دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
اجتماعي
Front Page

سازمانها و مسئوليت اجتماعي
در آينده نه چندان دور ديگر فروش شركت ها و ارزش آنها به سرمايه آنها متكي نيست بلكه توجه به اخلاقيات، آرمان هاي بشري، مسؤليت هاي اجتماعي و همچنين توجه به زندگي انسان ها ومعضلات جامعه چيزهايي هستند كه به شركت ها ارزش مي دهند
003927.jpg

رفيق حسني
اشاره : موضوع بحث اين مقاله مقايسه اي بين شركت هاي ايراني و خارجي از نظر توجه به ارزشها و مسئوليت هاي اجتماعي در قبال افراد جامعه و در مقياس بزرگتر مردم جهان مي باشد
انسانها از ديرباز در انديشه چيزي بودند كه بتوانند در پناه آن كارها را بهتر، مفيدتر و زودتر انجام دهند. نتيجه سالها تلاش انسانها چيزي جز ايجاد سازمانها نبود. سازمانهايي كه هر كدام به نحوي در زندگي ما تأثير به سزايي داشتند و ما را در رسيدن به اهداف و مرتفع كردن نيازهايمان ياري كردند. راستي راز وجود سازمانها در چيست؟ آيا زندگي انسان بدون سازمان كيفيتي را كه امروزه دارد مي توانست داشته باشد؟ پاسخ به اين پرسش خير است. با ذكر مثالي مطلب را بيشتر روشن مي كنيم. فكر كنيد كه براي تهيه كاغذ اين روزنامه چند شركت و سازمان كار كرده اند؟ و اگر مسئولين اين روزنامه خود شخصاً به ساخت و توليد اين برگ كاغذ مي پرداختند آيا با آن سرعتي كه اين كاغذ توليد شده مي توانستند در يك روز آن را توليد كنند، مطالب را روي آن چاپ كنند و به ما عرضه كنند؟ مسلماً جواب خير است. علاوه  بر اين شما در نظر بگيريد كه براي تهيه اين كاغذ افرادي مورد نياز هستند تا درختان را قطع كنند، تنه درختان را سوار ماشين كنند و در مرحله بعدي افراد ديگري مورد نياز هستند تا آنها را تبديل به چوب كنند ، بعد نيازمند شركتي هستيم كه چوب را تبديل به الوار و الوار را تبديل به خمير كرده پس از اتمام تمام اين مراحل كه شايد دهها سازمان كار كرده اند چنين كاغذي توليد مي گردد و به دست ما مي رسد.
اما دلايل وجود سازمانها كدامند: در اينجا چهار دليل از مهمترين دلايل وجودي سازمانها را معرفي مي كنيم. ۱- سازمانها به جامعه خدمت مي كنند: آنها اين امكان را به وجود مي آورند كه ما بتوانيم همانند شهروندان متمدن در كنار هم زندگي كنيم و به عنوان يك جامعه به هدفهاي خود برسيم. همچنين سازمانها چه دريك واحد نظامي و چه يك شركت چندمليتي از طريق بالابردن امنيت، بهبود كيفيت زندگي و بهتر كردن محيط و مكان زندگي به ما خدمت مي كنند. (استوفرو فريمن، ،۱۳۷۵ ص ۱۲) ۲- سازمانها ما را در تأمين هدفها ياري مي دهند ۳- سازمانها جرياني از دانش و آگاهي ارايه مي دهند. انسان براي رسيدن به آرزوها و خواسته هاي خود هميشه به دنبال دانش مكتوب است كه او را به جلو ببرد. مي توان گفت سازمانهايي از جمله دانشگاهها، موزه و بنگاههاي اقتصادي براي اندوخته كردن و ضبط دانشي كه جامعه متمدن به آن نيازمند است ضروري و لازم هستند. (همان منبع، ص ۱۲). ۴- سازمانها سير شغلي ما را تعيين مي كنند: سازمانها يكي از منابع به دست آوردن روزي افراد هستند و افراد زيادي خواهان پيوستن به سازمانها هستند. در واقع با توجه به دلايلي كه برشمرديم مي توان گفت امروزه سازمانها يكي از اساسي ترين اركان زندگي ما مي باشند. پس از اين بحث وارد مطلب اصلي مي شويم. علاوه  بر ويژگي هاي بالا، سازمانها به جامعه خدمت مي كنند و چون زندگي انسانها بسته به وجود سازمانهاست پيامد كوچكترين ضعف در سازمانها چيزي جز ضرر به انسانها نيست. ما در سازمانهاي بورس سرمايه  گذاري مي كنيم، مواد غذايي خود را از سازمانهاي توليدكننده مواد غذايي مي خريم،  داروها را از سازمانهاي دارويي تهيه و به طور كلي مايحتاج خود را از طريق سازمانها دريافت مي  كنيم، ولي علاوه  بر اين وظايف، سازمانها وظايف و مسئوليتهاي ديگري نيز در قبال طبيعت و انسانها از جمله حفاظت از محيط زيست، حفاظت از پرندگان و آبزيان، كمك به پيشرفت جامعه، كاهش آلودگي و بسياري از موارد ديگر را به عهده دارند. اين مسائل به يكي از موضوعات مطرح در سازمانها تبديل شده اند و امروزه سازمانها و شركت ها سالانه ميلياردها دلار صرف اين مسائل مي كنند. با توجه به اين مسائل و اهميت آنها براي زندگي انسانها شركت ها و سازمانها را از لحاظ مسئوليت پذيري اجتماعي و احترام به ارزشهاي انسانها به چندين دسته مي توان تقسيم كرد. شركتها بنا  به مسئوليت پذيري اجتماعي در قبال افراد جامعه و درجه خدمات اجتماعي آنها از جامعه اي به جامعه ديگر متفاوتند. موضوع بحث اصلي اين مقاله مقايسه اي بين شركتهاي ايراني و خارجي در قبال ارزشها و مسئوليتهاي اجتماعي در قبال افراد جامعه خود و در مقياس بزرگتر در قبال مردم جهان مي باشد. در حقيقت مقايسه اصلي را خواننده گرامي تقبل مي كند. ما فقط سازمانها و شركت ها را از لحاظ مسئوليت پذيري و توجه به ارزشهاي انساني دسته بندي مي كنيم و با ذكر مثال و سؤالاتي خواننده خود اين تفاوتها را درك مي كند.
۱- در رتبه اول سازمانهايي هستند كه به آرمانهاي اجتماعي وفادارند: براي مثال شركت باد ي شاپ كه در سال ۱۹۷۶ توسط خانم آنيتا رادك در انگلستان افتتاح شد را مي توان نام برد. اين شركت امروزه در ۴۶ كشور فعاليت دارد و در حدود ۱۳۶۶ فروشگاه دارد. شركت بادي شاپ توليدكننده لوازم آرايشي و فروشنده محصولات خود هم مي باشد. محصولات اين شركت با تركيبات طبيعي و در بسته هاي ساده و قابل بازيافت هستند. براي ساخت اين داروها هيچ گونه آزمايشي روي حيوانات صورت نمي گيرد. اين شركت سالانه درصدي از درآمد خود را به گروههاي مدافع حقوق حيوانات، سازندگان سرپناه براي كودكان، عفو بين الملل و حفظ جنگل هاي طبيعي اختصاص مي دهد و در بسياري از موارد اين شركت اعلاميه سياسي و تظاهرات عليه شركتهاي آلوده كننده محيط زيست برپا كرده است و يك بار اين خانم با ۲۵۰ همكارش در جلوي سفارت برزيل در لندن عليه سوزاندن جنگل هاي طبيعي برزيل تظاهراتي برپا كرد. (بكهارد، ،۱۳۷۸ ص ۲۴۳-۲۴۲) و يا شركت توليدي وسايل ورزشي كه در زمينه حقوق انساني پيشگام است و درصدي از سود سالانه خود را به نفع سازمانهاي حقوق بشر اختصاص مي دهد. همين شركت اعلام كرده است كه در رابطه با آزاديهاي فردي و گروهي كساني را كه بهترين راه حل را ارايه مي دهند تا مبلغ ۱۱ هزار دلار جايزه مي دهد. (استونر، ،۱۳۷۵ ص ۳۸). در مقايسه با اين شركتها خواننده گرامي آيا شركتي را سراغ داريد كه نسبت به آرمانهاي اجتماعي وفادار باشد و اين كه درصدي از سود خود را به امر محيط زيست، حقوق بشر و يا آزاديهاي فردي اختصاص دهد؟ آيا شركتي را سراغ داريد كه نسبت به قطع شدن درختان جنگلهاي شمال ايران تا به حال موضع گيري كرده باشد؟ و يا چند شركت را مي شناسيد كه محصولاتشان را در بسته هايي بريزند كه قابل بازيافت باشند؟
۲- در رتبه دوم شركت هايي هستند كه به آرمان هاي اجتماعي وفادارند ولي محكم و سفت به اين آرمان ها نچسبيده اند: از جمله اين شركت ها، شركت بن و جري كه توليدكننده بستني است را مي توان نام برد. اين شركت نيز به نوبه خود قسمتي از سود سالانه را به حل معضلات جامعه و حفظ محيط زيست اختصاص مي دهد. ولي به اندازه شركت هاي رتبه اول در زمينه صدور اعلاميه و تظاهرات عليه شركت هاي آلوده كننده محيط زيست فعال نيستند. اما اين شركتها درخواست كمك براي افراد بي سرپناه نمي كنند (همان منبع ص ۲۴۶-۲۴۵). در مقايسه با اين شركت ها آيا در جامعه خودمان شركتي را سراغ داريد كه در بسته هاي محصولات خود از مردم براي كمك به معضلات اجتماعي و افراد بي سرپناه تقاضاي كمك كنند؟ آيا شركتي را سراغ داريد كه به علت كيفيت بد محصول شركت ديگري، اعلاميه تحريم خريد كالاهاي آن شركت را صادر كرده باشد؟ جواب با شماست.
۳- در رتبه سوم سازمان ها و شركت هايي هستند كه تنها به مواردي از آرمان هاي اجتماعي وفادارند: براي مثال شركت دونالد را مي توان مثال زد كه روزانه چيزي نزديك به ۲۷ ميليون نفر در رستوران هاي آن غذا مي خورند. ولي اين شركت تنها بخش ناچيزي از سود خود را به مسائل اجتماعي اختصاص مي دهد. براي مثال اين شركت در كنار فروشگاه هاي خود براي بچه ها وسائل اسباب بازي و سرگرمي به راه انداخته است و همين شركت به چند بيمارستان مخصوص كودكان كمك مالي مي كند و براي تعدادي از دبيرستان ها مواد كمك آموزشي تهيه كرده است. (همان منبع، ص ۲۴۶). در مقايسه با شركت هاي رتبه سوم در كشور آيا سازمان يا شركتي را سراغ داريد كه به خريد مواد كمك آموزشي براي مدارس دست بزند؟ آيا شركتي را سراغ داريد كه به سازمان هايي امدادي درحوادث غيرمترقبه همانند سيل، زلزله و مسائل ديگر كمك كند؟ در جواب شايد تنها سازمان هاي دولتي را بتوان نام برد ولي بحث ما بيشتر سازمان ها و شركت هاي خصوصي است.
۴- در رتبه چهارم شركت هايي هستند كه به آرمان هاي اجتماعي توجه ندارند، ولي به افراد و نيروي كار خود ارزش و اهميت مي دهند: اين شركت ها معمولاً فاقد خدمات اجتماعي و خيرخواهانه هستند ولي بنا به مزيت هايي كه دارند در خور تحسين هستند. از جمله اين كه اين نوع سازمان ها به خاطر فرآورده هاي خوب و همين رويه هاي مناسب كاري قابل ستايش هستند براي مثال اين شركت ها خوب حقوق مي دهند. شرايط كاري خوب براي افراد خود مهيا مي كنند، به فكر تندرستي كاركنان خود هستند و كالاهاي مرغوب مي سازند و همچنين با مشتريان خوب رفتار مي كنند. البته جداي از اين مسائل اگر سازماني از آنها درخواست اعانه كند دريغ نمي كنند ولي در اصل خود را يك شركت اقتصادي مي دانند نه اجتماعي.(همان منبع، ص ۲۴۸). براي مثال شركت ماري كي اش كه يك شركت بزرگ فروشنده لوازم آرايشي است و رسالت خود را گسترش فرصت اشتغال براي زنان اعلام كرده است تا زنان با داشتن درآمد مجزا استقلال و اعتماد خود را افزايش دهند(همان منبع، ص ۲۴۹). در مقايسه با اين سازمان ها آيا شركت هايي را سراغ داريد كه به كاركنان خود حقوق خوب و كافي بدهند؟ آيا شركت هايي را سراغ داريد كه محيط مناسب براي كاركردن كاركنان خود فراهم كنند؟ آيا شركت هاي ما به فكر ساختن كالاهاي مرغوب هستند و همچنين آيا با مشتريان به خوبي رفتار مي كنند؟ در جواب بايد گفت نه اينچنين نيست چرا كه بيشتر افراد جامعه از دست حقوق ناكافي شركت ها و عدم امنيت شغلي در عذاب هستند.
۵- در رتبه پنجم سازمان هايي هستند كه در موقع بروز بحران و فاجعه به آرمان هاي اجتماعي توجه مي كنند. اين شركت ها در واقع به علت درك و فهم اجتماعي خود هنگامي كه كالا يا محصولي را مي سازند اگر به علتي كيفيت پايين داشته باشد و يا براي افراد جامعه مضر باشد فوراً  آن محصول را جمع آوري مي كنند و خسارت را به افراد جامعه و كساني كه خسارت ديده اند پرداخت مي كنند. براي مثال شركت جانسون اند جانسون كه در اثر عمل جنايتكارانه يك نفر (ناشناس) تعدادي سيانيد به كپسول هاي تايلنول اين شركت اضافه كرد ولي شركت بلافاصله قرص ها را جمع آوري كرد. (همان منبع، ص ۲۵۰) يا شركت نفت اكسان والدز كه در سال ۱۹۸۹ بيش از ۲/۱ ميليون بشكه نفت بر اثر به گل نشستن يكي از كشتي هايش در آلاسكا در بين سال هاي ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰ بيش از ۵/۲ ميليارد دلار صرف پاك كردن آن منطقه كرد و تا زمستان ها كار خود را قطع كرد.(ميچل ،۱۳۷۳ ص ۲۱۸)
در مقايسه با شركت هايي كه در رتبه پنجم هستند چند شركت را سراغ داريد كه دست به جمع آوري محصولات فاسد و كم كيفيت خود زده باشند؟ چند درصد از شركت هاي ما تاريخ توليد محصول خود را مي نويسند؟ و اصولاً چند درصد از شركت هاي ما كالاهايشان مطابق استانداردهاي جهاني است؟ آيا برخي شركت هاي داخلي كه ماشين هايي توليد مي كنند كه بعد از يك هفته كاركردن نياز به تعمير دارند آنها را جمع آوري مي كنند؟
۶- در رتبه ششم شركت هايي هستند كه از طريق جمع آوري پول به جامعه كمك مي كنند و در هيچ فعاليت مدني شركت نمي كنند. اين شركت ها در واقع ادامه دهنده راه ميلتون فريدمن اقتصادشناس و برنده جايزه نوبل مي باشند كه معتقد است سازمان ها و شركت ها بايد به جمع آوري ثروت بپردازند، تا توليد ثروت جامعه انبوه گردد و اگر شركتي در كار خود موفق شد با توجه به ثروت بالا مي تواند به نيروي انساني خود حقوق بهتري بدهد و در نتيجه اين توليد ثروت سهامداران مي توانند در هر راهي كه صلاح مي دانند پول خود را صرف كنند. (بكارد، ،۱۳۷۸ ص ۲۵۱-۲۵۰) در مقايسه با اين شركت ها در جامعه ما آيا شركتي را سراغ داريد كه ثروت و درآمدش در سال اگر زياد شد حقوق كاركنان خود را افزايش دهد؟ آيا شركتي را سراغ داريد كه به چيزي جز بالا بردن قيمت سهام شركت خود فكر كند؟ آيا پركردن جيب سرمايه دارها و صاحبان شركت ها به معني انبوه كردن ثروت جامعه است؟
۷- در رتبه هفتم سازمانهايي هستند كه نه تنها به آرمان هاي اجتماعي وفادار نيستند بلكه به حال جامعه و افراد آن هم مضر هستند. در اين دسته از شركت ها مي توان شركت هايي را كه كارهاي جنايتكارانه مي كنند، همچنين شركت هايي را كه به كارگران حقوق كم مي دهند، و كارگران را در محيط هاي نامناسب و آلوده وادار به كار مي كنند و همچنين شركت هايي كه كودكان را به كار طولاني مدت وامي دارند اشاره كرد. در مقايسه اين سازمان ها در كشور ما آيا مي توان شركت هايي را نام برد كه به كارگران خود حقوق كم مي دهند يا كودكان را به كارهاي سخت و طاقت فرسا وادار مي كنند؟ آيا شركت هايي را مي شناسيد كه به آلوده تر شدن محيط زيست و هواي شهرها دامن مي زنند؟
نتيجه گيري
ما هفت دسته از شركت ها را با نمونه هايي از آنها بيان كرديم. در واقع طبقه بندي كردن شركت ها كار ساده اي نيست و اين امر نياز به اطلاعات هر كدام از سازمان ها در مورد مسائل مدني و اجتماعي دارد. مي توان گفت كه منظور از مسؤليت اجتماعي اين است كه سازمان به هنگام تصميم گيري و اقدام بايد به گونه اي عمل كند كه به خير و صلاح جامعه باشد.(افت،  ،۱۳۷۸ ص ۴۰۹)
آنچه در اينجا نياز به توضيح دارد اين است كه سازمان ها و مديران شركت هاي ما هنوز به درك مسائل اجتماعي و وفاداري نسبت به ارزش هاي جامعه و افراد و همچنين قبول مسئوليت در قبال رفع بعضي از مشكلات و مسائلي كه جامعه با آنها درگير است نرسيده اند. نيازي به توضيح ندارد كه شركت هاي ما براي رسيدن به اين مسائل و توجه كردن به آرمان هاي اجتماعي راه درازي را در پيش رو دارند. اصولاً در جوامع جهان سوم شركت ها بيشتر اقتصادي هستند و تا به حال به اين مسئله فكر نكرده اند كه اختصاص دادن درصدي از سود ساليانه به كارهايي همچون محيط زيست، كمك به افراد نيازمند، و همچنين مسائلي همانند حقوق بشر و آزادي هاي فردي و نيز كمك به افرادي كه داراي بيماري هاي لاعلاجي هستند باعث درآمد و كسب سود بيشتر شركت مي شود.
درست است كه شركت درصدي از ثروت خود را از دست مي دهد ولي با اين كارها شركت مشتري هاي جديدي را به خود جلب مي كند و مردم از آنها به عنوان شركت هايي كه به زندگي آنها توجه مي كنند نام مي برند. امروزه وقتي در روزنامه اي مي خوانيم كه فلان شركت اعلام كرده كساني كه داراي بيماري قلبي و كليوي هستند و از بابت هزينه ها و داروها بدهكار بيمارستان ها و يا سازمان هاي دارويي هستند اين شركت بدهكاري آنها را پرداخت مي كند انسان احساس مي كند كه بال درآورده و از خوشحالي مي خواهد پرواز كند. چه مي شد اگر در كشور ما نيز چنين شركت هايي نيز وجود داشته باشند و در ۱۰ سال فعاليت تنها براي يك بار اعلام كنند كه ۱۰ درصد هزينه مربوط به بيماري هاي لاعلاج را پرداخت مي كنند و يا اين كه هزينه سفر بيماراني را كه در كشورهاي ديگر عمل مي كنند پرداخت كنند. با اين كار شركت نزد مردم وجهه اعتباري كسب مي كند كه ارزشش براي صاحبان شركت مطمئناً بيشتر از پول و ثروت است. اگر چه شركت هاي ما هنوز همانند بچه هاي تازه متولد شده عمل مي كنند و همه چيز را فقط براي خود مي خواهند ولي در دنياي متحول امروزي كه همه چيز تغيير كرده است مطمئناً در آينده نه چندان دوري كه در حال رسيدن است ديگر فروش شركت ها و ارزش آنها به سرمايه آنها متكي نيست بلكه بيش از هر چيزي توجه به اخلاقيات، آرمان هاي بشري، مسؤليت هاي اجتماعي و همچنين توجه به زندگي انسان ها و معضلات جامعه چيزهايي هستند كه به شركت ها ارزش مي دهند و شركت ها در قبال مسئوليت پذيري ثروت خود را افزايش مي دهند. با ذكر دو سؤال بحث را به پايان مي برم. شركتي اعلام كرده است كه سالانه ۵ درصد از سود خود را به امر حفظ محيط زيست، كاهش آلودگي و خانواده هاي بي سرپناه اختصاص داده است. در مقابل اين شركت ،شركتي هيچ گونه فعاليتي در زمينه مسائل اجتماعي و معضلاتي كه افراد جامعه با آنها روبه رو بوده اند نكرده است. با اين فرض كه اين دو شركت هر دو يك محصول را توليد مي كنند شما به عنوان خريدار از محصولات كداميك از شركت مي خريد؟ آيا وجدان به شما نمي گويد كه از اولي خريد كنيد؟
منابع:
۱- افت، ريچارد ال. مباني تئوري و طراحي سازمان. ترجمه دكتر علي پارسائيان، دكتر سيد محمد اعرابي، تهران، ،۱۳۷۸ نشر دفتر پژوهش هاي فرهنگي
۲- ميچل، ترنس آر، مردم در سازمان ها. ترجمه دكتر حسين شكرشكن. تهران، ،۱۳۷۳ نشر رشد.
۳- هسلبين، فرانسيس. گلداسميت،  مارشال. بكهارد، ريچارد. سازمان فردا، فضل الله اميني. تهران ۱۳۷۸ نثر قرا.
۴- استونر، جيمز، فريمن، ادوارد. مديريت ج ،۱  علي پارسائيان و سيد محمد اعرابي، تهران، ،۱۳۷۵ نثر مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي بازرگاني.

نگاه امروز
بايد پارتي داشته باشي

ديروز درمحيط كارم، سرم خيلي شلوغ بود. كلي تلفن و هماهنگي داشتم. يك سيستم كامپيوتر جديد را هم تحويل گرفتم. مستخدم كه وارد اتاق شد خواستم تا سيستم هاي كامپيوتر مرا وصل كند و آن را راه اندازي نمايد.او هم خنديد و گفت اين كار مهندس هاست. گفتم خوب توهم اين كار را انجام بده تا به شما هم بگويند مهندس. مگر چه ايرادي داره؟ خنديد و گفت ما شانس نداريم، پارتي نداريم. به قول معروف «اگر بخواهي جهنم هم بري بايد پارتي داشته باشي».
جمله او كه «اگر بخواهي جهنم هم بري بايد پارتي داشته باشي» روي من خيلي تأثير گذاشت، به طوري كه آن را روي يك كاغذ كوچك نوشتم و تمام روز فكرم را به خودش مشغول كرد. دائم به خودم مي گفتم، اگر من نخواهم بروم جهنم واقعاً به چه پارتي هايي نياز دارم!
و اصلاً مفهوم پارتي، ميزان نفوذ و قدرت آن چگونه تعريف مي شود. و اين كه آيا من هم پارتي دارم يا نه! و چرا اين روزها اينقدر واژه پارتي، مصطلح و عمومي شده و حتي چه بسا اينقدر هم به نفوذ و قدرت اجرايي آن ايمان آورده ايم و باور داريم كه با بود و نبود آن، سرنوشت ما نيز تفاوت خواهد كرد...
اگر به روند فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي اجتماع خود نگاه كنيم. متوجه خواهيم شد كشور ما، با توجه به نقش انقلاب و تحول اجتماعي، اقتصادي آن و از همه مهمتر شروع يك جنگ تحميلي و طول مدت آن، معضلات، مشكلات و ضربه هاي چشمگيري بر پيكره فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي خود ديده است. و با توجه به تغيير بسياري از معيارهاي فرهنگي و تقويت بافت مذهبي كشور و به طور طبيعي جابه جايي بسياري از كارشناسان بافت جديدي را در جامعه ايجاد نموده است كه با توجه به جوان بودن آن بستر تجربه اندوزي فراهم شده است. البته مسائل اقتصادي و سياسي متعددي نيز حاكم بوده است كه در حوصله اين مقاله نيست .
درست است كه طي سال ها برحسب تجربيات، نظرات و نوع تفكرات، جناح هاي مختلف مرزهاي خود را با چترهاي سياسي از هم جدا نموده اند و لذا تا حدي بعد فني و شايسته سالاري به طور خودكار ضعيف و به جاي آن عوامل حس اعتماد صد در صد (از ديد جناح سياسي) و تشكيل گروه هايي با ذهنيت ها ي يكسان (از ديد فرهنگي ) حوزه انتخاب آدم ها را در محدوده معيارهاي سياسي، اجتماعي، محدودتر نموده است. به طوري كه تعداد تصدي ها و مسئوليت هاي يك نفر با حفظ سمت و از طرفي تعداد بيكاري ها با هم اثر معكوس پيدا نموده است. چرا كه با افزايش تعداد زياد تصدي  و مسؤليت هاي يك نفر با حفظ سمت، تعداد بيكاري هم روبه افزايش است، لذا يكي از فرصت هاي اجتماع يعني ايجاد بستر رشد و شكوفايي نيروهاي جوان و امكان تجربه فعاليت ها و مشاغل براي گروه هاي جديد و رشد تجربيات جمعي، كم رنگ شده و فضاي خلاقيت، كارهاي گروهي، انگيزه و رشد، روز به روز ضعيف تر شده است. و جوانان با عدم اعتماد به نفس، بي انگيزگي و ديگر افكار و احساسات بازدارنده مواجه شده اند و يك بافت منفعل را شكل داده اند و از طرفي افراد دست اندركار تحت فشار مي باشند، چرا كه توقع ها روي پست هاي كليدي متمركز شده است. با اين باور كه مي توانند كار و فضايي براي آشنايان ايجاد نمايند.
البته آنچه كه ذكر شد تنها يك نگاه اجمالي و مبهم به جامعه است و بسياري از ارگان ها تقاضاي همكاري را با استقبال مي پذيرند. اما بايد دقت داشته باشيم فردي مي تواند به طور مؤثر پيشنهاد همكاري مطرح نمايد كه البته با اعتماد به نفس و انگيزه با اهداف و قصد خود كنار آمده باشد، وسپس مهارتي را به مرور در خود پرورش دهد.
خوب، اگر اين فضاي حاكم را به عنوان يك واقعيت بپذيريم و از خود بپرسيم: با استفاده از اصل معكوس فيثاغورس اگر نخواهيم برويم جهنم بايد حضور چه پارتي هايي را در زندگي خود حذف و خنثي نماييم.
و يك سؤال ديگر، اگر ما هر نوع پارتي داشتيم، مقصد و يا به عبارتي هر هدفي را انتخاب مي كرديم يا نه؟ پاسخ به اين سؤال بسيار حائز اهميت است. چرا كه جدا از تمام فضاهاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي حاكم بر كشور، آيا من نوعي، اين قدرت و يا اين انگيزه را دارم كه ابتدا مقصد و آرماني را براي خود انتخاب نمايم، سپس با توجه به علاقه و اصرار خويش براي رسيدن به اين هدف، مهارت هاي اوليه را كسب نموده و با سپردن تقاضاي خويش در جاهاي مختلف، به دنبال پارتي يا آشنا و رابطه باشم. در حالي كه، در حال حاضر بيشتر عكس اين حالت متداول است و جوانان به علت ضعف اعتماد به نفس و ضعف شناخت توانايي ها و استعداد و تمايلات خويش، كمتر در اين مراحل تفكر و تأمل مي كنند. و شديداً روي بخش آخر يعني دستاويز قرار دادن پارتي تأكيد و اصرار دارند و طبيعت پارتي هاي آنها نيز چه فشار عصبي و غيرمنطقي را به واسطه خويشاوندي و يا دوستي با اين جويندگان كار تحمل مي كنند و بسيار شنيده ايم كه اين گروه افراد اذعان نموده اند كه بيچاره و درمانده شده اند كه جواب اين آشنايان را چه بدهند!
و سؤال ديگر آيا جمله اگر بخواهي بروي بهشت، بايد پارتي داشته باشي هم مصطلح است يا نه؟ ضرورت پارتي براي بهشت رفتن آنقدر مبرم و محرز شده كه در حد اغراق رفتن به جهنم شايع شده است.
اين واقعيت تلخي است. ولي واقعيت ديگري نيز وجود دارد و آن اين است كه وقتي از اكثريت مردم نظرسنجي مي شود كه آيا خوشبخت هستيد يا نه، پاسخ اكثريت تقريباً منفي است و تقريباً مي توان گفت كه همه به دنبال خوشبختي گمشده خويش مي باشند كه هنوز موفق به يافتن آن نشده اند. لذا نتيجه مي گيريم اگر به طور اغراق زندگي خود را به يك جهنم تجسم كنيم. لختي تأمل و تفكر و حتي تجسس كنيم كه اين زندگي را چگونه به دست آورده ايم. با پارتي يا بدون پارتي؟ آيا اين پارتي ها را همان طور كه دنبال كار مي گشتيم به سختي و با اين در و آن در زدن و با رو انداختن هاي فراوان تهيه كرده ايم؟ آيا واقعاً همين طور است!
يعني از صبح تا شب داريم تلاش مي كنيم تا پارتي هاي مناسب و سريع الوصول را براي دستيابي به جهنم فراهم كنيم! قبول اين واقعيت بسيار تلخ و باور نكردني است.
اگر درتجربه اول به هر دليل شكست بخوريم به نظر شما تجربه و حس آن شكست با دو وجه پاشو از اول شروع كن و از تجربه اول درس بگير و يا وجه ديگرش يعني همش همين است، من نمي توانم، شانس ندارم، موفق نمي شدم، كدام يك پارتي ما براي تجربه بعدي است.
اگر بعد از اين كه علائق، خواسته ها، تمايلات و آرزوهاي خود را اسم برديم و حتي آنها را در روياهاي خود نيز تجسم كرديم سعي نكرديم براي رسيدن به آنها به توانايي ها و استعدادهاي خودمان تكيه كنيم بايد با چشم حسرت به زندگي آرام و خوشبخت ديگر مردمان خيره شويم و ماتم بگيريم كه چرا ثروت جهان را به عدالت تقسيم نكرده اند!
نيره السادات ديانه

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |