سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۳
شيوه رفتار با كودك دبستاني
مواقعي كه كودك نمره اي گرفته و به پدرومادرش نشان مي دهد اما آنها تلاش او را مهم نمي دانند در حقيقت ترمز فعاليت فرزندشان را گرفته اند
انتظار نداشته باشيد كودك رام ومطيع باشد و همواره گوشه اي ساكت بنشيند. بازيگوشي و شيطنت نشانه سلامت جسمي و ذهني اوست
003963.jpg
دوران دبستان از نظر علماي تعليم و تربيت يكي از مهمترين و اساسي ترين مرحله آموزشي كودكان است . زيرا از يك طرف با آرامش و ثبات خانوادگي، واژه هاي كودكانه، آغوش گرم مادري و آزادي هاي كودكي و از طرفي ديگر با آمادگي براي تربيت و آموزش پذيري در قالب برنامه هاي منظم و پذيرفتن قوانين اجتماعي و مقررات مدرسه روبه رو مي باشد . رسول خدا(ص) دوران تربيت آموزي و ادب آموزي را مربوط به اين دوره دانستند. اين دوره را، دوران طلايي ناميده اند، پس به راحتي و به سادگي نمي توان از كنار اين دوره مهم گذشت و هرگونه سرمايه گذاري براي تربيت و آموزش در اين مرحله كه در حقيقت دانشگاه اصلي تربيت انسان مي باشد ضروري است .
با توجه به اين كه در اين دوره كودك وارد محيطي مي گردد كه كاملاً با خانواده تفاوت دارد زيرا در خانواده كودك با پدر و مادر، خواهر و برادر زندگي نموده و با آنها عادت كرده است اما در محيط مدرسه با افراد متفاوتي روبه رو مي شود كه بايد با آنها سازگار گردد. كودكاني كه در دوره اوليه دچار مشكلات روحي و رواني بوده اند در اين مرحله نيز ممكن است با بحران روبه رو گردندمانند كم رويي، خجالتي بودن و يا به آزار و اذيت ديگران پرداختن. در اين حال طريقه برخورد با اين گونه رفتارها در محيط مدرسه و خانه بسيار مهم است. چه بسا يك روش اشتباه ممكن است مشكل را دوصدچندان و حتي غيرقابل جبران كند. بايد تلاش كرد با برخورد آگاهانه و تخصصي با اين گونه كودكان برخورد گردد. در اين دوره آنچه مهم است اين است كه پدر و مادر، مدرسه و معلم را چگونه براي كودك خود تفسير كرده باشد و كودك چه تصوري از درس و كلاس دارد. اگر پدر و مادري در حرف هايشان دائماً تكرار نمايند كه چه موقع مدرسه باز مي شود تا از دست كودك راحت شوند، يا به مدرسه مي روي آدم مي شوي و يا ...اين تصور منفي را در ذهن كودك خود گنجانيده و او را وارد مدرسه مي نمايند ولي از طرفي ديگر بعضي از اولياء فصل خوشايندي را ايجاد مي كنند. مثلاً مدرسه جاي پيدا كردن دوستان خوب، آموزش، تحصيل، آينده  داشتن، ورزش و بازي كردن و ... مي باشد. اين كودك بهتر مي تواند خود را با مدرسه سازگار نمايد. به خصوص اگر در روزهاي اوليه اولياء مدرسه برخورد عاطفي و خوبي با او داشته باشند. براي هميشه اين لحظات در ذهن او باقي مي مانند. اولياء بايد تلاش نمايند در خصوص عملكرد فرزندشان واقعاً خوب برخورد نمايند. زيرا كودكي كه نمره اي را اخذ نموده براي او اين كار خيلي مهم است و منتظر است ببيند برخورد پدر و مادرش چه خواهد بود. اگر وارد منزل شود و با خوشحالي دفتر تكاليفش را به مادر و پدر نشان داده و بگويد من نمره  ۱۹ گرفتم و پدر و مادر بگويند آخرش هم ۱۹ گرفتي. بايد ۲۰ مي گرفتي و در حقيقت يك شكنندگي در روحيات فرزند خويش به وجود آورده اند. در اين موقع لازم است كه همان نمره ۱۹ را مورد تقدير قرار دهيم. يا اگر كودكي به منزل مراجعه نموده و بگويد سه تا دوست خوب پيدا كردم لازم نيست به نصيحت بپردازيم كه آيا آنها خوب هستند يا بد؟ زيرا بچه ها صادق هستند شايد معني بد بودن را هم نفهمند و ما او را بدون جهت نسبت به انتخابش بدبين نموده و از ابتداي كار حس بدبيني را در او ايجاد كنيم. بايد به او القا كنيم مدرسه جاي خوبي است. نه تنها درس مي خواني بلكه دوستان بسياري نيز پيدا مي كني.
نكته اي كه حائز اهميت است اينكه پدر و مادر به عنوان يك حلقه بين تفكرات كودك و مدرسه مي باشند و لازم است بين خانه و مدرسه تعامل ايجاد نمايند و در حقيقت مكمل يكديگر باشند. اگر كودك مطالبي را ياد مي گيرد و اولياء آنها آن را به باد انتقاد بگيرند كودك ممكن است به خاطر علاقه اي كه به معلم دارد حرف پدر و مادر را بيهوده قلمداد كند و اين زمينه اي خواهد شد كه ديگر حرف پدر و مادر برايش ارزش جدي نداشته باشد و يا اينكه به خاطر احترام به پدر و مادر نسبت به حرف معلم بي اعتنا مي شود پس هيچ گاه نبايد دوگانگي ايجاد نمود كه كودك نفهمد كه كداميك از حرف ها صحيح است و دچار يك تعارض گردد. در حقيقت مي توان خيلي منطقي و آرام با برخي از جريان هايي كه ممكن است مطلوب نباشد كنار آمد و همچنين يكي از مشكلات اساسي جامعه ما اين است كه ارتباط بين خانه و مدرسه به جايگاه اصلي واقعي خود نرسيده و اولياء حتي براي يك جلسه آموزش از مدرسه گريزان هستند و خودشان را جدا از مدرسه مي دانند.
در صورتي مادري كه به آموزشگاه دعوت مي شود كودك بي صبرانه انتظار مي كشد تا مادر خود را ببيند. براي او يك افتخار غرورانگيز است. اما وقتي مادر حضور پيدا نمي كند به خانه كه مي رود از مادر مي پرسد چرا به مدرسه  من نيامدي؟ مادر مي گويد: مي خواستم به فروشگاه بروم. اينجا كودك احساس مي كند كه نه خود او و نه مدرسه اش ارزش چنداني ندارند و مدرسه و جايگاه آموزش او براي مادر چندان مهم نيست. اما اگر اولياء خود را موظف بدانند هر موقع كه لازم باشد در مدرسه حضور پيدا كند براي كودك اين امر مهم جلوه خواهد نمود و اين فرهنگ كم كم بايد رواج پيدا كند. بايد مدرسه رفتن جزو فرهنگ ما بشود و تربيت فرزندان و مدرسه برايمان بسيار ارزش داشته باشد. زيرا كاملاً مسلم است تمام زحماتي كه پدر و مادر متحمل مي شوند به خاطر آينده فرزندانشان مي باشد و هرگز فراهم نمودن امكانات مادي رشد كودك را تأمين نمي كند. بايد زماني را نيز اختصاص به آموزش و مدرسه داد و مسئولين آموزشگاه نيز بايد زمينه اي را فراهم آورند كه حضور اولياء در آموزشگاه قابل ارزش باشد و آنها احساس نكنند كه وقتشان تلف مي شود زيرا اگر اولياء حضور جدي و مداوم داشته باشند مي توانند خصوصيات اخلاقي فرزندانشان را نيز به مربيان انتقال دهند و اين كار كمكي به معلم و مربي، براي شناخت بهتر دانش آموز خواهد بود و جمله  زيباي موريس دبس اين است كه «آرزوي همه  ما آن است درهاي خانه به روي معلم و درهاي مدرسه به روي خانواده ها باز شود. خانواده و مدرسه هر كدام به تنهايي نمي توانند از عهده تربيت كودك برآيند.»
اگر پدر و مادري فكر مي كنند وقتي فرزند آنها روانه مدرسه مي گردد ديگر وظيفه تعليم و تربيت آنها به پايان مي رسد، سخت در اشتباه هستند. در صورتي كه كار تربيت شروع شده است و بايد روش چگونگي برخورد با يك كودك دبستاني را بياموزند. بارها و بارها مشاهده گرديده معلمي با تجربه به آموزش كودك پرداخته و تمام وظيفه خود را انجام داده ولي چون زمينه بروز استعداد و تشويق او در خانواده فراهم نشده تمام زحمات معلم نيز از بين رفته است. در صورتي كه اولياء بايد همه اين نكات را جدي بگيرند زيرا همين دانشگاه اصلي فرزندشان خواهد بود و بايد آگاهانه با رفتارهاي كودك برخورد كرد. همه مي دانيم هيچ پدر و مادري نمي خواهد فرزندش بد تربيت شود و همه هم نيت مخلصانه دارند اما بعضي مواقع روش آگاهانه يا ناآگاهانه است. مثلاً اگر پشه اي روي بيني كودكي بنشيند مادر خيلي آرام پشه را كنار مي زند. اين كار آگاهانه است، اما بعضي مواقع مادر از شدت ناراحتي كفشي بر روي بيني كودك مي زند كه پشه را بكشد. بيني شكسته و پشه فرار مي كند و اين يك كار ناآگاهانه است و در تربيت بعضي مواقع اين گونه برخورد مي شود. مادري مي خواهد به فرزندش بگويد خوب درس بخوان نمره ات عالي مي شود، مي گويد از برادرت يا دختر عمه ات ياد بگير. ببين او چقدر نمره خوبي مي گيرد. اينجا نه تنها كودك ناراحت مي شود، حتي حس حسادت نيز در او ايجاد مي شود يا مواقعي كه كودك نمره اي گرفته يا فعاليتي را انجام داده به پدر و مادرش نشان مي دهد ولي آنان تلاش او را مهم نمي دانند و كار او را بي ارزش مي دانند در حقيقت ترمز فعاليت فرزندشان را گرفته اند. اينها نكات مهم تربيت هستند كه بحث گسترده اي دارند و خلاصه اينكه شما پدران و مادران مهمترين و ضروري ترين معلمي هستيد كه هيچگاه فرزند شما در طول زندگي مانند آنها را نخواهد داشت.
چند نكته مهم براي اولياء كه فرزند آنها براي سال اول وارد مدرسه شده است:
۱- به خاطر اينكه فرزندتان درس و تحصيل را شروع نموده سعي نكنيد موقعيت كودكانه را از او بگيريد. بازي هاي كودكانه يكي از راه هاي رشد ذهني او خواهد بود.
۲- كودكان در مدرسه دوستاني انتخاب خواهند كرد. سعي نكنيد با نصيحت كردن مانع از انتخاب آنها شويد زيرا آنها با تفكر كودكانه خود دوستاني انتخاب مي نمايند كه مسلماً با نگرش هاي ما متفاوت است. پس نظرشان براي خودشان مهم و باارزش است.
۳- كودكان خود را تحت آموزش هاي تكراري و خسته كننده قرار ندهيد زيرا ممكن است رشد فكري آنها را محدود كنيد. آنچه كه معلمين از او مي خواهند كافي است. خواندن يك مطلب براي كسي كه او آن را قبلاً ياد گرفته است خستگي ايجاد مي كند.
۴- هيچ وقت مانع از ارضاي خواسته هاي منطقي كودك نشويد و با فرياد و قهر كردن او را مجبور به صرفنظر كردن خواسته هايش نكنيد و يادتان باشد او كودك است و شما بزرگسال و ما نمي توانيم كودك را با تفكر كودكانه بزرگسال بدانيم.
۵- بايد بدانيم كودك نياز به تحرك، استقلال و مطرح كردن خود دارد. نه تنها محدوديت قائل نشويد بلكه محيطي را فراهم نماييد كه بتواند استعداد و نيازهاي خود را بروز دهد.
۶- طوري در منزل برنامه ريزي نماييد كه ميهماني ها، گردش ها و پارك رفتن به قوت خود باقي باشد. به او نگوييد چون تو درس داري به خاطر تو اين برنامه لغو مي شود. زيرا او احساس مي كند درس و مدرسه براي او محدوديت ايجاد نموده است.
۷- به سؤالاتي كه از طرف او مطرح مي شود آرام و صميمانه پاسخ دهيد زيرا كودكاني كه زياد سؤال مي كنند، مي خواهند بيشتر بدانند و اين به نفع كودكان است و بايد موقعيت را مغتنم شمرده و باعث رشد فكري او شويد.
۸- در مقابل خواسته اي كه مجبوريد به دفاع از كودك برآييد محتاط باشيد زيرا پشتيباني و دفاع بيش از حد ممكن است اعتماد به نفس و قدرت را از او بگيرد و او احساس كند هميشه شما در كنار او هستيد. بايد بداند كه خيلي از مسائل و مشكلات را خودش بايد حل كند و در بعضي از مواقع حقش را بگيرد.
۹- اگر فرزند شما نمره اي كم بگيرد به او القاء نكنيد تو كم هوشي يا مغزت نمي كشد. هرگز چنين نيست. بايد روش هاي ايجاد انگيزه و پيشرفت را ياد بگيريم و تا آنجايي كه صلاح است او را ياري نماييم.
۱۰- در مقابل لوازم شخصي او بازرس نباشيم و مدام كيف او را بازرسي نكنيم. حتي اگر مي خواهيد نمره او را ببينيد، از او اجازه بگيريد. زيرا او ياد مي گيرد تا بدون اجازه به وسائل ديگران نبايد دست زد.
۱۱- به فرزندتان اعتماد كنيد زيرا هيچ طلايي عيارش بيشتر از اعتماد نيست. بايد به او اعتماد داشته باشيد.
۱۲- سعي نماييد نظرات پدر و مادر با هم تعارض نداشته باشد. اگر كودك خلافي انجام دهد مادر او را در آغوش بگيرد و پدر او را تنبيه نمايد او شايد نمي داند كه كارش صحيح است يا غلط. او دچار تعارض مي شود كه يك نفر او را تنبيه مي كند و نفر ديگر او را تأييد مي كند.
۱۳- از كودك انتظار نداشته باشيد كه رام و مطيع شما باشد و همواره آرام و ساكت در گوشه اي بنشيند. وجود شيطنت و بازيگوشي و حالت فعال و پرجنب وجوش ناشي از سلامت جسمي دروني و ذهني اوست.
۱۴- تشويق باعث پيشرفت مي شود اما نبايد بيش از اندازه باشد زيرا هم بي ارزش مي شود و هم در همه كارها كودك انتظار تشويق خواهد داشت. حتي نبايد تشويق به حالت رشوه درآيد.
حسنعلي ميرزا بيگي
سلمان نژاد جعفري

گپ وگفتي بابچه هاي كانون اصلاح و تربيت
به كجا چنين خرامان؟
003966.jpg
با اين كه همين دو هفته پيش شب را با او گذرانده بودم بار اول او را نشناختم. وقتي با ماشين دور مجددي براي يافتن محل پارك اتومبيل زدم براي دومين بار به وي دقيق شدم چهره بابك قابل شناسايي نبود.
به چهره او نگاه دوختم، ناباورانه فهميدم كه خودش است. او داشت از بين چمن ها و درخت هاي كنار جوي بلوار كشاورز در حاليكه مراقب اطراف بود به دنبال چيزي مي گشت و در ابتداي خيابان ۱۶ آذر آن سوي خيابان دو يا سه نفر جوان خلافكار وي را زير نظر داشته و كنترل مي كردند.
آنچنان صورت پف آلود و سياهي داشت كه قطعاً در پي يك بيماري يا مشكل حاد به آن شكل درآمده بود. هيچ تمايلي براي صحبت با او نداشتم چرا كه در حال ارتكاب عملي مجرمانه بود و بعلاوه از شگفتي من در مورد تغيير چهره اش و ... خوشحال نمي شد.
تا كنون والدين بابك را نديده ام ولي بارها به اصرار دايي و درخواست تلفني مادر پس از ماه ها توقف در مركز ساماندهي تحويل آنها شده بود. قبل از آن هم چند دفعه به بهزيستي استان ارجاع شده بود و بنا به دلايلي صلاح بر آن بود كه وي را مجدداً به والدين بسپارند. اين در حالي است كه هر ذهن روشني در برابر شرايط اسفناك اين خانواده و خروج مجدد بابك از منزل راه ديگري را انتخاب مي كرد ليكن كدامين روش؟ - تهران محل كار است و هر نوع كاري در آن وضعيت زندگي را بهتر از فقر و بيكاري شديد موجود در شهرستان مي كند.
امير هم مثل بابك حدود ۱۳ سال سن دارد اما هر دوي آنها ادعا مي كنند كه تقريباً ۱۵ ساله هستند.
امير با آرامش و متانت همراه با لبخند هميشگي و شيرين سخن مي گويد و به تجربه تقريباً موفق پشت سرگذاردن زمستان ۸۱ و ۸۲ خويش در خيابان اشاره دارد و آنرا بهانه اي براي آزمايش دوباره زمستاني ديگر در خيابان تلقي مي كند.
از سال ها پيش آنها را مي شناسم. خانواده هايشان به قدري بي انسجام و پرمشكل هستند كه نام خانواده هيچ برازنده والدين بي مسئوليت و فقير و جدا شده و .... آنها نيست.تا قبل از عيد امسال امير و بابك خانه اي از كارتن و گوني و پارچه در جايي داشتند كه هر ثانيه دهها اتومبيل از كنار آن مي گذشت اما دريغ از يك توقف كوتاه. شب ها آتشي به پا مي كردند و از غم و غصه هاي خويش براي يكديگر سخن مي گفتند تا سردي هوا را كمتر حس كنند اما چندي پيش خانه پوشالي آنها در همين آتش سوخت. حدود دو ماه پيش امير از سوختگي شديد پا در رنج بود ولي نمي دانم كه اين بار تاولهاي سوختگي تا كجاي بدنش را پوشانده باشد.
چهره زيبا و معصوم او هر بيننده اي را به اشتباه وامي دارد. مگر اين بچه مي تواند در اين وضعيت اسفناك زندگي كند؟ هرگاه كه صداي بارش باران از دريچه كولر را مي شنوم يا هرگاه كه براي بيرون بردن زباله ها سردي هواي شبانگاه فضاي خيابان را حس مي كنم نگراني ام در مورد امير و بابك كه در اين هواي سرد كنار اتوبان چمران در كنار چند نفر خيابان خواب مفلوك شب را به صبح مي رسانند دو چندان مي شود.
امير از وجود روباه در آن حوالي مي ترسد ليكن آسيب هاي خانواده و اجتماع او را وادار به تحمل حضور در كنار افرادي گرگ گونه به عنوان دوست و هم خرج نموده است.
اغلب اوقات درد دندان او را آزار مي دهد اما وقتي از او براي درمان درخواست مي كنم تا با من همراه شود درخواستم را رد مي كند. به خوبي مي دانم كه فقط به دليل قول و قراري از ماهها پيش كه با يكديگر گذارده ايم از همراهي با من هراس دارد.
از زماني كه امير در پي دلتنگي و ناسازگاري بهزيستي را رها كرده و به آزادي و لذت هاي خيابان زيستي عادت كرده است با يكديگر قرار گذاشتيم كه در صورت عدم موفقيت در بهبود وضعيت زندگي او را به جرم ولگردي و تخلف به قاضي دادگاه اطفال بسپارم تا احتمالاً دوره محكوميت را در كانون سپري  كند. البته به دقت مي دانم كه تقريباً همه خيابان خوابها نمي توانند هيچ گامي در بهبود وضعيت زندگي خويش بردارند و نيز خوب مي دانم كه پس از آزادي امير از كانون باز هم گذران زندگي ذلت بار ، تداوم زندگي سخت او در خيابان خواهد بود امير هيچ مأمني ندارد. هر ماه چند بار براي ديدن مادرش كه در ميدان آزادي بساط مي كند مي رود ولي ماههاست كه او را نديده است.
مادرش براي چندمين بار ازدواج نموده،  ولي ناپدري حق حضور فرزندان در منزل را نمي دهد.
دو خواهر ديگر امير هم در بهزيستي هستند. وقتي امير بهزيستي را رها كرد به همراه پدر معتادش اتاق كوچكي را در محلات فقير نشين پرمشكل كرايه كردند اما دستفروشي و يا كارهاي اتفاقي در نقاشي ساختمان كفاف زندگي را نمي داد.
پدرش امير را دوست دارد اما بي مسئوليت است و خود نيازمند تيمي متخصص براي درمان و حل مشكل و بازتواني است چه رسد به فرزند بي پناه خردسالش.
عموي امير كه نگران وضعيت اوست چند بار سعي كرد تا سرپرستي او را به عهده گيرد و در آخرين اقدام عاجزانه درخواست مي كرد تا مأموري از اداره سرپرستي براي جلب امير و جداساختن او از گروه هاي خلافكار كمكش كند كه متأسفانه موفق نشد. امير از زندگي با عمو بيزار است ولي صحبت ها و دلايلش كاملاً غيرمعقولانه است.
وقتي امير و بابك را بين سابقه داران مي بينم دل آشفتگي زيادي پيدا مي كنم و اين فقط سرگذشت تعدادي از كودكان است كه در تهران مي شناسم. هر دو اين كودكان كه كوله بارهاي تجربه شان بيشتر از بسياري از كارشناسان علوم اجتماعي است در واقع قرباني جامعه و خانواده اند. به راستي جايگاه مناسبي كه بتواند با تجربه و تخصص و با لحاظ كردن تمامي شرايط رواني - اجتماعي و زيستي به بهبود وضع اين طيف از انسان ها مساعدت نمايد كجاست؟
امير با جوان پرمشكل و كارتن خواب ملايري هم خرج شده و با او به كار دوره گردي مي پردازد. بابك نيز با جوان ديگري كه به نام اصفهاني معروف است آشنا شده است. شك ندارم كه گسست رابطه بين اين دو كودك با آن دو جوان ديري نمي پايد و اين تقريباً از هنجار هاي گروه هاي خياباني است.چندي پيش تعدادي كلاه گيس زنانه ساعت ها به دور از همه چيز آنها را به خنده و شوخي سرگرم كرده بود. يكديگر را دنبال مي كردند و در مورد شانس خود در يافتن وسائل ارزشمند از بين زباله ها به خود مي باليدند.
نوجواناني مثل امير و بابك حاضر به انتخاب زندگي در سازمان هاي مربوطه نيستند. اما حتماً دليلي در اين امتناع وجود دارد كه همانا تجربه لذت آزادي و استقلال در خارج از محيط خانه از آن جمله است. از سويي نيز متأسفانه اين قبيل كودكان با روش هاي معمولي حمايتي و تربيتي و مشاوره اي تغيير پذير نيستند و لزوم ايجاد مراكز خاص براي اين طيف ويژه از كودكان خياباني كاملاً ضروري است. ليكن در حال حاضر شاهد هستيم كه نوجوانان پرمشكل و حرفه اي متعددي پس از آزادي از كانون اصلاح و تربيت به دليل نبود بستر خانوادگي و نهاد حمايتي ويژه در خيابانها رها مي شوند. سير تبديل كودك مسئله  دار به كودك بزهكار حرفه اي و در نهايت تبهكاراني كه در برخي موارد با بالندگي در صحنه اعدام آنها حاضر مي شويم بسيار سهل و تكويني است. براي مثال چند روز پيش بود كه امير را هنگام مصرف هروئين ديدم و روز گذشته نيز به جرم سرقت منزل در آگاهي تهران بود.
به راستي وقتي هزاران كودك و نوجواني كه نه تنها از دست هاي نوازشگر به دور مانده اند بلكه زير هجوم سايه هاي فقر و شلاق  تحقير و خشم ناعادلانه به انحراف سپرده مي شوند آيا سهم كوچك نيازهاي او را همچنان بي پاسخ رها سازيم به هر حال از عوامل اصلي موجد پديده هاي آسيب هاي اجتماعي فقر مالي و فرهنگي هميشه به عنوان شاخص هاي اول نام مي برند و تا زماني كه معلول زدايي به عنوان راهكار آسيب زدايي مطرح است سخن از حل معضلات و بحران هاي اجتماعي جاي تأمل دارد.
سيد احمد رحيمي

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |