروشي كه 35 سال است در خيابان قزوين گلفروشي دارد، چندين دسته بزرگ گل را دايم آب پاشي مي كند و گوني را كه روي آنها انداخته نم مي زند. چرا گلها را داخل مغازه نمي بريد. اينجا خراب ميشن ،مال من نيست؟،پس مال كيه،مال امام زمان نذر داريد؟ نه عشق دارم. به آقا.
يك موتور با سه سرنشين ، بدون كلاه ايمني، جلو مغازه با يك چرخش استپ مي زند و مرد از روي سه پايه اش بلند مي شود و گوني را كنار مي زند. دو تا از جوان ها گل ها را مي گذارند جاي نفر سوم روي موتور و حركت مي كنند. سومين نفر كه به نظر شاگرد يا پسر گلفروش به نظر مي آيد، با پيرمرد مي ماند و بي مقدمه شروع مي كند، مثل يك سرباز وظيفه كه به فرمانده اش گزارش مي دهد، گزارش كامل جايي را كه از آنجا آمده است با آب و تاب تعريف مي كند. از سر در ورودي مسجد مي گويد و ريسه هايي كه بين سبزه ها كار شده اند و اينكه به خاطر زياد بودن عرض خيابان به قول خودش كلي ستم كشيده اند تا ريسه ها را نصب كنند و بعد هم اينكه 10 كيلو ديگر شيريني هم اضافه شده. يكي از خانم هاي محل براي پسرش نذر كرده و... و دست آخر هم وارد جزئياتي شد كه ما زياد از آنها سر در نياورديم.
از پيرمرد مي پرسم كه روز هاي عيد به خصوص نيمه شعبان اوضاع كار چطور است و در آمدتان چقدر بيشتر مي شود؟ چند تا سفارش ماشين عروس داريد و....
ما همينطور پشت سر هم مي پرسيم و او نگاهمان مي كند و يك دفعه وسط حرفمان مي پرد و آب پاكي را روي دستمان مي ريزد. ما از امرزو بعد از ظهر نيستيم تاشنبه بعدازظهر، چرا؟، فكر كرديم حتما بايد عروسي پسرش باشد و او جواب داد براي اينكه بايد بروم مسجد، اونجا واجب تره. جشن داريم و بايد كارهايش رو انجام بديم. الان هم اگر شما اجازه بدهيد ما هم يوايش يواش بريم. آخه پسرم آمده دنبال من و زودتر بايد برگرده مسجد.
يك گلفروشي خيلي بزرگ در ميدان پاستور، 8 تا ماشين پشت سر هم جلو مغازه صف كشيده اند و يواش يواش آماده مي شوند. داخل مغازه هم خيلي شلوغ است. كف مغازه پر از گل است و راه براي ورود به مغازه نيست. سبد گل هاي سفارشي در سه رديف كنار هم چيده شده اند و روي هر كدامشان يك كاغذ چسبانده اند كه ظاهرا اسم سفارش دهنده هاست. از اينجا چندين بار گل خريده ام. حداقل قيمت هر سبد گل 20 هزار تومان است و هر ماشين عروس به طور متوسط 70-80 هزارتومان. تازه امروز روز قبل از نيمه شعبان است، فردا بايد ديد اينجا چه خبر است. البته به دليل شلوغ بودن سر كاركنان، اوضاع را براي سوال و جواب مناسب نديديم.
گلفروشي ديگري كه در يكي از ميدان هاي نسبتا شلوغ شهر قرار دارد- فلكه دوم صادقيه - وضع كاسبي را عيدها خيلي خوب عنوان مي كند. او مي گويد: بستگي دارد چه عيدي باشد ولي عيدهايي مثل نيمه شعبان، مبعث و روز مادر تولد حضرت فاطمهس در آمد بهره و سود ما تقريبا 5/1 برابر مي شه. معمولا براي اين روزها دو تا از دوستانم به كمكم ميان، چون خودم تنهايي از پس مشتريها بر نميام به خصوص اگر سفارش ماشين و دسته گل و اينجور چيزها هم داشته باشم كه معمولا هم داريم.
گلفروشي در ميدان رسالت، فردا 12 تا سفارش ماشين عروس دارد و 13 تا سبد گل و 10 دسته گل عروس، تازه با اينحال كه زياد هم كارش خوب نيست. در ضمن خيلي هم گرانفروش است. حالا سفارش هاي امروز بماند. بيشتر هم توصيه مي كند كه از گل لوسين توس استفاده كنند؛ گران است ولي دوام خوبي دارد.
و يك گلفروشي نسبتا كوچك كه تا سقفش فقط گياه سبز است. صاحب مغازه خودش در مغازه نيست. خانم مسني داخل مغازه با جارو فضاي كوچكي از موزائيك هاي كف مغازه را كه از لابه لاي شويد يها ديگر گياه ها پيداست تميز مي كند. امروز گل نمي فروشيد؟ نيست كه بفروشيم، البته بالا داريم ولي فعلا مغازه جا نداره، تا وقتي كه بيان و اينارو ببرن.
مثل اينكه يكي از كوچه ها رو قراره براي فردا ببندن و اونجا جشن بگيرن، كوچه آخرو، اينها رو هم براي اونجا مي خوان، تازه نصفشو برده، حالا قراره بياد اينارو هم ببره، دو ساعته رفته، هنوزم نيومده، هميشه همينطوريه، پيش دوست و رفقاش كه ميره همه چي رو فراموش مي كنه، به قول خودش نمي فهمه زمان چطور مي گذره و .... يك ساعتي ميهمان اين مهربان همسر گلفروش، نه، صاحب گلفروشي بوديم. وقتي فهميد خبرنگار هستيم خيلي ذوق كرد و از ما خواست اسمش رو حتما بنويسيم، ما هم قول داديم. اسمش خاتون بود، خاتون اسدي.
يكي از دكه هاي گلفروشي شمس آباد عيدها را روز خوبي براي كاسبي مي داند و مي گويد: حداقل 50 هزار تومان داره ولي بديش اين است كه هيچ روز عيدي را درخانه نيستيم
و اما آخرين گلفروشي كه به سراغش رفتيم در محله غلط انداز جردن بود، البته شمالي نه جنوبي. راستش جوابمان را ندادند. سرشان شلوغ بود و فرصت جواب دادن به ما را نداشتند. كاش اينجا نمي آمديم و ماجرا را با همان طعم تلخ چاي خاتون به پايان مي رسانديم.
|