هوشي از نوع هيجان
هوش بهر يا IQ به تنهايي در موفقيت افراد نقش چنداني ايفا نمي كند. مشاهدات و مطالعات حاكي از آن است كه بسياري از افراد كه داراي IQ يا هوش بهر بالاتر از متوسط هستند در عمل توفيق چنداني در تحصيل و اشتغال ندارند...! چرا...؟
|
|
فخرالسادات كهنداني
برخلاف باور قديمي و رايج بين عموم مردم، هوش بهر يا IQ به تنهايي در موفقيت افراد در ابعاد ذكر شده نقش چنداني ايفا نمي كند. بسياري از افرادي كه داراي هوش بهر بالاتر از متوسط هستند در عمل توفيق چنداني در تحصيل و اشتغال ندارند.
امروزه در كشورهاي پيشرفته بحث بهره هيجاني و هوش هيجاني مطرح شده است و در مراكز صنعتي و بسياري از سازمانها به خصوص مصاحبه هاي استخدامي كاربرد فراوان دارد. اگر تا ديروز به هوش بهر يك فرد توجه مي شد امروز بيشترين تأكيد براي معيارهاي استخدامي بر هوش هيجاني فرد است؛ البته مشروط بر آن كه فرد از يك بهره هوشي طبيعي نيز برخوردار باشد. امروزه ۱۰% از افرادي كه از كار اخراج مي شوند به علت عدم توانايي و لياقت از شغل خود اخراج مي شوند، اما ۹۰% افراد به دليل مشكلات ارتباطي و عدم سازگاري كه ناشي از ضعف شخصيتي و هيجاني است از كار خود بركنارمي شوند.
اما تعريف هوش هيجاني مي تواند بيشتر ما را به آنچه كه در بالا گفته شده نزديكتر كند.
اصطلاح هوش هيجاني يا(EQ) توسط دانيل گلمن در سال ۱۹۹۵ مطرح شد و بحث هاي زيادي را برانگيخت. باور اين موضوع باتوجه به توانايي و مهارتهاي فردي، توان كنترل آن هيجان ها و وقوف فرد بر هيجانهاي خود، از نكاتي بود كه پژوهشگران به تعريف فوق توجه بيشتري نشان دادند، كما اين كه بسياري هوش هيجاني را توانايي دريافت دقيق احساسات و هيجان ها و ارزيابي و بيان هيجانات و توانايي دست يابي به احساساتي كه فكر را تسهيل كند و نيز توانايي شناسايي هيجان و تنظيم هيجانات به منظور رشد عقلاني است.
با اين وصف گلمن مي گويد، هوش هيجاني يعني توانايي مهار تمايلات عاطفي و هيجاني خود، درك خصوصي ترين احساسات ديگران، رفتار آرام و سنجيده در روابط انساني. ارسطو نيز گفته است :«مهارت نادر به حق عصباني شدن در حد و اندازه معقول، در زمان مناسب،با دليل موجه.»
فردي كه از هوش هيجاني بالا برخوردار است، به خوبي مي تواند احساسات خود را مهار كند و آنها را به شكل مناسب بيان كند. چنين فردي به دليل داشتن حس هم دلي بالا و كنترل مناسب هيجانات خود در روابط بين مرزي موفق تر است و در نتيجه از امكانات و موقعيت هاي بهتري در زندگي برخوردار مي گردد.
«بار.آن» دانشمند ديگري بود كه اول بار در سال ۱۹۸۰ هوش بهر هيجاني (EQ) را مطرح كرد و در همان سال به تدوين پرسشنامه هوش هيجاني (EQI) پرداخت. وي در سال ۱۹۹۷ پرسشنامه اي براي سنجش هوش هيجاني تهيه كرد كه اطلاعات داده شده براساس ۵ عامل مركب كه شامل مقياس درون فردي، برون فردي، قابليت انطباق- كنترل استرس و ۱۵ عامل خرده مقياس كه عبارتند از: خودآگاهي، قاطعيت، حرمت نفس، خودشكوفايي، استقلال، همدلي، روابط بين فردي- مسئوليت پذيري اجتماعي، حل مسأله، انعطاف پذيري، تحمل فشار رواني، واقعيت سنجي، خوشحالي و خوش بيني جمع آوري مي شود و بسيار ارتباط نزديك با ويژگي هاي شخصيتي دارند.
مرداني با هوش بهر بالا
اين مردان از روي توانايي هاي گسترده عقلاني شان مورد شناسايي قرار مي گيرند.
چنين افرادي جاه طلب، منتقد، لجوج و داراي توانايي بالا در حل مسائل عقلاني هستند. اين افراد معمولا قابل پيش بيني، سرسخت و در قيد و بند علائق فردي خود نيستند، عيب جو، پرخاشجو، مشكل پسند و فخرفروش اند. فروتن و نازك نارنجي اند، خوش برخورد و سرد و بي عاطفه هستند.
مرداني با هوش هيجاني بالا
اين مردان در روابط اجتماعي خود متعادل، شاد و سرزنده اند، در مقابل افكار نگران كننده يا ترس آور مقاوم اند. ظرفيت بالا براي تعهد و سرسپردگي براي مردم يا اهداف خود دارند، مسئوليت پذير و دلسوز و با ملاحظه اند، چنين افرادي با خود و ديگران و اجتماع احساس راحتي دارند و از زندگي عاطفي غني برخوردارند.
زنان با هوش بهر بالا
اين زنان از اعتماد به نفس خوبي برخوردارند، در بيان موضوعات عقلاني و انديشه هاي خود فصاحت كافي دارند، داراي علائق روشنفكرانه زيادي هستند و طيف گسترده اي از علائق ذهني و زيبايي شناختي دارند، آنها درون گرا، مستعد نگراني و فكر و خيال و احساس گناه هستند، در ابراز خشم خود تأمل مي كنند و معمولاً آن را غيرمستقيم بيان مي كنند.
زناني با هوش هيجاني بالا
اين زنان دوست دارند احساساتشان را مستقيماً بيان كنند. راجع به خود مثبت فكر مي كنند و مانند مردان هم گروه خود اجتماعي و گروه گرا هستند. اينان شاد و آسوده خيال اند و به ندرت احساس نگراني و گناه مي كنند و زندگي براي آنان سرشار از معناست و براي آن كه بتوانند شوخ طبع، خودانگيخته و در مقابل تجارب عاطفي پذيرا باشند به قدر كافي با خود راحتند.
شكي نيست كه برخورداري از هوش بهر بالا، به تنهايي براي حل مسأله پيچيده زندگي اجتماعي كافي نيست.
فردي كه از نظر هوش بهر بالاست اما فاقد هوش هيجاني كافي است، تقريباً كاريكاتوري از يك آدم خردمند است! و در قلمرو ذهن، چيره دست بوده، اما در دنياي شخصي خويش ناتوان است.
گرچه ما هوش هيجاني را با تيز هوشي علمي اشتباه مي گيريم، به رغم عقيده رايج، افرادي كه داراي هوش بهر بالا و هوش هيجاني بسيار ضعيف و يا برعكس هستند نادرند ،يعني بسياري از افراد از IO و EQ توأماً برخوردارند.
هفت توانايي اساسي كه با هوش هيجاني در ارتباطند:
۱- اطمينان: داشتن احساس كنترل و تسلط بر بدن.
۲- كنجكاوي: احساس لذت از كشف قوانين حاكم بر امور
۳- هدف مندي: تمايل و قابليت اثرگذاري و احساس توانايي و عملكرد توأم با پشتكار
۴- خويشتن داري: توانايي تعديل و كنترل اعمال خود با توجه به سن و موقعيت
۵- مرتبط بودن: توانايي آميزش با ديگران براساس اين حس كه شخص وضعيت ديگران را درك مي كند و ديگران او را درك مي كنند
۶- توانايي برقراري ارتباط: ميل و توانايي تبادل افكار، احساسات و مفاهيم كه با احساس لذت از ارتباط با ديگران به ويژه بزرگسالان همراه است.
۷- تشريك مساعي، ايجاد تعادل ميان نيازهاي خود و ديگران: آنچه مسلم است با بكارگيري خرده مقياس هايي كه بدان اشاره شد مي توان اشاره كرد كه خودآگاهي هيجاني يعني توانايي شناخت احساسات خود و تفكيك آنها، آگاهي از احساس خود و چرايي آن. يكي ديگر از اين خرده مقياس ها قاطعيت است، يعني كسي كه احساسات، عقايد و افكار خود را بيان مي كند و به شيوه اي منطقي مي تواند از حقوق خود دفاع كند. بيان احساسات مثل؛ خشم، صميميت و ابراز آن و اين كه به طور آشكار عقايد و افكار و باورهاي خود را چه خوشايند و چه ناخوشايند با تصميمي راسخ بيان گردد حتي اگر به قيمت محروم شدن از مزايايي باشد و يا انجام آن به لحاظ عاطفي مشكل زا باشد. يكي ديگر از موارد قاطعيت، توانايي پايداري براي احقاق خود است، يعني به ديگران اجازه داده نشود تا او را آزار بدهند و يا نقطه ضعف بگيرند. افراد قاطع كمرو و خجالتي نيستند، آنها مي توانند احساساتشان را واضح و مستقيم و بدون خشونت و پرخاشگري و فحاشي ابراز كنند.
از ديگر موارد خرده مقياس هاي هوش هيجاني حرمت نفس است، يعني احترام به خود و پذيرش خود به عنوان فردي ارزشمند. دوست داشتن خود يعني آن چه كه هستيم و رسيدن به خودشكوفايي كه البته مستلزم توانمندي هاي بالقوه در فرد كه دستيابي فرد به اهداف درازمدت را معنا مي بخشد. در واقع رسيدن از خود واقعي به خود ايده آل يعني شناخت خود. پذيرش و رضايت از خود و رسيدن به خود باوري و آنگاه تلاش براي رسيدن به آنچه بايد بينديشيم.
در اين خودشكوفايي رسيدن به استقلال مفهوم پيدا مي كند و استقلال يعني توانايي خود هدايت گري و خود كنترلي در تفكر و عمل و عدم وابستگي عاطفي. افراد مستقل افرادي متكي به خود در برنامه ريزي و تصميم گيري هاي مهم مي باشند و پيش از تصميم گيري در جست وجوي نقطه نظرات ديگران برمي آيند و به آنها توجه مي كنند، اما تصميم از آن خود آنهاست. آنها براي برآورد نيازهايشان خصوصاً نيازهاي عاطفي از اتكا به ديگران پرهيز مي كنند. كسي كه مستقل است به طور قطع مي تواند توانايي فهم و درك احساسات ديگران و حساس بودن به چگونگي و چرايي اين احساسات را داشته باشد و اين يعني همدل بودن، كه همدلي برپايه خودآگاهي بنا مي شود.اين كه هر چقدر در دريافت احساسات ديگران ماهرتر خواهيم بود و به همان نسبت به احساسات خود آگاه تر باشيم. اما روابط بين فردي كه به برقراري و حفظ ارتباطات متقابل برمي گردد به نوعي رضايت اجتماعي را در فرد برمي انگيزاند و ياد مي گيريم كه چگونه توانايي صميميت، محبت و انتقال درستي به شخص ديگر را ابراز كنيم.
اين تبادلات بين فردي موجب مي شود كه در پذيرش مسئوليت هاي اجتماعي خود به عنوان فردي همكار و كمك رسان و سازنده در گروه هاي اجتماعي قرار بگيريم. چرا كه قوانين را ياد مي گيريم، نفع جمع را در نظر مي گيريم و توانايي همدلي و شفقت را نسبت به ديگران ابراز مي كنيم. به نوعي در تعريف شناسايي مشكلات كفايت و انگيزه كافي براي مقابله مؤثر با آن را پيدا مي كنيم، راه حل هاي مناسب را بكار مي گيريم و حداكثر مقابله با مشكلات به جاي اجتناب از آن مرتبط است و اين يعني توانايي ارزيابي ارتباط بين آنچه تجربه مي شود و با آنچه كه عيناً وجود دارد. سنجش ميزان ارتباط بين تجربه و واقعيت كه به آن واقعيت سنجي مي گويند و واقعيت سنجي مستلزم انعطاف پذيري است يعني اين كه فرد توانايي منطبق ساختن عواطف افكار و رفتار با موقعيت ها و شرايط متغير است. اين بعد از هوش هيجاني به توانايي كلي فرد در سازگاري با شرايط ناآشنا غيرقابل پيش بيني و پويا تكيه دارد. در مقابل ايده ها، جهت گيري ها ،روش ها و اعمال متفاوت گشاده رو ، انعطاف پذيري و صبورند. افراد منعطف، از تعصب و پيش داوري پرهيز مي نمايند. حالا، انعطاف پذيري در نياز به تحمل فشار دارند و اين تحمل فشار يعني توانايي مقاومت در برابر رويدادها و موقعيت هاي فشارزا بدون توقف، همراه با سازگاري فعال و مثبت با فشار. اين توانايي مبتني است بر قابليت انتخاب روش هايي براي سازگاري با فشار و نيز نگرش خوش بينانه به توانايي برخورد با موقعيت هاي جديدي براي غلبه بر مشكل موجود.
اين بعد از هوش هيجاني به آنچه كه سازگاري مثبت گفته مي شود نزديك است. تحمل فشار، شامل داشتن ذخيره اي از پاسخ هاي درست به موقعيت هاي مناسب است. كساني كه تحمل فشار را در سطح بالايي تجربه مي كنند بحران ها و مشكلات را بهتر پشت سر مي گذارند به جاي آن كه درمانده و نااميد شوند.
نكته اي كه ما را به پايان خرده مقياس هاي هوش هيجاني مي رساند، كنترل تكانه و خرسندي است، و اين در مورد كسي است كه توانايي مقاومت يا به تأخير انداختن تكانه، سائق يا وسوسه را عملي مي سازد. اين توانايي شامل قابليت پذيرش تكانه هاي پرخاشگرانه، خوددار بودن و كنترل خشم و خصومت يا رفتار غيرمسئولانه است. كنترل تكانه نوعي خويشتن داري و توانايي مهار احساسات و به تعويق انداختن كامروايي ها در جهت رسيدن به هدف مشخص است و وقتي كنترل تكانه دو فرد به كامروايي ختم شود به واقع فرد خرسند است و اين خرسندي يعني توانايي رضايت از زندگي، لذت بردن از خود ديگران و شاد بودن.
به طور كلي اين جنبه از هوش هيجاني، شامل لذت بردن از جنبه هاي مختلف مي شود. افراد خرسند اغلب احساس خوب و راحتي را در محيط كار و خانه هنگام فراغت تجربه مي كنند و اين نوعي خوش بيني را در فرد ايجاد مي كند. اين يعني داشتن نگرشي مثبت حتي در زمان بداقبالي.
اما نكته قابل اهميت در هوش هيجاني اين است كه اين عامل بيشتر تحت تأثير شرايط محيطي مي باشد،گلمن مي گويد: قابليت هاي تشكيل دهنده هوش هيجاني در مجموع توانايي هاي اكتسابي هستند. البته نمي توان نظر گلمن را درباره اكتسابي بودن هوش هيجاني كاملاً تأييد كرد، به طور كلي در حال حاضر در مورد اين كه هوش هيجاني يك استعداد ارثي است يا مجموعه اي از توانايي ها، قابليت ها و مهارت هاي اكتسابي اتفاق نظر وجود ندارد. اما آنچه مسلم است، هوش هيجاني عاملي است در موفقيت و سازگاري خانوادگي همچنين اين مفهوم در توانايي مديريت در تجارب، رهبري و ساماندهي نيز كاربرد دارد و در محيط هاي كاري، حرفه اي و شغلي نيز ملاحظه مي گردد.
|