هدف عرفا اين بوده است كه خداوند را از ته قلب دوست داشته باشند. آنها عشق و اشتياق خود را با عبارت هاي كوتاهي بيان مي كردند و سعي داشتند به او كه جاوداني است، حتي الامكان نزديكتر شده و در او فاني شوند
گفت وگو با: آنه ماري شيمل
ترجمه: شهرام انصاري
تصور اسلام و مسيحيت از خداوند، مشابهات و مفارقاتي دارد. اين گفت وگو كه با خانم پروفسور آنه ماري شيمل، اسلام شناس فقيد آلماني، انجام شده مي كوشد تا با تكيه برآيات و روايات و نيم نگاهي به آراي خاص فلاسفه و عرفاي مسلمان، اجمالاً برخي از اين وجوه تشابه و اختلاف را معرفي كند. صفات خداوند، تشبيه و تنزيه، عدل الهي، وحدت وجود و... از مسايلي است كه دراين گفت وگو مطرح شده است. مي خوانيم:
* آيا مسلمانان هم به همان خدايي ايمان دارند كه ما مسيحيان ايمان داريم؟
شيمل: البته كه فقط يك خداوند وجود دارد.
* بله، اما در بسياري از كتاب هاي اسلامي نوشته شده است «الله» و نه God. آيا اين لغت ها دو چيز متفاوت نيستند؟
شيمل: نه، درزبان عربي «الله» يعني خداوند و اين نام خداوند در قرآن مجيد مي باشد و مومنين در اسلام خداوند را با اين نام مي شناسند. اما مسيحيان عرب نيز از اين نام درترجمه كتاب مقدس و در دعاها استفاده مي كنند و هيچ تفاوتي وجود ندارد. به اين دليل من و بسياري از همكارانم صحيح نمي دانيم كه به جاي خداوند در ترجمه ها «الله» بنويسيم، با اين كه بسياري از مسلمانان اين كار را مي كنند، چون مي گويند كه كلمه «الله» نام خاص خداوند است كه در قرآن مجيد به كار رفته است. اما اين مسأله مانع از شناخت صحيح ما از اسلام مي شود.
* تصور اسلام از خداوند چگونه است؟
شيمل: در قرآن مجيد اشارات بسياري درباره خداوند مطرح شده است مبني براين كه او خالق همه چيز است: فقط لازم است كه او بگويد: موجود باش و آن، موجود مي شود (سوره ،۲ آيه ۱۱۷)؛ او ديده نمي شود و ديدها به او نمي رسند (سوره ،۶ آيه ۱۰۳) و پادشاه زمين و آسمان است (سوره ،۲ آيه ۲۵۵)، اما با وجود اين،او به انسان نزديك تر از رگ گردن اوست (سوره ،۵۰ آيه ۱۶). در قرآن مجيد نام هاي بسيار زيبايي براي خداوند به كار رفته است (حدود ۹۹ نام)، كه هر كدام مشخصه صفت بارزي از خداوند است: خداوند، در درجه اول، رحمان و رحيم است. اين صفات در جمله «بسم الله الرحمان الرحيم» كه در ابتداي هريك از سوره هاي قرآن قرار دارد، ديده مي شود. يگانگي مطلق خداوند در اصطلاحات ترس از خداوند و احترام فائق به او به عنوان تجلي الهي و رازآميزي جاذب كه در اوايل قرن بيستم توسط رودولف اوتو مطرح شد، منعكس مي باشد. قدرت خداوند به اشكال مختلفي مثلاً از يك طرف قدرت مطلق و از طرف ديگر به شكل عشق، خوبي و زيبايي، ديده مي شود. او كسي است كه به انسان عزت مي دهد و يا او را به سقوط وا مي دارد و به انسان زندگي هديه مي كند و يا او را مي ميراند، حكيم و در عين حال قدرتمند است و غيره.
ما نمي توانيم او را با خصوصيت هاي انساني توصيف كنيم، چون همان طور كه سوره ۱۱۲ مي گويد: «او نه مي زايد و نه زائيده مي شود.» اين مسأله در درجه اول به تصور قديمي اعراب جاهليت درباره خداوند كه فكر مي كردند كه خداوند دختر دارد و بعداً اين مسأله باعث پيدا شدن مسأله پسر خدا بودن حضرت مسيح(ع) شد مربوط مي شود.
خداوند دقيقاً مي داند كه چه چيزي، چه موقع و براي چه چيز ديگري خلق شده است و به فكر ادامه وجود آن نيز مي باشد.
* با وجود اين همه صفات خوب خداوندي، پس چرا اين همه رنج و ناراحتي وجود دارد؟ و چرا انسان اين قدر سركشي مي كند؟
شيمل: به ياد بياوريد كه داستان حضرت يعقوب(ع) در كتاب مقدس چگونه تشريح شده است و چرا حضرت يعقوب(ع) آن قدر رنج مي كشيد. قرآن نيز داستان پيامبري و رنج كشيدن حضرت يعقوب را نقل مي كند. همان طوري كه ما نام خداوند را تحسين مي كنيم و مي گوييم اوست كه مي دهد و مي گيرد. مسلمان ها، هم همين عقيده را در زندگي دارند. ما هميشه درباره جبرگرايي مسلمان ها صحبت مي كنيم، اما در حقيقت ايمان به يك سرنوشت معين، آن چيزي نيست كه انسان ها را به تنبلي رهبري مي كند، آنگونه كه اكثراً فكر مي كنند؛ بلكه قبول ارادي حوادث است. انسان حتي در بدترين شرايط هم سعي مي كند اراده خداوند را بشناسد و نه اين كه با او مبارزه كند، چون از او (خدا) سؤال نمي شود كه چه كار مي كند (سوره ،۲۱ آيه ۲۴). اگر توجه كرده باشيد مادران مسلمان تركيه كه نزد ما زندگي مي كنند حتي بعد از مرگ آخرين فرزندشان هم با وجود رنج بسيار، خود را در وضعيتي قرار مي دهند كه به ملاقات كنندگان تسلي مي دهند. از اين توضيح مي توانيد بفهميد كه تسليم اراده خداوند بودن در اسلام واقعاً يعني چه.
* بله! اين واقعاً مسأله تعجب آوري است، من ميل دارم بگويم كه اين رفتار كاملاً مثل رفتار مسيحيان است.
شيمل: مي بينيد كه ما چقدر به هم مي توانيم نزديك باشيم! اما حالا دوباره به سراغ مفهوم خداوند مي رويم. طبيعي است كه مسلمان ها هم در طول قرن هاي اخير سعي كردند تا معني بهتري از مفهوم خداوند ارائه كنند. يكي از شرق شناسان پاكستاني كتابي به نام «عدالت خداوند» نوشته است. نويسنده سعي كرده است نشان دهد كه عدالت خداوند همان است كه در قرآن معرفي شده است. اين يكي از اصول مكتب معتزله [و شيعه] مي باشد كه از عدل صحبت مي كند. معني عدالت اين است كه خداوند بايد به نيكي ها پاداش بدهد و به بدي ها جزا. در حقيقت عدالت خداوندي با تصورات انساني محدود ما از عدالت مطابقت نمي كند، چون هيچ چيز شبيه او نيست (سوره ،۴۲ آيه ۱۱) و خصوصيات خداوندي كه در قرآن از آن صحبت شده است، با خصوصيات يك مخلوق، قابل مقايسه نيستند.
فلاسفه دو راه را براي معني كردن وجود خداوند انتخاب كردند، يكي تشبيه و ديگري تنزيه. تشبيه يعني اين كه تصور كنيم كه خداوند هم شبيه ما مخلوقات است. تنزيه يعني اين كه هيچ گونه تشابهي ميان خداوند و ما مخلوقات وجود ندارد .
وقتي كه قرآن مجيد از پادشاهي خداوند صحبت مي كند يا مي گويد كه خداوند با دست هايش حضرت آدم را شكل داد، اين يك نوع تشبيه است، اما حداقل در بخش عظيمي از الهيات سعي مي شود از «بدون گفتن چگونه؟» صحبت شود، يعني مي گويند خداوند اين طور است و آن طور؛ او دست هايي دارد كه با آن خلق مي كند، اما «بدون گفتن چگونه» ، يعني بدون آن كه انسان بتواند اين دست ها را تصور كند. خداوند زنده است و هر ذره اي مشغول كاري است (سوره ،۵۵ آيه ۲۹)؛ يعني به طور مداوم در جهان اثر مي گذارد و هر ذره اي تحت كنترل اوست. به اين دليل قرآن مجيد اين عقيده را رد مي كند كه خداوند در روز هفتم خلقت استراحت مي كند. روز جمعه در اسلام روز استراحت خداوند نبوده است. او سرچشمه همه چيز است و همه به سوي او برمي گرديم (سوره ،۲ آيه ۱۱۹)، چون همه مخلوقات فاني هستند، به جز ذات اقدس خداوند (سوره ،۲۸ آيه ۸۸) و خداوند هميشه در نزديكي ماست. مردم متجدد غرب، موافق اين عقيده مسلمان ها كه احساس مي كنند هميشه خداوند حاضر است، نيستند، چون يك فرد مسلمان مي داند كه خداوند رفتار و افكار مسلمانها را مي بيند. به اين دليل مسلمانها روي كوچكترين اعمالشان نيز بايد دقت كنند، چون قوانين اسلامي فقط شامل مقررات مذهبي نيست، بلكه شامل همه قوانيني است كه انسان در تمام روز و شب به آن احتياج دارد. آگاهي مسلمانان به وجود هميشگي خداوند در زندگي، ريشه اساسي دارد.
* آيا براي مسلمانان نامطبوع نيست كه آزادي لازم براي لذت بردن از زندگي را ندارند؟
شيمل: مطمئناً پيروان مكتب لذت گرايي محض فكر مي كردند كه اين جهان جولانگاهي بيش نيست. وقتي كه انسان به اين آگاهي رسيد كه بايد بهترين كارها را در راه خداوند بكند، مطمئناً احساس خوشبختي خواهد كرد. زيرا خداوند جهان را آفريد تا انسان در آن تصرف كند و آن را براي بهبودي بشريت بهتر بسازد. ضمناً او براي انسان لذت گرايي خالص را مقرر نكرده است تا فقط از هر چه وجود دارد لذت ببرد. او به انسان جسم و تن داده است تا از هر چيزي به اندازه استفاده كند، نه آن كه آن قدر در خوردن، نوشيدن و شهوت راني اسراف بكند كه مريض شده و از حالت طبيعي خارج شود، چون اين اعمال باعث مي شود كه انسان از صراط مستقيم كه خدمت در راه خداوند است منحرف شود.
قرآن مجيد هميشه تأكيد مي كند كه خداوند رحمان و رحيم است. او همه چيز را مي داند و مي بيند، همه چيز را مي شنود، اگر انسان با اميد در خانه بخشندگي او را بزند، بخشيده خواهد شد. زيباترين دعاها در اسلام دعاهاي مربوط به بخشندگي است كه براي مثال چند سطري را كه از آن يكي از عارفان قرن نهم ميلادي است، نقل مي كنيم:
اي خدا، من كاري براي بهشت نكرده ام
و قدرت تحمل جهنم را ندارم
حال از تو طلب بخشش مي كنم!
تنها گناه نابخشيدني، انكار وجود خداوند واحد است كه به آن شرك نيز مي گويند و آن زشت ترين عملي است كه انسان مي تواند انجام دهد.
* اما آيا همه مسلمانان اين طور فكر مي كنند؟
شيمل: همانند ساير مذاهب، در اسلام نيز تصورات مختلفي درباره خداوند وجود دارد. در طول تاريخ اسلام، شكل هاي مختلف جزمي اي وجود داشته است. مثلاً در قرن پانزدهم فرقه اي به نام زنوزي پديد آمد كه عقيده داشت كه خداوند ۴۱ صفت دارد كه ۲۰ مورد از آنها واجب و ضروري، مثل وجود، حيات، علم و غيره و ۲۰ مورد از آنها غيرممكن و محال است مثل عدم علم، عدم حيات، عدم وجود و غيره و يك صفت ممكن نيز دارد كه مي تواند هر كاري را كه ممكن است انجام دهد.
به نظر من چنين شكل هايي از تصورات خداوند با خداوند حي در قرآن مجيد رابطه اي ندارد، و دقيقاً اين تصورات ناقص باعث شد كه بعضي از مورخان دين شناس اسلام را جزو اديان دئيست بياورند كه در آنها خداوند پس از خلقت ديگر كاري با انسان ندارد.
البته تصوراتي عرفاني نيز وجود دارند. مثلاً عرفا و متصوفه كه بعداً درباره آنها صحبت خواهم كرد عقيده دارند كه خداوند، ذات اقدس مهرباني است. يكي از عرفاي بزرگ عراق با استفاده از طنزي، راه به سوي اين تصور از خدا را چنين نشان مي دهد: «روزي در يكي از خيابان هاي بصره از او سؤال شد كه چرا در دستي يك مشعل و در دست ديگر يك سطل آب دارد. در جواب گفت: مي خواهم مشعل را به بهشت ببرم و آنجا را آتش بزنم و سطل آب را به جهنم ببرم و آتش آن را خاموش كنم، تا اين دو حجاب از ميان برود تا روشن شود كه چه كسي خداوند را به خاطر عشق ستايش مي كند و نه به خاطر ترس از عذاب جهنم و اميد بهشت».
هدف عرفا اين بوده است كه خداوند را از ته قلب دوست داشته باشند. آنها عشق و اشتياق خود را با عبارت هاي كوتاهي بيان مي كردند و سعي داشتند به او كه جاوداني است، حتي الامكان نزديكتر شده و در او فاني شوند. آنها عقيده دارند كه انسان ها به اين جهان آمدند تا خداگونه شوند و فقط خدا را ببينند. آنها عقيده داشتند خداوند مثل شعله اي است كه پروانه در آن مي افتد و مي سوزد. گوته اين موضوع را به صورت بسيار زيبايي در يكي از قطعات اشعارش به نام «اشتياق خجسته» كه از عرفان اسلامي الهام گرفته، سروده است. وجود مطلق، حقيقت يا الحق است.
در عرفان نظري كه در اواخر قرون وسطي تكامل پيدا كرد، فكر وحدت وجود شكل گرفت. اكثراًً اين اصطلاح را در غرب به دئيسم يعني اعتقاد به توحيد بدون اعتقاد به وحي و كتاب يا پانتئيسم يعني همه خداگرايي ترجمه كرده اند. اما اين معني بسيار سطحي است. در اينجا مي توان صحبت از يك نظريه بيگ بنگ (انفجار بزرگ) عرفاني به ميان آورد و گفت: «خداوند نيستي را همانند يك قطعه شيشه كه شفاف مي شود، هنگامي كه نور به آن بتابد، به هستي تبديل كرد.»
بنابراين راه هاي بسياري براي تصور خداوند وجود دارد. در مقابل آن دسته از متفكراني كه خداوند را بسيار دور معرفي مي كنند، فيلسوف و شاعر عصر ما اقبال لاهوري، خداوند را به مانند قرآن، موجودي زنده و مؤثر در جهان معرفي مي كند، يعني خداوندي كه مي توان او را صدا كرد و با نام هاي مختلف او را خواند: «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم»، (سوره ،۴۰ آيه ۲۶).
* ظاهراً در دين اسلام خداوند به شكل پدر ظاهر نمي شود.
شيمل: نه، چون سوره ۱۱۲ صريحاً مي گويد: «او نزاييده و زائيده نشده است.»
از نظر عقايد اسلامي، حضرت مسيح(ع) پيامبر قبل از حضرت محمد(ص) بوده است، اما به هيچ وجه پسر خدا نيست.
منبع: كتاب «به نام خداوند بخشنده مهربان» تأليف آنه ماري شيمل، انتشارات dtv، آلمان ۱۹۹۹